دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اوباما و راهبرد مهار انقلاب های عربی


اوباما و راهبرد مهار انقلاب های عربی

با توجه به تحولات به وجود آمده در منطقه, ما شاهد دو گفتمان در منطقه هستیم, گفتمان اول «گفتمان آزادی» است که مسئول این گفتمان در منطقه امریکا است البته منظور از آزادی در ادبیات امریکایی به معنای آزادی سیاسی نیست, بلکه به معنی آزادی های فردی است که این آزادی ها از نظر اسلام گناه است

با توجه به تحولات به وجود آمده در منطقه، ما شاهد دو گفتمان در منطقه هستیم، گفتمان اول «گفتمان آزادی» است که مسئول این گفتمان در منطقه امریکا است؛ البته منظور از آزادی در ادبیات امریکایی به معنای آزادی سیاسی نیست، بلکه به معنی آزادی‌های فردی است که این آزادی‌ها از نظر اسلام گناه است.

گفتمان دوم، گفتمان «استقلال» است که متولی این گفتمان در منطقه، جمهوری اسلامی ایران است و بیش از سه دهه است که می‌گوید دولت‌ها و ملت‌های منطقه باید مستقل باشند و از منابعی که در کشورشان دارند، به طور بهینه و بدون دیکته خارجیان استفاده نمایند؛ بنابراین گفتمان استقلال موجب آزادی سیاسی نیز می‌شود. جوانان انقلابی منطقه با توضیحاتی که داده شد، مشخص است که به دنبال کدام گفتمان هستند و کدام یک را می‌پسندند که آن گفتمان «استقلال» جمهوری اسلامی ایران است.

رسانه‌های امریکایی که اگر زمانی در ایران خون از دماغ فردی بیاید، با قطع برنامه‌های خود آن را پوشش خبری می‌دهند؛ در مقابل نسل‌کشی و سایر جنایات در کشور بحرین سانسور شدید خبری اعمال می‌کنند. باتوجه به حقانیت گفتمان جمهوری اسلامی ایران، آینده را مثبت و روشن می‌بینیم.

● لیبی، عرصه‌های تسخیرناپذیر

در خصوص لیبی؛ امریکا گزینه‌ای بعد از سقوط قذافی در لیبی ندارد.

اوضاع در لیبی همچنان بحرانی است و امریکایی‌ها بشدت نگران روی کار آمدن یک دولت مردمی هستند. آنچه تفاوت اصلی میان لیبی و مصر به حساب می‌آید، دست‌کم در ایام بعد از انقلاب همین موضوع است. در مصر ارتش و بسیاری از مقامات باقی مانده این کشو‌ر همچنان با امریکا هماهنگ هستند اما در لیبی اینگونه نیست و احتمال دارد همه چیز واقعاً بعد از سقوط قذافی به دست مردم بیفتد‌. همچنین ترس از وقوع انقلابی شبیه انقلاب اسلامی ایران در این کشور از جمله دلایلی است که در توجیه مواضع امریکا در قبال تحولات لیبی عنوان می‌شود.

برخی مطرح می‌کنند که آیا تحریم، گزینه مناسب و مفیدی برای برخورد با قذافی است، برای پاسخ روشن به این سؤال باید گفت تفاوتی که بین لیبی و مصر وجود دارد، آن است که در مصر امریکایی‌ها وقتی خود را با حرکت مردمی مواجه دیدند، این امیدواری را داشتند که گزینه بعد از مبارک از افراد نزدیک به آنها باشد. البته این امکان هنوز هم به دلیل ضعف‌های موجود در حرکت‌های مردمی در جهان عرب از جمله نبود رهبری وجود دارد.

به عبارتی امریکا در مصر می‌توانست دو سه قدم جلوتر را ببیند و پیش‌بینی کند اما در لیبی این حالت وجود ندارد. اگر حکومت قذافی سرنگون شود، امریکا هیچ گزینه‌ای اعم از معاون و یا افراد نزدیک به خود در این کشور ندارد.

وضعیت موجود در لیبی خیلی بیشتر از مصر به انقلاب ریشه‌ای شبیه است. همان طور که در ایران در سال ۱۳۵۷ انقلاب ریشه‌ای داشتیم و افرادی که مرتبط با حکومت شاه بودند، دیگر نمی‌توانستند در ساختار جمهوری اسلامی باشند. همین حالت امروز در لیبی تکرار می‌شود، به همین دلیل امریکایی‌ها بیش از هر کشور دیگری نگران لیبی هستند. چون امریکا در حال حاضر نمی‌تواند آینده این کشور را پیش‌بینی کند. بر همین اساس است که برخورد امریکا در مقابل تحولات لیبی متفاوت است.

