سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

جستاری بر زمان در تصویر سینمایی


جستاری بر زمان در تصویر سینمایی

معنای زمان برای انسان همواره ثابت نبوده است انسان در روزگاری كه اساطیر رابط میان او و آسمان بودند, برای زمان معنایی قدسی قائل بود كه با مفهوم ریاضی از زمان كه بعدها هنگامی كه تفكر عقلانی بشر آغاز شد, هیچ شباهتی نداشت

● مقدمه :

معنای زمان برای انسان همواره ثابت نبوده است. انسان در روزگاری كه اساطیر رابط میان او و آسمان بودند، برای زمان معنایی قدسی قائل بود كه با مفهوم ریاضی از زمان كه بعدها هنگامی كه تفكر عقلانی بشر آغاز شد، هیچ شباهتی نداشت. بنابراین به مرور، معنای اسطوره‌ای زمان در گذار به تفكر فلسفی دچار دگرگونی شد.

برای نخستین بار فلاسفه، میراث اساطیر را تحول بخشیدند و با به كار گرفتن زبان استدلالی، زبان نمادین و تصویری تفكر اسطوره‌ای را به كنار می‌زدند. نگاهی بر این سیر گذار از تفكر اسطوره‌ای به عقلانی به خوبی چنین فرایندی را كه طی آن زمان به معنای اسطوره‌ای جایش را به مفهوم فلسفی می‌دهد، آشكار می‌سازد .

اسطوره در دنیای باستان یگانه عامل تبیین جهان بود. تفكر اسطوره‌ای فقط برای خدایان یا موجودات غیرواقعی نبود بلكه مفهوم زمان را نیز دربرمی‌گرفت. مردم‌شناسان در روزگار كنونی، بومیانی در برخی نقاط عالم به ما معرفی كرده‌اند كه همچنان دركی اسطوره‌ای از زمان دارند و همانند انسان دوران باستان، زمان را امری آفریننده می‌دانند .

هندیان براساس اعتقادات ودایی، زمان را پدیدآورنده‌ همه چیز می‌دانستند؛ به باور آنان، زمان به صورت امری ثابت و همیشگی از قبل بوده و پس از این نیز خواهد بود. همچنین، معتقد بودند كه كسی كه به مبدأ زمان آگاهی یابد از بازپیدایی و بازگشت مجدد به دنیای خاكی در قالب موجودات دیگر رهایی می‌یابد. این گونه تناسخ را هندیان، سمسارا (Samsara) می‌خواندند كه طبق آن هر فرد در پایان تولدهای مجدد و تحمل رنج‌ها، به پالایش روح دست می‌یافت .

مفهوم زمان در نزد ایرانیان نیز با اندیشه‌ هندیان باستان شباهتی دارد. آیین زروانی، زمان را مبدأ و آغازگر همه موجودات می‌دانست و اگرچه دین زرتشت در ابتدا با چنین اعتقاد اسطوره‌ای به شدت مخالفت كرد اما پس از مدتی بار دیگر با همان اعتقادات درآمیخت.

برای نمونه، در رساله بندهش كه درباره‌ی آفرینش جهان، مطالب متعددی گرد آمده است، برای نخستین بار با دو مفهوم از زمان روبه‌رو می‌شویم؛ یكی زمانه كه آغاز و پایان ندارد و دائمی است كه به آن زمان اكرانه یا بی‌كرانه می‌گفتند و دیگری، زمان كرانه یا كرانمند كه دارای آغاز و پایان است. بنابر كیهان‌شناسی زرتشتی در ابتدا زمان بی‌كرانه بر همه جا گسترده بود؛ در این هنگام هنوز هیچ آفرینشی صورت نگرفته بود.

این مفهوم از زمان، همان باورهای زروانی از زمانی است كه ازلی و جاودان (eternity) بود كه در اعتقادات زرتشتی همچنان باقی ماند. بر این اساس، پس از زمان بی‌كرانه، زمان كرانمند خلق شد. تفاوت اساسی این دو زمان در آن است كه زمان كرانمند قابل اندازه‌گیری است و آن را به اجزای مساوی تقسیم می‌توان كرد. از این رو، هر جزء زمان كرانمند فی‌نفسه با جزء دیگر برابر است و از نظر ماهوی هیچ تفاوتی ندارد در حالی كه زمان بی‌كرانه بر مبنای تفكر اسطوره‌ای، یكپارچه و تقسیم‌ناپذیر است .

