چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت به دین و تجربه عصر شکوفایی


بازگشت به دین و تجربه عصر شکوفایی

احیاگری دینی به مفهوم احیای دین در مقام آگاهی و در حوزه فعل و حرکت است آمیختن خرافات با دین, رفتارها و کردارهای غیردینی و احیاناً ضد دینی را به نام دین مرتکب شدن, دین را ناقص و ناتمام و تک ساحتی جلوه دادن, از مظاهر و مصادیق مرگ دینداری است

احیاگری دینی به مفهوم احیای دین در مقام آگاهی و در حوزه فعل و حرکت است. آمیختن خرافات با دین، رفتارها و کردارهای غیردینی و احیاناً ضد دینی را به نام دین مرتکب شدن، دین را ناقص و ناتمام و تک ساحتی جلوه دادن، از مظاهر و مصادیق مرگ دینداری است. وقتی حق با باطل مختلط می شود، بدگویان و بدخواهان به حق حمله می کنند، چون زشتیهایِ باطل را به حق نسبت می دهند. پس با آمیختن حق و باطل، دو آسیب و آفت متوجه حق می شود؛ چیزی به نفع باطل و چیزی به زیان حق در این میان پدید می آید. گاهی آثار حق در آمیخته به باطل سبب جلوه باطل می شود و حق طلبان آن گاه به سادگی نمی توانند حق را بشناسند و حق در پیش چشم آنها پنهان می شود. زیان دیگر اینکه نارساییها و کاستیها، کژیها و ناراستیهایی که به ذات باطل مربوط می شود، به حق نسبت داده می شود و از این جهت نیز حق زیان می کند و در این میان و در مجموع این انسانهایند که زیان می بینند، زیرا حق را تشخیص نمی دهند و از باطل نمی توانند بگریزند.

در قرن شانزدهم با پایان قرون وسطی، غرب ده قرن رخوت، رکود و خفتگی را پشت سر گذاشت، اما از همان اوان دوره ظلمت و ذلت، خفت و خفتگی آغاز شد.

متفکری غربی می گوید: «آن گاه که ما غربیان از دین خویش - که مسیحیت بود - دست شستیم، از رکود و رخوت نجات یافتیم و توسعه و ترقی نصیب مان شد و آن گاه که شما مسلمان ها از دین خویش دست برداشتید از پیشرفت و شکوفایی بازماندید.»

درچند دهه گذشته، صدها کتاب و پژوهش غربی به منظور بررسی حرکت اسلام گرایی و فهم این پدیده و شریانها، مراحل رشد و نمو و بنیانهای وجودی آن تألیف شده است؛ هرچند این کتابها و پژوهشها یکدست و هم سنخ نبوده و در میان کارهای علمی محض و دغدغه های سیاسی، امنیتی و استراتژیکی در نوسان هستند.

با وجود این، در غالب موارد به استثنای پاره ای پژوهشها و تحقیقات عمیق و جدی، تقریباً می توان گفت که هیچ مجله، روزنامه و یا کتاب غربی درباره این موضوع یافت نمی شود که پدیده احیای دینی و توسعه روزافزون آن را بدون تمرکز بر ابعاد اقتصادی و اجتماعی تفسیر کند. این پژوهشها ابعاد اقتصادی و اجتماعی را تنها علت، یا تقریباً تنها علت رشد پدیده اسلام گرایی و احیای دینی آن می دانند.

این تفسیرها با وجود کذب بودن و مغایرت آشکار آنها با واقعیت، در میان بسیاری از پژوهشگران اروپایی متخصص در حوزه حرکت های اسلامی شایع است. حتی برخی نویسندگان و روزنامه نگاران مسلمان و عرب نیز پا جای پای آنها نهاده و در این مسیر گام برمی دارند. در سالهای اخیر، عده ای کوشیده اند تا میان حرکتها و جنبشهای مربوط به بیداری اسلامی از یک سو و فقر و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، ارتباط و پیوند برقرار کنند. این رویکرد تلویحاً بیانگر این نکته است که پدیده اسلام گرایی، زبان گویای بحرانی است که منطقه عربی و اسلامی بویژه در جنبه های اقتصادی و اجتماعی خود با آن دست به گریبان است.

امری که در منطق این تفسیر نمایان است، عدم اصیل دانستن پدیده اسلام گرایی است و این که این پدیده، بیانی بحرانی از وضعیتی بحران زده است و بقای آن عملاً به ماندگاری این بحران بستگی دارد و جوامع اسلامی در گذار از بحرانهای اقتصادی و اجتماعی از پدیده اسلام گرایی نیز دست خواهند کشید.

در این میان، چپ گراهای مصری و در رأس آنها «رفعت سعید» و نیز «عفیف الاخضر تونسی» و«صالح بولید مراکشی» در ایجاد ارتباط ارگانیکی میان بحران های اقتصادی و اجتماعی از یک سو و ظهور جنبشهای اسلام گرایانه از سوی دیگر، از سایرین شاخص ترند.

برخی از این افراد در این مسیر، حتی جلوتر هم رفته اند؛ تا آنجا که «صالح بولید» در برخی مقالات خود، معادله بسیار عجیبی میان «سیر کردن شکم یک گرسنه» و از بین بردن «بنیادگرایی» برقرار می کنند. عده ای دیگر مانند «عفیف الاخضر» در تحلیل خود از پدیده بیداری اسلامی، بر ابعاد روانی فرد تکیه می کنند و وجود پدیده احیای دینی را به بیماریهای روانی پیوند می زنند.

در اکثر کتابها و مقالاتی که در خصوص احیای دینی به رشته تحریر در آمده است، تفسیر پدیده اسلام گرایی به عنوان یکی از مظاهر ذاتی و اصیل جهان افروزی و یا واکنشی خودکار در مواجهه با تلاشهای دیرینه خشونت بار و سازماندهی شده غرب برای محدود کردن اسلام و دور کردن آن از ساحت امور زندگی و حوزه سیاست، به چشم نمی خورد. همچنین این پدیده، به عنوان واکنشی خودکار در برابر مظاهر ضعف، وابستگی و فساد جاری در میان برخی حاکمان و نخبگان غربگرای مسلمان و عرب و یا به عنوان کوششی به منظور بازگرداندن افتخارات از دست رفته اما زنده در وجدان ملتهای منطقه، تفسیر نشده است. این رویکردها با وجود این که ممکن است به تفسیری صحیح از جنبشهای اسلامی منجر شود، در هیچ کدام از آثار و تحقیقات یاد شده، دیده نمی شود؛ زیرا این تحقیقات، از این اصل غیرمسلم که پدیده احیای دینی، یکی از راههای بیان بحران و یا شکست موقت طرح مدرنیزاسیون براساس الگوی غربی است، نشأت می گیرند؛ طرحی که به رهبری غرب در خلال دو قرن اخیر به وسیله لشکریان خشن و خونریز آن در مناطق عربی و اسلامی در حال اجراست.

این رویکرد نیز احیای دین و بازگشت به آن را امری اصیل و ذاتی که انگیزه های خود را در درون نص دین، تجارب تاریخی احیای دینی و ضرورتها و واقعیات کنونی می یابد، نمی داند؛ بلکه این پدیده را صرفاً بازتاب بحران موقتی که گریبانگیر طرح ها و پروژه های مدرنیزاسیون غربی شده است، می داند؛ نه یک فعل مستقل که با واقعیات موجود، در تأثیر و تأثر متقابل است.

اگر این گونه تفاسیر را که پدیده اسلام گرایی و احیای دینی را به بحران اقتصادی و اجتماعی و به حاشیه راندن اجتماعی مسلمانان بازمی گردانند، بپذیریم، باید بدانیم که به دلایل ذیل ستمی بزرگ به حقیقت روا داشته ایم:

۱) این گونه تفاسیر، یک پدیده گسترده را که به لحاظ جغرافیایی از مراکش (واقع در مغرب) تا اندونزی (واقع در مشرق) و از اعماق آفریقا (واقع در جنوب) تا جمهوریهای تازه استقلال یافته (واقع در شمال) و نیز اقلیتهای اسلامی پراکنده در سطح جهان را مجموعاً به یک عامل واحد (عامل اقتصادی و یا اجتماعی) منحصر می کند، در حالی که اوضاع اقتصادی، اجتماعی و تمدنی موجود در این گستره جغرافیایی کاملاً متفاوت است.

۲) این تفسیر مادی که یکسره در مادی بودن خود غرق شده است، تفسیری ساده انگارانه و سطحی است که حیات فرهنگی و روحی انسانی را با وجود غنا و تنوع آن، به عامل واحد اقتصادی یا اجتماعی بازمی گرداند و این چیزی است که رویکردهای کلاسیک مارکسیسم را به یاد می آورد که وجود فرهنگی، فکری و روحی انسانی را صرفاً یک روبنا و یکی از اشکال انعکاس ساختار زیربنای مادی آن می دانست. این تفسیر همچنین یادآور تفسیر ماتریالیستی (مادی) مکتب رفتارگرایی است که بر نظریه انگیزش مادی و پاسخ مادی مبتنی است و چیزی از قبیل تجربه و آزمایش دانشمند رفتار گرا، پاولوف بر روی جانور آزمایشگاهی اش است! این مکتب انگیزش مادی را با پاسخ مستقیم مادی مربوط می سازد و بر یکسان بودن واکنش پرپیچ و خم انسانی، با وجود میراث فرهنگی، فکری و غنای روحی ای که وجه امتیاز اوست با واکنش یک جانور آزمایشگاهی گرسنه تأکید می کند!

۳) واقعیات موجود اثبات می کند نظریه بحران اقتصادی و اجتماعی در تفسیر حرکت و جنبش احیای اسلامی معاصر، تا حد زیادی اشتباه و نادرست است. با وجود این که تأثیر مهم عوامل اجتماعی و اقتصادی در رشد و نمو این جنبش و به تبع آن در تفسیر این جنبش، انکار ناپذیر است و آن را در کنار سایر پدیده های انسانی بررسی می کنیم؛ اما با این حال، آن را عنصری اساسی نمی دانیم؛ چه رسد به این که تنها عامل به شمار آوریم.

دلیل این امر نیز وجود جنبش های بیداری اسلامی قدرتمند در پاره ای از سرزمینهایی است که نسبت به کشورهای دیگری که در رنج اقتصادی و اجتماعی هستند، در رفاه اقتصادی به سر می برند.

نمونه های دیگری نیز بر اثبات این مدعا وجود دارد.بنابراین، برخلاف تفسیر اجتماعی و اقتصادی، می توان پدیده اسلام گرایی را به عنوان یک جنبش و احیای ذاتی تفسیر کرد که جهان عربی و اسلامی امروز عملاً شاهد آن است.

مترجم: جواد سحرخیز

نویسنده: نورالدین العوید