دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

كلام سیاسی شیعه


كلام سیاسی شیعه

كلام سیاسی به بیان آراء و اندیشه های كلامی مسلمانان در باب سیاست و زندگی اجتماعی می پردازد در این نوشتار, برآنیم تا با تبیین اجمالی رهیافت كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام, به بررسی كلی دیدگاه های كلام سیاسی شیعی بپردازیم

یكی از حوزه‏های اندیشه سیاسی اسلام، «كلام سیاسی» است. این حوزه همانند فقه سیاسی، از جمله عرصه‏های تفكر سیاسی مسلمانان می‏باشد كه در درون خود تمدن اسلامی، شكل گرفته و رشد نموده است. علم كلام علمی است با ویژگی‏های كاملاً اسلامی و متعلّق به همه مسلمانان. از این‏رو، «كلام سیاسی» نیز یكی از عرصه تفكر سیاسی اسلامی است كه به سنّت اسلامی تعلّق دارد. می‏توان برای كلام سیاسی، همتایانی در تفكر غرب یافت كه از آن به «الهیّات سیاسی»(۱) تعبیر می‏كنند. البته آنچه در غرب به عنوان الهیّات می‏شناسیم، از كلام اسلامی متمایز است و بر این اساس، آن‏ها همسان نیستند. كلام سیاسی به بیان آراء و اندیشه‏های كلامی مسلمانان در باب سیاست و زندگی اجتماعی می‏پردازد. در این نوشتار، برآنیم تا با تبیین اجمالی رهیافت كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام، به بررسی كلی دیدگاه‏های كلام سیاسی شیعی بپردازیم.(۲)

● تعریف «كلام سیاسی»

كلام سیاسی منشعب از علم كلام است و در نتیجه، ویژگی‏ها و خصایص علم كلام نیز در آن وجود دارد. نمی‏توان كلام سیاسی را به عنوان یك حوزه مطالعاتی مستقل در گذشته اسلامی یافت و تنها مسائلی در درون متون كلامی گذشته وجود دارند كه به عرصه سیاسی ـ اجتماعی مربوط می‏شوند. گاه تك‏نگاری‏هایی را نیز، به ویژه نزد متكلّمان شیعی، می‏یابیم كه به یكی از عرصه‏های سیاست و عمدتا مسئله امامت اختصاص یافته‏اند. در واقع، كلام سیاسی گرایشی است كه برخی از محققان در گونه‏شناسی مطالعات سیاسی مسلمانان در گذشته اسلامی آن را به عنوان یك مشرب مطالعاتی سیاسی در یك طبقه خاص قرار داده‏اند. وضعیت كلام سیاسی از این حیث كاملاً شبیه وضعیت فقه سیاسی است. هیچ كدام از این دو حوزه یك حوزه مطالعاتی مستقلی در دوره اسلامی نبوده‏اند و اندیشمندان اسلامی نیز در آثار خود، چنین نگرشی به آن نداشته‏اند. از این حیث، می‏توان تلقّی این دو حوزه مطالعاتی را به عنوان حوزه‏های مستقل در اندیشه سیاسی اسلام به دوران جدید متعلّق دانست كه در گذشته اسلامی، صرفا جزوی از بدنه كلی علوم فقه و كلام بوده‏اند. به نظر می‏رسد استقلال‏یابی علوم در دوران اخیر و به ویژه شكل‏گیری مطالعات مستقل در حوزه سیاسی عملاً محققان را به این سمت سوق داده است كه با رعایت وجوه تمایز رهیافت‏های سیاسی دوره اسلامی هر كدام از این رهیافت‏ها را به عنوان شاخه‏های مستقلی در مطالعات سیاسی قلمداد نمایند.

روشن است كه این امر بدان معنا نیست كه عالمان اسلامی در گذشته، به تبیین فقهی یا كلامی مباحث سیاسی نپرداخته‏اند، بلكه مراد آن است كه این حوزه‏ها به طور مستقل مورد نظر نبوده‏اند. فقه سیاسی و كلام سیاسی از این منظر، از فلسفه سیاسی و سیاست‏نامه نویسی متمایز می‏باشند. حوزه‏های اخیر در عمل، به عنوان حوزه‏های مستقل مطالعاتی در دوره اسلامی شناخته شده بودند. و متون مستقلی نیز در این زمینه‏ها با نگاه استقلالی نوشته شده‏اند. به هر حال، شایان توجه است كه استقلال یا عدم استقلال این حوزه‏ها در دوره اسلامی نمی‏تواند تعیین‏كننده تلقّی امروز ما از این حوزه‏ها باشد. ما در روزگار خود، به تناسب نیازهای علمی و زمانه خویش، باید به حوزه‏های مطالعاتی سیاسی نگاه كنیم و حتی در موارد نیاز، حوزه‏های جدیدی تأسیس نماییم. از این حیث، كلام سیاسی یكی از حوزه‏های ضروری و مورد نیاز ما در عصر حاضر می‏باشد.

از كلام سیاسی تاكنون تعاریف منسجم و متقنی، جز در چند مورد نادر، ارائه نشده است. از جمله معدود تعریف‏هایی كه در این زمینه وجود دارند، می‏توان به تعریف‏های خسروپناه و اشتراوس اشاره كرد كه به اجمال، آن‏ها را بررسی كرده، در نهایت، تعریف خود را ارائه می‏كنیم:

عبدالحسین خسروپناه «كلام سیاسی» را چنین تعریف كرده است: «آموزه‏های سیاسی است كه از وحی الهی سرچشمه می‏گیرد. به عبارت دیگر، اگر پرسش‏های مربوط به فلسفه سیاسی، كه با روش انتزاعی و عقلی پاسخ داده می‏شوند، از طریق وحی الهی و متون دینی پاسخ داده شوند، كلام سیاسی تحقق می‏یابد.»(۳) او همچنین معتقد است: «كلام سیاسی به معنای آموزش‏های سیاسی برگرفته از كتاب و سنّت، برای هر انسان آگاه به دین اسلام غیر قابل انكار است.»(۴) تعریف نخست صرفا شامل كلام سیاسی نقلی می‏شود و تلاش‏های صورت گرفته از جانب متكلّمان شیعی را در توضیح و تبیین عقلی آموزه‏های سیاسی دینی دربرنمی‏گیرد. تعریف دوم نیز، كه گویا به تعریف نخست اشاره دارد، مانع نیست و فقه سیاسی را نیز در برمی‏گیرد. این امر بدان جهت است كه فقه سیاسی عمدتا بر اساس ادلّه نقلی، به توضیح تكالیف سیاسی مكلّفان می‏پردازد. البته در این ویژگی، كلام سیاسی نقلی نیز ـ چنان‏كه گذشت ـ با فقه سیاسی مشترك است. تمایز فقه سیاسی و كلام سیاسیِ نقلی به موضوع و غایت این دو برمی‏گردد. در حالی كه فقه سیاسی دغدغه كشف و اثبات حكم تكلیفی را بر عهده دارد، كلام سیاسی نقلی عمدتا به اثبات نقلی دیدگاه‏های كلان دین و شارع درباره مسائل سیاسی می‏پردازد.

در جهان مسیحیت نیز تعاریفی از «الهیّات سیاسی» صورت گرفته كه با كلام سیاسی، كه خاص تفكر اسلامی است، متناظر هستند. برای نمونه، می‏توان به تعریف اشتراوس اشاره كرد. مترجم متن اشتراوس در برابر واژه لاتین «Political Theology» از واژه «كلام سیاسی» استفاده نموده و در نتیجه، تعریف اشتراوس را چنین ترجمه كرده است. «آنچه ما از كلام سیاسی می‏فهمیم، تعلیمات سیاسی است كه از وحی الهی ناشی می‏شود.»(۵) به هر حال، اشتراوس نیز در تعریف خود، بر نشأت‏گیری آموزه‏های الهیّات سیاسی از وحی اشاره كرده است. البته ـ چنان‏كه در تعریف خسروپناه نیز بدان اشاره شد ـ چنین تعریفی را اگر بخواهیم در سنّت اسلامی مدّ نظر قرار دهیم، فقه سیاسی را نیز در بر می‏گیرد. تعریف مزبور می‏تواند در نهایت، كلام سیاسی نقلی را در بر بگیرد، اما مباحث كلام سیاسی عقلی از آن خارج خواهند. ماند از این‏رو، این تعریف جامع و مانع نمی‏باشد.

با توجه به ویژگی‏های علم كلام، می‏توان كلام سیاسی را به این صورت تعریف نمود: «كلام سیاسی شاخه‏ای از علم كلام است كه به توضیح و تبیین آموزه‏های ایمانی و دیدگاه‏های كلان دین در باب مسائل و امور سیاسی می‏پردازد و از آن‏ها در قبال دیدگاه‏ها و آموزه‏های رقیب دفاع می‏نماید.»

در این تعریف، سعی شده است سه ویژگی علم كلام ملحوظ شوند: ارتباط با عقاید ایمانی، ویژگی تبیینی و توضیحی كلام، و ویژگی دفاعی آن. موضوع كلام سیاسی را نیز می‏توان «عقاید سیاسی دینی» دانست. چنین موضوعی متناظر با موضوع برگزیده علم كلام است كه در آن «عقاید دینی» محوریت دارند. وجه جامع بودن این موضوع به شمول آن بر آموزه‏های سیاسی دینی برمی‏گردد كه مرتبط با اصول اعتقادی می‏باشد. وجه مانعیت آن هم در خارج شدن مباحث فقه سیاسی است كه به فروع دین برمی‏گردد و بیشتر به تكالیف جزئی در عرصه سیاسی مربوط می‏شود. مراد از «عقاید دینی» در اینجا، نگرش كلان دین به امور گوناگون می‏باشد. از این حیث، عقاید دینی صرفا اصول اعتقادی دینی را در برنمی‏گیرند، بلكه هر دیدگاه كلانی را كه به نگرش دین به امور دنیوی و اخروی و امور انسانی تعلّق دارد، شامل می‏شود. به دلیل تكثّر روشی علم كلام، كه متناسب با شرایط و موقعیت‏های گوناگون، از روش‏های متنوّعی در علم كلام بهره گرفته می‏شود، كلام سیاسی نقل و عقلی، هر دو در این تعریف جای می‏گیرند.

● جایگاه كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام

برای شناسایی جایگاه كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام، لازم است آن را با گرایش‏های سیاسی مشابه در اندیشه سیاسی اسلام مقایسه نماییم. همچنین می‏توان از طریق بررسی ضرورت پرداختن به كلام سیاسی در عصر حاضر، جایگاه و اهمیت آن را در اندیشه سیاسی معاصر اسلامی نشان داد. نزدیك‏ترین گرایش‏ها به كلام سیاسی در سنّت اسلامی، فلسفه سیاسی و فقه سیاسی می‏باشند. از این‏رو، در بررسی حاضر، صرفا نگاهی اجمالی به نسبت كلام سیاسی با این دو حوزه مطالعاتی خواهیم داشت. البته نسبت این حوزه‏های سیاسی به نسبت كلان فلسفه، فقه و كلام در سنّت اسلامی بر می‏گردند و با شناسایی این نسبت كلان، نسبت حوزه‏های مطالعاتی سیاسی نیز روشن خواهد شد.

كلام سیاسی بیشترین نسبت را با فلسفه سیاسی دارد. همانند همپوشی موضوعی فلسفه و كلام در سنّت اسلامی، در عرصه تفكر سیاسی نیز می‏توان بین كلام سیاسی و فلسفه سیاسی این نسبت را یافت. برخلاف ادعای برخی در تقلیل فلسفه اسلامی به كلام، آن‏ها دو حوزه مستقل می‏باشند. در نسبت بین كلام سیاسی و فلسفه سیاسی نیز برخی چنین ادعایی مطرح نموده و فلسفه سیاسی را به كلام سیاسی تقلیل داده‏اند. آن لمبتون در بررسی خود در باب اندیشه سیاسی اسلام در دوره میانه، چنین نظری دارد.(۶) البته علاوه بر این فرض، كه قابل قبول نیست، سه فرض دیگر را نیز می‏توان مطرح كرد: تباین مطلق، تضاد و تعارض، و در نهایت، همگرایی و تأثیر متقابل. از دیدگاه نوشتار حاضر، رابطه همگرایی و تأثیر متقابل در سنّت اسلامی در عمل حاكم بوده است.(۷) از این حیث، می‏توان گفت: كلام سیاسی و فلسفه سیاسی به رغم داشتن وجوه تمایز، در تبیین كلّیت زندگی سیاسی و ابعاد آن مشترك هستند. نكته مهم در تمایز این دو حوزه مطالعاتی، دل‏مشغولی كلام سیاسی به كشف، تبیین و دفاع از آموزه‏های سیاسی دینی از یك سو، و تعهد و دل‏دادگی فیلسوف به كشف و تحرّی حقیقت از سوی دیگر می‏باشد. روشن است كه این‏ها هر كدام كارویژه‏ها و اهداف خاص خود را دارند و در نتیجه، به رغم اشتراك در موضوع و مسائل، این دو حوزه مطالعاتی مستقل از هم می‏باشند. به دلیل چنین اشتراك‏هایی ـ چنان‏كه در سنّت اسلامی نیز شاهد بوده‏ایم ـ همواره بین فلسفه و كلام تعامل بوده است و به ویژه در سنّت شیعی، فرایند همگرایی فلسفه و كلام سیر تكاملی داشته و در نهایت، در حكمت متعالیه صدرایی این امر به اوج می‏رسد.

اما ارتباط كلام سیاسی و فقه سیاسی متفاوت می‏باشد. چنین تفاوتی به تفاوت سطح و برد این دو حوزه مطالعاتی برمی‏گردد. در حالی كه فلسفه سیاسی و كلام سیاسی دو دانش هم‏عرض بودند و در اهداف و كارویژه‏ها تمایز پیدا می‏كردند، نسبت كلام سیاسی و فقه سیاسی چنین نیست. كلام سیاسی به تبیین كلّیت دیدگاه سیاسی و چگونگی تنظیم كلان حیات سیاسی از منظر دین می‏پردازد، اما فقه سیاسی به بیان تكالیف سیاسی مكلّفان در سه سطح فردی، گروهی ـ اجتماعی و حكومتی می‏پردازد. روشن است كه چگونگی تفكر در این حوزه‏ها، مسبوق به تعیین كلّیت دیدگاه دین در عرصه سیاسی می‏باشد. مباحث كلام سیاسی به صورت اصول موضوعه در فقه سیاسی به كار گرفته می‏شوند. از این حیث، كلام سیاسی بر فقه سیاسی اوّلیت و اولویّت می‏یابد. اوّلیت بدان روی كه بدون پرداختن به كلّیت نگاه دین به عرصه سیاسی، نمی‏توان وارد جزئیات شد، و اولویّت بدان روی كه ما نیاز داریم بنیادهای فقه سیاسی معاصر خود را در كلام سیاسی بنا نهیم و سپس وارد غور در مباحث فقه سیاسی شویم. بی‏توجهی به این نكته سبب شده است كه معدود آثاری كه در باب فقه سیاسی نوشته شده‏اند، به جای پرداختن به هدف اصلی فقه سیاسی در تبیین تكالیف سیاسی مكلّفان، خود را درگیر مباحث بنیادی ـ كلامی نمایند و در نتیجه، از توجه كامل به مسئولیت فقه سیاسی باز بمانند و در نتیجه، فقه سیاسی رشد مناسبی نداشته باشد.

پی‏نوشت‏ها

۱. POLITICAL THEOLOGY.

۲. برای اطلاع بیشتر درباره كلام سیاسی، ر. ك: نگارنده، «چیستی كلام سیاسی»، قبسات، ش ۲۸، (تابستان ۱۳۸۲).

۳. عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۲، ص ۵۰۴.

۴. همان، ص ۵۰۹.

۵. لئو اشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۳.

۶. لمبتون در تحلیل كلان از كل دانش سیاسی در اسلام، معتقد است: «اسلام نیز همانند یهود و مسیحیت، معتقد است كه حكومت ریشه‏ای الهی دارد. در نتیجه، دانش سیاسی نظام مستقلی نیست كه در پی رسیدن به بالاترین قله‏های اندیشه بشری باشد، بلكه شاخه‏ای از علم كلام است.» (ر. ك: ك. اس. لمبتون، اندیشه سیاسی در دوره میانه اسلام، ترجمه عباس صالحی و محمّد مهدی فقیهی، تهران، عروج، ۱۳۷۸، ص ۳۱.)

۷. برای بررسی نسبت كلام سیاسی و فلسفه سیاسی به صورت مبسوط‏تر، ر. ك: نگارنده، «بررسی تطبیقی كلام سیاسی و فلسفه سیاسی»، فصلنامه علوم سیاسی، ش ۲۳، (تابستان ۱۳۸۲).

۸. در مورد چیستی و دیدگاه‏های مختلف درباره كلام جدید، نك: احمد فرامرز قراملكی: هندسه معرفتی كلام جدید، ص ۱۲۲ ـ ۱۴۶ / علی ربّانی گلپایگانی، درآمدی بر علم كلام، ص ۱۴۳ ـ ۱۵۸ / علی اوجبی: «كلام جدید در گذر اندیشه‏ها»؛ مجله نقد و نظر، سال اول، ش ۲ / عبدالحسین خسروپناه، كلام جدید.

۹. در مورد قاعده لطف و جایگاه آن در كلام سیاسی شیعه، ر. ك: نگارنده، «درآمدی بر كلام سیاسی شیعه: قاعده‏لطف»،فصلنامه‏علوم‏سیاسی،ش۲،(پاییز۱۳۷۷).

۱۰. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، تعلیقه الشیخ جعفر سبحانی، قم، مؤسسه الامام الصادق علیه‏السلام ، ۱۳۷۵، ص ۹۸.

۱۱. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام، تحقیق السید احمد الحسینی، قم، كتابخانه آیهٔ‏اللّه‏ مرعشی، ۱۴۰۶، ط ۲، ص۱۱۴.

۱۲. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۹۸ ـ ۹۹.

۱۳. همو، الالفین، نجف، منشورات المكتبه الحیدریه، ط ۲، ۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۹ م، ص ۱۱.

۱۴. ر. ك: بلوم، نظریه‏های نظام سیاسی، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۸۰ / ابراهیمی دینانی، ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، ج ۲، ص ۱۲۷ ـ ۱۳۷.

۱۵. ر. ك: حناالفاخوری و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، كتاب زمان، چ ۲، ۱۳۵۸، ص ۱۲۵.

۱۶. ر. ك: علاّمه حلّی، نهج الحق و كشف الصدق، قم، مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۷ ق، ص ۱۰۱.

۱۷. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۶۸. خواجه نصیر در متن می‏گوید: «الضرورهٔ قاضیه باستناد افعالنا الینا.»

۱۸. ر. ك: علاّمه حلی، كشف الفوائد، نسخه خطی، تبریز، مكتب اسلام، ص ۶۰ ـ ۶۵.

۱۹. قاضی عبدالجّبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق توفیق الطویل و سعید زائد، قاهره،المؤسسهٔ‏الاعلمی‏للمطبوعات،۱۴۰۶،ج۸،ص۴.

۲۰. در مورد مفهوم «آزادی» و رابطه آن با اختیار در مقام تكوین و تشریع، ر. ك: اروین روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میر احمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸.

۲۱. شهرستانی، الملل والنحل، تحقیق سید محمد گیلانی، بیروت، دار صعب، ۱۹۸۶، ج ۱، ص ۲۴.

۲۲. خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد. این كتاب به ضمیمه كتاب تلخیص المحصّل خواجه، توسط انتشارات دارالاضواء بیروت، در سال ۱۹۸۹ م چاپ شده است.

۲۳. ر. ك: فخر رازی، محصّل، ص ۳۵۱

۲۴. علاّمه حلی، كشف الفوائد، ص ۷۷.

۲۵. همان.

۲۶. حكیم لاهیجی قایلان به وجوب علی‏اللّه‏ را سه قسم می‏كند: نخست اسماعیلیه كه معرفت خداوند را منوط به تعلیم امام می‏دانند. دوم غلات كه نقش امام را تعلیم فنون و صناعات و خواص اغذیه می‏دانند و سوم امامیه. (لاهیجی، گوهر مراد، ص ۴۷۴ ـ ۴۷۵).

۲۷. البته دیدگاه اسماعیلیه در مورد امامت اسماعیل پسر امام صادق علیه‏السلام مطرح و رد شده، اما اشاره‏ای به استدلال ایشان در مورد «وجوب من الله» نشده است. (ر. ك: لاهیجی، پیشین، ص ۴۷۶).

۲۸. سیدمرتضی، الشافی فی الامامهٔ، تهران، مؤسسهٔ الصادق، ۱۴۱۰ ق، ط ۲، ج ۱، ص ۴۷.

۲۹. قاضی عبدالجبّار، پیشین، تحقیق عبدالحلیم محمود، الدارالمصریهٔ‏للتألیف‏والترجمه، ج۲۰،ص؟.

۳۰. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۷ ـ ۱۰.

۳۱. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۹۴ ق، ج ۱، ص ۱۸۰.

۳۲. لاهیجی، پیشین، ص ۴۶۴.

۳۳. سیدمرتضی، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۰.

۳۴. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۲۴ / شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۴۹.

۳۵. شیخ طوسی، همان، ص ۹۸.

۳۶. ر. ك: شیخ طوسی، همان، ص ۱۴۰ ـ ۱۷۷

۳۷. شیخ طوسی، همان، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۵.

۳۸. همان.

۳۹. همان، ص ۲۳۰.

۴۰. همان، ص ۲۳۱.

۴۱. همان، ص ۲۱۴.

۴۲. همان، ص ۲۳۵؛ علاّمه حلّی، الالفین، ص ۳۴.

۴۳. شیخ طوسی، همان، ص ۲۴۲.

۴۴. همان، ص ۲۴۵.

۴۵. شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۲۶۶؛ علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۱۸۱.

۴۶. شیخ طوسی، همان.

۴۷. همان، ص ۲۶۹.

۴۸. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۴۶ / سید مرتضی، پیشین، ج ۴، ص ۷ / لاهیجی، پیشین، ص ۴۸۳.

۴۹. علاّمه حلّی، همان، ص ۴۹.

۵۰. شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۳.

۵۱. قاضی عبدالجبّار، پیشین، ج ۲۰، ص؟.

۵۲. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ۲۰۴

۵۳. علامه حلی، كشف المراد، ص ۱۸۲.

۵۴. سید مرتضی، امام و غیبت (المقنع فی الغیبه)، ص ۶۸.

۵۵. سید مرتضی، الشافی، ج ۱، ص ۱۸۶.

۵۶. شیخ مفید، الفصول العشره فی الغیبه، ص ۱۰۶.

۵۷. سید مرتضی، امامت و غیبت (المقنع فی الغیبه)، ص ۱۰۶.

۵۸. همان، ص ۱۰۷.

۵۹. لطف‏اللّه‏ صافی گلپایگانی، ضرورهٔ وجود الحكومهٔ أو ولایهٔ الفقهاء فی عصر الغیبه، قم، بی‏نا، ۱۴۱۵ ق، ص ۱۲ / همچنین ر . ك: شیخ عبداللّه‏ ممقانی، رسالهٔ هدایهٔ الانام فی حكم اموال الامام، ط سنگی، ص۱۴۱ ـ ۱۴۲ / حسینعلی منتظری، البدر الزاهر (تقریرات درس آیهٔ‏اللّه‏ بروجردی)، قم، ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۷۲ ـ ۷۹.

۶۰. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ؟.

منبع:فصلنامه شیعه شناسی، شماره ۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.