یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نارسایی قرائت اخلاقی «رالز» از لیبرالیسم


نارسایی قرائت اخلاقی «رالز» از لیبرالیسم

مقاله حاضر به قرائت اخلاقی رالز از لیبرالیسم می پردازد و لیبرالیسم سیاسی كه محصول دوران متأخر اندیشه ایشان است, از میدان بررسی و تحلیل انتقادی ما خارج است

مقاله حاضر به قرائت اخلاقی رالز از لیبرالیسم می‏پردازد و لیبرالیسم سیاسی كه محصول دوران متأخر اندیشه ایشان است، از میدان بررسی و تحلیل انتقادی ما خارج است. دستاورد فكری برجسته‏ترین فیلسوف سیاسی غرب در قرن بیستم، جان رالز(۱۹۲۱ - ۲۰۰۲) طی بیش از چهار دهه تلاش علمی در حوزه فلسفه سیاسی ارایه قرائتی از لیبرالیسم است كه در عین وجوه اشتراك فراوان با سنت لیبرالیسم، مشتمل بر رویكرد بدیع و تازه‏ای در تقریر و توجیه جان مایه‏های اصلی این مكتب سیاسی - فلسفی می‏باشد. تلاش فكری رالز به دو دوره تقسیم می‏شود و محصول این دو دوره، ارایه دو قرائت متفاوت از لیبرالیسم است: مرحله نخست اندیشه سیاسی وی كه در كتاب مشهور وی یعنی نظریه عدالت متبلور می‏شود، رویكردی فلسفی - اخلاقی به عدالت اجتماعی را به تصویر می‏كشد و محصول آن قرائتی از لیبرالیسم است كه بر دكترین اخلاقی و فلسفی خاصی تكیه زده است.رالز در دوره دوم تفكر سیاسی خویش با طرح نظریه «عدالت سیاسی» و «لیبرالیسم سیاسی» بر آن است كه می‏توان قرائتی از لیبرالیسم و عدالت اجتماعی ارایه داد كه برخلاف كتاب نظریه عدالت بر هیچ نظریه و دكترین جامع اخلاقی و فلسفی خاصی مبتنی نباشد.مقاله حاضر به قرائت اخلاقی رالز از لیبرالیسم می‏پردازد و لیبرالیسم سیاسی كه محصول دوران متأخر اندیشه ایشان است، از میدان بررسی و تحلیل انتقادی ما خارج است.واژه‏های كلیدی: لیبرالسیم، رالز، عدالت، اندیشه سیاسی و قرائت اخلاقی. دستاورد فكری برجسته‏ترین فیلسوف سیاسی غرب در قرن بیستم، جان رالز(۱۹۲۱ - ۲۰۰۲) طی بیش از چهار دهه تلاش علمی در حوزه فلسفه سیاسی ارایه قرائتی از لیبرالیسم است كه در عین وجوه اشتراك فراوان با سنت لیبرالیسم، مشتمل بر رویكرد بدیع و تازه‏ای در تقریر و توجیه جان مایه‏های اصلی این مكتب سیاسی - فلسفی می‏باشد. بر آشنایان با اندیشه سیاسی معاصر كاملاً روشن است كه تلاش فكری رالز به دو دوره تقسیم می‏شود و محصول این دو دوره، ارایه دو قرائت متفاوت از لیبرالیسم است: مرحله نخست اندیشه سیاسی وی كه در كتاب مشهور وی یعنی نظریه عدالت ۲ متبلور می‏شود، رویكردی فلسفی - اخلاقی به عدالت اجتماعی را به تصویر می‏كشد و محصول آن قرائتی از لیبرالیسم است كه بر دكترین اخلاقی و فلسفی خاصی تكیه زده است، در رالز متقدم تلاش بر آن است كه نشان داده شود لیبرال - دموكراسی‏های پیشرفته معاصر كه نمونه اعلای آن نظام سیاسی - اجتماعی آمریكاست بیشترین تناسب و سازگاری را با فضیلت عدالت دارند؛ به تعبیر دیگر، رالز در این دوره بر آن است كه پایه‏های اخلاقی و فلسفی فرهنگ سیاسی و ساختار كلان اجتماعی غرب معاصر را كه مشحون از باورهای لیبرالی و دموكراتیك است، تنقیح و تثبیت كند و نشان دهد كه در یك جامعه سامان یافته كه نهادها و مؤسسات و ساختارهای اساسی آن بر محور فضیلت عدالت و پایه‏های اخلاقی عادلانه استوار است؛ كدام تلقی از عدالت و كدام تصور از اصول عدالت را باید اساس و پایه تنظیم روابط اجتماعی و ترسیم ساختارهای كلان اجتماعی (از قانون اساسی و دولت گرفته تا نظام اقتصاد، آموزش، بهداشت و دادرسی) قرار دهد.رالز در كتاب نظریه عدالت درباره محتوای اصول عدالت و درون مایه دكترین اخلاقی‏ای كه باید پایه ساختار اجتماعی جامعه عادلانه قرار گیرد، به نتایجی می‏رسد كه دقیقاً همان عناصر اصلی لیبرالیسم غربی است، گرچه در اصل دوم عدالت (اصل تمایز) نكاتی وجود دارد كه او را به لیبرالیسم مساوات طلبانه (egalijarianism) نزدیك می‏كند و تلقی وی از لیبرالیسم را متفاوت با لیبرالیسم كلاسیك و نولیبرالیسم آزادی خواهانه متبلور در آثار رابرت نوزیك و فردریك‏هایك می‏سازد. رالز در دوره دوم تفكر سیاسی خویش كه رگه‏های آن از سخنرانی‏ها و مكتوبات سال ۱۹۸۲ به بعد وی آشكار می‏شود و در كتاب لیبرالیسم سیاسی‏۳ وضوح كاملی می‏یابد، از این قرائت اخلاقی و فلسفی از لیبرالیسم فاصله می‏گیرد و با طرح نظریه «عدالت سیاسی» و «لیبرالیسم سیاسی» بر آن است كه می‏توان قرائتی از لیبرالیسم و عدالت اجتماعی ارایه داد كه برخلاف كتاب نظریه عدالت بر هیچ نظریه و دكترین جامع (comprehensive)اخلاقی و فلسفی خاصی مبتنی نباشد.۴

مقاله حاضر به قرائت اخلاقی رالز از لیبرالیسم می‏پردازد و محور بررسی، كتاب نظریه عدالت و مقالاتی است كه وی در تأیید و تثبیت این قرائت از لیبرالیسم و عدالت اجتماعی نگاشته است و لیبرالیسم سیاسی كه محصول دوران متأخر اندیشه ایشان است، از میدان بررسی و تحلیل انتقادی ما خارج است. در این مقاله ضمن شرح و بسط خطوط اصلی پروژه رالز در پیوند دادن لیبرالیسم با مبانی اخلاقی و فلسفی، نارسایی‏ها و كاستی‏های آن را به اختصار بر می‏شماریم و میزان كام‏یابی او را در فراهم آوردن مبنایی اخلاقی برای لیبرالیسم بیان می‏كنیم.

۱ - پروژه اخلاقی رالز

لیبرالیسم یك مكتب فكری دارای عناصر معین، ثابت، تعریف شده و مورد توافق همگانی نیست تا معیاری روشن برای داوری درباره میزان لیبرال بودن یك فرد یا نظریه سیاسی ارایه دهد، از این رو مجال برای ارایه قرائت‏های مختلف از لیبرالیسم فراهم است. این تنوع و تكثر قرائت برحسب تأكیدی است كه هر تقریر بر بخش خاصی از مجموعه باورها و ارزش‏هایی كه در سیر تاریخی به عنوان باورها و ارزش‏های لیبرالی شناخته شده است، روا می‏دارد. واقعیت این است كه قرائت‏های لیبرالی بر تعریف دقیق بسیاری از عناصر مجموعه باورهای لیبرالی توافق و اشتراك نظر ندارند، اما آن چه آنها را از دیگر ایدئولوژی‏ها و نظریه‏های سیاسی رقیب متمایز می‏كند، تأكید بر پاره‏ای از عناصر و باورهایی است كه رد پای آنها را می‏توان به نوعی در تقریر از لیبرالیسم مشاهده كرد و بدین سبب با تسامح می‏توان از آنها به عنوان ارزش‏های مشترك لیبرالی یاد كرد. اموری نظیر آزادی‏های سیاسی و مدنی، استقلال فردی، مالكیت خصوصی و اقتصاد بازار آزاد از مصادیق بارز این ارزش‏های مشترك هستند. این كه با احتیاط و تسامح این امور را عنصر مشترك هر قرائت لیبرالی بر می‏شماریم، بدین جهت است كه در مورد اغلب این نقاط محوری میان لیبرال‏ها چالش و اختلاف نظر وجود دارد. در میان مدافعان برجسته لیبرالیسم از گذشته تاكنون، امانوئل كانت و جان رالز از این جهت كاملاً متمایز از دیگران‏اند كه كوشیده‏اند میان عدالت به عنوان یك فضیلت و ارزشی اخلاقی و درون مایه اصلی لیبرالیسم، یعنی حراست از حقوق و آزادی فردی (تفسیر لیبرالی از انحای آزادی‏های فردی) پیوند برقرار كنند. هر دو می‏كوشند كه نشان دهند درك و شناخت اخلاقی بیشتر از عدالت اجتماعی در قالب اصول و قواعدی به منصه ظهور می‏رسد كه دارای بیشترین تناسب با نوع نگاه لیبرالیسم به مناسبات اجتماعی و ساختار اساسی جامعه در حوزه فرهنگ، سیاست، اقتصاد و دیگر ابعاد حیات اجتماعی است. كانت و رالز با دو روش‏شناسی متفاوت به نتایجی كمابیش مشابه درباره محتوای اصول عدالت و پایه اخلاقی و اساسی جامعه می‏رسند. از میان دو اصل عدالت رالز، اصل برابری در آزادی‏های اساسی كه مهم‏ترین اصل نظریه عدالت وی است كاملاً با رویكرد كانت در مورد تقدم حقوق و آزادی‏های مدنی و سیاسی همسو می‏باشد. اما به لحاظ محتوایی آن چه نظریه عدالت رالز را از كانت متمایز می‏كند، اصل دوم عدالت وی، یعنی اصل تمایز است كه ردپایی از آن در اندیشه كانت وجود ندارد. كانت بر آن بود كه آزادی مدنی و سیاسی افراد، باید بر اساس چارچوبی قانونی و حقوقی قانونمند بشود و بر این نكته اصرار داشت كه قوانین اساسی و چارچوب حقوقی و قانونی‏ای كه ضمن صیانت و حراست از آزادی‏های مشروع و قانونی افراد، آن آزادی‏ها را به حداكثر می‏رساند باید با خرد ناب و عقل غیر آمیخته با داده‏های تجربی تعیین شود. به اعتقاد وی، هم‏چنان كه وظایف و قواعد اخلاقی فرامین عقل محض ( reasonPure) است، اصول عدالت و قواعد اساسی حاكم بر آزادی بیرونی انسان‏ها نیز باید با هماهنگی عقل محض تدوین شود و از آن سرچشمه بگیرد. جان رالز به جای تمسك به عقل محض و روی آوردن به استنتاج عقلی، به گونه‏ای خاص از قرادادگرایی می‏گراید. گرچه اصل ایده قرارداد اجتماعی ابتكار وی نیست و در آثار هابز، جان لاك و منتسكیو یافت می‏شود، اما هیچ كدام از این متفكران لیبرال از ایده قرار داد اجتماعی به منظور نیل به اصول عدالت و برخوردار كردن لیبرالیسم از پشتوانه اخلاقی و ارزشی سود نجسته‏اند. پیش از پرداختن به روش‏شناسی رالز، مناسب است كه درباره دغدغه اصلی و سرّ گرایش او به پیوند زدن نظریه سیاسی خود با مقوله عدالت و یافتن دكترین اخلاقی برای ساختار كلان اجتماعی بیشتر سخن بگوییم. رالز در مواضعی از كتاب خود از این واقعیت پرده بر می‏دارد كه نگرش اخلاقی و فلسفه اخلاق معاصر غرب تحت تأثیر برخی گونه‏های نفع انگاری (Utilitarianism) است كه با مساعی نویسندگان بزرگی نظیر دیوید هیوم، جان استوارت میل و آدام اسمیت شكل گرفته است. اینان در عمل با طرح مباحثی در حوزه انسان‏شناسی، اقتصاد، اخلاق و سیاست موفق شده‏اند كه دیدگاه فلسفی - اخلاقی جامعی را رقم بزنند كه توانسته است برای مدتی طولانی نظریه اخلاقی غالب و مسلط غرب را تشكیل دهد. بنابراین، دیدگاه نفع انگارانه فوق در مقوله ساختار كلان اجتماع و عدالت توزیعی تأثیر خاص خود را داشته است و در بسیاری ابعاد ساختار اساسی جوامع لیبرال - دموكرات معاصر به پشتوانه این نظریه سامان یافته و تصور مرسوم از عدالت اجتماعی در این جوامع تحت تأثیر این نظریه اخلاقی شكل گرفته است. از نگاه رالز، این دیدگاه فلسفی - اخلاقی با نقاط ضعف جدی روبه‏رو است، اما منتقدان این رویكرد (مكاتب اخلاقی كمال‏گرا و شهودگرا) نتوانسته‏اند دیدگاه جامع اخلاقی رقیب و جانشینی برای نفع‏انگاری ارایه دهند و تنها به وارد آوردن انتقادها و اشكال‏های نظری بر آن اكتفا كرده‏اند. رسالت اصلی رالز در كتاب نظریه عدالت، طرح نظریه جامع اخلاقی رقیب و جانشین است كه بتواند جایگزین نفع انگاری شود و به سلطه و غلبه آن پایان دهد.۵ این دیدگاه اخلاقی جانشین باید اصولی را در اختیار نهد كه اساس ساختار كلان اجتماع، و پایه اخلاقی جامعه مطلوب باشد.

مراد از كاركرد اصول عدالت به عنوان پایه اخلاقی ساختار اساسی جامعه آن است كه نه تنها نهادهای رسمی جامعه هم‏چون قانون اساسی، دولت و قوانین مدنی و جزایی باید بر محور این اصول و متناسب با آنها سامان یابد، بلكه امكانات، مواهب، مناصب، وظایف و زحمات زندگی اجتماعی نیز باید بر محور این اصول توزیع شوند. این اصول معیار داوری درباره عادلانه یا ناعادلانه بودن ساختار اجتماعی جوامع بشری را در اختیار می‏گذارند. از نظر رالز، همان‏طور كه بحث حقیقت (truth) در مباحث نظری شاخص و معیار پذیرفتن یا طرد نظریه‏ها و معارف است، در مورد اجتماع و شبكه روابط اجتماعی فضیلت عدالت و اصول محتوایی آن داور نهایی درباره مطلوب بودن یا نبودن ساختارهای اجتماعی می‏باشد. بنابراین، می‏توان گفت كه رالز در كتاب نظریه عدالت دو هدف اصلی را دنبال می‏كند: هدف نخست، ارایه اصول و معیارهایی برای عدالت توزیعی و اجتماعی است تا در پرتو آن، شاخص‏و معیاری برای سنجش عادلانه بودن ساختارهای اساسی جامعه در دست باشد و هدف دوم آن، ارایه مبنای فلسفی و اخلاقی جدید در حوزه تفكر اجتماعی و فرهنگ سیاسی غرب است تا بتواند به سلطه فرهنگی و اخلاقی نفع‏انگاری به عنوان مبنای اخلاقی و فلسفی حاكم بر جوامع غربی خاتمه دهد و جانشینی توانمند و كامل برای آن باشد. بدین ترتیب، لیبرالیسم رالزی و تصویر وی از عدالت اجتماعی و ساختار جامعه مطلوب به جای تكیه بر اصل نفع و نگرش اخلاقی - فلسفی نفع‏انگاری، بر تصوری از عدالت كه اصول عدالت رالز (نظریه عدالت به مثابه انصاف) معرّف آن است، تكیه می‏زند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.