یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

برشی ازتنهایی


برشی ازتنهایی

نگاهی به فیلم مرهم

فیلم "مرهم" روایتی ساده از انسان هایی را به نمایش می گذارد که در دنیای تنهایی خود غوطه ور هستند;این تنهایی از همان لحظه نخستین فیلم که شخصیت خانم جان(احترام حبیبیان) با خودش صحبت می کند رخ می نماید و در ادامه به ایجاد نوعی دلهره و اضطراب در پس اثر می رسد. البته ساده بودن روایت این فیلم بیشتر با زاویه نگاه فیلمساز نسبت دارد که تا حد قابل قبولی از شعارگویی پرهیز کرده تا شاید بیشتربه فضای ذهنی تماشاگر نزدیک شود نه آن که اصل روایت حرفی برای گفتن نداشته باشد.

موضوع فرار یک دختر از خانه به بهانه نبود عقیده مشترک در میان اعضای خانواده اش،در نگاه اول تکراری است و فاقد جذابیت اما داودنژاد بار دیگر با برداشتی متفاوت به سراغ سوژه ای اجتماعی رفته است که زنان در آن نقش مهمی ایفا می کنند این نگاه خاص به مسایل اجتماعی را می توان در ادامه فیلم های قبلی کارگردان مثل نیاز، بچه های بد و... دانست که بدون جنجال های بیهوده بخشی از معضلات اجتماعی را به تصویر کشیده است; با وجود این روایت شاید نیازی به رفتارهای محیرالعقول از سوی زنان نباشد تا به اجبار عقاید خود را به افراد جامعه اثبات نمایند. این نکته برای کارگردان هم به نوعی یک امتیاز به حساب میآید که در پی نمایش تصاویری اغراق گرایانه از اتفاقات رخ داده در اجتماع نیست بلکه او ناتوانی انسانها در برابر شرایط موجود را به تصویر کشیده است.

علاوه بر احساس تنهایی، نوعی تنش پنهان در لحظات فیلم وجود دارد که بیش از همه عوامل می تواند عاملی برای ارتباط با تماشاگر و دنبال کردن وقایع داستان باشد. مریم با ضرب وشتم از سوی پدرش از خانه می گریزد تا به اصطلاح به آرمان های شکل گرفته در ذهن خود دست یابد که در این مسیر اشرف سادات هم به او می پیوندد;به واقع مریم (طنازطباطبائی)، اشرف سادات و خانم جان، سه قطب اصلی از این روایت هستند که با انتخاب خود در این مسیر تنهایی قرار می گیرند; انگار اشرف سادات مادربزگ مریم نیز مدت ها در صدد به دست آوردن فرصتی برای رهایی بوده است و با همین فکر به دنبال وی در مسیر تقدیری قرار می گیرد که سوی دیگرش به خانم جان در شمال کشورمربوط می شود ;این سه زن بر مبنای الگوی تقدیر در پی جبران تنهایی خویش هستند که دست آخر در مسیری دایره وار به یکدیگر متصل می شوند. مریم در راستای تحقق رویاهای خود و گریز از تنهایی به اعتیاد دچار شده است; او دقیقا در همان جاده ای قدم می گذارد که رضا(رضاداودنژاد) نوه خانم جان در آن مسیر حرکت می کند و این درست همان زمانی است که اشرف سادات در خانه خانم جان حضور دارد. می توان گفت تنهایی و تقدیر وجه غالب در روایت مرهم است که رسیدن به رهایی و آزادی را با شمایلی امروزی مقابل روی بیننده قرار می دهد.

در اینجا تقدیر به عنوان عنصری کاربردی و مهم در فیلمنامه به خوبی جلوه نموده است و در ترکیب با عواطف مادرانه و زنانه به ترکیبی مناسب دست یافته است. شخصیت های به ظاهر ساده در این روایت هر کدام جزئیاتی را در خود پنهان دارند که به تدریج آشکار می شوند و همراه با تشدید دلهره، بیننده را نیز به عمق ماجرا می کشانند.

دراین فیلم با شخصیت هایی به شدت واقعی روبرو هستیم که حاصل دیدگاه فیلمساز به زندگی واقعی است;گویا نگاه واقع گرایانه به اشخاص و همچنین بازی طبیعی بازیگران فضای ملموس تری را برای بیننده ترسیم می کند که برشی از مشکلات زندگی خود را در این قصه به تماشا بنشیند. ارائه بخشی از واقعیت های زندگی هدف نهایی فیلم است که گاهی با نشان دادن تصویر و نه با کلام اضافی بیان می شود; زمانی که خانم جان و اشرف سادات برای خرید به بازار رفته اند و در آن همه هیاهو اشرف سادات با و جود دلهره ای که از نبود مریم در درونش موج می زند، باز هم نگاهش متوجه فقیری است که دست احتیاج به سمت او دراز کرده است. در اینجا تصویر گویای تمام جزئیات است و نه کلام بیهوده و بدون کاربرد در قصه.

نگاه فیلمساز در این فیلم متوجه عصیان تنهایی انسان هایی است که به پایان لحظه های خوش در زندگی نزدیک شده اند و نیازمند یک پناهگاه هستند; برداشت این احساس در نقطه ای بیش از همه نمایان می شود که اشرف سادات و مریم یکدیگر را در آغوش می کشند و دوربین در همان لحظه با چشم های تماشاگر عقب می کشد تا مرهمی برای این قصه باشد;مرهمی که کمی برای ذهن آزرده بیننده تلخ است اما لااقل به بخشی مهم از آسیب های اجتماعی توجه ویژه دارد.

نویسنده : فاطمه فریدن