غرب نمی‌خواهد در لیبی حکومتی مردمی ایجاد شود. چون بعد از انقلاب منابع نفتی موجود در این کشور در دست افرادی که همپیمان امریکا نیستند، قرار می‌گیرد. این واقعیتی است که امریکا و در مجموع غرب با تمام قوا با آن مقابله می‌کند. حرکت ناوهای امریکایی به سمت لیبی نیز دقیقاً با همین هدف صورت می‌گیرد که در صورت امکان جلوی استقرار حکومتی مردمی در لیبی گرفته شود. تحریم‌های اتخاذ شده نیز به رغم ضعیف بودن اثرات آن در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. ناتو این خوف را دارد که بعد از سقوط قذافی، گزینه جانشین با غرب همخوانی نداشته باشد.

امریکا اگر ببیند در لیبی حکومتی مردمی روی کار می‌آید، شکی نیست که از گزینه نظامی استفاده می‌کند. امریکا این مسئله را نمی‌پذیرد که حکومتی مردمی در این کشور روی کار بیاید و این حکومت مردمی در کشوری عربی به منابع نفتی دسترسی داشته باشد، چون امریکا، تجربه ایران را دارد. در کشورمان بعد از انقلاب ۵۷ حکومتی مردمی روی کارآمد و از همان زمان بر منابع نفتی تسلط دارد. هنوز هم بزرگ‌ترین چالش امریکایی‌ها در خاورمیانه‌، حکومت مردمی است که در ایران بر سر کار است. در همین چارچوب گزینه نظامی در دستور کار غرب است.

اینکه چه موقع امریکا از این گزینه استفاده خواهد کرد، باید گفت که اگر حکومت بعد از قذافی همپیمان غرب باشد، امریکایی‌ها وارد لیبی نمی‌شوند. امریکا در حال ارزیابی و سنجش حمله نظامی و تبعات آن است تا هزینه فرصت‌های ورود به چنین جنگی را خوب سنجیده باشد.

دولت قذافی بدون شک یکی از خشن‌ترین دیکتاتوری‌هایی است که خاورمیانه به خود دیده است. اینکه این انقلاب‌ها به نتیجه برسد یا خیر، این مسئله بستگی به مقاومت مردمی دارد. مقاومت انقلابیون لیبی تا این مقطع خوب بوده و احتمال اینکه مردم به پیروزی برسند، کم نیست اما این مسئله را نیز به یاد داشته باشیم که رژیم قذافی نیز قدرتمند است؛ دولت‌های غربی سال‌ها به رژیم قذافی سلاح فروخته‌اند و این سلاح‌ها امروز برای سرکوب مردم مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اما در مجموع به نظر می‌رسد احتمال سرنگونی رژیم قذافی بیشتر از استمرار حکومتش باشد. غرب نیز به این راحتی‌ها لیبی را واگذار نخواهد کرد، چون برخلاف تونس و مصر، لیبی کشوری نفت خیز است و امریکا برخلاف مصر نفوذ چندانی در این کشور ندارد. بر همین اساس است که امریکا حرکتی محتاطانه را در قبال لیبی در پیش گرفته است اما احتمال برخورد شدیدتر و گزینه نظامی امریکا در آینده را نیز نباید از نظر دور داشت.

● نقد یک فرضیه

به تازگی فرضیه‌ای به گوش می‌رسد که بر نقش امریکا در طراحی انقلاب‌ها تأکید دارد. متأسفانه ریشه این فرضیه نشأت گرفته از طرز تفکری‌ است که بیشتر در میان ایرانیان ریشه دارد. این دسته امریکا را ابرقدرت شکست‌ناپذیر و بسیار هوشمند می‌دانند، در حالی که این طرز تفکر اصلاً قابل قبول و علمی نیست. چنین نگاهی نیز در زمان انتشار اسناد ویکی لیکس نیز وجود داشت و برخی بر این اعتقاد بودند که انتشار اسناد مذکور نیز کار خود امریکایی‌هاست.

این فرضیه بر این مسئله تأکید دارد که هر اتفاقی در دنیا کار خود امریکایی‌هاست‌ اما امام (ره) این فرضیه را در زمان حیات خود رد کرد. امام خمینی بر این مسئله تأکید کرده بود که امریکا این توانمندی‌ها را نداشته و ندارد. جمله تاریخی امام نیز دقیقاً بر اساس همین فرضیه بود که فرمودند: «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» خیلی‌ها به عمق این جمله امام پی نبردند. منظور حضرت امام این بود که امریکا توان انجام یک سری از اقدامات را دارد اما اغراق درباره توانمندی‌های امریکا عقلانی نیست. امام تأکید داشتند توانمندی‌های امریکا در حدی نیست که بتواند تمام مسائلی که در تمام دنیا اتفاق می‌افتد را مدیریت کند. این فرضیه نه قبلاً صحت داشت و نه امروز که امریکا در موقعیت ضعیف‌تری قرار دارد.

در کشورهای عربی اعم از تونس، مصر، لیبی و ... یک سری حرکت‌های مردمی در حال بروز است که از نظر شدت و نحوه برخورد دولت‌ها با مردم تفاوت‌هایی در انقلاب‌ها مشاهده می‌شود اما در لیبی حرکت جاری واقعاً مردمی است. البته این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که امریکا می‌خواهد برای مقابله با چالش‌های متعدد خود فرصت‌هایی را به دست آورد. در این مسئله شکی نیست اما این فرضیه که امریکا می‌خواهد این جریان را رهبری کند، صحیح نیست. حرکت لیبی نیز همانند حرکت سایر کشورها مردمی است. امریکا در تلاش است که سوار بر این حرکت شود اما در عمل این کاری‌ مشکل است.

این مسئله واقعیت دارد که تاریخ مصرف برخی از سران عرب به پایان رسیده است و امریکایی‌ها نیز به این واقعیت پی برده‌اند.

ذکر این مسئله نیز ضروری است که امریکایی‌ها به اعتراضات موجود در جهان عرب واقف بوده و در فکر چاره بوده‌اند اما دولتمردان امریکا در تلاش بودند تا در وضعیت مطلوب‌تر دست به تغییرات بزنند.

وضعیت مطلوبی برای امریکا نیست که عده‌ای جوان مسلمان و معتقد خاورمیانه به خیابان‌ها بریزند و حکومت‌های دست نشانده امریکا را سرنگون کنند، چرا؟ چون ممکن است در این کشورها همان اتفاقی رخ دهد که در ایران افتاد.

در ایران بعد از انقلاب حکومتی مردمی مستقر شد که دیگر اجازه نمی‌داد امریکا از منابع طبیعی ایران سوء استفاده کند و ایران دیگر همپیمان امریکا نبود. این تجربه برای امریکایی‌ها بسیار گران بود.

بنابراین ریسک خیلی بزرگی است که امریکا خودش چنین حرکتی را ایجاد کند، چون پیش‌بینی نتیجه این حرکت‌ها غیرممکن است و این امکان وجود دارد که حرکت‌های مردمی با موفقیت کامل روبه‌رو شده و دولت‌های مردمی را که به دلیل مردمی بودن حاضر نیستند تابع سیاست‌های امریکا باشند، به قدرت برساند.

بنابراین باید به این مسئله توجه داشته باشیم با اینکه شرایط فعلی برای امریکا ایده‌آل نیست اما ایجاد یک زلزله سیاسی در خاورمیانه هیچ وقت برای امریکا مفید نیست.ایده‌آل امریکا این بود افرادی که تاریخ مصرف آنها به پایان رسیده در حالتی عادی و معمولی جایشان را با افراد دیگری که موردنظر امریکاست، عوض کنند. بنابراین نمی‌توان حالت ایده‌آل برای امریکا را با حرکت مردمی جمع کرد.

ما اکنون در منطقه خاورمیانه حرکت‌های عظیم مردمی را شاهد هستیم و امریکا از این اتفاقات و حرکت‌ها بسیار خشمگین است و به دنبال فرصتی برای مهار آنها است. اگر امریکایی‌ها بتوانند داستان تروریسم را احیا کنند و اسلام‌هراسی را در دل مردم بیندازند، می‌توانند حرکت مردمی منطقه را با تروریسم و القاعده همسو کنند و فعالیت‌های تروریستی را انجام دهند و بگویند این برای انتقام قتل بن لادن بوده و با این سناریو بگویند ما برای مقابله با تروریسم باید فعالیت‌های بیشتری انجام دهیم.

در حوزه داخلی امریکا نیز دولت اوباما وضعیت خوبی ندارد. آخرین آماری که منتشر شد بیانگر آن بود که۷۰ درصد مردم امریکا از وضعیت اقتصادی کشورشان راضی نیستند اما پس از کشته شدن بن لادن می‌بینید که کاروان‌های شادی در امریکا راه افتاده است و سعی شده تا با این کار بر محبوبیت آقای اوباما افزوده شود اما مردم سایر کشور‌ها دارای شبهه‌هایی هستند که با توجه به جنایات و دروغگویی‌های دولت امریکا پذیرش صحت این خبر برایشان دشوار است.

امریکایی‌ها هنگامی که محل اختفای صدام را پیدا کردند وی را دستگیر کردند. اگر واقعاً ۱۱ سپتامبر کار القاعده بوده چرا وی را دستگیر نکردند تا بتوانند اطلاعات بیشتری پیرامون آن به دست آورند؟ چون این کار‌ها را نکردند باید اتفاقی که افتاده را بادیده تردید نگریست.

به طور مثال در مورد مصر و سقوط مبارک؛ در حالت عادی باید تغییر رهبران عرب در خاورمیانه صورت می گرفت و این سقوط دیر یا زود اتفاق می‌افتاد. مثلاً اگر حرکت مردمی در مصر صورت نمی‌گرفت، امریکا می‌توانست تغییر دولت مبارک را بعضاً با روی کار آوردن فردی مثل عمر سلیمان به راحتی و با آرامش مدیریت کند اما با قیام مردمی مصری‌ها تغییر مورد نظر امریکا روند پرشتاب پیدا کرد. وضعیت مصر و کشورهای دستخوش قیام هنوز سیال است و هنوز مشخص نیست گزینه موردنظر امریکا به قدرت برسد یا خیر. قطعاً این حالت ایده‌آلی برای امریکا نیست.