شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

منظری شخصی که می توانست پالایش یافته تر باشد


منظری شخصی که می توانست پالایش یافته تر باشد

نگاهی به «عینک پدر» خاطرات سیدرسول شریعتی بازآفرینی زهرا درودیان

● یک: مشکلات بازآفرینی یک متن

«میدان مین وسیع بود. اولین مین را که خنثی کردم خط مین بریده شد. به سرعت مین‌های کاجی خنثی می‌شد. بدنه، خرج و پیکرها را در یک محل جمع می‌کردیم و چاشنی و ماسوره‌ها را که حساس و خطرناک بود در جای دیگر قرار می‌دادیم. وقت کار به حیواناتی مثل مار، روباه، کلاغ و ... برمی‌خوردیم که در برخورد با مین‌ها کشته شده بودند. بعضی از مین‌ها براثر انفجار گلوله‌های توپ، خمپاره یا انفجار مین‌های همجوار خود ترکش خورده، ماسوره بدنه یا قسمت‌هایی از آنها معیوب شده بودند و قابل خنثی شدن نبودند.»

آثاری مثل «عینک پدر» که دوباره‌نویسی شده‌اند بسته به این که سطح کیفی این دوباره‌نویسی در چه حدی است، مطلوب‌تر از آثاری به نظر می‌رسند که توسط راویان اصلی خاطرات نوشته می‌شوند. چرا؟ شاید به این دلیل که آنها، کمتر به فراز و فرودهای «متن» توجه دارند یا اغلب‌شان، فرصتی نداشته‌اند با «شیوه‌ نوشتن جذاب»، «حذف اضافات»، «تدارک وضعیت ثانویه در دل وضعیت اولیه»، «شکل دهی شخصیت‌ها» و ... آشنا شوند.

منتها «این نوع‌نویسی» هم خالی از اشکال نیست چرا که نویسنده دوم، به دلیل آنکه به طور مستقیم، واقعیت یا واقعیات مورد نظر را تجربه نکرده است، اغلب به رغم تسلط نسبی بر متن، از بازآفرینی «حال و هوا» ناتوان می‌ماند و «متن حاصل»، بیشتر شبیه می‌شود به ترجمه متن اصلی نه متنی که ارتباط بی‌واسطه مخاطب با وقایع تجربه شده را امکانپذیر می‌سازد. زهرا درودیان در بازآفرینی خاطرات سیدرسول شریعتی، با همه تلاشی که به خرج داده برای جذاب‌سازی متن و سرو سامان دادنش، نتوانسته خلأ مرسوم «این نوع‌نویسی» را پر کند. شاید یک دلیلش این باشد که بازآفرینی خاطرات یک رزمنده مرد توسط یک بازآفرین زن که کارش توسط یک ویراستار زن [رباب قلی‌زاده]، ویرایش شده، نمی‌تواند کمکی کند به انتقال «حال و هوایی» که محصول تجربه‌ای خاص، در تاریخی خاص و در چارچوب نگاهی ویژه «جنگی مردانه» است. ما که نمی‌خواهیم با رویکردهای جدید «زن محورانه» مستندات تاریخی جنگی را تحت الشعاع قرار دهیم که در بخش اعظم سال‌های وقوع‌اش، حضور زنان در خطوط «یک و دو»اش، امکانپذیر نبود، می‌خواهیم؟

ما هر چقدر مدافع حقوق بانوان باشیم، نمی‌توانیم این دیدگاه را به «واقعیت» تحمیل کنیم که یک بازآفرین زن قادر است «حال و هوا»ی خاطرات یک رزمنده مرد را به «متن» منتقل کند! کمترین مشکلی که شاهد آن خواهیم بود «به هم ریختگی نظرگاه» خواهد بود و این مسئله، البته جدا از آن مسئله‌ای است که به آن اشارت رفت یعنی تجربه مستقیم واقعیت.

● دو: اهمیت خرده روایات در متن حاضر

از مسئله «حال و هوا» و «نظرگاه» که بگذریم، متن حاضر، از برخی جهات، متفاوت است با بقیه متونی که در حوزه خاطرات جنگ خوانده‌ایم. نوع «خرده‌روایات» این متن، بازتاب نگاه نوجوانانه «راوی اصلی» است که متولد ۱۳۴۴ است و در زمان روایت شده، سن زیادی نداشته. خب، بعضی نکته‌ها که در ذهن او ضبط شده‌اند در ساختن «فضا»ی متن خیلی مؤثرند گرچه در بدو امر این طور به نظر برسد که چندان ارتباطی با جنگی که می‌شناسیم، نداشته باشند اما واقعیت این است که همین «خرده روایات»، «وقایع رزمی» را پوشش داده و زنده و پویا، وارد متن کرده و درواقع متن را «جاندار» می‌کنند: «یک بار اطراف زاغه‌های مهمات ـ که دارای شکاف های عمیقی بودند ـ سرکشی می‌کردم.

