یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
کابوس خشونت در چند تابلو

نمایشنامه "ریچارد سوم"نوشته ویلیام شکسپیر اثری مبتنی بر کلام است. شاید این نویسنده گرانسنگ ادبیات نمایشی بیش از هر عنصر دیگری بازنمایی آنچه در ذهن داشته را بر پایه کلام استوار کرده است. مهمترین نشانه این نکته نیز سولی لوکی۱ طولانی است که در ابتدای صحنه نخست از پرده نخست این نمایشنامه از زبان ریچارد دوک گلاستر میشنویم.
او در این سولی لوکی تمام هدف خود را از آنچه در پنج پرده نمایشنامه رخ می دهد بیان می کند و تکلیف خود را با مخاطب یکسره میسازد. حال ما میدانیم که جایگاه شخصیتی ریچارد کجاست و از چه روی به چنین اعمال ننگینی دست مییازد. جالب اینجاست که در پرده چهارم صحنه چهارم از این نمایشنامه میخوانیم: "دوشس یورک" چرا فاجعه باید پر از واژهها باشد؟
الیزابت: واژهها وکیلان پرگوی برای تالواسههای موکلان خود اند]...[ بگذارید میدان داشته باشند، زیرا هرچند آن چیزها که خواهند رسانید، هیچ چیز دیگری را یاری نمیدهند، ولی با این همه دل را خنک میکنند.
دوشس یورک: اگر چنین باشد، پس زبان بسته مباش؛ با من برو و در دام واژههای تلخ، بگذار خفه کنیم پسر گجسته من را که دو پسر شیرین تو را خفه کرد....."۲
در این گفتار شکسپسیر نقشی بینابینی را برای زبان کلامی در نظر میگیرد. از یک سو آن را چندان برتر نمیشمارد، اما به هرحال برای بیان هدف شخصیت از آن سود میجوید. نمایشنامه در قالب کلمات نخستین، حادثهای تاریخی را به کردار شخصیت مرتبط میسازد و از ابتدا شکسپیر با این ساختار آغازین نمایشنامهاش به ما مینمایاند که با اثری پر تفسیر رو به رو خواهیم بود. از همین روی با اینکه اتفاقات در نمایشنامه کم نیستند، اما آنچه گستره وسیع نمایشنامه را به خود اختصاص میدهد، تفسیرهایی است که شکسپیر از قول شخصیتهای مختلف بر این اتفاقات افزوده است. البته این شکل نگارش برای شکسپیر دوران نئوکلاسیک عیب نیست و شاید با همین ترفند بوده که وی توانسته هزاران واژه تازه را به زبان انگلیسی هبه کند. انبساط نشانهها در قالب کلام در یک اثر نمایشی ممکن است سوءتعبیرهایی را در ترجمه ایجاد کند که البته این موضوع به شکلی جداگانه بحثی مفصل میطلبد که در حوصله این نوشتار نیست.
اما آتیلا پسیانی این روزها با نمایشنامهای از محمد چرمشیر بازخوانی متفاوتی را از نمایشنامه شکسپیر و یا حتی واقعهای تاریخی که شکسپیر آن را در نمایشنامهاش مورد استناد قرار داده ارائه میکند. بازخوانی جالب توجهی که میتوان آن را از چند منظر مورد تاویل قرار داد. ابتدا اینکه کلامگرایی شکسپیر در این نمایشنامه و اجرا جای خود را به نشانههای بصری میدهد. آنچه از این اجرا بسیار میتواند مورد توجه قرار گیرد تکثیر بخشی از نشانههای متراکم شکسپیری است. نشانههایی که شکسپیر، به دلیل گرایش به کلام آنها را نه مغفول که کمرنگتر گذارده و گذشته است. پسیانی و چرمشیر نمیکوشند همه چیز روی صحنه رخ دهد و اطلاعات و تفسیرها روی صحنه به پایان برسد، بلکه کار، امتدادی طولانی در ذهن تماشاگر خواهد داشت. پس داستانپردازی جای خود را به فضاسازی داده و تفسیر نه روی صحنه که به تاویل مخاطب بدل میشود. آنچه در زیر خواهد آمد تبیین این نکته است که چگونه چرمشیر و پسیانی کوشیدهاند با استفاده از نشانههای بصری و تبدیل زبان کلام به زبان کنش، خشونت روانی درون متن (آمیخته اجرا و نمایشنامه به عنوان محصول نهایی) را به ذهن مخاطب انتقال دهند.
نمایش "ریچارد سوم" با یک کابوس آغاز میشود. مردههایی که روی صحنه پراکنده میشوند. مردم شهر بعدتر، همین شخصیتها نقش افراد اصلی نمایش را نیز برعهده میگیرند- با این جنازهها به حرکت میایستند. همکناری که پسیانی از بین آدمهای زنده و مرده در این تابلو ترسیم میکند، همنشینی بسیار استعاری دارد. آدمهایی که بر اثر طاعون- بعدتر بخوانید خشونت باکینگهام و ریچارد- مردهاند جملگی قربانی یک هدفند. خشونت و قدرت طلبی که همانند طاعون آنها را در مینوردد. این نگاه استعاری و همکناریهای معنایی در ریچارد سوم با همین انگاره میآغازد. جابجایی آدمها یکی از همان نشانههایی است که تکثیر میشود. این تکثیر آدمها به گونهای که هر یک به وجهی از دیگری تبدیل میشوند را می¬توان از چند منظر پی گرفت. ابتدا اینکه در نمایشنامه ریچارد سوم، ریچارد فردی گوژپشت و بداندام است. کژ و کوژی که او با خود به همراه دارد نشان از دژخوییاش دارد. چیزی که جز معدودی از سوی شکسپیر مورد اشاره قرار نگرفته است. اما در بازخوانی چرمشیر و پسیانی این کژ و کوژی به شمایل چندین شخصیتی بدل میشود که همواره در کنار ریچارد هستند. یکی کور است و دیگری خمیده و حتی باکینگهام که متفکر گروه است، ظاهری پیر و خسته دارد. خود ریچارد هم البته سخن نمیگوید.
ریچارد در نمایشنامه شکسپیر در انتهای صحنه دوم، پرده دوم باکینگهام را اینگونه خطاب قرار میدهد: "خویشتن دیگر من، سرای مشورت من، وخش ]وحی[ من، پیامبر من، خویشاوند گرامیام: من، چونان کودک، راهنماییهای تو را پی خواهم گرفت....." چرمشیر در شخصیتپردازی این چند جمله را بسیار بسط میدهد و باکینگهام را تقریبا به آدم اصلی داستان بدل میکند. اگر در نمایشنامه شکسپیر ریچارد و باکینگهام برای رسیدن به پادشاهی با هم حقه میکنند، اینجا ریچارد از تصمیم باکینگهام بیخبر است. او در کمال تعجب در میان مردم تاج بر سر میگذارد. باکینگهام نیز در نمایشنامه چرمشیر و اجرای پسیانی بسط بیشتری یافته است. از سوی دیگر این جابجایی که بیشتر در ابتدای نمایش "ریچارد سوم" پسیانی مورد تاکید قرار میگیرد، میتواند نمایشگر علاقه او به سورئالیسم نیز باشد. سورئالیسمی که بر دهشتناک شدن بیشتر فضا بیشتر تاکید میکند. در یک فضای سورئال کابوسگونه، اشیاء و شخصیتها با یکدیگر جا عوض میکنند. از سوی دیگر در راستای این فضاسازی، وبکمی در سالن قرار گرفته که تصویر صحنه را روی پردهای بالای سر تماشاگران منعکس میکند و فکر میکنم یکی از بهترین استفادههای تصویر مجازی در تئاتر در سالهای اخیر است. وبکم کمک میکند تصاویر واقعی در عمل کندتر از آنچه باید به نظر برسد. بنابراین زمان واقعی که روی صحنه در جریان است در بازتاب مجازی خود بر پرده بالای سر تماشاگران به زمانی کشدار بدل میشود. این تصویر یک زمان ثانویه و روانی را برای مخاطب پدید میآورد. زمانی کابوسگونه که گویا فضای دهشتناک صحنه را بسط میدهد و آن را به انگارههای ذهنی و هولناک بدل میکند. پس در اینجا گفتوگوهای مطول و تفسیرهای کلامی شکسپیر خصلتی تقلیلگرایانه یافته و به تصویر بدل میشود.
