جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ژورنالیسمی که دوست دارم


به محض اینکه تصمیم می گیرم فیلم بسازیم, اولین چیزی که به آن فکر می کنم, این است که چطور می توانم یک فیلم خوب بسازم

مستندهای مایکل‌مور، نوعی ژورنالیسم سینمائی است. فیلم مشهور و جنجالی‌اش فارنهایت ۱۱/۹ بیش از آنکه دربارهٔ یک رویداد مهم و بحث‌انگیز باشد و بیش از آنکه ارجاع او به رسانه‌ها آن را مناسب بحث ”ژورنالیسم و سینما“ کند، به‌دلیل ساختارش با این بحث تناسب دارد. این مستند، نوعی رویکرد ژورنالیستی به موضوعش است که به شکل تکامل‌یافتهٔ یک گزارش تلویزیونی نزدیک می‌شود. این گفت‌وگوی گاوین اسمیت منتقد مشهور، همچنان‌که پیداست پیش از انتخابات نوامبر ۲۰۰۵ با مایکل‌مور انجام شده است.

آیا پیش آمد که فکر کنید فارنهایت ۱۱/۹ می‌تواند در جریان سیاسی دخالت کند و تأثیرگذار باشد و مثلاً تأثیر مستقیم بر آرای مردم در نوامبر ۲۰۰۴ بگذارد؟

به محض اینکه تصمیم می‌گیرم فیلم بسازیم، اولین چیزی که به آن فکر می‌کنم، این است که چطور می‌توانم یک فیلم خوب بسازم. گمان نکنم اگر سیاست را بر هنر مقدم بشماری، بتوانی به‌درستی به آن بپردازی. با این‌حال امیدوارم مردم به تماشای فیلم بروند و بعد هم این حرامزاده را از مقامش عزل کنند. ورد زبان من و تدوین‌گران در اتاق تدوین بود: ”باید فیلمی بسازیم که وقتی مردم در حال ترک سالن هستند، آنقدر عصبانی و تحریک شده باشند که دست به‌کاری بزنند!“

یکی از دلایلی که موقعیت کنونی را منحصربه‌فرد کرده، تکنولوژی است. ساختن فیلمی با سرعت تمام، جوری‌که موقعی به نمایش درآمد، مناسبت زمانی‌اش را از دست نداده باشد، چیزی است که اخیراً امکان‌پذیر شده.

این اختراع کوچک دیجیتال و لوازم و تجهیزاتی که در اختیار ما قرار داشت، بی‌نظیر است. تمام ابزار ضروری برای تهیهٔ یک فیلم به همین راحتی در اختیارمان بود... تیری فرمو (مدیر هنری جشنوارهٔ کن) نام چند فیلم فرانسوی دههٔ ۱۹۶۰ را آورد که با اوضاع زمان حاضر مناسبت دارند؛ سینمای پویائی دربارهٔ آنچه همین الان در حال رخ دادن است و به محض ترک سالن در واقع وارد چیزی می‌شوید که در واقع همان فیلمی‌ست که تازه تماشایش کرده‌اید. دیگر به‌خودتان مربوط است که فیلم را ادامه بدهید یا نه... این فیلم در واقع پایانی ندارد؛ پایان آن در دوم نوامبر ۲۰۰۴ شکل می‌گیرد. بنابراین دقیقاً می‌دانستیم که چه می‌کنیم. پس از کن بعضی‌ها گفته‌اند: ”مور کارش شده موعظه‌سرائی برای گروه همسرایان!“ اجازه بدهید چیزی را عرض کنم. اتفاقاً این‌کار بدی نیست. چرا که این گروه همسرایان مدت‌هاست در خواب فرو رفته... گروه همسرایانی متشکل از کسانی‌که رأی نمی‌دهند. چه کسانی رأی نمی‌دهند؟ ثروتمندان؟ نخبه‌ها؟ نه، اینها رأی می‌دهند. طبقهٔ کارگر فقیر، مادران مجرد و جوانان هستند که رأی نمی‌دهند. همان کسانی‌که وقتی تصمیم بدی گرفته می‌شود، بیش از همه لطمه می‌بینند. پس چطور است فیلمی بسازیم که به آنها دلیل و انگیزه‌ای برای رأی دادن دهد.

با وجود این شرایط سخت و مخاطره‌آمیز آیا دامی را پیش رویت می‌دیدی که سعی کنی از آن بپرهیزی؟

هاروی خیلی حالش گرفته شد که قیافهٔ من را هر سه دقیقه یک‌بار در فیلم نمی‌دید. من هم به او توضیح می‌دادم که حضور گذرای من تأثیر بیشتری می‌گذارد و بگذار خود قصه، خودش را تعریف کند. البته مشخص است که هم صدایم و هم حضورم در همه‌جای فیلم حس می‌شود. با این‌حال فکر کردم اگر حتی‌الامکان مسخره‌بازی‌هایم را کمتر نشان دهم بهتر است.

من دوست دارم به سینما بروم تا غافلگیر شوم و فکر کردم این‌طوری مردم غافلگیر خواهند شد. مثل زمانی نیست که وودی آلن دیگر در فیلم‌هایش بازی نمی‌کرد و شما هم وقتی می‌فهمیدید که او در فیلمش بازی نمی‌کند، ناراحت می‌شدید. فقط می‌خواستم مطمئن شوم که ایمان و باورمان را به مردمی که برایشان فیلم می‌سازیم، نشان می‌دهیم. در ضمن، امیدواریم اگر سربازی این فیلم را می‌بیند، بفهمد که ما طرفدار او هستیم. ورد زبان هاروی، باب و ”لاینزگیت“ این است: ”این یک فیلم تعصب‌آمیز نیست!“

آنها حتی اضافه‌کاری کردند تا بتوانند آن انگ و برچسب ضدبوش را از فیلم بیرون بکشند. من هم سعی کردم متوجه‌شان کنم که قبلاً هم با کتابم سفیدپوست‌های احمق درگیر این قضیه بوده‌ام. انتشارات هارپر کالینز نمی‌خواست بلافاصله پس از واقعهٔ یازده سپتامبر کتاب را عرضه کند. آنها می‌گفتند: ”ما نمی‌توانیم این حرف‌ها را در مورد رئیس‌جمهور بگوئیم!“ و من هم می‌گفتم: ”نه، به‌نظرم ایرادی ندارد.“ یک نظرخواهی در شبکهٔ فاکس‌نیوز در تابستان ۲۰۰۱ صورت گرفت که خیلی ماجرا را جالب‌تر کرد. به این نتیجه رسیدند که ۶۰% مردم هنوز به خاطر انتخابات ۲۰۰۰ و عواقبش ناراحتند. همه مرتب می‌گفتند: ”ما باید ادامه دهیم!“... البته مردم ادامه دادند، اما به‌نحوی که وضعیت جاری را قبول کردند. ولی گمان نکنم شدت احساسات مردم تغییر کرده بود. برای مدتی من هم احساس می‌کردم که بوش، آن‌طور که نظرخواهی‌ها نشان می‌داد، محبوب نیست. دلیلی که باعث شد مردم بیش از حد بوش را تأیید کنند، این بود که ما مورد تهاجم قرار گرفته بودیم و هر موقع، گروهی از مردم مورد حمله قرار گیرند، ناخودآگاه از رهبرشان حمایت و پیروی خواهند کرد و فرقی هم نمی‌کند که او چه کسی باشد. این یک واکنش طبیعی انسان است. این‌چیزی بود که شاهد رخ دادن آن بودم. مسئله اصلاً خود بوش نبود مردم فقط می‌خواستند از آنها دفاع شود و بوش هم رئیس کل امور است و باید وظیفه‌اش را به‌نحو احسن انجام دهد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.