سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
درمان ممکن می شود
بادها برای که میوزند؟!، نمایشی روانشناختی است که بر پایه شیوه تئاتر درمانی شکل گرفته است. یعنی شیوه اجرایی این نمایش برگرفته از یک شیوه درمانی بیماران روانی است. در این شیوه درمانگر با قرار دادن بیمار در موقعیتهای نمایشی، سعی در برونفکنی بیمار و در نهایت درمان او دارد.
● نوشیدن قهوه
در نمایش بادها برای که میوزند؟، ویدا سرشار بیماری است که میپندارد دخترش صوفی برای نوشیدن قهوه از خانه مادرش بیرون رفته و دیگر برنگشته است. حالا پلیس او و شوهرش را مورد بازجویی قرار میدهد و با مشکوک شدن، پلیس آن دو را تحت کنترل شدید قرار میدهد. ویدا مادری نویسنده داشته که چندان توجهای به دو فرزند دختر و پسرش نداشته است. او که مدام سرش تو لاک خود است و در حال نوشتن، با مزاحمت بچهها آنها را تنبیه بدنی میکند. آرش برادر ویدا هم از خانه فرار کرده و دیگر برنگشته است. البته این احتمال هم وجود دارد که مادر ویدا آرش را کشته و او را در حیاط خلوت خانهشان به گور سپرده باشد.
سهراب راویان پدر صوفی است که خودش این نام را بر دخترش گذاشته چرا که عشق دوران جوانیاش چنین نامی داشته است. او عکاس است بیآنکه بخواهد به خانوادهاش توجه درست و به قاعدهای داشته باشد. مثلاً او با این همه عکس که از هر چیزی گرفته، یک قطعه عکس از نوجوانی صوفی ـ دخترش ـ ندارد تا آن را به پلیس ارائه کنند.
سهراب هم یک پدر پارانویید دارد که مدام در شک و تردید توطئه علیه خود به سر میبرد. او میپندارد که تحقیقاتش درباره گوسفند دم سفید توسط فرزندان و همسرش به بیگانه سپرده خواهد شد. همین توهمات باعث دق کردن همسرش شده و حال و روز خواهر سهراب، نرگس، هم به افسردگی و گریز از خانه میانجامد. نرگس به عنوان پرستار سر از جبهه و جنگ در میآورد. از او فقط چند نشانه باقی میماند که به جای پیکرش در گور دفن میکنند. سهراب هنوز نرگس را زنده میپندارد و برای همین هر هفته برایش یک کتاب به سر گورش میبرد.
حالا ویدا به سهراب شک میکند و پلیس نیز به مادر ویدا که نکند صوفی را هم مثل آرش سر به نیست کرده باشد.
در این حین آشنایی ویدا با سهراب در حوالی تئاترشهر بازی میشود. دختری که در حال نوشتن متن¬اش است. او بر سکوهای کنار تئاترشهر نشسته و سهراب هم در حال عکس گرفتن از مردم است. سهراب از ویدا عکسی میگیرد و همین سر آغاز گفتوگو و آشنایی آن دو است. بعد ازدواج و بلافاصله بچهدار شدنشان اتفاق میافتد. روز به روز بچه قد میکشد و ویدا هنوز در حال شیر دادن به اوست. بعد از ۱۰ سالگی، مادر سرش به نوشتن و تئاتر اجرا کردن مشغول است و پدر هم در حال عکس گرفتن و نمایشگاه برگزار کردن است. صوفی هم برای خود بزرگ میشود. او حالا قبله حاجات دوستانش شده است. صوفی دختری را به خانهشان آورده که به هم ریخته و افسرده حاد است. دختر حال و روز خوشی ندارد. پدر و مادرش از هم جدا شدهاند. دختر معتاد شده و همین زمینه شک و تردید را در سهراب تشدید میکند که دخترش را تنبیه کند. همین موضوع باعث میشود که صوفی با آن دختر معتاد از خانهشان فرار کند.
آرزوی صوفی رفتن به کافی شاپ فقط برای نوشیدن قهوه است. این کابوس مادر است که صوفی را سوار بر اتومبیلی میکند که رانندهاش او را به جای کافیشاپ به بیرون شهر میبرد. این یعنی آزار و اذیت و قتل!
در پایان همه چیز را میفهمیم؛ درست مثل خود ویدا که درک میکند او در بیمارستان اعصاب و روان است و الان تحت درمان شدید است. آن مرد که نقشهای متعدد را به همراه ویدا بازی میکرد، روان پزشک است. همین درک از بودن ویدا سرآغاز نتیجه بخش بودن درمانش است.
● روان پریش، پیچیدهگو و قصهپرداز
چیستا یثربی با تسلط بر عوالم روحی و روانی، متن بادها برای که میوزند؟ را نوشته و اجرا کرده است. اما این وسط کمی پیچیدگی بیش از حد بدون داشتن کدهای تسهیلکننده در درک و دریافت اتفاقات، باعث سردرگمی مخاطب میشود. البته این هم زمانبر است.
شاید این همه داستان به هم گره خورده، دلایل خاص خود را هم داشته باشد. چراکه ذهن ویدای روان پریش پیچیده گو و قصهپرداز است. او از واقعیت بریده و حالا مدام قصه میگوید. وقتی پیدا کردن سرچشمه و سرنخ این قصه بافتنهای ویدا یک اصل میشود؛ روان پزشک هم با ویدا همسو میشود. هدف یافتن ریشههای درد است که این به مادر ویدا برمیگردد. زنی روانپریش و سرخورده که مدام در حال نوشتن است، بیآنکه ویدا و آرش برایش اهمیتی داشته باشند. این رفتار به گم و گور شدن یا قتل آرش انجامیده و ویدا هم سخت گرفتار خود است و در لایههای پنهان خود سیر میکند. او حتا در قصه ارتباط خود با سهراب، آرش را به سوئد میفرستد برای تحصیل آی تی و زندگی در آنجا که گم و گور شدنش منشا سرافکندگی او و خانوادهاش نباشد. یعنی کدها و نشانههای درون یک قصه خیالی، منطبق با رفتارهای حقیقی و باورپذیرانه است. کنشی که در تمام رویاپردازان و نویسندگان بانی تقویت آثار ادبیشان در قالب درام یا رمان و داستان کوتاه وجود دارد. چنانچه ذهنیت چیستا یثربی هم این گونه پیچ و تاب به خود میگیرد. البته نوشتن و خلق ادبی، یک راه برون افکنی صحیح و کارآمد است. اما بیماران روانی گرفتار در لایههای ناپیدای وجودشان با درد و عذابی جانکاه دست و پنجه نرم میکنند و اگر درمان نشوند، ماندن در حال مات شدگی یک شانس مسلم برای آنان در بقای زندگیشان است وگرنه خودکشی برای آنان یک تهدید است.
● سردرگمی مخاطب
چیستا یثربی با تسلط بر عوالم روحی و روانی، متن بادها برای که میوزند؟ را نوشته و اجرا کرده است. اما این وسط کمی پیچیدگی بیش از حد بدون داشتن کدهای تسهیلکننده در درک و دریافت اتفاقات، باعث سردرگمی مخاطب میشود. البته این هم زمانبر است. فقط کافی است تماشاگر با تمرکز و اندیشیدن، چند ساعت بعد از پایان کار تمام گرههای کور آن را برای خود روشن کند. یعنی در لحظه همه چیز پیش روی مخاطب گشوده نمیشود. اما در این بین طنز و هجو موجود در برخی از لحظات و تابلوها باعث لذت بردن از اجرا میشود. بنابراین از دست دادن تماشاگر به ندرت اتفاق میاقتد و فقط برخی در درک درست ماجراها احتمال دارد که در سردرگمی باقی بمانند. چنانچه درک افراد روانی از سوی دیگران همیشه این سردرگمی را به دنبال دارد؛ مگر روان پزشک باشی یا اهل خانواده بیمار که با انس و الفت با تاکید بر ارتباط بایستهات بخواهی در رابطه با بیمار روانی و درک او بکوشی. بنابراین چیستا یثربی خواه ناخواه با عدم درک دقیق و درست همگانی مواجه خواهد شد؛ چرا که موقعیت کاملاً پیچیده و سردرگم است. درست مثل کلاف سردرگمی که برخی از باز کردن تمام گرههای آن باز میمانند، به خصوص آدمهای کم صبر و حوصله که خیلی زود همه چیز را به کناری خواهند گذاشت.
● ممارست
در اجرای "بادها برای که میوزند"، دو بازیگر نمایش ( حسین کشفی اصل و سوسن پرور) خیلی تلاش کردهاند. اما به دلیل گستردگی و پیچیدگی اثر هنوز نیاز به تمرین و ممارست هست چراکه هنوز برخی لحظات نیاز به بازنگری دارد. این دو بازیگر باید پیوسته نقش عوض کنند و این روند منجر به تغییر مدام در ژست و فیگورها، و طرز و نحوه بیان میشود. بنابراین گروه برای بازنمایی درست و روان نقشها هنوز نیاز به تمرینهای پیوسته قبل از اجرا دارد.
آنچه به جای دکور و صحنهآرایی در صحنه وجود دارد، چندان مکمل و کمککننده به اصل و بنیان این نوع درام نیست. پردههای آویز ذهن تماشاگر را به سمت مراسم آیینی و نمایشهای مذهبی سوق میدهند؛ اما پیکره درام روانشناختی است. بودن چند پاراوان برای اجرای این اثر کافی است حتا در حذف آنها هم هیچ اشکالی وارد نیست. فقط کافی است راه حلی برای تعویض وسائل صحنه و بازیها اندیشیده شود. در یک فضای خالی هم میشود این تابلوها را بازی کرد. موسیقی زنده مریم نظری فرحبخش و دلنواز است. او ویولن سل مینوازد و تمام نمایش را تحت پوشش ملودیهایش قرار میدهد. سکوتهای او هم به موقع است. در این فضای تئاتردرمانی شاید موسیقی هم درمانگری خود را به اثبات برساند.
رضا آشفته
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست