دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

هرمنوتیك به مثابه بنیانی برای علوم فرهنگی و انسانی


هرمنوتیك به مثابه بنیانی برای علوم فرهنگی و انسانی

فیلسوف و متفكر آلمانی, ویلهلم دیلتای ۱۸۳۳۱۹۱۱ ۱ افق نوینی در مباحث هرمنوتیكی گشود بیشترین سهم متمایز او در فلسفه متعلق به تحلیل معرفت شناسانه او از علوم انسانی۲۳و همچنین از «تاریخ» به طور خاص است

● دیلتای و جایگاه او در هرمنوتیك

فیلسوف و متفكر آلمانی، ویلهلم دیلتای (۱۸۳۳۱۹۱۱)۱ افق نوینی در مباحث هرمنوتیكی گشود. بیشترین سهم متمایز او در فلسفه متعلق به تحلیل معرفت شناسانه او از علوم انسانی۲۳

و همچنین از «تاریخ» به طور خاص است. و گستره كار و پهنه علایق و عمق دانش او حیرت انگیز است. او به متافیزیك، فلسفه اخلاق، معرفت شناسی و تاریخ اشتغال جدّی داشت و در روان شناسی و نقد ادبی نیز مطالب قابل توجّهی عرضه كرد.

بیش تر آثار او، كه توده ای از پیش نوشته های ناقص را تشكیل می داد، در قالب قطعات پراكنده و چاپ نشده باقی مانده است. این مطالب به دلیل گستردگی، بی قاعدگی، تكراری بودن و سبك پیچیده داشتن، موجب گردید كه تأثیر او در زمان حیاتش محدود باشد. تنها پس از مرگ او بود كه دوست و شاگردش مجموعه آثار او را، كه شامل بسیاری از دست نوشته های چاپ نشده او نیز می شد، به چاپ رسانید و در نتیجه، اندیشه و افكار او به طور منظم و مشروح آشكار گردید. آن گاه بود كه عظمت دستاورد علمی دیلتای نزد همگان آشكار شد.۴

اشتهار دیلتای مرهون تفكرات هرمنوتیكی اوست. با این وجود، در نوشته های پیش از سال ۱۹۰۰، كم تر از واژه «هرمنوتیك» استفاده می كرد. مجموعه آخرین دست نوشته های او، كه در مجلّد هفتم مجموعه آثار او تحت عنوانThe construction of the Historical world in the Human Scienceمنتشر شد، موجب گردید كه او به عنوان یكی از تفسیرگرایان تأویلی شهرت و اعتبار پیدا كند. نقطه آغازین این نحوه تفكر بر توجه خاص دیلتای به دو مفهوم «تجربه حیاتی»۵ و «فهم»۶ استوار است كه به تدریج، از سال ۱۸۹۵ در كارهای دیلتای وارد شدند.۷

به منظور دستیابی به دركی روشن تر از دیلتای و تفكر هرمنوتیكی او، لازم است نكات ذیل مورد بررسی قرار گیرد:

۱) فضای حاكم بر تفكر فلسفی و علمی اواخر قرن نوزدهم;

۲) اهداف و اغراضی كه دیلتای در هرمنوتیك خود دنبال می كرد;

۳) نوع نگاه خاص او به علوم انسانی و وجود افتراق و تمایزی كه او میان علوم انسانی و علوم تجربی و طبیعی مشاهده می كرد;

۴) تلقّی او از فلسفه حیات; زیرا یكی از جنبه های اصلی اندیشه دیلتای گرایش او به «فلسفه حیات»۸ است.

۵) ارزیابی میزان كامیابی او در تحقق بخشیدن به اهداف هرمنوتیكی خویش.

● فضای حاكم بر تفكر فلسفی و علمی اواخر قرن نوزدهم

مراد از «فضای حاكم...» اشاره به آن دسته از افكار و اندیشه هایی است كه دیلتای را تحت تأثیر قرار داد و سمت و سوی دغدغه های هرمنوتیك او را تعیین كرد. قرن نوزدهم در احساس گرایی (رمانتیسم) خلاصه نمی شود، بلكه راهی است كه كانت آغازگر آن بود و كوششی است كه در راه تثبیت مبانی علوم تجربی و تضعیف اركان مابعدالطبیعه به عمل آمده بود و به رشد و تقویت روش شناسی۹ در قرن نوزدهم انجامید. مراد از «روش شناسی» در این جا، تأمل فلسفی در مبانی و بنیان های علوم است.

پیروزی علوم فیزیكی، ریاضی و دیگر علوم جدید، كه خود را از محدوده فلسفه رهانیده بودند، برای روش شناسی قرن نوزدهم این باور را به وجود آورده بود كه علم راستین و حقیقت مطلق (قضایای همیشه صادق) ممكن و دست یافتنی است. البته این باور تنها در باب علوم تجربی وجود داشت; علومی كه پایه ها و مبانی آن با نقد عقل محض كانت روشن و شفاف شده بود. ظهور تاریخ گروی۱۰ در قرن نوزدهم، روش شناسان را با این پرسش مهم و اساسی رو به رو ساخت كه «آیا فهم عینی۱۱ و راستین مختص علوم تجربی است و علوم تاریخی از آن بهره ای ندارند؟»

تاریخ گروی، كه از آن به «نسبی گرایی» نیز تعبیر می شود، معتقد است كه هر پدیده خاص را باید در درون زمینه عصر خودش مفهوم بندی و درك كرد. بنابر این، امكان ندارد كه به مدد استانداردها و معیارهای این عصر، بتوان به فهم و درك پدیده های دیگر اعصار نایل آمد. پذیرش آموزه تاریخ گروی، كه در هر عصر، معیارها، تلقی ها و برداشت های خاص خویش را دارد و عالم، مفسّر و هنرمند هر عصر با عناصر معرفتی عصر خویش درآمیخته است، پرسش های معرفت شناسانه و روش شناسانه خاصی را ایجاد می كند; زیرا درآمیختگی هر عصر با عناصر معرفتی خاص آن به معنای آن است كه تمام خلاّقیت های هنری، آفرینش های ادبی، تفكرات فلسفی و ارائه افكار و نظریه پردازی ها، همه در قالب این عناصر معرفتی عصری پا به عرصه ظهور می نهند. از سوی دیگر، مفسّر و تاریخدانی كه در صدد فهم و درك فرهنگ، ادب، فلسفه و هنر اعصار گذشته است، با این محدودیت رو به روست كه عناصر معرفتی و معیارهای مفهومی عصر او را احاطه كرده و این عناصر و معیارها با موضوع مورد تأمّل او متفاوت و بیگانه است. این جاست كه پرسش هایی اساسی رخ می نمایند:

۱) آیا با پذیرش تاریخ گروی، علم تاریخ ممكن است؟ به تعبیر دیگر، آیا این امكان وجود دارد كه علوم تاریخی بر نظریه هایی مطلق و غیرنسبی مشتمل گردد؟

۲) با توجه به تاریخ گروی، آیا همه چیز به چشم اندازها و افق های فكری حاضر وابسته نمی گردد و در نتیجه، همه فهم ها مشروط و موقتی نمی شود؟

۳) اگر اساساً رهایی یافتن از چنگال تاریخ گروی برای عالم و مفسّر، ممكن و شدنی باشد، راهكار عملی این رهایی و خلاصی چیست؟

تاریخ گروی، روش شناسی قرن نوزدهم را به تأمّل جدّی در باب ارزیابی دستاوردهای علوم تاریخی فراخواند. مراد از علوم تاریخی همه علومی است كه دارای بعد تفسیری هستند; یعنی: به فهم و درك میراث تاریخی اشتغال دارند، خواه این میراث، حوادث تاریخی باشد كه مشغله علم تاریخ مصطلح است و یا هنر و ادب و شعر و فلسفه و ادیان و متون مقدس. تحت تأثیر تاریخ گروی، دغدغه اصلی روش شناسی، تحقیق در امكان وجود فهم عینی و مطلق در علوم تاریخی بود، عینیّتی كه تاریخ گروی در امكان آن تردید جدّی افكنده بود.۱۲

قابل ذكر است كه گرچه تاریخ گروی در زمان شلایر ماخر نیز وجود داشته، اما هرگز دغدغه اصلی او را تشكیل نمی داده است. شلایر ماخر با رمانتیسم درگیر بود. او تحت تأثیر تفكر رمانتیك، معتقد شد كه عدم اطمینان از فهم یكدیگر غیرقابل اجتناب است و بدفهمی و سوء فهم را به عنوان یك مسأله عمومی مورد توجه قرار داد. شلایر ماخر هیچ گاه این عدم اطمینان را فرع بر تاریخی بودن فهم و مشروط بودن آن به عصر خویش نمی گردانید. مشكل تاریخی گروی به ندرت او را به خود مشغول می كرد. او در جست و جوی یافتن راهی بود كه فرد را از خطر ابتلا به سوء فهم برهاند. وی با مسأله تاریخی گروی مواجه نبود تا در جست و جوی رها كردن فهم هر پدیده خاص از زمینه عصری آن فهم باشد.

مشكلی كه تاریخ گروی بر سر راه امكان دستیابی علوم تاریخی و تفسیری به قضایای مطلق و صادق می نهاد نخست توسط درویسن(۱۸۸۰ ـ ۱۸۸۴)۱۳ به خوبی درك شد. از آن جا كه محور مواجهه درویسن با این مسأله در جهات مختلفی پیش درآمد تفكر هرمنوتیك دیلتای است، مناسب به نظر می رسد كه به برخی از رویكردهای او در حلّ این مشكل روش شناختی اشاره شود.

درویسن خاطر نشان می سازد كه عصر ما عصر علم است و علوم تجربیِ متكی بر ریاضیات الگو و سرمشق آن می باشد. موفقیت بی چون و چرای این علوم وامدار این واقعیت است كه آن ها آگاهانه وظایف، ابزارها و روش های خود را مشخص كرده اند و در نتیجه، همواره به موضوع مورد تحقیق خویش از منظری می نگرند كه روش آن ها مشخص می كند.

بنابراین، راز موفقیت این علوم از نظر او، «آگاهی روش شناختی» است و به همین دلیل، علوم تاریخی هم نیازمند توسعه و ارتقای سطح آگاهی روشمند خویش هستند.

بر اساس همین تفكر است كه درویسن در مقاله ای (۱۸۶۷)۱۴ وظیفه تاریخ شناسی را نه تعیین قوانین تاریخی، بلكه شناخت قوانینی می داند كه بر تحقیق تاریخی و علم تاریخی حاكم است. او در برخی نوشته های خویش، وعده ارائه و برپایی روش تاریخ شناسی را می دهد كه مشتمل بر قواعد عام و كلی روش شناسایی مقولات تاریخی باشد. اما این وعده هرگز محقق نگردید; زیرا وی در نهایت، تسلیم روح اثبات گرایی۱۵ حاكم بر آن عصر شد كه امكان ارائه فهم عینی را از علوم تاریخی سلب می كرد. او معتقد گردید كه فرقی جوهری میان علوم طبیعی و علوم انسانی برقرار است. روش علوم تجربی عبارت از كشف قوانین معیاری۱۶ پدیده های قابل مشاهده است، در حالی كه جوهر علوم تاریخی عبارت از «فهمیدن از خلال تحقیق»۱۷ می باشد. «فهمیدن» عبارت از برگردانیدن عبارات است به آنچه آن عبارات قصد اظهارش را داشته اند. فهم از طریق تحقیق تاریخی، فراتر از عبارات تاریخی می رود. آنچه به موجب این فهمیدن نصیب ما می شود. تصویری نیست از آنچه كه واقع شده، بلكه زیباسازی ذهنی و تفسیری ما از آن حوادث و واقعیات تاریخی است.

از نظر درویسن، قدرت های اخلاقی (خانواده، زبان، مذهب، قانون، علم و نظایر آن) مجموعه ای از پرسش ها را در اختیار عالم و مفسّر علوم تاریخی قرار می دهد كه به مدد آن بتواند به تفسیر محتوای اخلاقی مواد و موضوعات تاریخی بپردازد. این تحقیق تاریخی هرگز به غایت و پایانی تعریف شده نمی رسد. راز بی پایانی این تحقیق آن است كه تاریخ به عنوان موضوع آن، هیچ گاه آن گونه كه هست در اختیار مفسّر تاریخی قرار نمی گیرد و نشانه های آن مستقیم و بدون واسطه به او ارائه نمی شود. همچنین به دلیل آن كه تاریخ هنوز به پایان خود نرسیده، پس فهم و تفسیر تاریخ نیز سرانجام نیافته است و این به معنای ادامه داشتن تحقیق در علوم تاریخی می باشد. بنابراین، بسیار بی معناست اگر گمان بریم كه «تحقیق تفسری»، كه اساس فهم را در علوم تاریخی تشكیل می دهد، درجه ای از اطمینان روش شناختی را عرضه می كند. پس هرگز نمی توان اطمینان حاصل از قضایا و معارف علوم تجربی و طبیعی را با دستاورد علوم تاریخی مقایسه كرد.۱۸

دیلتای متفكری بود كه به طور عمیق و ریشه دار با مشكل روش شناختی تاریخ گروی درگیر شد و كوشید تا بر پایه سنّت هرمنوتیك، كه از اسلاف خویش به ارث برده بود، به حلّ این معضل بپردازد. سنّت هرمنوتیك، كه از گذشته تا زمان دیلتای حاكمیت داشت،تحت تأثیر شدید عینیّت گرایی و واقعیت گرایی خام۱۹ در باب معنا و تفسیر متون بود. بر اساس این طرز تلقی، معنای واحد و اصلی موضوع مورد تفسیر، قابل شناخت و دسترسی است. دیلتای نیز با اعتقاد به این سنّت فكری، پا به عرصه هرمنوتیك نهاد.۲۰

● اهداف دیلتای در هرمنوتیك

درویسن با توجه كامل به مشكل روش شناختی ای كه تاریخ گروی پیش آورده بود، پیش از دیلتای اعلام كرده بود كه علوم تاریخی و تفسیری نیازمند ظهور یك كانت جدید هستند: «ما به یك كانت نیاز داریم كه نه صرفاً الگویی برای دستیابی به مواد تاریخی فراهم كند، بلكه سرمشق های انتقادی برای نظریه و عمل در تاریخ و نسبت به آن فراهم آورد.»۲۱

كانت در نقد عقل محض، به علوم تجربی و به ویژه فیزیك نیوتنی، خدمت شایانی نمود و مبانی آن را تحكیم كرد. او نشان داد كه آنچه ما آن را «تجربه» می نامیم داده های حسّی محض نیستند، بلكه این مواد خام برآمده از فعالیت حواس، فرایندی نظری و ذهنی است. این فرایند تبدیل داده ها به ذهنیاتِ سازمان بندی شده به كمك اصولی صورت می پذیرد كه كانت آن ها را «مقولات»۲۲ می نامند. وی تحلیل خود از تجارب را با واقعیات فیزیكی تطبیق كرد و به این وسیله، مبنای استواری برای علوم تجربی بنا نهاد.

هدف دیلتای انجام كاری شبیه كار كانت در زمینه تحكیم مبانی علوم انسانی و تاریخی بود. همچنان كه كانت با نقد عقل محض به یاری علوم تجربی پرداخت، دیلتای بر آن بود كه با «نقد عقل تاریخی» به یاری همه علوم تاریخی و تفسیری برخیزد.۲۳

این رویكرد دیلتای به معنای آن نیست كه وی فیلسوفی نوكانتی ـ به معنای دقیق كلمه ـ است، بلكه او خود را «فیلسوف حیات» می داند، البته فیلسوفی كه دارای طرح های كانتی است. روح این طرح، فراهم ساختن نظمی بنیادین برای علوم انسانی است. این نظم دربردارنده خطوط عام و مبانی كلی گونه های متنوع علوم تفسیری (ادبی، هنری، فلسفی، حقوقی، مذهبی و...) می باشد. این مبانی عام شامل روش ها، اصول و قوانین معیاری به منظور تقویت و دفاع از عینیّت و اعتبار دستاوردهای این علوم است.

احمد واعظی

پی نوشت ها

۱- Wilhelm Dilthey.

۲- Geisteswissenschaften.

۳ـ مترجم آلمانی كتاب جان استوارت میل به نام نظام منطق ( system of logic)، واژه Geisteswissenschaftenرا معادل اصطلاح «علوم اخلاقی» (Moral Science قرار داده است. با این وجود، كاربرد این واژه توسط ویلهلم دیلتای به گونه ای بود كه موجب گردید این واژه دلالتی ضمنی به وجود رویكردی خاص (هرمنوتیكی و معناكاوانه) به علوم انسانی و اجتماعی داشته باشد. معنای لغوی این واژه «علوم روحی» است، ولی معمولاً به «علوم انسانی» معنا می شود.

See: An Encyclopedia of Philosophy, ed. by: G.H.R.Parkinson, (Routledge, ۱۹۸۸), P. ۷۸۹.

۴- The encyclopedia of Philosophy, ed. by: Paul Edvards

Macmillan Publishing co. New York, vol. ۲, P. ۴۰۳.

۵- erlebnis.

۶- understanding.

۷- Grondin Jean Introduction to Philosophical Hermeneutics, Yale university Press, ۱۹۹۴ P. ۸۷

۸- philosophie des lebens.

۹- methodology.

۱۰- historicism.

۱۱- objective.

۱۲- Introduction to Philosophical Hermeneuticss P. ۷۷

۱۳- Johan Gustav Droysen.

۱۴- »Kunst und Methode«.

۱۵- positivism.

۱۶- normative.

۱۷- forschend zu verstehen.

۱۸- Ibid, PP. ۸۰, ۸۴.

۱۹- naive realism.

۲۰- Hermeneutics Versus Science? ed. by: John M. Connolly and Thomas Keutner (University of Noterdam Press, ۱۹۸۸), P. ۱۷.

۲۱- Introduction to Philosophical Hermeneutics, P. ۸۰.

۲۲- Categories.

۲۳- Encyclopadia of Philosophy, ed. by: Paul Edvards vol. ۲, P. ۴۰۴ / Encyclopadia of Religion ed. by: MirceaEliade, vol. ۶, P. ۲۸۲.

۲۴- Hermeneutics and Modern Philosophy, Stateuniversity of NewYord ۱۹۸۹ P. ۱۱۸.

۲۵- Hermeneutics Versus Science, P. ۱۳.

۲۶- outside.

۲۷- inside.

۲۸- Collin Finn, social Reality (Routledge, ۱۹۹۷), P.۱۰۶.

۲۹- Philosophy of life or Phylosophie des lebins.

۳۰. Encyclopedia of Philosophy, ed. by: Paul Edvards vol. ۲, P. ۴۰۳.

۳۱- experience.

۳۲- Social Reality. P. ۱۰۵.

۳۳- Encyclopedia of Philosophy, ed. by: Paul edvards, P. ۴۰۴.

۳۴- erklarung.

۳۵- Encyclopadia of Religion, P. ۲۸۲.

۳۶- mental state.

۳۷- An Encyclopedia of Philosophy, P. ۷۹۱.

۳۸- recreating.

۳۹- empathising.

۴۰- Collin Finn, opcit, P. ۱۰۶.

۴۱- Philology.

۴۲ـ آنچه را دیلتای مورد نقد قرار می دهد «روان شناسی تبیینی» است كه بر تبیین علّی پدیده های روانی استوار است و می كوشد كیفیت حیات روانی را به تعددی محدود از عوامل برگرداند. دیلتای نشان داد كه فرضیه های تبیینی در شناخت روان آدمی هرگز نمی توانند مانند فرضیه های مطرح در ساحت علوم طبیعی مورد تأیید و اثبات قرار گیرند، بنابر این، وی به جای «روان شناسی تبیینی» از «روان شناسی تفسیری» یاد كرد. این روان شناسی به جای پرداختن به تبیین فرایندهای ذهنی و روانی، به كمك علل و عوامل، در صدد است تا جنبه های گوناگون حیات روانی را با مراجعه به ساختار درونی آن ها فهم و توصیف كند. از نظر دیلتای، بنیان عینی و عام این روان شناسی بر آگاهی مستقیم و بدونواسطه مانسبت به تجارب درونیمان استوار است.

۴۳- Encyclopedia of Philosophy, PP. ۴۰۵, ۴۰۶.

۴۴- mental.

۴۵- Power

۴۶- Value.

۴۷- Purpose.

۴۸- meaning.

۴۹- Ibid, P. ۴۰۴.

۵۰- Erlebnis.

۵۱- Erfahrung.

۵۲- An Encyclopedia of Philosophy, P. ۷۹۰.

۵۳- Ibid.

۵۴- intersubjection.

۵۵- analogy.

۵۶- structure.

۵۷- experimentation.

۵۸- Hermeneutics Versus Science, PP. ۱۳, ۱۴.

۵۹- Dasverstehen.

۶۰- Encyclopedia of Philosophy, vol. ۲, P. ۴۰۵.

۶۱- An Encyclopedia of Philosophy, P. ۷۹۰.

۶۲- content of the whole.

see: Introduction to Philosophical Hermeneutics, PP. ۸۵, ۸۶.

۶۳- Ibid, P. ۷۹۲.

۶۴- Auslegung.

۶۵- Ibid, P. ۷۹۱.

۶۶- ein vie zuendekommen.

۶۷- Hermeneutics Versus Science, P. ۱۵.

۶۸- besser verstehen.

۶۹- An Encyclopedia of Philosophy, P. ۷۹۳.

۷۰- Encyclopedia of Philosophy, vol. ۲, P. ۴۰۵.

۷۱- Introducton to Philosophical Hermeneutics, P. ۸۶.

۷۲- totality.

۷۳- empathy.

۷۴- Hermeneutics and Modern Philosophy PP. ۱۸ , ۱۹.

۷۵- temporality.

۷۶- Encyclopedia of Philosophy, vol. ۲, P. ۴۰۶.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.