چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
نامه ای از فصیح به همسرش
شنبه شب ۱۳ اکتبر ۱۹۶۸
آن آربر میشیگان
اگر این شراب خام است اگر آن فقیه پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
آخرین نامه من (نامه سهشنبه) کوتاه بود (ولی پرمعنی، البته!) و امیدوارم در این یکی جبران بشود. من الان احساس خوبی دارم ولی دلم میخواهد برایت چیزهای زیادی بنویسم در حقیقت دلم میخواهد تا زندهام همینطور مثل همین الان به تو بنویسم و بنویسم و وسط نوشتن جمله دوستت دارم بمیرم. این نامه یک پیام مخصوص هم دارد چطور است با همین پیام شروع کنم؟
پریشب نامهای از تهران رسید که به من اطلاع دادند که اولین کتاب من «شراب خام» در تهران منتشر شده. دلم میخواست تو این خبر را از خود من بشنوی تا اینکه ریخت کتاب و اسم مرا پشت شیشه کتابفروشی ببینی. من مطمئنم (گرچه، ما هرگز بطور روشن درباره نوشتن من حرف نزدهایم) نوشتن من برای تو خبر تازهای نیست. تو صدها سحر مرا دیدهای که با کاغذ و مداد در دنیای خودم بودهام. به هر حال کار اول، کار مشکل، حالا تمام شده. من خودم احساس میکنم اولین سعیام را برای کارهای آینده کردهام، یعنی خودم [را] از بالای بلندترین قلهها پرت کردهام؛ حالا فقط مانده در همان اوج پرواز و پرواز کنم. من هیچ نمیدانم افتادن از چنین نقطه چه درد و عواقبی دارد ولی مطمئنم که نمیترسم و مطمئنم که درد این افتادن از درد هرگز نپریدن بدتر نیست. من چیزی خلق کردهام که عده زیادی را تکان خواهد داد، گروهی مرا دوست خواهند داشت، یک مشت دیگر به من فحش تحویل خواهند داد ولی آنقدر در کتاب من چیز زیبا و راستی باشد من از کهشکان هم ترس ندارم.
نوشتن چیز ساده و آسانی نیست (یعنی خوب نوشتن کار ساده و آسانی نیست.) نویسندههای حقیقی آدمهای تنهایی هستند: برای آنها نوشتن رگ ناف به زندگی است. نوشتن یک مرحله عرق ریختن و خون خوردن و بیخوابی و رنج است. پس چرا؟ من نمیدانم. چرا یک نویسنده میخواهد با صدای گمشده خود در زمانهای گمشده، با آدمهایی که او هرگز نخواهد دید و نخواهد شناخت، رابطه برقرار کند؟ چرا؟ ما در ایران هستیم و ایران قربانش [...] با تمام عظمت و زیبایی گنجینه ادبش (و فراموش نکن که واقعا داشته) امروز هنوز در خم اول کوچه ایست که نوشتن مستقل هنری را قبول کند یا حتی بفهمد. ولی این هم یک مرحله گذران است. البته من نه امیددارم و نه مطمئنم که اوضاع بهتر شود و آخر از همه من خودم کسی نیستم که پیغمبر و راهنما یا شوالیه کاذب نجات اوضاع ادبی باشم.
ولی مطئنم تجربه و وجود انفرادی هر کدام از ما راه تازه و رنگ تازهای به امکان روشن ساختن (و زیبا ساختن) مسئله کلی زندگی است. من حالا امشب نمیخواهم زیاد وارد فلسفه این کارهای خودم بشوم، چون یک دلیل ساده و اصل قابل توجیحی ندارد و تحریکات روحی من هم پیچیده و عمیق است ولی من یک قول به خودم دادهام: که هرگز کتابهایم را با کسی بحث نکنم و به انتقادات خوب یا بد توجه نکنم و حتی نخوانم، مگر اینکه خصوصی و انسان به انسان باشد.
فعلا همین جا این مطلب را قطع کنم. فقط میخواستم این رهگذر را از خودم شنیده باشی. من خودم هنوز کتاب مستطاب را ندیدهام. نامهای که به من نوشته بودند هم خودش کلی گنگ است. درست نمیدانم کتاب منتشر شده یا [فقط] بین نمایندگان توزیع شده. بههر حال کتاب به وسیله موسسه مطبوعاتی فرانکلین در تهران چاپ شده (قول دادهاند نسخه آن را با پست برای من بفرستند هنوز خبری نیست) و فکر میکنم به وسیله سازمان کتاب جیبی منتشر میشود، گر چه [فکر میکنم] «شراب خام» قطع بزرگ و جلد کلفت و پارچهای دارد. این اولین کتابی است که سازمان جیبی در قطع بزرگ منتشر میکند، انگار باید خیلی خوششان آمده باشد. یا اینکه کسانی که مسئول چاپش بودند خیلی سنگ به سینه زده باشند. فعلا بس کنم و بروم مقدمات و برنامه خواب را جور کنم و بخوابم به این امید که خواب ترا ببینم.
یکشنبه صبح. پیش از روشنایی صبح حمام کردم و برای قدم زدن به کنار رودخانه رفتم: پا برهنه! حدس بزن چه تغییر شگرفی روی داده: در حدود، بیش از یک میلیون مرغابی که تا هفته پیش نمیدانم کجا بودند، روی آب شنا و هیاهو میکردند. در ستونهای منظم ولی دستههای پراکنده روی آب حرکت میکردند.
انگار مراسم خاصی را انجام میدادند. انگار از آسمان آمده بودند یا شاید از یک دنیای کاملا مجزای دیگر از دنیای ما شاید هم از ابدیت آمدهاند تا یک پائیز فراموش شده روی آبهای رودخانه هورن هیاهو کنند تا اینکه چهار تا آمریکایی دیوانه آنها را با تفنگهای خود شکار کنند و رودخانه هم چند قطره خون زندگی آنها را بخورد زیاد ادبی رفتم!! قول دادهام که امروز به فلینت پیش مقتصد و خانواده بروم. آنها یکشنبه پیش اینجا آمدند ولی من چند نفر مهمان داشتهام و آنها زیاد نماندند.
فکر میکنم قهوهای بزنم و بروم وقتی برگشتم این نامه را تمام کنم.
هنوز یکشنبه غروب از فلینت برگشتم. دیدن دخترهای کوچک مقتصد مرا شدید یاد سالی [سالومه، دختر فصیح] انداخته و الان فقط بیچارهام! دکتر مقتصد دو تا دختر دارد یکی شش ساله و یکی چهار ساله: افسانه و آزیتا. هر دو انگلیسی حرف میزنند به جز افسانه که هر دو زبان انگلیسی فارسی را خوب بلد است و من فکر میکنم دختر فوقالعادهای است.
زن دکتر مقتصد، خدیجه خانم، خیلی مشتاق دیدن تو و سالی است: ناهار بسیار خوب خدیجه خانم مقتصد عالی بود ولی دیدن بچهها مرا لحظه به لحظه، نفس به نفس، یاد سالی میانداخت. ناهار عالی این خانم (پس از [ناخوانا]، پلو و سالاد و خلاصه دستپخت زن را خوردیم!) و... از آن آربر تا فلینت در حدود نیمساعت یا ۴۵ دقیقه راه است.
فلینت گر چه بهزیبایی آربر نیست و با پارک (ریچفیلدز) که عصری برای چند دقیقه رفتیم، پائیز کولاکی داشت. فلینت یک شهر صنعتی وسیع است و کارخانههای تولید شورلت و بیوک در اینجاست. در حقیقت تمام اتومبیلهای آمریکا در میشیگان در دیترویت و شهرهایی که دایرهوار دور دیترویت هستند ساخته میشود. سالی را میلیون بار برای من ببوس. فرودگاه دیترویت زیباترین فردوگاههای دنیاست و طوری ساخته شده که هواپیماها مسافرین را روی محوطه فردوگاه پیاده نمیکنند بلکه شیارهایی از ساختمان اصلی فرودگاه طوری پیش میرود که انتهای آن در مقابل در هواپیما قرار میگیرد و مسافر از توی هواپیما قدم روی فرشهای سالن فرودگاه میگذارد ولی من اهمیت نمیدهم که اگر اینجا کهنهترین چاپارخانههای زمان صفویه بود . چون من امیدوارم شما را در اینجا ملاقات کنم؛ تا نامه بعد. مثل همیشه تصدق تو.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست