یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
کار خوب امیر کوچولو
![کار خوب امیر کوچولو](/web/imgs/16/96/8o24c1.jpeg)
امیر کوچولو با مامان و باباش توی یک ده کوچک زندگی می کردن. اون ها زمینی داشتن که توی اون گندم و جو می کاشتن. مامان و بابای امیر کوچولو باید از صبح تا شب روی زمینشون کار می کردن و برای همین امیر بیشتر وقت ها تنها می موند. یک روز صبح که امیر کوچولو باز هم تنها بود، به حیاط رفت. خروس روی نرده های دور حیاط ایستاده بود و آواز می خوند: قوقولی قوقو، قوقولی قوقو امیر کوچولو از نرده ها بالا رفت و گفت: چه کار خوبی! من هم مثل تو قوقولی قوقو می کنم.خروس گفت: قوقولی قوقو. امیر کوچولو گفت: قوقولی قوقو. کمی گذشت امیر کوچولو خسته شد و گفت: من هر قدر هم خوب قوقولی بکنم نمی تونم مثل تو آواز بخونم.خروس گفت: شاید بتونی، باز هم بخون قوقولی قوقو. امیر کوچولو گفت: نه و از پیش آقا خروسه دور شد و چشمش به یک عنکبوت افتاد. عنکبوت از شاخه درخت آویزون شده بود و تاب می خورد. امیر کوچولو از شاخه درخت آویزون شد و گفت: چه کار خوبی من هم مثل تو تاب می خورم. کمی که گذشت خسته شد، شاخه درخت رو ول کرد و گفت: من هر قدر هم خوب تاب بخورم نمی تونم مثل تو تاب بخورم. عنکبوت گفت: شاید بتونی باز هم تاب بخوری این طوری ... امیر کوچولو گفت: نه و به راه افتاد و از خونه بیرون اومد. کنار جوی آب، قورباغه این طرف اون طرف جست می زد.
امیر کوچولو گفت: چه کار خوبی من هم مثل تو می پرم و جست می زنم، بعد، از این سنگ به اون سنگ جست زد اما کمی که گذشت خسته شد و گفت: من هر قدر هم خوب جست بزنم، نمی تونم مثل تو این کار رو بکنم و به راه افتاد.
روی بوته های گل، پروانه ای رو دید. پروانه پر می زد و از این بوته به اون بوته می پرید. بعد دستهاش رو تکون داد و مثل پروانه پر زد. اما تا اومد بپره، افتاد زمین و زانوهاش درد گرفت.سرش رو که بلند کرد چشمش به خرگوش افتاد که پشت یک سنگ نشسته بود. دردش رو فراموش کرد بلند شد و یواش یواش به خرگوش نزدیک شد خرگوش، امیر کوچولو رو دید اما ازجاش تکون نخورد. امیر کوچولو به گوش های خرگوش دست کشید اما باز هم خرگوش تکون نخورد.
امیر کوچولو خرگوش رو بلند کرد و دید پاش زخیمه با خودش گفت: بیچاره خرگوش! خرگوش رو بغل کرد و به خونه برد. کمی علف توی یک جعبه ریخت. پای خرگوش رو شست و با دستمال بست و اونو توی جعبه گذاشت.
کارش که تموم شد، خروس، عنکبوت، قورباغه و پروانه رو دید که پشت پنجره جمع شده بودن و اونو نگاه می کردن خروس قوقولی قوقویی کرد و گفت: آفرین امیر. ما هر قدر هم سعی می کردیم نمی تونستیم به خوبی تو این کار رو بکنیم. عنکبوت و قورباغه و پروانه گفتن: بله، خروس درست می گه. امیر کوچولو نگاهی به خرگوش کرد و خندید.
عابدیان
مسعود پزشکیان انتخابات انتخابات ریاست جمهوری پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 ایران سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم دولت چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 ریاست جمهوری
هواشناسی تهران کنکور قتل آلودگی هوا شهرداری تهران سازمان هواشناسی سلامت پلیس راهور قوه قضاییه پلیس آموزش و پرورش
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو خودرو بانک مرکزی بازار خودرو بورس بازار سرمایه واردات خودرو حقوق بازنشستگان دلار قیمت سکه
عاشورا کربلا کعبه سینمای ایران سینما رضا کیانیان امام حسین (ع) رامبد جوان تلویزیون ماه محرم هنرمندان ازدواج
کنکور ۱۴۰۳ طب سنتی آزمون سراسری
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین غزه روسیه آمریکا انگلیس اسرائیل جو بایدن دونالد ترامپ حماس حزب الله لبنان
پرسپولیس فوتبال استقلال یورو 2024 خوان کارلوس گاریدو باشگاه پرسپولیس تیم ملی آلمان تیم ملی اسپانیا علیرضا بیرانوند لیگ برتر کریستیانو رونالدو لیگ برتر ایران
هوش مصنوعی سامسونگ ناسا نخبگان موبایل گوگل استاندارد آیفون
رژیم غذایی ویتامین مو تب دانگ کاهش وزن آلزایمر پوکی استخوان سردرد پیاده روی