به یک سوسمار ۸۰ ـ ۷۰ سانتی‌ برخوردم. زود یکی از بچه‌ها را صدا زدم. قضیه را که فهمید، خواست اسلحه بیاورد ولی گفتم این کار عملی نیست، شاید فرار کند. در همین گیر و دار، خزنده زیر یک تخته سنگ رفت، اما دمش بیرون بود. برای این که فرصت را از دست ندهم با یک گونی خالی، دم خزنده را گرفتم و به دوستم اشاره کردم که یک گلوله توپ عمل نکرده عراقی را که همان نزدیکی‌هاست بیاورد و وقتی من آن را از زیر سنگ بیرون می‌کشم روی سرش بکوبد. او که خیلی ترسیده بود گفت: «شاید گلوله منفجر شود» گفتم نه؛ اولاً چند سال است که در این بیابان افتاده و زیر باد و باران زنگ زده؛ تازه تو آن را از ته به زمین می‌زنی. از طرفی این گلوله از چند صدمتری به زمین خورده و عمل نکرده، حالا از نیم متری منفجر می‌شود؟ تا من او را با این حرف‌ها راضی کنم، خزنده خود را کمی زیر تخته سنگ کشید.

قدرت او کم‌کم بر من غلبه می‌کرد. بچه‌ها می‌ترسیدند از دستم در برود و به طرف آنها بپرد.» به نظر می‌رسد به رغم جذاب بودن این خرده روایت، «نثر» هنوز نرمای لازم را نگرفته و «نرم رفتار» نشده. درواقع «نثر» در متن فوق، قادر نیست جدا از توضیحات «من راوی»، به «حیات ارتباطی‌اش» با خواننده، چندان امیدوار باشد! یعنی «نثر» بدل به یک موجودیت ذی‌شعور نشده که جدا از راوی متن، خالق متن یا هر عامل بیرونی دیگری به حیات خود ادامه دهد.

● سه: در مواجهه با مخاطب عام

اگر بخواهیم به «عینک پدر»، از لحاظ ایجاد جذابیت برای مخاطب عام نمره بدهیم، از ۲۰ نمره، چند نمره می‌دهیم؟ خب، حداقل قضیه آن است که خاطرات اصلی از فیلتر سه ذهن [راوی خاطره، بازآفرین و ویراستار] گذشته و پالایش یافته‌تر از متنی «تک فیلتره» است یعنی در مرز لااقل «یکباره خوانی» قرار گرفته که گرچه امتیاز زیادی نیست اما در انبوه آثاری که در همین حد هم، با مخاطب وارد داد و ستد «زیباشناختی» نمی‌شوند غنیمت است. به نظر می‌رسد «عینک پدر» در چنین عرصه‌ای، نمره قبولی را با خود داشته باشد که نمره خوبی هم نیست ولی می‌تواند به «متن» این امکان را دهد که لااقل با «حکایات» خود که در دل «روایت» جایشان داده، در ذهن مخاطبان زنده بماند و این «امکان» به هر حال «امکان» کمی نیست در روزگاری که بسیاری از متون، حتی از این هم محرومند.

«دستور دادند به طرف حلبچه حرکت کنیم. در بین راه زنانی که در اثر بمباران ـ بی حجاب ـ از خانه‌ها بیرون ریخته بودند، می‌خواستند که سوارشان کنیم. با زبان عربی به وضعیت آنها اعتراض کردم و خواستم که اول خودشان را بپوشانند.

به حلبچه رسیدیم و در یک پاسگاه مستقر شدیم. تا پایان عملیات و حضور نیروها پدافندی باید نگهبانی می‌دادیم. در این مدت خبرهای وحشتناکی از کشته شدن مردم با بمب‌های شیمیایی به ما می‌رسید.»

«عینک پدر» با اوصافی که رفت، کتابی خواندنی است [نه البته ماندنی] در حوزه تشریح وقایع یک دوره تاریخی از منظری شخصی؛ این منظر شخصی می‌تواند بخشی از آن پازل اصلی باشد که قرار است «کلان روایت جنگ» را در ذهن ما شکل دهد اما نباید درباره اهمیت این بخش «کوچک کوچک» اغراق کرد.



همچنین مشاهده کنید