از ویژگی‌های جالب در تفكر ایرانی پیوند یافتن این دو مفهوم زمان با یكدیگر است. زیرا زمان كرانمند دارای چهار دوره‌ی سه هزار ساله است كه جمعاً دوازده هزار سال طول می‌كشد و در پایان هزاره چهارم، سوشیانت كه از تخمه‌ی زرتشت است بر اهریمن پیروز می‌شود؛ به این ترتیب زمان كرانمند به پایان می‌رسد و بار دیگر فقط زمان بی‌كرانه باقی می‌ماند .

بر مبنای تفكر فلسفی هیچ تفاوتی میان دیروز، امروز و فردا به لحاظ گوهر وجود ندارد جز اینكه نسبت به یكدیگر تقدم و تأخر دارند. بر این اساس، زمان مسیری خطی را طی می‌كند و دارای نقطه آغاز و پایان است.

انتقال از تفكر اسطوره‌ای به فلسفی در یونان باستان موجب شد تا درك دوگانه و تازه‌ای از زمان مطرح شود، زیرا در نزد یونانیان باستان دو روایت از زمان وجود داشت كه یكی از آنها كاملاً اسطوره‌ای و به معنای ازلیت و ابدیت داشتن زمان ثابت بود و روایت دوم، اگرچه عنوان اسطوره‌ نیز بر خود داشت، اما مفهومی زمینی از زمان متغیر را پیدا كرده بود. اعتقاد به دو زمان ثابت و متغیر نزد یونان باستان، صورت دیگری از تفاوت زمان مینوی و دنیوی در میان شرقیان است. در روایت نخست، آیون (Aion) همان زمان بدون تغییر و دگرگونی است كه هیچگونه تقسیم‌بندی یا اجزای متساوی را ندارد.

در این زمان، زمان یكپارچه و بدون دگرگونی است. روایت دوم، آغازگر درك فلسفی از زمان است؛ به این ترتیب كه این از معنای زمان، متغیر و قابل اندازه‌گیری است. در این روایت، اورانوس كه خدای آسمان است، تمامی فرزندانش را نابود می‌كند. فقط كرونوس (به معنای زمان) از این مهلكه جان به در می‌برد و به عنوان نخستین پدركُش، اورانوس را نابود می‌كند و در نتیجه این رویداد، آفرینش موجودات جهان رخ می‌دهد .

در میان حكمای هفت‌گانه‌ی یونان باستان، چنین ادراك دوگانه‌ای از زمان وجود داشت. در واقع، در دوره‌ی گذار از اسطوره به فلسفه، همچنان بقایای درهم آمیخته‌ای از اعتقاد به زمان ازلی به حیات خویش ادامه می‌دهد. برای مثال در آثار آناكسیمندر و هراكلیت مفهوم زمان با گوهر هستی پیوند می‌خورد. (۱) جمله معروف هراكلیت مبنی بر اینكه در آب یك رودخانه نمی‌توان دوبار شنا كرد، اشاره به این معنا دارد كه هستی، همانند جریان رودخانه دارای بنیانی متغیر است و این دگرگونی ویژگی پدیداری طبیعت است .

با غلبه‌ی تفكر فلسفی نزد یونانیان، تحول اساسی در نگرش به زمان به وجود آمد. معمولاً سقراط را نقطه شروع تفكر فلسفی می‌دانند. اما شاگرد بلافصل او افلاطون، با تقسیم عالم به محسوس و معقول، كوشید تضاد میان خصوصیات ثابت و متغیر زمان را حل كند. به نظر او، عالم محسوس یعنی همین جهان طبیعی پیرامون ما، تصویر (image) عالم معقول است.

بنابراین عالم طبیعت جایگاه تصویر است اما عالم ماورای طبیعت به جای تصویر، دارای صورت (form) است. بر این اساس عالم محسوس كه محل دگرگونی و تغییر است، دارای زمان متغیر و به اصطلاح زمان دنیوی است اما عالم معقول كه كه محل صور اعلی است، هیچ گونه تغییر و دگرگونی ندارد و در نتیجه، دارای زمان ثابت است. به نظر افلاطون خدای آفریننده (دمیروژ) از روی صورت معقول زمان ثابت، زمان متغییر (time) را خلق كرد؛ لذا زمان متغیر، تصویر زمان ثابت است.(۲ )

در نظر افلاطون، زمان دنیوی، جزو عرضیات و جوهر آن كه ثابت است به صورت زمان ازلی در عالم معقول قرار دارد. تصویر متحرك (moving picture) در عالم محسوس كه جایگاه دگرگونی است، به وجود می‌آید زیرا كه زمان متغیر، تصویر متحركی از صورت ثابت زمان در عالم معقول است.(۳ )

ارسطو، قائل به دو زمان ثابت و متغیر نبود.

او بحث از زمان را با بحث جوهر و عرض بدین نحو مرتبط كرده بود كه زمان و مكان از عوارض جوهر جسمانی محسوب می‌شدند. ارسطو در تعریف زمان، آن را مقدار حركت می‌دانست و چون حركت به معنای جابه‌جایی از نقطه‌ای به نقطه دیگر است، از این رو زمان تابع حركت موجود متحرك در مكان می‌شد. وابسته دانستن زمان به مكان، رویكردی اساسی در تفكر فلسفی بود كه تا قرن‌های متمادی پس از ارسطو باقی ماند .

تا قبل از كانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم میلادی، بیشتر فلاسفه غربی به پیروی از ارسطو، زمان را تابع حركت می‌دانستند؛ با این تفاوت كه برخی آن را مقوله‌ای ذهنی و برخی دیگر، عینی محسوب می‌كردند. ظهور دانشمندان و ریاضی‌دانان متفكری مانند نیوتن، اسپینوزا و دكارت، در قرن شانزدهم و هفدهم علی‌رغم اختلاف نظر در عینی یا ذهنی دانستن زمان، مفهوم هندسی از زمان را به وجود آورد كه تحولی جدید در تاریخ فلسفه به حساب می‌آمد .

انقلابی كه به كانت نسبت داده می‌شود این است كه او حركت را تابع زمان اعلام كرد و نه برعكس، تفاوت او با دیگر فلاسفه‌ی پیش از خود در این بود كه پیوستگی میان زمان و مكان و حركت را نفی كرد؛ به این ترتیب كه او حركت را امری عینی اما زمان و مكان را ذهنی محسوب می‌كرد. به عقیده‌ی او زمان و مكان، صورت‌های پیشینی (apirori) ادارك حسی ما هستند، در نتیجه، ما جهان اطراف و محیط پیرامون خویش را در قالب این صورت‌ها درك می‌كنیم .

توضیح آن كه تعلیم و تربیت یا تجاربی كه انسان در طول زندگی‌اش كسب می‌كند، هیچ تأثیری در به وجود آمدن این صورت‌ها ندارند. بر این اساس، موضوع‌های پیرامونمان تا توسط این صورت‌های پیشینی، زمان‌مند و مكان‌مند نشوند، مورد ادراك حسی واقع نمی‌شوند. كانت حركت را عینی می‌دانست و معتقد بود كه حركت و تغییر موجودات بیرون از ذهن ما، واقعاً، رخ می‌دهد اما همین حركت هنگامی ادراك خواهد شد كه در قالب صورت‌های پیشینی كه در ذهن ماست، زمان‌مند و مكان‌مند شده باشد .

● حافظه و خاطره

برگسون فیلسوف فرانسوی معاصر ما، مقوله زمان را با مبحث یادآوری (recollection) در روان‌شناسی پیوند زد. او ویژگی كمی و كیفی بودن زمان را كه از گذشته‌ها در فلسفه غرب مطرح شده بود با موضوع یادآوری در روان‌شناسی مرتبط ساخت و گفت؛ دو نوع یادآوری در ذهن انسان رخ می‌دهد كه یكی از آنها كمی و دیگری كیفی است.

خاطره (Souvenir) ، یادآوری كیفی اما حافظه (memoire) یادآوری كمی است.(۴) به عقیده برگشون برگسون تفاوت این دو یادآوری به خاطر یكسان بودن منشأ آنهاست؛ زیرا حافظه، نتیجه‌ی كاركرد سلول‌های مغز (brian) است اما خاطره به ذهن (mind) مربوط می‌شود. برای توضیح بیشتر، پیرامون حافظه، بایستی اضافه كرد كه حافظه، نتیجه‌ی سازوكار مادی و جسمانی مغز انسان و حامل گذشته است. مانند به یادآوردن مطالب یك درس یا محتوای یك عكس. به نظر برگسون این یادآوری، از طریق محل قرار گرفتن سطور، یعنی مكانی كه آنها، هر یك زمانی را اشغال كرده بودند، انجام می‌شود.(۵ )

نمونه دیگر از وابسته بودن حافظه به مكان، می‌توان از به یاد آوردن یك قطعه شعر مثال زد. در این یادآوری، ابیات را با توجه به تقدم و تأخرشان نسب به یكدیگر به یاد می‌آوریم. برگسون این تقدم و تأخر را نتیجه ارتباط با مكان می‌داند. به عبارت دیگر، محل قرار گرفتن آنهاست كه باعث می‌گردد حافظه ما به یادشان بیاورد. برگسون این گونه یادآوری را به زمان كمی نسبت می‌دهد؛ زیرا كه وابسته به مكان است. او همچنین معتقد است كه چنان كه یادآوریی از نوع زمان كمی نباشد، پس، به حافظه و سازوكار مغز ارتباطی نخواهد داشت .

در واقع، خاطره، آن یادآوریی است كه وابسته به مكان نیست و در نتیجه، دارای زمان كیفی است و به دلیل همین عدم وابستگی به تقدم و تأخر، نه از روی عادت و تكرار ناشی از حركت همانند به یاد آوردن یك قطعه شعر بلكه چون لحظه‌ای یگانه است كه در ذهن یادآوری می‌شود.(۶ )

از این رو برگسون معتقد است كه جایگاه خاطره در اعماق آگاهی (consciousness) قرار دارد. به این ترتیب رویدادهای مربوط به گذشته با وجودی كه در زمان سپری شده رخ داده‌اند، از طریق به خاطر آوردن، به زمان حال پیوند می‌یابند. زمان كمی كه در اصل زمان واقعی (Actual Time) محسوب می‌شود و بر حافظه متكی است، موجب پیدایش دانش‌های گوناگون درباره امور طبیعی می‌شود اما زمان كیفی كه دارای زمان مجازی (Virtual Time) است و ما از طریق خاطره به آن مرتبط می‌شویم، علم به حقایق را به وجود می‌آورد .

برگسون برای این زمان كیفی واژه‌ی دیرند (duree) را به كار می‌برد و معتقد است كه زمان حقیقی همین دیرند است كه گذران و سیلان آن، معنای اصلی زمان را شامل می‌شود در حالی كه زمان ریاضی و تقویمی، معنای تعقلی از زمان است. (۷) برگسون با یك نمودار مختصر، زمان‌های گذشته و حال را براساس واقعی یا مجازی بودن هر یك به هنگام یادآوری، ترسیم می‌كند. بر اساس نمودار او اگر نقطه D ، زمان حل واقعی در نظر گرفته شود، A محل خاطره ناب Memory Pure در اعماق آگاهی انسان است كه در زمان گذشته‌ی مجازی قرار می‌گیرد .

به نظر او گذشته واقعی (real past) به حافظه مربوط است و نه خاطره. خاطره نیز به واسطه‌ی خاطره ـ تصویر (memory – image) یادآوری می‌شود در حالی كه یادآوری حافظه از طریق مكان است. برگسون این طرز یادآوری به كمك خاطره ـ تصویر را همانند عمل واضح‌سازی (focussing) دوربین عكاسی می‌داند.(۸ )

هوسرل، پدیدارشناس آلمانی، گام مهم بعدی را پس از برگسون برداشت و التفاتی بودن زمان (intentionality) را روشن ساخت زیرا كه اساساً آگاهی به چیزی در انسان، التفاتی است. به این معنا كه همه‌ی پدیدارهای ذهنی، روی آورنده به چیزی عینی است و بنابراین، آگاهی یافتن از چیزی برای ما، به معنای آگاهی یافتن بر ماهیت و ذات آن نیست بلكه آگاهی ما مشروط به چگونگی و پدیداری آن چیز بر ذهن ماست. از این رو، نحوه التفات ما به یك چیز، موجب نحوه‌ی پدیداری آن بر ما می‌شود. بر این اساس، ذهن و عین از یكدیگر جدا نیستند بلكه ذهن به اعتبار عین و نیز عین به اعتبار ذهن، به وجود می‌آیند .

در بحث پدیداراشناختی التفات به زمان، باید اظهار كرد كه ما توانایی علم پیدا كردن بر ماهیت زمان را نداریم بلكه می‌توانیم شناختی نسبت به زمان پیدا كنیم، آن هم از حیث آن گونه كه بر ما پدیدار شده است.

نویسنده: علی شیخ مهدوی

منبع: كتاب ماه هنر، شماره شصت‌ویك و شصت‌ودو، مهر و آبان ۱۳۸۲پی‌نوشت‌ها :

۱ ـ محمد ضیمران، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۷۹، ص ۱۱۸ .

۲- philiq Turetzky. Time , London & Newyork, Routledge, ۱۹۹۸, p.۱۹.

۳- Ibid.

۴ ـ توضیحی در ترجمه فارسی این واژه لازم است و آن اینكه می‌توان از معادل‌های دیگری هم برای این منظور استفاده كرد؛ كما اینكه مرحوم محمدعلی فروغی، حافظه و ذاكره را به كار برده بود. او ذاكره را امری كمی و مربوط به دماغ (مغز) و حافظه را كیفی و مرتبط با نفس (ذهن) ترجمه كرده بود. (سیر حكمت در اروپا، محمدعلی فروغی، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۶، ص ۲۷۷.) آنچه مهم است نه واژه‌های معادل در فارسی بلكه جدا ساختن و تمایز قائل شدن میان این دو نوع یادآوری است. بنابراین نگارنده مقاله براساس استنباط شخصی خویش از این دو واژه برای ترجمه بهره گرفته است .

۵- Henry Bergson, Mattr and Memory, tra, Nancy Margaret Paul, M. Scott Palmer, Newyork, Humanities press Inc, eight impression, ۱۹۷۰, p. ۸۹.

۶- Ibid, pp ۹۴-۹۵.

۷ ـ جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه: منوچهر صانعی دره‌بیدی، انتشارت حكمت، تهران، ۱۳۶۶، ص ۳۸۳ .

۸- Matter and Memory, p. ۱۷۱.

۹ ـ واژه‌ی tention از ریشه لاتینی tenere به معنای داشتن (hold to) گرفته شده است بنابراین می‌توان آن را به «نگهداشت» در زبان فارسی ترجمه كرد و به همین قیاس، كلمه‌ی retention را به «بازنگهداشت» و protetion « پیش نگهداشت» برگرداند؛ اما ترجمه مفهومی یحیی مهدوی به التفات به گذشته و آینده كاملاً صحیح به نظر می‌رسد. نك، ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ترجمه: یحیی مهدوی، انتشارت خوارزمی، تهران، ۱۳۷۰، صص ۳ـ۳۸۱ .

۱۰- Time, p. ۱۶۳.

۱۱- Ibid, pp ۱۵۸ –۱۵۹.

۱۲- Ibid, p ۱۶۷.

۱۳ ـ نك، آیراكینگزبرگ، فرهنگ كامل فیلم، ترجمه: رحیم قاسمیان، انتشارات: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، تهران، ۱۳۷۹، صص ۹۱۹ـ۹۱۸ .

۱۴ ـ فرهنگ كامل فلیم، ص ۹۱۸ .

۱۵ ـ آلن رب ـ گریه، قصه نو، انسان طراز نو (چند مقاله)، ترجمه: محمدتقی غیاثی، انتشارات: امیركبیر، تهران، ۱۳۷۰، ص ۷۶ .

۱۶ ـ همان .

۱۷ ـ عنوان زنده‌ترین هنر (the Liveliest art) را آرتور نایت مورخ مشهور سینما برای نامگذاری كتاب تاریخ سینمای خویش به كار برد .

۱۸- Christian Metz, Film Language, A Semioticsof the Cinema, tra, Michael Taylor, Newyork, Oxford University Press, ۱۹۷۴, p.۴.

۱۹-Ibid, p. ۱۷.

۲۰- Ibid, p.p ۷-۹.

۲۱- Time, p. ۲۱۴.

۲۲- Ibid. p.۲۱۵.

۲۳- Ibid, p.p ۲۱۶-۲۱۷.

فهرست منابع

۱ ـ رب ـ گریه، آلن، انسان طراز نو (چند مقاله)، ترجمه: محمد تقی غیاثی، انتشارات امیركبیر، تهران ۱۳۷۰ .

۲ ـ كنینگز برگ، آیرا، فرهنگ كامل فیلم، ترجمه: رحیم قاسمیان، انتشارات: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی تهران، ۱۳۷۹ .

۳ ـ صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه: منوچهر صانعی دره‌بیدی، انتشارت: حكمت، تهران، ۱۳۶۶ .

۴ ـ ضیمران، محمد، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۷۹ .

۵- Bergson, Henry, Matter and Memory, tra. Nancy Margaret Paul, M. Scott Palmer, Newyork, Humanities Press Inc. eightimpression, ۱۹۷۰.

۶- Metz, Christian, Film Language, Asemiotice of the Cinema, tra. Michael Taylor, Newyork, Oxford University press, ۱۹۷۴.

۷- Turetzky, Philip, Time, London & Newyork, Routledge, ۱۹۹۸.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.