چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

توسعه افغانستان, رها در دستانی ناکارآمد


توسعه افغانستان, رها در دستانی ناکارآمد

زمان برای اصلاحات افغانستان به سرعت می گذرد

در افغانستان، حتی دستیابی به حداقل دموکراسی قابل اطمینان نیز به زودی دور از انتظار خواهد بود. در این صورت، نوعی حکومت اجباری ارتش‌سالاری محتمل‌تر از هر چیز دیگری است.

با نزدیک شدن زمان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، نه واشنگتن و نه کابل به توسعه درازمدت اهمیت کافی نمی‌دهند. عدم وجود استراتژی برای روزهای پس از خروج نیروها از افغانستان، باعث می‌شود این کشور نتواند از خود محافظت کند – سناریویی که نه برای افغان‌ها خوب است و نه برای جمعیت کمک‌کننده. تا جایی که مساله توسعه به جامعه بین‌الملل ارتباط پیدا می‌کند، آنها تمام امیدشان را به برنامه مشارکت ملی دولت افغانستان بسته‌اند؛ برنامه‌ای که برای انجام پروژه‌های توسعه به شهروندان مناطق روستایی دلبسته است. بر اساس نتایج هسته‌های مشاوره و گروه‌های فکر متعدد، برنامه مشارکت ملی بهترین گزینه است، چرا که به گفته مرکز امنیت آمریکایی جدید، «این برنامه، موسساتی در سطح محلی به وجود می‌آورد که برای هرگونه دورنمایی از دولت افغان خودگردان و پایدار اهمیت حیاتی دارد.»

اما برخی ملاحظات اساسی و لاجرم در چارچوب NSP (برنامه مشارکت ملی) وجود دارند که برنامه را از دستیابی به پتانسیل‌هایش بازمی‌دارند. از جمله اینکه، با اتکا بر جمعیت محلی و بومی غیرمتخصص، برنامه خود را محکوم به ناکارآمدی خواهد کرد. در عین حال، زمان‌بندی بسیار کوتاه‌‌مدت پروژه‌های NSP به این معنی است که وقتی برای انتقال تخصص به محلی‌ها و افراد بومی نیست، پس دستاوردها، اگر اصلا دستاوردی در کار باشد، به سرعت در حال گذرند. باید به نقاط ضعف و ناکارآمدی‌های این برنامه توجه کرد. در غیر این صورت NSP بی‌ثبات و تحمل‌ناپذیر خواهد بود و می‌تواند منجر به این شود که مردم افغانستان بیش از پیش اعتمادشان به دولت را از دست بدهند – یعنی درست عکس هدفی که از ابتدا برای این برنامه در نظر گرفته شده بوده است.

تمرکز همه‌جانبه NSP بر دادن همه امکانات به موسسات، عدم توانایی‌اش در تامین نیازهای آنها را نشان می‌دهد.

NSP در سال ۲۰۰۳ توسط وزارت توسعه و توانمندسازی روستایی افغانستان به وجود آمد، پس از اینکه اشرف غانی، وزیر اقتصاد وقت افغانستان، مسوول برنامه توسعه جامعه‌محور شد. او با دقت تمام کار اسکات گوگنهایم، دوستش از مدرسه عالی، را دنبال کرد. گوگنهایم با موفقیت توانسته بود روش جامعه محور را در اواخر دهه ۱۹۹۰ در اندونزی پیاده کند. امروزه NSP شامل ۲۸۸۸۴ شورای توسعه اجتماعی می‌شود که برای مشاوره و گفت‌وگو با مردم انتخاب شده‌اند تا لیستی از اولویت‌های توسعه تهیه کنند. پروژه‌هایی که آنها با هم انتخاب می‌کنند با هدف کمک کردن و سودرسانی به جمعیتی وسیع است و نه تنها گروه‌های خاص. در حین اجرای پروژه‌ها، NSP روی مشارکت و همکاری میان دولت و اجتماعات محلی از طریق جمع‌آوری ایده‌ها و ترجیحات مردم محلی، تاکید می‌کند.

هدف از ساختار NSP پوشش دادن مفهوم «توسعه مشارکتی» است. مفهومی که درون جامعه در حال توسعه تبدیل به یک شعار شده است. امروزه، این برنامه تبدیل به پوستر تبلیغاتی مفهوم مورد نظر شده است. برای مثال، سناتور کارل لوین، آن را به عنوان برنامه‌ای که به اجتماعات و گروه‌ها فرصت ایجاد زیرساخت‌های شهری می‌دهد، در بوق و کرنا کرده است؛ یعنی جزئی ضروری در هر کمپین ضد شورش موفق. همچنین برخی بر این باورند که این برنامه حس مالکیت محلی و بومی را در پروژه‌ها تقویت می‌کند و تضمین می‌کند که دستاوردها به صورت دراز‌مدت دوام خواهند داشت. به عنوان نمونه دوم، لوین پس از بازدید دبستانی که در راستای طرح NSP در نزدیکی باگرام ساخته شده بود، خاطرنشان کرد که روستاییان «آماده‌اند تا با جانشان از مدرسه در برابر طالبان دفاع کنند.»

به‌رغم اهداف و مقاصد خوبش، NSP بسیار پایین‌تر از سطح انتظارات ظاهر شده است. اگر ساده بگوییم، NSP چندان کارآمد نیست: تمرکز یکپارچه و همه‌جانبه آن برای تامین خواسته‌های انجمن‌ها و اجتماعات، توانایی‌اش برای تامین نیازهای آنها را کاهش می‌دهد و دچار نقصان می‌کند. NSP به بهای تامین نتایج قابل توجه و اساسی، فرآیندها را تقویت می‌کند.

در ابتدای امر اینکه، افغان‌های روستایی نمی‌توانند ریسک اجتماعی را تحمل کنند. توافق و اتفاق رای محلی اغلب در حمایت از برنامه‌های آرام و بی‌بحث و جدل است، چیزی که به نوبه خود منجر به رد کامل پروژه‌های مهم می‌شود. یک نمونه حیرت‌آور از این دست، مساله آموزش دختران است: تنها ۳۴/۴ درصد از تمام بودجه‌ای که از سال ۲۰۰۳ توسط NSP پرداخت شده است به آموزش اختصاص داده شده و این مقدار هم اغلب صرف ساخت و بازسازی و تجهیز مدارس شده است. تنها ۳۰ درصد از مدارس ساخته شده توسط NSP به دختران اختصاص دارد.

در عین حال، NSP از کمبود تخصص در میان نیروهای محلی خود به شدت رنج می‌برد. جنگ داخلی افغانستان در دهه ۱۹۹۰ و سال‌های حکومت طالبان که در پی آن سر رسیدند، سطح زیرساخت‌ها و سرمایه انسانی کشور را به نزدیک صفر کاهش داده است. روستاییان افغانی فاقد تخصص لازم برای اجرای بهینه و کارآمد پروژه‌ها هستند. برای مثال، در سال ۲۰۱۰، روستاییان در تاتار خیل مبلغی در حدود ۵۵ هزار دلار را صرف ساخت مدرسه‌ای کردند که NSP بعدا اعلام کرد پروژه به علت کیفیت نامناسب «شکست خورده» است.

یک نمونه دیگر هم مدرسه‌ای است که NSP در کاپیسا ساخت. این مدرسه هم نتوانست استانداردهای کیفیت مورد نظر بخش آموزش محلی را تامین کند. در ایالت باغلان، محلی‌ها از NSP بودجه‌هایی برای ساخت نیروگاه‌های برق با نیرو محرکه آب، منبع آب، شبکه‌های آبیاری و سیستم تخلیه فاضلاب دریافت کردند، اما آنها مهارت و تجهیزات کافی برای انجام و تکمیل چنین پروژه‌هایی را نداشتند و بسیاری از پروژه‌ها پیش از اتمام متوقف شدند یا اینکه وقتی تمام شدند کار نمی‌کردند.

فراتر از تعهد معمول ۲ تا ۳ ساله NSP، برخی انجمن‌ها و کمیته‌ها می‌توانند شایسته چیزی به نام فاز سیکل ۳ بشوند، که پیش از این نام آن سیکل ۲+ بود و ۱۲ ماه پشتیبانی اضافه بر سازمان را بر حسب نیاز تامین می‌کند. مبالغ اضافه برای این است که به کمیته‌ها کمک کند تا پروژه‌هایی که شروع کرده‌اند را با موفقیت به پایان برسانند. اما هر شهر یا روستایی نمی‌تواند این کمک مازاد را دریافت کند. بدون این کمک، پروژه‌های NSP بسیار پرشتاب و عمرشان بسیار کوتاه است. افغانستان نیازمند جمعیتی با مهارت‌های فنی است و اینها به بیشتر از ۲ یا ۳ سال زمان نیاز دارد.

مسیح‌الله امین

مترجم: نرگس حاتمی

منبع: فارن افرز