چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

مزونی از لباس های رنگی در داستانی چخوفی


مزونی از لباس های رنگی در داستانی چخوفی

«آقا یوسف فیلم پیچیده ای نیست, فیلم ساده ای هم نیست مزونی از لباس های پر رنگ و گریم های غلو شده زنانه و چهره های بیش از حد عادی کرم پودر خورده است در یک داستان چخوفی »

«آقا یوسف فیلم پیچیده‌ای نیست، فیلم ساده‌ای هم نیست. مزونی از لباس‌های پر رنگ و گریم‌های غلو شده زنانه و چهره‌های بیش از حد عادی کرم پودر خورده است در یک داستان چخوفی.»

«آقا یوسف» (مهدی هاشمی) کارمند بازنشسته‌ای است که چند سالی است شغل نظافت‌کاری خانه‌ها را پیش گرفته است. همسر او سال‌هاست فوت کرده و آقا یوسف با دخترش رعنا (هانیه توسلی) زندگی می‌کند. پسر آقایوسف به کانادا رفته و آقا یوسف در غیاب پسرش عهده‌دار مخارج عروس (لیلا بلوکات) و نوه‌اش می‌باشد و به آنها سرکشی می‌کند.

هر روز صبح آقا یوسف بعد از برخاستن از بیدار شدن از خواب، سه نان سنگک برای صبحانه می‌خرد، که یکی از آنها را از لای در به زن همسایه می‌دهد، یکی را به خانه می‌آورد و با دخترش می‌خورد، و سومی را به قهوه خانه می‌برد و در کنار دوستانش می‌خورد. او نظافتکار بودنش را از دخترش رعنا پهان می‌کند. هر روز با کیف کارمندی‌اش از خانه بیرون می‌آید و در قهوه‌خانه کیف کارمندی‌اش را با کیف نظافتکاری عوض می‌کند و از آنجا راهی خانه‌های مردم می‌شود. بیشتر مشتری‌های او از طبقه اعیان هستند و آقا یوسف معتمد خانواده‌هایی است که برایشان کار می‌کند. خانواده‌ها دوستش دارند و با او احساس صمیمیت می‌کنند. رعنا دختر آقا یوسف به اتفاق گروهی در حال روخوانی متن «شازده کوچولو»ی اگزوپری است. در عین مهربانی با پدرش، عمیقا جاه‌طلب و دارای تمایل به زرق و برق و دارای روابط گسترده به نظر می‌رسد. یک روز وقتی آقا یوسف در منزل دکتری خوشگذرانی و در غیاب او در حال نظافت است صدای دخترش رعنا را روی پیغامگیر می‌شنود که برای دکتر پیغام می‌گذارد! او متوجه می‌شود رعنا، دختری که او تلاش فراوانی برای تربیت او کرده و بسیاری او را برازنده تصور می‌کنند یکی از معشوقه‌های دکتر است. آقا یوسف بهم می‌ریزد. درهم می‌شکند، ویران می‌شود. آقا یوسف این راز را با دوست قدیمی و صمیمی‌اش (شاهرخ فروتنیان) در میان می‌گذارد و چند روز بعد دکتر با ضربات چاقوی فردی زخمی می‌شود. در جریان بازجویی پلیس از دوستان دکتر، آقا یوسف متوجه می‌شود صدای یکی از معشوقه‌های دکتر (لادن مستوفی) شباهت عجیبی با صدای دخترش رعنا دارد. وقتی با او صحبت می‌کند متوجه می‌شود صدای تلفنی او را با رعنا اشتباه گرفته بوده و آقا یوسف از اشتباه بودن گمان بدی که در مورد دخترش داشته خوشحال می‌شود و با رعنا آشتی می‌کند. وقتی چند روز بعد آقا یوسف مجددا برای نظافت به منزل دکتر می‌رود...

یک داستان که از طرفی به حد کافی غیرقابل پیش‌بینی، و از طرف دیگر ساده به نظر می‌رسد. آنقدر ساده که به داستان‌های «آنتوان چخوف» پهلو می‌زند. و این داستان در این دورانی که به نظر می‌رسد «داستان» در سینمای ایران تمام شده مثل جواهری ناب جلوه می‌کند. مرواریدی که فقط از دل صدف کهن «علی رفیعی» می‌توانست بیرون بیاید.

آقا یوسف بدون شک فیلم قابل توجهی است. اسم فیلم ساده است. گویی رفیعی هم بیشتر مجذوب سویه‌های چخوفی داستانش بوده و سویه‌های پیچیده داستان برایش اهمیت چندانی نداشته، اما به هرحال این فیلم، فیلم «داستان» است تا فیلم «کارگردان»ی.

شاید چکیده همه سبک و سیاق فیلم را بشود در صحنه کوتاهی مشاهده کرد که رعنا و دوستش (پگاه آهنگرانی) وارد خانه زن همسایه می‌شوند. تصور رعنا این است حالا که پدرش با او قهر کرده، از این زن میانسال که پدر هر روز صبح قرص نان سنگکی برایش می‌برد، برای او خواستگاری کند. وقتی پرده جلوی در خانه را کنار می‌زند متوجه می‌شود آن زن شوهری علیل دارد و در واقع آقا یوسف هر روز نان سنگک را برای شوهر فلج آن زن می‌برده است! در این صحنه مرکز توجه کارگردان روی چیست؟ زن؟ تعجب رعنا؟ شوهر؟ پرده تکه‌دوزی شده پشت در! که البته به اندازه یک دنیا فریبنده و رویایی است. به نوشته پایگاه تحلیلی پرده سینما؛ بعبارت دیگر «رفیعی» در کارگردانی این اثر نه مجذوب سویه‌های چخوفی آن شده (مثل سهراب شهید ثالث) نه مجذوب سویه‌های معمایی آن شده (مثل واروژ کریم مسیحی) نه مجذوب ابعاد روانشناسانه (مثل اصغر فرهادی) و نه مجذوب درونمایه‌های اجتماعی (مثل رخشان بنی‌اعتماد) و نه مفاهیم انسانی (داریوش مهرجویی)، او مجذوب جنبه‌های «نمایش» داستان شده، منتهی این سویه‌ها نه در میزانسن، بلکه در صحنه‌آرایی متجلی شده‌اند. چیزی که در فیلم قبلی او «ماهی‌ها هم عاشق می‌شوند» شاهد آن بودیم. دنیایی از رنگ، لباس‌های رنگی، کفش‌های رنگی، اتاق‌های رنگی، اتومبیل‌های رنگی‌و...