یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زرشک زرین برای دختر میلیونر


زرشک زرین برای دختر میلیونر

برخی معتقدند که این گونه آثار سخیف و به عبارت دیگر نازل و سطحی هستند ولی برخی دیگر معتقدند که این گونه آثار به صورت کلی و این اثر به صورت خاص نه تنها سطحی نیستند بلکه زیر سطحی و زیرخاکی و عتیقه هستند

چندی پیش جشن منتقدان سینما در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد و در این جشن انواع و اقسام جوایز به بازیگران و فیلمسازان و حتی منتقدان اهدا شد، اما جای یک جایزه در بین این جوایز خالی بود و آن “زرشک زرین” برای فیلم سینمایی “دختر میلیونر”.

جا داشت جهت قدردانی از زحمات سازندگان این اثر یک “زرشک زرین” به آنان تقدیم می شد!

برخی معتقدند که این گونه آثار سخیف و به عبارت دیگر نازل و سطحی هستند ولی برخی دیگر معتقدند که این گونه آثار به صورت کلی و این اثر به صورت خاص نه تنها سطحی نیستند بلکه زیر سطحی و زیرخاکی و عتیقه هستند. اگر ما یک دسته بندی در ابتدای کار داشته باشیم به این رویکرد می رسیم که آثار یا متعلق به سینمای مذهبی یا دفاع مقدس (سینمای جنگ) هستند یا متعلق به سینمای روشنفکری و هنری و جشنواره ای و دسته دیگر سینمای تجاری یا بدنه هستند.

سینمایی که همیشه مورد انتقاد است، سینمای تجاری و بدنه است که برای رونق اقتصادی هنر صنعت سینما وجودش لازم است و هم برای تماشاگر که بتواند ساعتی را فارغ از دغدغه های روزمره سپری کند؛ و با این نگاه بدان نگریسته می شود که کمترین کیفیت هنری و اخلاقی را دارد اما یک نکته همیشه فراموش می شود آن هم اینکه این ژانر سینمایی هم برای خود قواعد حداقلی دارد و اصولا جذب تماشاگر نیز قاعده هایی دارد که سینمای تجاری اغلب برای جذب و تثبیت تماشاگر آنها را رعایت می کند و هر اثری که این پیش شرط ها را رعایت نکند نمی تواند در این ژانر قرار بگیرد.

دختر میلیونر هم که موضوع اصلی این نوشتار است از این قاعده جدا نیست اما نتوانسته حداقل ها و ملزومات یک ژانر سینمایی را داشته باشد. در واقع نقد این گونه آثار امر سهل و ممتنع می نماید و صد البته عملا بی فایده است و می بایست این جریان فکری را که فیلم محصول رویکرد آن است کنکاش کرد و به نقد کشید.

اثر را از جهات گوناگون از جمله ساختار، موضوع، شخصیت پردازی، پردازش موضوع، تعلیق و کشش داستانی می توان واکاوی کرد. البته به شرط اینکه عناصر داستانی و سینمایی را داشته باشد و اگر فاقد آنها باشد که سالبه به انتفاع موضوع می شود. در مورد دختر میلیونر این مفهوم، مصداق واقعی یافته، چون از عناصر ساخت درام یا بسیاری را ندارد یا اینکه ناقص دارد و به طور کلی فاقد انسجام داستانی و تکیه گاه عناصر داستانی است یعنی نتوانسته راحت ترین عنصر را که تکیه بر یکی از عناصر داستانی است دارا باشد. به عبارت دیگر اگر کارگردان به جای ساخت این معجون از یک عنصر به تنهایی بهره می برد اثرش به مراتب بهتر از اثر فعلی بود. مثلا اگر یک ساختار روایی و مهم تر از آن منطق روایی داشت و از حداقل ها برخوردار بود لازم نبودزرشک زرین به آن بدهیم.

قصه فیلم از این قرار است که یک پسر فقیر که اتفاقا خواننده کافه یعنی سفره خانه سنتی است عاشق یک دختر پولدار می شود و سعی دارد با همکاری دوستش به هدف خود (ازدواج) برسد. در این میان پسرعموی او سعی دارد مال و اموال او را تصاحب کند. به واقع یک مثلث عشقی دهه هفتادی را به وجود می آورند. هرچند نمی توان به تنهایی آن را مثلث عشقی دانست بلکه آن را می توان واکس زده فیلم فارسی و بالاخص شاخص ترین اثر آن دانست؛ که فقط فضا و مکان آن تغییر کرده و سعی دارد با آن فضاسازی یک لذت بصری به بیننده دست بدهد. دختر فقیر، پسر پولدار یا بالعکس و عشق و روابط عاطفی مابین آنها از عناصر شناخته شده فیلم فارسی هستند.

این نکته ای نیست که کارگردان بتواند آن را نادیده بگیرد. اصولا تکرار قصه مکرر عشق، کار بدی نیست بلکه نوع پرداخت است که می تواند قصه هزار باره عشق را زیبا جلوه دهد، وگرنه تکرار مکررات، شاهکار نیست.

اگر نگاهی به شخصیت پردازی این اثر داشته باشیم بیشتر به تی‘ می ماند البته آن هم نه یک تی‘ کامل بلکه تی‘ من درآوردی و نصفه و نیمه. مثلا ثریا قاسمی با آن سابقه طولانی یکی از بدترین نقش های خود را بازی کرده و نشان داده که می تواند به این بدی هم بازی کند! یک نکته دیگر هم اثبات کرده که در این سال ها بازیگران شناخته شده که حضور در هر فیلمی را نمی پذیرند به دلیل مسائل مالی حاضرند اعتبار چندین ساله خود را به حراج بگذارند.

یوسف تیموری و مهران غفوریان که شخصیت های تلویزیونی را تکرار می کنند و از فرط تکرار نیاز به توضیح زیادی نیست. غفوریان یک فرد بی خیال و تیموری یک شخصیت عاشق پیشه که در مجموعه های مختلف این نقش و تی‘ را تکرار کرده اند. می شود سکانس به سکانس فیلم را بازشناسی کرد و پلان به پلان به بررسی اجزای فیلمسازی و قصه پردازی اشاره کرد و یا می توان به کلیت اثر و ساختار کلی و یا به لوکیشن اشاره کرد که مثل بقیه اجزای فیلماز هیچ منطقی پیروی نمی کند. مثلا اگر لوکیشن زاهدان بود یا اهواز چه تفاوتی پیدا می کرد یعنی بی دلیل و بدون تاثیر بودن لوکیشن فیلم را می رساند.

مثلا حتما باید خانه دختر بسیار زیبا و شیک باشد که بیشتر شبیه قصر است و دختر در رویا سیر کند و یا اینکه تهیه کننده باید با استفاده از ابزارهای مختلف، پول و هزینه فیلم را تامین کند. یا اینکه اصولا چه لزومی دارد که ما روی شهری که فیلم در آن ساخته شده اصرار کنیم. وقتی قصه و داستان آن، ساختاری قوی و تازگی ندارد، وقتی قصه اش تکرار مکررات است و کارگردان سعی نمی کند یک مطلب تازه بگوید و یا حداقل یک پرداخت اصولی صورت نمی گیرد، نتیجه این می شود که سینمای ایران هر روز با کاهش تماشاگر روبرو شود و این رویگردانی حاصل فیلم هایی است که باری به هر جهت ساخته شده و روانه پرده نقره ای رنگ سینما شده اند. به نظر می رسد سینماگران به جای تولید انبوه آثار سینمایی، ضعف تئوریک و پشتوانه علمی خود را قوی کنند و مصداق بارز “کم گوی و گزیده گوی چون در” باشند.

احمد عراقی



همچنین مشاهده کنید