شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چند روایت ساده


چند روایت ساده

نگاهی به «ماجرای پیچیده یک اتفاق ساده» نوشته مرجان نعمت طاوسی

آزمودن شیوه‌های نو و حرکت به سوی تجربه‌های غیرتکراری یا لااقل غیرمتداول در ادبیات داستانی می‌تواند راهگشای خروج از وضعیتی معمول و معطوف به تجربه‌های تکراری باشد. اگرچه در جامعه ادبی ایرانی به دلیل مستولی شدن آشناپذیری و رواج عادت‌گرایی در هر دو طیف مولف و مخاطب، ممکن است آزمودن تجربه‌های جدید یا واقع شدن یک وضعیت ناآشنا با ذهن معمول با واکنشی دقیق، واقعی و تحلیلی روبه‌رو نشود.

این واقعیت وجود دارد که عادت‌زدایی در بدو امر با واکنش‌هایی از قبیل مقاومت و اصرار یا بی‌تفاوتی و انکار مواجه خواهد شد.

در جریان داستان‌نویسی ایران نیز با توجه به سیر معمول و رایج در آن، آزمودن تجربه‌های غیرتکراری ممکن است از همان ابتدا دچار مخالفت‌های اذهان عادت‌پذیر شود. اما مسلم است که نمی‌توان‌ پذیرفت وضعیتی تکراری در ادبیات یک جامعه می‌تواند عمری همیشگی داشته باشد و به طور قطع شرایط موجود در این حوزه نیز باید متناسب با تغییر سایر شرایط، دستخوش تغییر شود.

هنر نوشتاری و به طور خاص ادبیات داستانی به دلیل امکان جهانشمولی‌اش در وجوه مختلف متاثر از پیشنهادات یا اتفاقات جهان پیرامون خود خواهد بود. تغییر وضعیت‌های اجتماعی و فردی، تنوع در شیوه زندگی و حتی دگرگونی مناسبات انسانی و روابط بشر می‌توانند عوامل موثری باشند برای اینکه نیاز به عادت‌زدایی و تغییر روش‌های متداول برای هنرمند (داستان‌نویس) به صورت امری ضروری احساس شود.

چنین نیازی که به صورت بالقوه وجود دارد، در مقاطع زمانی مختلف ممکن است فعلیت یابد و باعث زدودن یکنواختی و ایجاد طراوت در فضایی متداول شود.

باید توجه داشت بسیاری از تجربه‌ها و پیشنهادات موجود در ادبیات جهانی و تکراری شده در آن، هنوز در ادبیات ایرانی جایگاهی نیافته و به همین دلیل استفاده از این نوع پیشنهادات خود می‌تواند آزمودن تجربه‌ای نو در ادبیات ایران تلقی شود.

این موضوع مهم نباید فراموش شود که توفیق یافتن یک تجربه نو در گرو مستدل بودن مختصات قابل دفاعش و نیز استمرار بر آن است و راضی شدن یا عدم رضایت جامعه ادبی پیرامون، منطبق بر رعایت عادات، نمی‌تواند شرط لازم و کافی برای رد یا تاییدش به حساب آید.

ماجرای پیچیده یک اتفاق ساده نوشته مرجان نعمت‌طاوسی داستان بلندی است با ویژگی‌هایی منحصربه‌فرد و برخوردار از تجربه‌ای غیرتکراری. ویژگی‌های مورد اشاره هم در شکل نوشتاری (فرم بیرونی) و هم در وجه محتوایی (طرح و فرم درونی) قابل تشخیص است. روایت‌های منقطع در جهان متن این داستان فرافکنی‌های روانکاوانه و مستقلی را می‌سازند که راوی مشترک‌شان آنها را به مسیر یک روایت سراسری در طول داستان هدایت کرده است.

این گونه روایت که خود مشتمل بر چندروایتی است، همان گونه که از نام داستان برمی‌آید ماجرای پیچیده یک اتفاق ساده را رقم می‌زند. شخصیت‌دهی هدفمند اما غیرنمادین و غیرسمبلیک عناصر داستانی، نامگذاری مکان‌ها، تاریخ‌گذاری‌های موجود در متن و نشانه‌های فلسفی- روانشناختی درون‌متنی با ظرفیت ارجاعات بیرونی، همگی از ویژگی‌هایی است که این داستان بلند را منحصربه‌فرد ساخته‌اند. ذهن راوی این داستان برخوردار از فضای سیالی است که به صورت مواج در روایت اصلی حرکت دارد و برگشت‌های درون‌‌متنی باعث می‌شود رگه‌های انسجام روایت علاوه بر لایه‌های درونی‌تر به سطح ساختاری نیز هدایت شوند.

