پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
از ترافیک تهران می ترسم
امیر شاپورزاده یکی از بازیکنان تیم استیلآذین است که سالها در فوتبال آلمان و بوندسلیگا توپ زده، اما در کمال تعجب امسال به ایران آمده است، او در محله «آفریقا»ی تهران به دنیا آمد، اما زمانی که ۴ ساله بود به همراه پدر، مادر و دو خواهر بزرگترش به آلمان مهاجرت کرد و در آنجا بزرگ شد، او حالا در ایران است، اما خانوادهاش همچنان در آلمان. گرچه مادرش هر از گاهی به تهران میآید تا سری به تهتغاریاش بزند، او متولد سال ۱۳۶۱ است، شاید برایتان جالب باشد که از زندگی ایرانی، آلمانی او بدانید، او برایمان از آلمان گفت و تفاوتهای آنجا با سرزمین مادریاش گزیدهای از گفتههای او را با هم میخوانیم، جالب و خواندنی است، او هماکنون ساکن محله محمودیه تهران است، او را در یک روز سرد پاییزی به میدان تجریش بردیم و ضمن گفتگو چند عکس از او گرفتیم.
● ترافیک تهران
ترافیک تهران باورکردنی نیست، نظم در آلمان حرف اول را میزند، به خصوص در رانندگی، این را هم بگویم که به نظر من رانندگی در ایران خیلی وحشتناک است، به همین خاطر سعی میکنم که در تهران رانندگی نکنم. راستشو بخواهید از رانندگی و ترافیک میترسم، شنیدم در آلمان ماشین خیلی از ایران بیشتر است، همچنین وسعت ایران ۵ برابر از آلمان بزرگتر است، اما آنجا اصلا ترافیک نیست، میگویند؛ به خاطر اینکه آنجا متروهای زمینی و هوایی زیادی وجود دارد، اما نمیدانم چرا در تهران اینگونه است، من این شهر را خیلی دوست دارم، اما وقتی که از خانه بیرون میروم، با دیدن این همه شلوغی تعجب میکنم، من حوصله پشت اتومبیل نشستن را ندارم، البته به تازگی «فریدون زندی» خودش پشت فرمان مینشیند، البته دو، سه بار در خیابانهای تهران با هم گم شدیم.
● فوتبال ایران
زمانی که ایران به جامجهانی ۹۸ صعود کرد، من ۱۶ ساله بودم و تمام بازیکنان آن سال ایران را، خیلی دوست داشتم، خیلی دلم میخواست آن تیم نتیجه بهتری میگرفت.
زمانی که مهدی مهدویکیا به هامبورگ آمد، خیلی خوشحال شدم، به عشق دیدن مهدویکیا استادیوم میرفتم، حتی اگر تیم بیلهفلد با دایی یا کلن با خداداد عزیزی به هامبورگ میآمدند، تمام آن بازیها را از نزدیک میدیدم.
بابام بیشتر اهل والیبال است، تا حالا به من نگفته استقلالی است یا پرسپولیسی، چون که هیچ وقت بازیهای این دو تیم را در آنجا نمیدیدم.
● زندگی در هامبورگ
ما سال ۶۵ از تهران به هامبورگ رفتیم و آنها همچنان در هامبورگ زندگی میکنند، پدرم در یک شرکت کار میکرد و در حال حاضر بازنشسته شده و مادرم هم پرستار بیمارستان بود.
از ۲۱ سالگی از هامبورگ جدا شدم، نزدیک ۵ سال در شهر روستوک در شمال شرق آلمان بودم و یک سال هم در فرانکفورت زندگی کردم و بعد، تصمیم گرفتم، امسال به تهران بیایم تا بازی در فوتبال ایران را هم تجربه کنم، البته طی این سالها دو، سه بار به تهران آمدم، ضمن اینکه طی این مدت به تیمهای «ب» ایران هم دعوت شدم. دوست داشتم به ایران بیایم، همچنین ۵، ۶ سال هم در سطح حرفهای بازی میکردم.
● زبان فارسی آسانتر است
به زبانهای آلمانی، فارسی و تا حدی انگلیسی تسلط دارم، از زمانی که به مدرسه رفتم، آلمانی فرا گرفتم، اما که در خانه با خانواده فارسی صحبت میکردم، برعکس فریدون، فارسی را روانتر حرف میزنم. البته زبان فارسی آسانتر است.
● زندگی در ایران
تمرین زیاد میکنم، وقت دیدن تلویزیون رو ندارم و بیشتر اوقات فراغتم در اینترنت میگذرد.
روزی یک بار با مادرم صحبت میکنم و از حال هم جویا میشویم، من دلم واسشون خیلی زود تنگ میشود.
در این مدتی که در ایران هستم، مادرم به ایران میآید، گرچه پیش از این هم، سالی دو بار مادرم به ایران میآمد.
آن زمان که در آلمان زندگی میکردم، پدرم خیلی از ایران برایمان میگفت، یادم میآید زمانی که به او گفتم، منزلم در محله محمودیه تهران است، او به من گفت: امیر برو تجریش، خیلی جای دیدنی است، من هم آمدم، اما خیلی شلوغ بود، این شلوغی برای من تعجبآور بود. آن زمانها که به ایران میآمدم، در منزل مادربزرگم زندگی میکردم و او اگر میخواست جایی برود، مرا با خودش میبرد اما از ایران شناخت داشتم.
● زندگی شاپورزاده
در آنجا مرا «آمیر» صدا میکردند، ما ایرانیها خیلی خونگرمتریم، اما آنها خیلی سرد، خشک و البته منظمتر هستند.
برعکس آلمانیها، زیاد خونسرد نیستم.
از دروغ خوشم نمیآید، به خصوص دروغهای آنچنانی...
بچه بسیار شیطونی بودم، این را خواهرانم میگویند، گرچه الان خیلی آرام هستند.
در کتابهای درسی آلمان، درباره تاریخ ایران مطالبی نوشتهاند.
در آنجا فیلمهای سینمایی ایرانی که خانوادهام به شکل DVD تهیه میکردند را نگاه میکردم.
مادرم غذاهای ایرانی درست میکرد و ما برای خوردن غذای آلمانی به رستوران میرفتیم. از بین غذاهای ایرانی، کباب، قورمهسبزی و آبگوشت را خیلی دوست دارم. ضمن اینکه در هامبورگ چند رستوران معروف ایرانی وجود دارد.
در آنجا چند دوست خانوادگی داشتیم که ایرانی بودند، ضمن اینکه در هامبورگ که یک بندر شمالی در آلمان است، ایرانیان زیادی زندگی میکنند.
۷۳ کیلوگرم وزن و یک متر و ۷۸ سانتیمتر قد من است.
دلم برای خانواده و دوستانم تنگ میشود، اما اینجا هم فامیل دارم که دور و بر مرا شلوغ میکنند.
میگویند؛ آب و هوای شمال ایران مثل آلمان است، اما تا حالا نشده که به آنجا سفر کنم، در اولین فرصت به شمال کشور خواهم رفت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست