جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

ادبیات و شیاطین درون


ادبیات و شیاطین درون

در صفحات آغازین رمان «آینه های دردار» هوشنگ گلشیری, قهرمان رمان که نویسنده ای ایرانی است, برای داستان خوانی به جمع هم وطنانش در آلمان رفته است

در صفحات آغازین رمان «آینه‌های دردار» هوشنگ گلشیری، قهرمان رمان که نویسنده‌ای ایرانی است، برای داستان‌خوانی به جمع هم‌وطنانش در آلمان رفته است. نویسنده‌ داستانی بلند می‌خواند که گلشیری متن کاملش را در رمان آورده و پس از پایان داستان با رگبار سوال‌ها در باب تعهد نویسنده، رابطه نویسنده و مردم و رابطه ادبیات و واقعیت مواجه می‌شود، سوال‌هایی که از فرط تکرار تهوع‌آور شده‌اند. شخصیت داستان گلشیری به این سوال‌ها جواب می‌دهد و اتفاقا جوابش خوب و خلاق هم هست و برای بحث در چنین مواقعی به کار می‌آید. او می‌گوید که واقعیت همیشه سکوی پرتاب نویسنده است، نویسنده‌ای که مطلقا خارج از واقعیت باشد وجود ندارد.

و این حرف درستی است، حتی در تخیلی‌ترین داستان‌ها رگه‌های نیرومندی از واقعیت وجود دارد و تخیلی‌ترین داستان‌ها از واقع‌گرایانه‌ترین داستان‌ها، واقعی‌ترند. اما به زعم نویسنده گلشیری، که شباهت‌هایش با خود او انکارناپذیر است، نوشتن گاه امری است سراپا شخصی، تلاشی است برای «شکل دادن به کابوس فردی» و «به یاد آوردن و حتی تثبیت خوابی که یادمان رفته است.» بنابراین فارغ از رابطه ادبیات با واقعیت، ادبیات رسالت دیگری نیز بر دوش دارد و آن چیزی است که گلشیری «یادآوری» می‌نامدش.

کار نویسنده گاه از جنس تذکر است، خواننده‌اش را وادار می‌کند تا به یاد بیاورد، تا آنچه را که زیر فرش جارو شده، آنچه را که به هر دلیلی در پستو چپانده شده، فراموش شده و از یاد رفته، دوباره ببیند. کار نویسنده همین است که آن سویه‌ای از وجود خواننده و به تبع آن جامعه، را پیش چشمش بیاورد که خواننده و جامعه می‌خواهد فراموش کند و نبیند. در پایان حرف‌هایش، نویسنده می‌گوید: «مگر نه اینکه تا چیزی را به‌عینه نبینیم نمی‌توانیم بر آن غلبه کنیم؟ خب، داستان‌نویس هم گاه ارواح خبیثه‌مان را احضار می‌کند، تجسد می‌بخشد و می‌گوید: «حالا دیگر خود دانید، این شما و این اجنه‌تان.»

بیراه نیست اگر سرآغاز رمان گلشیری ما را به یاد جمله هزار بار نقل‌شده گئورگ لوکاچ در «نظریه رمان» بیندازد: «رمان حماسه جهانی است که خداوند آن را ترک گفته است، خصوصیات روانی قهرمان رمان، خصوصیات انسان شیطان‌صفت است.» رسالت ادبیات یا لااقل بخشی از رسالت ادبیات، روبه‌رو کردن مخاطب با شیطان‌های درون اوست، با اجنه‌ای که در زوایای نهان وجودش لانه کرده‌اند و منشاءناپیدای ترس هستند و دست و پای او را می‌بندند. ما همه وسایل القاء ترس شده‌ایم و در برابر شیاطین نهفته‌ در زوایای پنهان وجودمان سر تسلیم فرود آورده‌ایم و ادبیات یاری‌مان می‌کند تا فرآیند وسیله شدن و علت تسلیم شدن‌مان را در برابر این ماشین ویرانگر، بهتر دریابیم.

ادبیات و به‌خصوص رمان، نیرویی مخرب و افشاگر دارد. نیروی ادبیات می‌تواند این شیاطین نهان را، که مثل کرم‌های دندان حفره‌های متعدد در جان فرد ساخته‌اند و در آنها سکنی گزیده‌اند، عیان کند. ادبیات پشت پرده ذهن مخاطبش را برملا می‌کند، حاکمان ناپیدای جانش را از نهان‌گاه بیرون می‌کشد و در برابرش می‌نشاند و این، بی‌شک نخستین گام در فرآیند غلبه بر ترس و سرآغاز کنش ـ تفکر است. به کلام گلشیری، برای نترسیدن ابتدا باید منشاء ترس را «به‌عینه» مشاهده کرد.

بنابراین، بیراه نیست اگر بگوییم فرآیند خواندن رمان چیزی شبیه به فرآیند تداعی آزاد است که فروید ابداع کرد. شیوه تداعی آزاد در روانکاوی، مگر غیر از وسیله‌ای است برای بیمار تا با شیاطین درونش روبه‌رو شود و بر آنان فایق آید؟ روانکاوی فرویدی بیش از آنکه از مقوله درمان باشد، از جنس شناخت نفس است. مفهوم کلیدی روانکاوی «سرکوب» است و فروید باور دارد که درمان هم‌ارز است با آشکار شدن امر سرکوب‌شده، با عیان گشتن آنچه در ناخودآگاه دفن شده و در دسترس ذهن فرد نیست.

اما اگر روانکاوی فرویدی این کار را در سطح فرد انجام می‌دهد، ادبیات می‌تواند خود را به عرصه جامعه برکشد. به اندازه انسان‌های باسواد هر جامعه‌ای مخاطب بالقوه ادبیات وجود دارد و تمام حرف نیز بر سر این بالقوگی است. هر آنچه می‌گوییم درباره توان بالقوه تاثیر است و همین است که منشاء دعواست بین آنان که می‌خواهند جامعه را با خودش رو در رو کنند و آنان که نمی‌خواهند مردم به چنین خطری تن دهند. در سطح این بالقوگی، ادبیات عقده‌ها و گره‌های کور یک جامعه را نشان می‌دهد، آنچه را که جامعه در پستوهای ناخودآگاه دفن و فراموش کرده به صحنه می‌آورد و از همین طریق است که می‌تواند نقطه آغاز هر تفکری باشد. تاریخ نشان داده است در شرایط گشایش سیاسی هر جامعه‌ای بخش عظیمی از توان بالقوه تاثیر ادبیات بالفعل شده است و تاثیر متون ادبی بر انقلاب‌های تاریخ بر هیچ‌کس پوشیده نیست. ادبیات می‌تواند از ابزارهای القای ترس باشد و چه بسا هر آنچه بر سر نویسنده در جهان می‌آید برآمده از همین توان بالقوه ادبیات است.

امیر احمدی‌آریان