همان گونه که نشانه‌هایی برجسته از توجه روانکاوانه مولف به مفاهیمی نظیر زندگی، مرگ، غم، شادی، احساسات و مناسبات انسانی از طریق شخصیت‌هایی که با وجود انسانی فاصله دارند، در جهان داستانی‌اش به وفور یافت می‌شود، به میزان زیادی مخاطب نیز در این توجه روانکاوانه مشارکت داده می‌شود.‌ گویی مخاطب در این داستان به مثابه یک روانشناس یا روانکاو، به مشارکت و مشاوره فکری فراخوانده می‌شود. به عنوان نمونه نویسنده با نسبت دادن یک نام خاص (آقای پی) به یکی از شخصیت‌های داستانی‌اش از ابتدا به مخاطب القا می‌کند که هدف خاصی از چنین نامگذاری دارد و این هدف یعنی تمرکز بر گنگ بودن سرنوشت، تسلسل انسان و نیز تکرار آلام انسانی در طول روایت محقق می‌شود.

در سایر نامگذاری‌ها هم چنین هدفی محسوس است اما به این دلیل که نویسنده اصرار و علاقه‌ای به سمبلیک یا نمادین بودن عناصر روایتش ندارد، ویژگی‌های بارز و هدفمند وجود شخصیت‌ها را در این داستان باید از موقعیت‌شان در روایت جست‌وجو کرد.

شخصیت‌ها در این داستان به طور چشمگیری از سرشت یکدیگر تاثیر می‌پذیرند و نقطه عطف پیوستگی روایت در داستان همین تاثیرگذاری و تاثیر‌پذیری است. راوی نیز در مقاطعی از روایت خود را متاثر و مرتبط با شخصیت‌های خاصی می‌داند که در حال روایت کردن آنهاست. و نکته جالب اینجاست که تقریباً هیچ‌کدام از شخصیت‌ها به طور عمده، محوریت روایی داستان را بر عهده ندارند.

نویسنده از زبان راوی در جایی از داستان (هنر گزافه‌گویی من، ص۹۲) اشاره می‌کند که خوزه با وجود انسانی فاصله دارد. در عین حال مخاطب خود در طول داستان درمی‌یابد که سایر شخصیت‌ها نیز از همین قاعده پیروی می‌کنند اما او همچنان می‌تواند نسبتی دقیق و انسانی برای آنها متصور شود. نویسنده (در قالب راوی- یکی دیگر از شخصیت‌ها) در حکم نامه‌ای به سروتونین خود مواضع شخصیت‌ها را روشن می‌سازد. (من نویسنده تو هستم، کسی که تو و تمام آدم‌های اطرافت را خلق کردم، خلق شما همان بازی بود که به آن اشاره می‌کردم. من هر کدام از شما را که حتی همدیگر را خیلی درست نمی‌شناسید با هدفی و با خصوصیات خاصی آفریدم.) (قسمتی از داستان فصل پنجم، سروتونین عزیزم، ص۱۳) اما این بخش نیز که با بخش خودآگاه ذهن نویسنده رابطه مستقیم و بی‌واسطه دارد، به نوع قابل توجهی در جریان روایت قرار می‌گیرد. این نامه هرگز به دست زامبی نمی‌رسد و سروتونین سفارش نویسنده را در مورد آقای پی که اصرار کرده بود باید به صورت دایره بخوابد تا از جاودانگی رهایی یابد، فراموش می‌کند و نیز درباره سایر شخصیت‌های داستانی، تا بخش پایانی داستان شکل بگیرد.

این نوع نوشتاری شامل وجوه ساختاری، محتوایی و جهان خاص داستانی که متاثر از فضای سیال ذهن، انقطاع روایت و سپس انسجام آن در طول داستان و متوجه علوم خاصی نظیر فلسفه و روانکاوی است، در ادبیات داستانی ایران و بین داستان‌نویسان ایرانی کمتر تجربه شده و به همین دلیل ممکن است برای خواننده علاقه‌مند به شیوه معمول داستان‌نویسی ایرانی، از طرفی ایجاد هیجان و از طرف دیگر ایجاد واکنش موضع‌گیرانه کند. اما واقعیت انکارنشدنی این است که حوزه داستان‌نویسی ایران همانند بسیاری دیگر از حوزه‌های منشعب از هنر نیاز به آزمودن تجربه‌های غیرتکراری و واکنش نشان دادن به پیشنهادات نو دارد و این نیاز همواره به صورت بالقوه و البته به صورت یک ضرورت ادامه خواهد داشت.

ماجرای پیچیده یک اتفاق ساده نمونه قابل توجهی از تجربه‌ای غیرتکراری است که در آن سعی و تلاش برای حرکت به سوی مسیری باطراوت در داستان‌نویسی ایرانی به چشم می‌خورد. این موضوع می‌تواند مورد توجه داستان‌نویسان و مخاطبان این حوزه در جامعه ادبی ایران قرار گیرد.

علیرضا عباسی