بخش دیگری از نشانهسازیهای تصویری پسیانی در نمایش "ریچارد سوم" به استفاده از بازیهایی معطوف میشود که فضای میان بزرگسالی و کودکی را از میان میبرد. در فصلی از نمایش، ریچارد خط-هایی را بر زمین ترسیم میکند و افرادی به کمک اسباب بازیهایی به جنگ با یکدیگر بر میخیزند. این جنگ کودکانه هم بوی کودکی و ناآگاهی میدهد و هم نشان از خشونتی است که در روحیه شخصیتها نهادینه شده است. ریچارد با مکاری آنها را به بازی میگمارد و این درحالیست که حسی از خشونت را درون آنها تقویت کرده و آن را به مخاطب نیز انتقال میدهد. این نگاه نیز بر کابوسگونگی نمایش میافزاید. یا در میزانسنی دیگر آدمها را میبینیم که روبروی یکدیگر صفآرایی کردهاند و گویا به یارکشی مشغولند. اینجا نیز همان مرز از هم میگسلد و دنیای خشن بزرگسالی در مقابل کودکی قرار میگیرد. بازی سادهای تدارک دیده میشود که تبع آن خشونت و خون است.
در نمایشنامه "ریچارد سوم" دائم بر فضای قصر تاکید میشود. اوج و شکوه در برابر پستی ریچارد قرار میگیرد. اما در نمایش پسیانی، هیچ اثری از زیبایی نیست. قصر از طریق پلههایی که سر به پایین دارند از جامعه جدا میشود. جامعهای که یکسر آن قتل و گورستان است و سوی دیگر آن آشغالدانی و فضایی که پسیانی از قصر برای مخاطب خود تصویر میکند، جایی زیر همه آنهاست. آدمهایی که درون این قصر کشته میشوند، روحی همچون کبوتر مییابند و به پرواز در میآیند.
ریچارد، بیشتر از اینکه در بین درباریان تصویر شود، میان مردم است. باکینگهام نیز پیوند آنها را بیشتر میکند. زمانی که این نشانههای اجتماعی در کار تقویت میشود، نویسنده و کارگردان عنصر دیگری را وارد داستان میکنند و آن هم استفاده از مواد مخدر است. موادی که در اجرا بیش از هر چیز بر خشونت باکینگهام صحه میگذارد و از سوی دیگر نشان میدهد که وی، چگونه ریچارد را نشئه خشونت و قدرت میسازد. گویا آنچه باکینگهام انجام میدهد از طریق این منفذ به درون جسم ریچارد نفوذ پیدا میکند. موادی سفید رنگ که ماهیتی تیرهگون دارد. همانند همان پرچم بزرگی که ریچارد در ابتدا به دست گرفت. ابعاد بزرگ پرچم و گوژپشتی که امتداد آن را در دست داشت نیز در ادامه به همین شکل مورد واسازی قرار میگیرد و نشانگر روح دو رو و مکار ریچارد میشود که به نوعی دیگر درون باکینگهام نیز رسوخ می کند. به یاد بیاورید در نمایش چگونه باکینگهام ابتدا آدمها را در آغوش میفشارد و بعد آنها را به قتل میرساند. این در آغوش کشیدن و قتل نیز مصداق همان نشانههایی است که متراکم شدهاند.
در خوانش چرمشیر/ پسیانی، ریچارد در حقیقت به دست نهاد دیگر خود به قتل میرسد. مرگ باکینگهام، مرگ ریچارد است که نویسنده و کارگردان بسیار آگاهانه تفسیر خود را از کلیت داستان به تصویر میکشند. آنچه در نمایشنامه شکسپیر چندان مورد تاکید نیست. چرمشیر/ پسیانی توانستهاند تمرکز مناسبی را بر خط روایی مورد نظر خود پدید آورند. البته در روایت آنها با عناصر روایی آشکار و معمول نیز رو به رو نیستیم که پرداختن به شیوه روایتی آنها بحثی جداگانه طلب میکند.
رامتین شهبازی
پی نوشت:
۱- دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی از این واژه در کتاب درآمدی به نمایشنامه شناسی با عنوان تنهاگویی یاد میکند. در تنهاگویی شخصیت با خود سخن میگوید و مخاطبی بر صحنه ندارد.
۲- عبارتهای فارسی نمایشنامه "ریچارد سوم" برگرفته از ترجمه دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست