چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

زبان فارسی, زبان علم


زبان فارسی, زبان علم

زبان به عنوان ابزار اندیشیدن و وسیله انتقال اندیشه نقش بسزایی در شکل گیری یک تمدن و نیز نوع جهت گیری آن دارد, زبان علاوه بر آن که واسطه ارتباط و تعاطی اندیشه هاست, عامل شکل دهی اندیشه ها هم هست, به عبارت دیگر, زبان را باید همچون دین دستگاهی سامان مند دانست که بر پایه آن به عامل وجود معنا می دهیم و به تفسیر و ایضاح آن می پردازیم

زبان به عنوان ابزار اندیشیدن و وسیله انتقال اندیشه نقش بسزایی در شکل‌گیری یک تمدن و نیز نوع جهت‌گیری آن دارد، زبان علاوه بر آن که واسطه ارتباط و تعاطی اندیشه‌هاست، عامل شکل‌دهی اندیشه‌ها هم هست، به عبارت دیگر، زبان را باید همچون دین دستگاهی سامان‌مند دانست که بر پایه آن به عامل وجود معنا می‌دهیم و به تفسیر و ایضاح آن می‌پردازیم.

در واقع زبان، صورت‌ها و نمادها و قالب‌هایی را در اختیار آدمی می‌گذارد که در چارچوب آنها به فهم دنیا و معنا بخشی به ماده‌های بیرونی می‌پردازیم. به قول ارنست کاسیرر(Ernest Cassirer): «زبان به خودی خود شیوه‌ای برای دیدن و ساختن جهان است، تجربه جهان است، آن چنان که فراگردهای نام گذاری و وصیف آن را بخش بخش و نقش‌دار گردانده و هویتش را معین داشته‌اند.» (به نقل از: رندل باکلر، ۱۳۷۵: ۱۳۲).

با این حساب باید توجه داشت که اندیشیدن به یک موضوع با زبان فارسی اقتضائاتی دارد و اندیشیدن به همان موضوع به زبان دیگر، اقتضائاتی دیگر. برای مثال، اندیشیدن به وجود خدا در زبان فارسی که سراسر ستایش و حمد خدا و نکوهش الحاد است، نمی‌تواند همانند اندیشیدن به خدا با زبان انگلیسی که در آن کفر و الحاد قبح و زشتی چندانی ندارد، باشد.

بنابراین ضرورت توجه بیشتر به زبان فارسی به مثابه زبان هویت ایرانی و نیز زبان مذهب تشیع و زبان دوم جهان اسلام در این عصر جهانی شدن که بسیاری از زبان‌های دنیا یا نابود شده‌اند، تعداد زبان‌های بومی و محلی نابود شده بیش از صدها عدد است، یا در معرض نابودی اند، بیش از پیش اهمیت می‌یابد، که اگر امروز برای قدرتمند کردن زبان فارسی چاره‌ای نیندیشیم، فردا بسیار دیر است.

یکی از عواملی که بر قدرتمندی زبان دلالت دارد، میزان توانایی آن زبان در بارگیری علمی است. در واقع هر قدر زبانی که بتواند مفاهیم پیچیده انتزاعی فلسفی و یا مفاهیم علمی را در بر گیرد، آن زبان را قدرتمندتر باید تلقی کرد. قدرتی که نقش بسزایی در ساختن یک تمدن بر عهده دارد.

امروزه که بحث تجدید بنای تمدن اسلام و ایران مطرح است و سخنی از تولید علم در افواه، حدیث مکرر است و عالی‌ترین مقام کشور نیز بر این معنا تأکید کرده است که باید تا پنجاه سال آینده زبان فارسی زبان علم شود، بررسی نسبت تاریخی زبان فارسی با مفاهیم و مسائل علمی و فلسفی می‌تواند تا حدودی در درجه نخست وضعیت فعلی خود را درست تشخیص دهیم ـ زیرا تا ندانیم از کجا آمده‌ایم، نمی‌توانیم تشخیص بدهیم در کجا هستیم ـ و در مرحله بعد بتوانیم مسیر مناسب و صحیحی را برای مشی خود انتخاب کنیم.

در این پژوهش کوشش ما بر آن است که صیرورت زبان فارسی نسبت به مسائل علمی را تا آنجا که در مجال یک مقاله می‌گنجد مورد ارزیابی و تأمل قرار دهیم. هر چند بررسی بسیار دقیق تر و عمیق تر آن محتاج به طرح‌های پژوهشی کلان و با حضور استادان مختلف از رشته‌های گوناگون است. همانطور که می‌دانیم ارسطو علوم یا حکمت را به سه دسته نظری، عملی و صناعی تقسیم می‌کرده است که هر کدام دارای زیر مجموعه‌هایی بودند، مثلاً حکمت نظری شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بوده است. آنچه در این تحقیق از علم مراد ماست، همان حکمت نظری مورد نظر ارسطو است.

روش تحقیق ما در این مقاله به شیوه تاریخی ـ تحلیلی است؛ یعنی این که ابتدا داده‌های مورد نظر خود را از منابع معتبر گردآوری می‌نماییم و آنگاه به صورت منصفانه و در عین حال کالبد شکافانه به تحلیل و نقد آنها می‌پردازیم و می‌کوشیم از داده‌های خود در راستای غایت تحقیق سود بجوییم. نکته دیگر آن که ما در این پژوهش تنها زبان فارسی یعنی زبان فارسی هخامنشی، زبان فارسی پهلوی یا ساسانی و زبان فارسی دری را مورد مطالعه قرار می‌دهیم و در مورد دیگر زبان‌های ایرانی مثل زبان اشکانی و اوستایی اظهار نظر نمی‌نماییم.

● مبحث اصلی:

ما در این مقاله برای نظم یافتن بیشتر بحث مباحث خود را طی دوره‌های مختلف تقسیم کرده و ضمن آنها به ارائه داده‌ها و تحلیل‌های خود خواهیم پرداخت.

ـ زبان فارسی به مثابه زبان علم از هخامنشیان تا روی کار آمدن ساسانیان:

از فارسی باستان اثر علمی به جا نمانده است و به بیان بهتر به استثنای سنگ نبشته‌ها که بیشتر به مسائل جاری و سیاسی می‌پردازند، اثر دیگری از این دوره برای ما به یادگار نمانده است.

ـ زبان فارسی به مثابه زبان علم در عصر ساسانیان:

درخصوص زبان در عصر ساسانی باید دانست، هنگامی که اردشیر به قدرت دست یافت «خالص‌ترین لهجه‌های ایرانی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام داشت.» (ستون، ۱۳۸۱:‌ ۱۷۳) این خالص‌ترین لهجه، فارسی میانه بوده که در واقع «دنباله فارسی باستان است این زبان در دوره ساسانی زبان رسمی ایران بوده است.

به این زبان «پهلوی ساسانی» هم گفته می‌شود. از این زبان چهار نوع اثر به چهار الفبای مختلف به جای مانده است.» (ابوالقاسمی،۱۳۸۴ : ۱۳۳ و ۱۳۲).

دوران ساسانیان را از لحاظ گسترش زبان فارسی میانه باید دورانی درخشان دانست. ریچارد فرای در همین خصوص می‌گوید: «با قدرت فراوان ساسانیان و با رفتن بازرگانان ایرانی به شهرهایی مانند بخارا این زبان رواج گرفت، به ویژه که سوداگران سغدی برای داد و ستد با مردم قلمرو ساسانیان زبان فارسی به کار می‌بردند. سپاهیان ساسانی مرزهای شاهنشاهی نیز در رواج فارسی سهمی داشتند.» (فرای، ۱۳۸۵: ۴۰۲ـ۴۰۱).

اما املای این زبان دارای مشکلات عدیده‌ای بود: «خط پهلوی کتابی دارای چهارده حرف است که از راست به چپ نوشته می‌شود و آن را خط متصل یا شکسته نیز می‌نامند. صورت‌های کوتاه معمولاً در این خط نشانه‌ای ندارد. حروف در خط فارسی میانه کتابی به یکدیگر متصل می‌شوند و گاه در ترکیب با یکدیگر چنان تغییر شکل می دهند که خواندن واژه‌های فارسی میانه بسیار دشوار می‌شود. وجود هزوارش، املای تاریخی و شبه تاریخی، قرائت این خط را دشوارتر می‌سازد.» (زرشناس، ۱۳۸۵: ۴۰).

وجود مشکلات متعدد در خط فارسی میانه است که سبب می‌شود این زبان به عنوان زبان علمی کاربردی نداشته باشد و تنها زبان و خط مردم عامی باشد، نه زبان اهل علم و فرهنگ که بتوانند تفکرات پیچیده خود را بدان بیان کنند. ملک‌الشعرای بهار در همین خصوص می‌نویسد: :در عصر ساسانیان نیز غالب ایرانیان مانند ترسایانِ نسطوری و یهودیان و شاید جمعی از موبدان و فلاسفه زرتشتی، نظر به سهولت خط سر نجبیلی سریانی، بدین خط کتاب می‌نوشتند (چنان که می‌دانیم غالب کتب مانی ایرانی به زبانی سریانی بوده است) و از طرف دیگر به سبب دشواری خط پهلوی ضبط علوم در آن خط بسیار دشوار و استفاده و ترجمه از آن خط دشوارتر بود.» (بهار، ۱۳۶۹: ۱۵۸).

در واقع براساس شواهد موجود احتمالاً در روزگار ساسانیان، زبان علم سریانی بوده است، نه زبان فارسی. «از سده سوم تا هفتم میلادی، زبان سریانی زبان علمی مهمی بود؛ آثار بسیار بدان نوشته یا از زبان‌های یونانی و فارسی میانه و عبری بدان ترجمه شد. در صدر اسلام آثار سریانی، به زبان عربی ترجمه شد. مسلمانان نخست به وسیله زبان سریانی با علوم یونانی آشنا شدند.» (ابوالقاسمی، ۱۳۸۴: ۱۳۹). و اساساً همانطور که پاره‌ای از مورخان نیز به اشارت بیان داشته‌اند، در عصر ساسانی «نقش مردم سریانی زبان در شهرهای ایران بسیار مهم بود و اینان کتب و نوشته‌های فراوان از خود بجا گذاشته‌اند» (پیگولوسکایا و دیگران، ۱۳۵۴: ۸۱)

اگرچه زبان فارسی با ورود زبان عربی و جهان‌بینی اسلامی تا حدودی نفس تازه می‌کند و طراوت می‌یابد، اما این طراوت بیشتر در عرصه ادبیات و شعر خود را نمایان می‌سازد و نه در عرصه علم. در واقع پس از اسلام نیز زبان علمی، عربی می‌شود و عربی جای سریانی را می‌گیرد.

ـ زبان فارسی به مثابه زبان علم در عصر تمدن اسلام و ایران:

جالب است بدانیم در دوران همین یعقوب لیث است که اولین اشعار به فارسی دری سروده می‌شود؛ بدین ترتیب که پس از آن که یعقوب بر هرات و پوشنگ غلبه یافت، شاعری، اشعاری به عربی در مدح یعقوب می‌سراید. تاریخ سیستان ادامه این ماجرا را چنین نقل می‌کند: «چون این شعر بر خواندند او عالم نبود در نیافت، محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامه پارسی نبود، پس یعقوب گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟ محمد وصیف پس شعر فارسی گفتن گرفت. و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت و پیش ازو کسی نگفته بود» (تاریخ سیستان، ۲۱۵:۱۳۸۱)

آغاز سرایش شعر به زبان فارسی در ایران پس از اسلام از این زمان است و نقشی که شعر در حفظ و تعالی فرهنگ ایرانی داشته بی‌نیاز از هر گونه توضیح و توصیف است.

اما در خصوص وضعیت نثر علمی در پس از اسلام باید گفت آنچه که از قرائن برمی‌آید این است که نثر علمی فارسی حدوداً با کتاب «شمارنامه» در علم حساب، اثر محمد بن ایوب طبری و نیز کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه» در خواص گیاهان و داروها، اثر ابومنصور موفق هروی، در اواسط قرن چهارم هجری آغاز می‌شود و تقریباً در همان اوان که کتاب شمارنامه و الابنیه به زبان فارسی تألیف می‌شد، کتاب «هدایه المتعلمین فی الطب» توسط ابوبکر اخوینی بخارایی از پزشکان بخارا به رشته نگارش درآمد. کتاب چهارمی که آن نیز در همین زمان، تقریباً ۳۷۲ هـ ق، تالیف یافت کتابی در دانش جغرافیا بود به نام «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که البته مؤلف آن معلوم نیست. این چهار کتاب را باید نخستین کتب علمی‌ای دانست که به زبان فارسی دری به رشته نگارش درآمد.

پس از این کتابها، در اوایل قرن پنجم، کتابهای دیگری نیز به زبان فارسی تألیف شد که مهمترین آنها «دانشنامه علایی» بود که توسط شیخ‌الرئیس ابن‌سینا نگاشته شد. بوعلی که تمامی آثار گرانسنگ حود را با میل خود به زبان عربی نگاشته بود، این کتاب را که در آن نوآوری فکری و فلسفی شاهد نیستیم به خواهش علاالدوله کاکویه ـ از امرای دیلم ـ فراهم آورد و از این رو نیز نام علایی را بر پیشانی آن نهاد.

کتاب دوم مهمی که در قرن پنجم نگاشته شد، کتاب «التفهیم لاوایل صناعه التنجیم» از ابوریحان بیرونی بود. او نیز مانند ابن‌سینا اکثر قریب به اتفاق آثار مهم خود را خود خواسته به زبان عربی تألیف کرده بود. این کتاب را گویا بنا به خواهش ریحانه، دختر یکی از رجال برجسته به نام حسین خوارزمی، در سال ۴۲۰ هـ .ق به رشته تحریر درآورد. این کتاب اولین و مهمترین کتابی است که در دوران تمدن اسلامی در باب علم نجوم، هندسه و حساب تألیف شده است.

این دو تألیف اگرچه کارهای نسبتاً ارزشمندی است، اما همانطور که ذکر شد، نه به خواست ابتدایی خود این دانشمندان بزرگ بلکه تنها به خواهش افراد ذی‌نفوذ تألیف شد. در واقع باید اذعان کرد که این استادان هرچند از لحاظ علمی موجب فخر و مباهات ما ایرانیان هستند، اما به لحاظ این که کتابهای گرانسنگ خود را به زبان فارسی ننوشته‌اند درخور پرسش می‌نمایند.

شاید بد نباشد بدانیم که دانشمند برجسته‌ای چون ابوریحان بیرونی درباره زبان فارسی گوید: «ترجیح می‌دهم به عربی ناسزا بشنوم تا به فارسی مورد تمجید قرار گیرم» (بورلو، ۱۵۵:۱۳۸۶).

از دیگر آثار علمی‌ای که در سده پنجم به زبان فارسی تألیف شد، می‌توان به کتاب‌های «رگ‌شناسی» از ابن‌سینا و «روضة المنجمین» در نجوم از شهمردان بن ابی الخیر رازی اشاره کرد.

در سده ششم هجری نیز کتاب‌های چون «قراضه طبیعیات» از ابوسعید محمد غانمی، «کیهان شناخت» از قطان مروزی در علم جغرافیا، «لب الحساب» از علی بن یوسف بن علی منشی و «ذخیره خوارزمشاهی» از سیداسماعیل جرجانی در علم طب به رشته نگارش درمی‌آید.

در سده هفتم آثاری نظیر «اساس الاقتباس» اثر خواجه نصیرالدین توسی و «دره التاج» اثر قطب‌الدین شیرازی تألیف می‌شود.

در اواسط سده هفتم ایران و جهان اسلام به مصیبت هجوم مغول دچار می‌شود و آثار علمی رو به کاهش و زوال می‌گذارد. البته کم‌ و بیش آثاری به ویژه در حوزه‌های عرفان و اخلاق به وجود می‌آید ولی آثار علمی چندانی تولید نمی‌شود.

ـ زبان فارسی به مثابه زبان علم در عصر صفوی:

در خصوص وضعیت زبان فارسی در عصر صفوی و نیز عصر ساسانی، توجه به نکته‌ای ضروری است و آن این که این دو دولت، پیش و بیش از هرچیز، حکومت‌هایی دین‌سالار بودند و احیای دین به عنوان پایه اصلی کار آنها برای یکپارچگی ایران و احیای هویت تمدنی ایران بوده است؛ بنابراین طبیعی است هر امر دیگر و از جمله زبان فارسی برای این دو دولت ـ صفوی و ساسانی ـ از اهمیتی درجه یک برخوردار نباشد.

اما شاید وضعیت زبان فارسی در عصر صفوی به مراتب پایین‌تر از موقعیت آن در عهد ساسانی باشد؛ زیرا ساسانیان به هر روی ایرانیانی بودند که زبان فارسی، زبان مادری آنها بوده و طبیعی است که این زبان، زبان دربار و حکومت آنان باشد؛ در حالی که صفویان اگرچه ایرانیان ترک زبان بودند و خدماتی که آنها به ایران کردند، دست‌کم در ایران پس از اسلام، هیچ ایرانی فارسی زبانی انجام نداده است؛ اما به هر صورت زبان مادری آنها فارسی نبوده و به همین دلیل میزان علاقه و پیوندشان با زبان فارسی کمتر از ساسانیان بوده است.

البته با وجود ترک‌زبان بودن صفویه و علاقه آنها به زبان مادری خویش، عشق آنان به زبان فارسی،‌به عنوان یکتا گوهری که سخنگوی فرهنگ و تمدن ایرانی و پر قدرت‌ترین مؤلفه آن به شمار می‌آید، به هیچ وجه قابل انکار و تردید نیست. این علاقه به حدی است که آنان شاهنامه فردوسی را که از شاهکارهای زبان فارسی و در حقیقت در حکم لنگرگاه این زبان است،‌بسیار پاس می‌دارند و این پاسداشت تا اندازه‌ای است که شاه اسماعیل اول در صدد نگارش شاهنامه‌ای برای پسرش برمی‌آید. این اثر را که می‌توان وصیت‌نامه سر سلسله صفوی برای تمام پادشاهان این سلسله برشمرد، بی‌مانندترین نوشته دوره صفوی محسوب می‌شود که حاوی بیش از دویست و پنجاه مینیاتور است.

اهمیت این کار زمانی مشخص‌تر می‌شود که توجه داشته باشیم بخش بزرگی از شاهنامه،‌شرح ماجراهای جنگ‌های ایران و توران (ترکان و تاتاران) است که در آنها از شرافت ایران و ایرانی و دنائت توران و تورانی سخن به میان می‌آید.

البته یکی دیگر از اقداماتی که در دوره صفویه صورت گرفت و حاصل آن موجب غنای زبان فارسی گردید، جنبشی بود که جهت ترجمه کتب شیعی از عربی به فارسی در این دوره شکل گرفت. اگرچه این کار هدف اصلی‌اش خدمت به مذهب تشیع و گستراندن آن در میان توده‌های فارسی زبان مردم بوده است، اما همان طور که گفتیم حاصل این کار به غنای زبان فارسی نیز افزود. با روی کار آمدن صفویان و رسمیت بخشیدن به تشیع،« ضرورت فارسی کردن متون مذهبی تشیع در رأس اقدامات فرهنگی دولت جدید قرار گرفت. به دنبال چنین هدفی،‌علاوه بر نگارش تعدادی اثر جدید به زبان فارسی، بسیاری از متون دینی شیعه هم ترجمه گردید... از اقدامات شاه طهماسب برای تقویت مذهب تشیع، فرمان ترجمه بسیاری از متون عربی شیعه به زبان فارسی بود ... همچنین در این دوران، با اشاره‌ وی [شاه طهماسب] کتاب‌های زیادی در مبحث امامت و اصول عقاید شیعی تالیف شد که می‌توانست در تثبیت تشیع مؤثر باشد» (چلونگر،۲۶۹:۱۳۸۴).

البته همان سخن که در خصوص زبان فارسی در عصر ساسانی بیان کردیم که در آن عصر زبان فارسی زبان علم و عالمان نبوده است، درباره عصر صفوی نیز صادق است؛ یعنی اگر چه زبان فارسی زبان مکاتبات اداری و گزارش‌های و ... بوده است، اما به هیچ وجه زبان علم نبوده است. هر چند علم در دوره صفوی رونق چندانی ندارد، اما همان هم به زبان فارسی تکلم نمی‌‌کرده است، بلکه زبان آن مانند اعصار گذشته، ایران پس از اسلام،‌زبان عربی بوده است ـ همان طور که در ایران پیش از اسلام زبان سریانی زبان علم بوده است. عالمان عصر صفوی هرچند معدودند و آن تعداد نیز بیشتر از حوزه‌ علوم دینی برخاسته‌اند،‌آثار مهم خود را به عربی می‌نگارند و اگر هم گاهی به زبان فارسی عنایتی می‌کنند،‌از آن برای نوشتن آثار درجه دو و سه بهره‌ می‌گیرند.

گاهی مثلاً علامه مجلسی اگرچه آثاری مانند «حق‌الیقین» و یا «حیل?‌المتقین» را به فارسی می‌نویسد، ولی برای نگارش شاهکار خود «بحارالانوار» زبان فارسی را شایسته نشمرده و این کتاب را به زبان عربی می‌نگارد. این مساله در مورد باقی علمای این دوره نیز به همین صورت است؛ مثلاً ملا صدرا نیز در میان آثار خود تنها رساله سه اصل را به زبان فارسی می‌نویسد که از لحاظ اهمیت با آثار درجه یک او چون «اسفار اربعه» و «شواهد الربوبیه» قابل سنجش نیست؛ و باقی علما نیز بر همین سبیل سیر می‌کردند.

ـ زبان فارسی به مثابه زبان علم از سقوط صفویه تا تأسیس دارالفنون:

از سقوط صفویه تا تأسیس دارالفنون،‌متاسفانه کشور در حضیض انحطاط قرار گرفته و حتی یک اثر علمی قابل اعتنا نیز در این دوره به زبان فارسی به نگارش در نیامد.

ـ از تأسیس دارالفنون تا دهه ۱۳۸۰ خورشیدی:

با تأسیس دارالفنون به همت امیرکبیر، ضرورت تدوین و تألیف کتب علمی به زبان فارسی برای دانشجویان ایرانی کاملاً احساس شد. در این زمان است که کتاب‌های متعددی در فنون مختلف به زبان فارسی نگاشته می‌شود. «معلمان اروپایی در رشته‌های گوناگون به تهیه کتاب‌هایی در فنون نظامی ... طب و تشریح، شیمی، مکانیک پرداختند و شاگردان ایرانی آنان ... به ترجمه کتاب مشغول شدند... به جز کتب درسی، کتاب‌های دیگری هم ترجمه شد. آثار تاریخی ولتر، مانند شارل دوازدهم،‌تاریخ پطرکبیر، اسکندرمقدونی، ترجمه تاریخ ایران از سر جان‌ ملکم انگلیسی و رمان‌های ژول ورن از آن قبیلند... شاید اگر این ترجمه‌ها نبود،‌انشای ادبی امروز که به زبان محاوره عامه نزدیک و در عین حال از زیبایی نثر اروپایی برخوردارست، پدید نمی‌آمد و باز شیوه پیچیده پیشین ادامه پیدا می‌کرد. (ه.سبحانی،۲۴۷:۱۳۸۴) به هر روی شروع کار دارالفنون را باید مبدأ قابل ملاحظه‌‌ای در نثر علمی فارسی قلمداد کرد. از این مبدا است که رفته‌رفته آثار علمی متعددی از زبان‌های فرنگی ترجمه و یا اقتباس شد. این روند با تأسیس دانشگاه تهران و گسترش آموزش عالی در کشور رونق زیادی یافت، اما متاسفانه این روند تنها در مساله ترجمه و نوآوری در ترجمه باقی ماند و اثر علمی قابل اعتنایی که در تاریخ علم جهان و یا حتی ایران بماند به وجود نیامد.

ـ دهه ۱۳۸۰ خورشیدی به سوی تمدن نوین اسلام و ایران:

در اوایل دهه ۱۳۸۰ خورشیدی با مطرح شدن ضرورت جنبش نرم‌افزاری در علم از سوی عالی‌ترین مقام کشور و ضرورت تبدیل زبان فارسی به زبان علمی جهان فصل تازه‌ای از تاریخ زبان فارسی به مثابه زبان علم مفتوح شد. در همین راستاست که پاره‌ای از پیشرفت‌های علمی کشور،‌مثل داروی آنژوپارس، دستورالعمل آن تنها به زبان فارسی نگاشته شد. البته باید توجه داشت که ما در این مسیر نو سفریم و ضرورت دارد دانشمندان ایرانی به تولید مقالات علمی به زبان فارسی و پرهیز از فرنگی نگاری اهتمام جدید داشته باشند. کاری که اگر چه دشوار است، اما در نهایت در تاریخ ادبیات ایران چون خورشیدی خواهد درخشید.

● سخن پایانی و پیشنهادها:

در این جستار با استفاده از منابع متعدد و معتبر نشان دادیم که پیش از اسلام، زبان علم برای ایرانیان زبان ‌ سریانی بوده است و پس از اسلام نیز زبان علم، عربی شد و زبان فارسی بیشتر به عنوان زبان شعر و عشق و تعزّل به کار رفت و کمتر آثار مهم فلسفی و علمی بدان نگاشته شد که این روند تا دوران معاصر نیز متاسفانه ادامه یافته است در واقع باید اذعان داشت که زبان فارسی در طول تاریخ چند هزار ساله خود هیچگاه زبان علم و دانش نبوده و این ضعف انکار‌ناپذیر زبان ماست.

رضا مهریزی

کارشناس ارشد ایران شناسی از دانشگاه شهید بهشتی