دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مفهوم روشنفکری


مفهوم روشنفکری

روشنفکر آزاد, به کسی گفته می شود که محتوای مفهومی کار خود را از ایدئولوژی اخذ نکرده باشد این تیپ از روشنفکری به عنوان یک متد, معتقد است که عمل روشنفکری با جهت گیری های ایدئولوژیک در تضاد اصولی قرار دارد

مفهوم روشنفکری و مفهوم دموکراسی، لیبرالیسم، سوسیالیسم، حقوق بشر و مفاهیمی از این دست، در غرب زاده شده اند. بنابراین اگر قرار باشد به صورت دقیق مورد بازشناسی قرار بگیرند، لزوماً می بایست به زادگاه، شرایط زیست و خاستگاه اجتماعی و تاریخی آنها توجه شود. من البته در این نوشتار تصمیم ندارم به یک پژوهش تاریخی یا اجتماعی دست بزنم. بلکه عمدتاً مساله روشنفکری را از یک موضع مفهومی (Conceptual) و منطقی (Logician) مورد بررسی قرار داده و در پایان یک نتیجه گیری اجتماعی خواهم داشت.

این بررسی از آن جهت مورد توجه قرار می گیرد که در حوزه مسائل فلسفی و سیاسی - اجتماعی ایران، همواره این پرسش وجود داشته است که آیا روشنفکری می تواند با نوعی ایدئولوژی گرایی اعم از اسلامی یا مارکسیستی یا حتی ناسیونالیستی همراه باشد یا خیر. به بیان روشن تر آیا عبارت روشنفکری مضاف، مثل روشنفکری اسلامی یا روشنفکری مارکسیستی مثل فلسفه اسلامی یا فلسفه کمونیستی می تواند دارای «معنا» باشد یا نه؟

برای ارائه یک بحث مفهومی و کمتر کارکردگرایانه ابتدا لازم می دانم به بررسی چند مفهوم که به نحوی با این بحث ارتباط پیدا می کند، بپردازم. در یک بحث علمی، پرداختن به مفاهیم و تعاریف الزامی است. یکی از این کلمات، Ration به مفهوم اولیه «جیره » و «جیره بندی» است. گفته شده است که در فرهنگ یونانی برای شمارش و جیره بندی کردن از کلمه «ریشن» استفاده می شده است.

این کلمه البته دارای مشتقاتی است، از جمله «راشیونال» (Rational) به مفهوم «عقل» و «خرد» یا (Rationalist) به مفهوم «اصالت عقل» در مقابل اصالت مکاتب دیگر. یا کلمه Reason که به مفهوم دلیل یا ارائه برهان است. به نظر می رسد کلمه Reason با Ration هم خانواده باشد. آنچه از این بررسی لغوی به دست می آید، می تواند این باشد که اصولاً بین محاسبه اعم از حسابگری به مفهوم شمارش یا به مفهوم نوعی راهیابی به یک هدف از روی اصولی معین و اهتمام به عقل گرایی، نوعی رابطه معنایی وجود داشته باشد یا حداقل در فرهنگ یونانیان بین این امور نسبتی برقرار بوده است.

پس می توان عنصر عقلانیت را به عنوان یک امر نسبت دهنده (Ratio) بین مفهوم و امر واقع (Fact) در نظر گرفت. برای اینکه ذات عقل گرایی با نوعی حسابگری در تلازم است. در واقع عقل می تواند موجودی واقعیت گرا باشد. کلمه دیگری که به این بحث ارتباط پیدا می کند، «اینتلکت» به مفهوم «روشنایی»، «شهود باطنی» و «روشنفکری» است.

در کنار این کلمه، «اینترنال» Internal به مفهوم «درونی - باطنی»، «اینتنشن» Intention به مفهوم «خیال» و کلمه «اینچویشن» Intuition به مفهوم «درک مستقیم» یا «بصیرت» است. از بررسی اجمالی مفاهیم بالا نیز این معنا مستفاد می گردد که گویا عقل گرایی با نوعی روشنایی درونی همراه است نه اینکه ابتدا، درون روشن شده و پس از آن، عقل و خرد را روشن می سازد، بلکه بین خردگرایی و ذات عقلانیت با روشنایی نوعی ملازمه وجودی برقرار است.

به این معنا Intuition یا بصیرت در پناه Intellect به دست می آید و Intellect نیز ذاتی عقل است. البته در این جا، یک بحث دیگری نیز مطرح می شود و آن، اینکه، ذات عقل چیست. آیا امری اکتسابی است یا فطری یا قراردادی. من نمی خواهم سطح بحث را از این وضعیت به سطح دیگر یعنی مباحث «ذات گرایانه» substancetic یا به اصطلاح «ناشناختنی» تقلیل بدهم. صرفاً می خواهم جامعیت بحث در ذهن خواننده گرامی باقی بماند تا در ادامه، امکان نتیجه گیری بهتری باشد. برای اینکه برخی مکاتب، شهود عقلانی را به یک امر «فرا انسانی» ارجاع داده و تعاریف دیگری مثل «لوگوس» یا «عقل کل» یا «مثïل» Idea را پایه عقل به مفهوم Ration قرار می دهند یا اینکه شهود باطنی را مقدم بر عقل محاسبه گر یا به تعبیر خودشان «عقل جزیی» می دانند که هیچ کدام از این مباحث، اینک مدنظر من نیست.

من می خواهم از این بررسی مفهومی، چنین نتیجه گیری کنم که اصولاً همگان پذیرفته اند که ذات عقل بانوعی روشنایی همراه است. به همین دلیل کلمه «روشنفکر» مترادف با Intellectual در نظر گرفته شده است و یکی از مفاهیم اصلی Intellect نیز «روشنایی» است. این روشنایی البته اضافه بر عقل نیست. بلکه مساوی با عقل است.

عقلی که در اینجا از آن سخن گفته می شود، یک عقل رئال یا واقع گراست. برای اینکه عقل مطلق فاقد مفهوم است. عقل مطلق همان چیزی است که «افلاطون» از آن به ایده تام نام می برد که خلق کننده «مثل» است. در واقع یک امر فرضی است.

اگر چنین امر مطلقی وجود داشته باشد، از دسترس یک بحث مفهومی - منطقی، بیرون است، حتی در این جا سخن از عقل مجرد نیز نیست. سخن از عقلی است که در فرآیند شکل گیری ذهن به وجود می آید. پس این عقل که روشنایی و روشنگری از ذات آن برمی خیزد نه یک مفهوم کلی و مطلق است و نه یک مفهوم مجرد و انتزاعی. بلکه این مفهوم از عقلانیت معطوف به واقعیت بوده و به این لحاظ یک مفهوم انضمامی است. مضمون و محتوای آن از واقعیت به دست می آید. روش آن نیز همان «دلیل گرایی» است.

در واقع ابزار کار این نوع از عقلانیت، منطق است. پس به لحاظ محتوا و به لحاظ روش نتیجه گیری، می بایست از دو ویژگی برخوردار باشد. واقع گرا و منطقی باشد. محتوای خود را از امور معین و قابل فهم و استناد بگیرد و به لحاظ روش نتیجه گیری، بر اصولی استوار باشد. منطق البته یک امر تقریباً پذیرفته شده در بین همه افکار و مکاتب است.

در واقع روش های منطقی به این دلیل که با صورت و ظاهر اندیشه سروکار دارند و نه اینکه تعیین کننده محتوای آن باشند، در بین همگان مشترک است. بنابراین محتواها می بایست به شکلی قابل ارائه باشد که با «نرم»های پذیرفته شده، هماهنگ باشد. اما از آنجا که عقل نه یک امر انتزاعی و نه یک مفهوم مطلق و کلی و بلکه یک امر نسبی است و محتوای آن از زمینه های اجتماعی و تاریخی به دست می آید، بنابراین می تواند متفاوت باشد. آنچه اهمیت دارد این است که منابع ارجاعی آن معین و تعریف شده باشد. عقل روشنگر یا روشنفکری می تواند محتوای خود را از منابع و مفاهیم دینی و ایدئولوژیک گزینش کند.

هر اندازه این محتواها، معین، تعریف شده و واقع بینانه تر باشد و در عین حال در یک قالب صحیح و منطقی ارائه شود، میزان روشنگری آن نیز بیشتر خواهد بود. روشنفکری دینی به دنبال عقلانی سازی مفاهیم و اصول دینی است. به همین دلیل فعالیت خود را روشنفکری می داند. روشنفکری «مارکسیستی» به دنبال ارائه محتواهای فلسفه خود است. برای مثال از «آگاهی طبقاتی» سخن می گوید. اینکه «آگاهی طبقاتی» در متن فلسفه «مارکس» از چه مفهومی برخوردار است و آیا عملاً و منطقاً رسیدن به چنین امری ممکن است یا خیر به محتوای این فلسفه مرجوع است. ولی روشنفکری مارکسیستی نمی تواند از امری به نام «آگاهی طبقاتی» و ارائه فرآیند وصول به آن منتزع باشد.

به این معنا روشنفکر آزاد، به کسی گفته می شود که محتوای مفهومی کار خود را از ایدئولوژی اخذ نکرده باشد. این تیپ از روشنفکری به عنوان یک متد، معتقد است که عمل روشنفکری با جهت گیری های ایدئولوژیک در تضاد اصولی قرار دارد. به همین دلیل تلاش می کند محتوای مفهومی خود را از واقعیت های اجتماعی یا امور علمی و عینی اخذ کند. بنابراین «ابژه» روشنفکر آزاد، پیش از آنکه یک اعتبار ایدئولوژیک و از پیش معتبر باشد بر امور عینی و ملموس اتکا دارد. به همین دلیل است که کار روشنفکری یک کار آزاد تلقی می شود و به همین دلیل همواره با منافع مکاتب، دولت ها و طبقات برتر، در چالش می افتد و بالمآل، روشنفکر آزاد همواره با طبقات فرودست و محرومان و عقب رانده شدگان، هماهنگ می شود. نه اینکه روشنفکری با محروم گرایی ملازمه ذاتی دارد، بلکه روشنفکر آزاد، به این دلیل که هیچ تعهدی به هیچ نوع ایدئولوژی یا طبقه و حکومتی ندارد، عملاً در مسیری قرار می گیرد که عمل او در خدمت فقرا و رانده شدگان قرار می گیرد.

در شرایطی که توده ها یا حتی طبقات فرودست و فقرا، از یک نوع ایدئولوژی خاص دفاع می کنند اما روشنفکر به تعهد فکر و اندیشه اش، مجبور است مفاهیمی را مورد نقد و بررسی قرار بدهد که از محتوا و شکل عقلانی برخوردار نیستند، همین توده ها در مقابل آن روشنفکر صف آرایی خواهند کرد. در اینجا، روشنفکر آزاد با روشنفکر ایدئولوژی گرا، در یک تعهد مشترک قرار می گیرند. به همین دلیل ممکن است حتی روشنفکر دینی یا ایدئولوژیک بیش از یک روشنفکر آزاد و مستقل یا روشنفکر «سکولار» مورد حمله و اذیت قرار بگیرد. چون روشنفکر ایدئولوژیک برای عقلانی سازی مفاهیم ایدئولوژی، خود را متعهد و مسوول می داند.

اما روشنفکر آزاد اگر بخواهد صرفاً به مبانی روشنفکری متعهد باشد، الزاماً از هیچ طبقه یا گروه حتی فقرا و محرومان نیز حمایت نخواهد کرد. برای اینکه از مفهوم روشنفکری، الزام اجتماعی به دست نمی آید، بلکه صرفاً الزامات علمی و عقلانی به دست خواهد آمد. مگر اینکه روشنفکر آزاد بخواهد در کنار کار روشنفکرانه اش به نوعی تعهد اخلاقی و انسانی پایبند باشد. تاریخ روشنفکری البته با نوعی الزام اخلاقی و انسان گرایانه همراه بوده است. اما از عمل روشنفکری به معنای فلسفی و منطقی آن، حتی الزام اخلاقی نیز به دست نمی آید.

پس روشنفکر آزاد، صرفاً به مبانی خودش ملزم است. این مبانی از محتواهای علمی و صورت منطقی قابل استنتاج است. بنابراین روشنفکر آزاد، کسی است که بیش از هر کس به شناخت دقیق و علمی از واقعیات تاریخی - اجتماعی ملزم است تا به مبانی ایدئولوژیک یا حتی اخلاقی. این بحثی است که ظرفیت بسط و توسعه دارد. به شرط اینکه خواننده گرامی با نقد علمی خود، عملاً نویسنده را با پرسش های جدی روبه رو سازد تا مجبور شود مفاهیم موردنظر خود را بیش از این در معرض نقادی بیشتر قرار بدهد.

کوروش آزادی