دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
گفت وگو با محمدرضا عارف اولین کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری

محمدرضا عارف، در دولت سیدمحمد خاتمی، معاونت اول او را برعهده داشت. چهرهای آرام و متین را از خود به نمایش میگذاشت و در عموم جنجالها، اتفاقات و حواشی که بر سر اصلاحطلبان هموار میشد، سکوت میکرد. میگوید که در آن زمان کارهای دیگری انجام میداد که لازم بوده و وقتی رئیسجمهوری اعتراض میکرد، دیگر نیازی به اعتراض کلامی او نبود. به هر حال عارف چه بخواهد و چه نه، به دولت سیدمحمدخاتمی و شخص او گره خورده است. میگوید من را با خاتمی مقایسه نکنید و زبانم را نبندید. اما مقایسه میشود. میگوید برخلاف مهندس میرحسین موسوی که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۰ برای حضور خود سه شرط گذاشت،خود هیچ شرطی ندارد. البته دو شرط ضمنی را قید میکند. اول آن که خاتمی شرکت نکند و دوم این که اگر احساس کند رهبری مخالف حضور وی در انتخابات است،از آمدن سرباز میزند.
گفتوگو با او در بنیاد باران انجام شد. ساختمانی در حوالی میدان ونک که این روزها دولت در سایه را تشکیل دادهاند و ضمن بررسی و بازخوانی اشتباهات دوران اصلاحات، به نقد دولت و برنامههای محمود احمدینژاد میپردازند.
عارف اکنون،خود را یکی از کسانی که نظام آنها را در آب نمک خوابانده تا روزی از آنها استفاده نماید، میداند. میگوید:فکر میکنم که من را هم در آب نمک خواباندهاند.
▪ شما اولین نفری هستید که رسما اعلام میکند که در انتخابات ریاستجمهوری سال بعد شرکت خواهد کرد. دیگران تاکنون خودشان رسما اعلام نکردند. حال این تصمیم شما، آیا تصمیمگیری تشکیلاتی بوده یا امر شخصی است؟
ـ این تصمیم بیشتر تاکتیکی بود. البته من هیچ وقت از مسوولیت گریزان نبودم و هیچوقت هم برای هیچ مسوولیتی کاندیدا نشدم. در سال ۶۳ قرار بود کابینه تغییر و تحول اساسی بکند. تا ساعت ۸ شب شنبه، من کاندیدای وزارت پست و تلگراف بودم. از ساعت ۸ تا ۱۰ شب، وضعیت متفاوت بود. برای خودم قابل پیشبینی بود. به مهندس موسوی گفته بودم که بالاخره شرایط ایجاب میکند شما افرادی را بیاورید که به جناحها وابستگی داشته باشند. از ایشان پرسیدم فکر میکنید میگذارند من کاندیدا شوم و یا وزیر شوم؟ ایشان گفت که افتخار من این است که من و مجلس همزمان به شما رسیدیم. اما ۸ شب اسم من خط خورد و چقدر خوشحال شدم.
▪ این تاکتیک از طرف خود شما اتخاذ شد یا اینکه به شما توصیه شد؟
ـ منش من این بوده که هیچوقت جواب منفی به دیگران ندهم. حتی زمانی که احساس کردم لازم است، وارد میدان شدم و کمک کردهام. در انتخابات مجلس انصراف دادم به دلایلی. گرچه برخی از دوستانم نسبت به انصرافم شک دارند و میگویند اگر انصراف نمیدادی بهتر بود. اما بهترین تصمیم، در انتخابات مجلس هشتم، انصراف من بود.
▪ تصمیم به انصراف از شرکت در انتخابات نیز تاکتیکی بود؟
ـ نه. راهبردی بود.
▪ یعنی با جمعی نشستید و به این نتیجه رسیدید که شما انصراف بدهید؟
ـ نه، مشورت کردم. منتها تصمیم فردی گرفتم.
▪ با کی مشورت کردید؟
ـ با همه دوستانم.
▪ با آقای خاتمی چطور؟
ـ نه. مشورت نکردم. چون نمیدانستم که نتیجه آن چه میشود. نمیخواستم هزینه متوجه آقای خاتمی شود.
▪ این دوستان شما عموما حزبی هستند؟
ـ حزبی نگویید. افرادی در جبهه دوم خرداد هستند.
▪ بهطور مصداقی میگویید چه کسانی مشخصا بر شما تاثیرگذار هستند؟
ـ اسم نمیبرم. با همه احزاب دوم خردادی ارتباط نزدیک دارم. روابطم با اعضای شورای مرکزی احزاب شاخص دوم خرداد به قبل از انقلاب بازمیگردد.
▪ نظر جمع هم این بود که شما انصراف بدهید؟
ـ من با هر کس صحبت کردم و دلایلم را گفتم هیچکس مخالفت نکرد.
▪ به غیر از این جمع، به دیگران هم گفتید؟
ـ به یکی از بزرگان نظام که برگشتن و پس گرفتن انصرافم را پیگیری میکردند، وقتی دلایلم را توضیح دادم، جوابی نداد.
▪ به چه چیز اعتراض داشتید؟
ـ ردصلاحیت متدینترین افراد اصلاحطلب. نمیتوانستم قبول کنم این افراد که دیانتشان ثابت شده است، به جرم عدم التزام به اسلام ردصلاحیت شدند.
▪ این متدینترین افراد چه کسانی هستند؟ چون هر کسی میتواند خود را در این لسیت جا بدهد و یا کسانی افرادی را از این لیست بیندازند. «متدینترین» واژه خیلی کلی است. از اصولگرایان تا اصلاحطلبان را شامل میشود.
ـ من حتی برای ردصلاحیت اصولگرایان هم حساس بودم. چرا یک فرد متدین در یک نظام اسلامی به دلیل عدم التزام به اسلام باید ردصلاحیت شود؟ باید مقابل این ظلم ایستاد. من هم ایستادم. میخواستم این کارم برای کل نظام پیام داشته باشد و بزرگان متوجه خطری که نظام را تهدید میکند، بشوند.
▪ پیشبینی نمیکردید اتفاقی که هرساله میافتد، این بار هم رخ دهد؟
ـ فکر میکردم عملکرد برگزارکنندگان انتخابات، بهتر از مجلس هفتم نخواهد بود اگر ردصلاحیتها گسترده نبود، ما میتوانستیم اکثریت مجلس را داشته باشیم.
▪ خاطرم هست قبلا میگفتید انصراف شما در اعتراض به رد صلاحیت افراد شاخص اصلاحطلبان است.
ـ من بیشتر روی بحث التزام، حساس بودم. چرا وزرای ما ردصلاحیت شدند؟ فردی که ۸ سال در دولت اصلاحات، صلاحیت وزارت داشته، یا استانداری که صلاحیت اخلاقی و کاری او مورد تایید بزرگان نظام بوده و قدردانی شده، چرا باید رد صلاحیت شوند؟ آیا میتوان در میدان ماند؟ نمیخواهم گله کنم از دوستانی که انصراف ندادند. پیشنهاد من این بود که کابینه آقای خاتمی از انتخابات مجلس کنار بکشیم.
▪ این پیشنهاد را به چه کسی ارایه کردید؟
ـ در جمع شورای سیاستگذاری مطرح کردم.
▪ پاسخ جمع چه بود؟
ـ بحث نشد. اما بعد از جلسه به اعضای همان شورا گفتم که من فردا انصراف میدهم.
▪ پاسخ آنها چه بود؟
ـ تایید میکردند.
▪ چرا قبل از اینکه انصراف بدهید، رایزنی نکردید؟
ـ رایزنی کردم. با همان اعضای شورا هم صحبت کردم.
▪ منظورم بزرگان اصولگرا یا برخی اعضای شورای نگهبان یا بیت رهبری یا مثلا آقای ناطقنوری.
ـ یک عده که ناامید بودند. برخی از کسانی که شما اسم بردید، به من گفتند که اصلا آمدنت اشتباه بود، چون معلوم بود که این اتفاق میافتاد. احساس من این بود که اگر بمانم جفا به انقلاب و آرمانهای انقلاب کردهام. فردی مثل من که وابستگی جناحی ندارد باید پیامی برساند.
▪ این پیام رسید؟
ـ به نظرم برگرداندن بیش از هزار نفر حاصل این کار بود. نمیتوان منکر بود. من حتی گفتم کابینه آقای خاتمی کنار بکشد اما نشد. من هم رفتم یزد. بعد آنجا مریض و بستری شدم و دیگر در تهران حضور نداشتم.
▪ اگر بودید، تاثیری روی لیست اصلاحطلبان میگذاشتید؟
ـ بر این باور بودم که نباید لیست کامل داد. وقتی اعضای شاخص کابینه آقای خاتمی را رد صلاحیت میکنند، نباید اعضای دیگر به صحنه میآمدند.
▪ شما اصلا لیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هشتم را قبول داشتید؟
ـ لیست تهران؟
▪ بله.
ـ به نظرم همه افراد واجد شرایط بودند.
▪ جدا از واجد شرایط بودن، آیا میتوانستند اهداف اصلاحطلبی را پیش ببرند؟
ـ به نظرم در شرایطی که مسایل ما بسیار پیچیده شده است، معلوم بود که این لیست رای نمیآورد. تکمیل کردن لیستها، اشتباه بزرگ ما بود.
▪ آقای خاتمی همین نظر را داشتند؟
ـ نمیدانم، از خودشان بپرسید.
▪ در جلسات مشورتی صحبتی نمیشد؟
ـ من وکیل آقای خاتمی نیستم. در جلسات مشورتی هم نبودم.
▪ فکر نمیکنید با نگفتن، بخشی از واقعه مهم در تاریخ کشور مغفول میشود؟
ـ من اگر در تهران بودم، نمیگذاشتم لیست کامل شود. مردم در ابتدا اقبال خوبی به اصلاحطلبان داشتند. اما بعد از رد صلاحیتها، نظرسنجیها افت کرد. مردم میپرسند شما از یک طرف میگویید افراد شاخص ما ردصلاحیت شدهاند و از طرف دیگر همه در انتخابات شرکت میکنید. چرا؟ و نتیجه میگیرند که ما میخواهیم فقط وارد قدرت شویم. وقتی ما وارد یک بازی میشویم باید سازوکار آن را بدانیم و عمل کنیم.
▪ شما گفتید که ردصلاحیتها را پیشبینی میکردید. پس برای چی در انتخابات شرکت کردید، وقتی میدانستید این اتفاقات میافتد؟
ـ اینها فراتر از کاری که در انتخابات مجلس هفتم کردند، رفتند. ما امیدوار بودیم که هیاتهای برگزارکننده انتخابات رفتاری تندتر از مجلس هفتم نداشته باشند.
▪ یعنی امیدوار بودید تندروی نکنند؟
ـ نه. پذیرفته بودیم که این کار را میکنند. یکدستی حاکم شده بود. مجری و ناظر انتخابات یکی بودند. یکدستی کامل بود. آنها در زمین بازی خود را برنده احساس میکردند.
▪ یکی از انتقاداتی که در زمان ثبتنام انتخابات به آقای خاتمی مطرح شد، این بود که خودشان مرتبا کنار میکشیدند. یعنی میخواستند آبتنی کنند اما خیس نشوند.
ـ قبول ندارم.
▪ اجازه بدهید. برخی از کسانی که انتقادی میکردند، استدلالشان این بود که اصلا برنامهریزی وجود نداشت.
ـ ضعف برنامهریزی را میپذیرم. باید روزی بنشینیم و عدم تحقق پیروزی خودمان را بررسی کنیم. من بخشی از آن را ناشی از عملکرد اصلاحطلبان میدانم. اما شخص آقای خاتمی بیش از آنچه وظیفه داشت، مایه گذاشت. حاضر شد، نامش پشت لیست اصلاحطلبان بیاید و لیست «یاران خاتمی» شکل بگیرد. این یعنی سنگ تمام گذاشتن.
▪ به نظر شما این خیلی مهم است؟ تازه این اتفاق برای بعد از ثبتنام و تشکیل لیست است.
ـ برای ثبتنامها نیز جلسه گذاشتند. حدود ۳۰۰ نفر را جمع کرد با آنها مشارکت کرد. با سران احزاب جلسه گذاشت. بنابراین بود که با تفاهم و همدلی همه چیز پیش برود. خوشبختانه تا آخر نیز اجماع حفظ شد.
▪ بعد از ثبتنامها یکدفعه آقای خاتمی قهر کردند. علت چه بود؟ چون بعد از آن اتفاق یک موج دلسردی به وجود آمد.
ـ من اطلاع ندارم.
▪ واقعا نمیدانید، گلهای نبود؟
ـ گلهای که آقای خاتمی در جلسات خصوصی مطرح میکرد (و البته حق داشتند) این بود که افراد شاخص اصلاحطلبان در انتخابات ثبتنام کنند. اما آنها پشت آقای خاتمی را خالی کردند.
▪ آیا از آنها رسما دعوت شده بود؟
ـ رسما یعنی چی؟
▪ یعنی اینکه آقای خاتمی آنها را دعوت کند، از آنها بخواهد و بگوید که برنامه ما این است و آنها نیز قول بدهند.
ـ لااقل در جمعهایی که من بودم، آقای خاتمی بارها این درخواست را مطرح کردند.
تلقی عموم این بود که آقای خاتمی، به گروه خودش که متشکل از وزرا و معاونان و استاندارانش بود، تکیه میکند. نه مثلا به مشارکت یا کارگزاران یا اعتماد ملی. گویا ایشان پا را فراتر از وزرا و مدیران خود نگذاشتند.
▪ خب همین طیف را هم که نگاه کنیم میبینیم که دربرگیرنده اغلب یا تمام احزاب دوم خردادی هستند.
ـ بله. اما همین وزرا و معاونان یا استانداران در زمان دولت آقای خاتمی به محافظهکاری متهم میشدند.
این مسایل را باید به آقای خاتمی بگویید، نه به من.
▪ بالاخره شما معاون اول آن دولت بودید.
ـ شما باید با ایشان این قضایا را مطرح کنید.
بالاخره این اتفاق رخ داد و آقای خاتمی محور مدیران خودشان بودند.
آقای خاتمی پیغامش را به همه رساند. کار خوب دیگری که اتفاق افتاد، این بود که دوستان حتی در ستادهای انتخاباتی استانها دخالت نکنند. خوشبختانه ائتلاف استانها بهتر از تهران بود.
شاید به خاطر این بود که اختلافات اینجا، آنجا نبود.
اینجا هم اختلاف نبود. تازه پیشبینی کردیم که اگر اختلافی هم پیش آمد یک کمیته سهنفره با مسوولیت من، به اتفاق رئیس ستاد استان و رئیس ستاد کل به بررسی مساله بپردازند.
▪ اتفاقی یا اختلافی رخ داد؟
ـ خیلی کم. آنقدر رد صلاحیت کرده بودند که دیگر بحث به اینجاها نرسید.
در مقطع ثبتنام از آقای خاتمی انتقاد میکردند که با دوستان خودش جلسات را برگزار میکند و این فراگیر بودن، خیلی معنا نمییابد.
چون با یک فضای مدیریت شده از طرف جناح مقابل روبهرو بودیم، باید فکر میکردیم و تشکیلاتیتر کار میکردیم.
▪ این اتفاق افتاد؟
ـ نه.
▪ علتش چه بود؟
ـ نمیدانم. من در قسمتهای اولیه هیچ دخالتی نداشتم. زمان تشکیل ستادها به علت مشغله کاری و بیماریام و برخی مسایل حضور نداشتم.
▪ به علت ملاحظهکاری شرکت نمیکردید؟
ـ من ملاحظهکاری نمیکنم. من رعایت اصول و نظام را میکنم و به خاطرش سکوت میکنم. سکوتهای من هم خیلی جاها معنادار است. با هیچ کس جز خدا، تعارف ندارم. چیزی ندارم از دست بدهم، پس ملاحظهکاری هم نمیکنم.
▪ اما برخیها شما را خیلی آرام میدانند.
ـ عملکردها را باید دید. من در بحرانیترین شرایط، برخی کارها را برعهده گرفتم. در سال ۶۰ میخواستیم ارز دانشجویان را قطع کنیم. هیچکس معاونت دانشجویی آقای نجفی را نمیپذیرفت. من پذیرفتم. میخواستند دانشگاه را بعد از انقلاب فرهنگی بازگشایی کنیم، هیچ کس جرات نمیکرد. من سال ۶۱ مسوولیت بازگشایی دانشگاه تهران را پذیرفتم. پس من، نه در کار ملاحظهکار هستم و نه در موضعگیری.
▪ اما شما همیشه سکوت میکنید.
ـ به نظرم خیلی جاها نزدن حرف، بهتر از حرف زدن است. بالاخره برخی حرفها اگر به صلاح نظام نیست نباید گفته شود. دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد. مسایل داخل خانواده را حق نداریم بیرون مطرح کنیم. هیچ عاقلی این کار را نمیکند. پس بهترین کار سکوت است؛ سکوت برای انسجام، حفظ وحدت و رسیدن به آرمانها. سکوت من هم به همین دلیل است.
▪ شما خودتان را در دایره خودیها میدانید یا غیرخودیها؟
ـ قطعا همه ما را در دایره خودیها میدانند.
▪ چه کسانی شما را در دایره خودیها میدانند؟
ـ شما چه کسانی را میگویید؟
▪ من اصولگرایان را میگویم و برخی نهادهای آنها.
ـ همانهایی که این تقسیمبندی را انجام میدهند، ما را در دایره خودیها میبینند. آقای صدر (شهابالدین) در مصاحبهاش گفته بود که اگر آقای عارف میماند، در لیست ما (اصولگرایان) میتوانست جا بگیرد. در جریان هستم که حتی در لیست سی نفر نیز مطرح میشود که عارف از کدامیک اعضای لیست ما کمتر دارد.
▪ چرا شما در دایره خودیها هستید اما همفکران شما و دیگر اصلاحطلبان در دایره غیرخودیها؟
ـ دوستان ما هم در دایره خودیها هستند.
▪ اما همه رد صلاحیت شدند.
ـ نه ببینید، ما نباید این مسایل را قاطی کنیم.
▪ اما شورای نگهبان اینگونه میبیند.
ـ من نمیخواهم حتی شورای نگهبان را درگیر کنم. به نظرم برگزارکنندگان انتخابات این کار را کردند. این به رئیس یک نهاد برنمیگردد. در زمان ما نیز تندروی صورت میگرفت. وزیر کشورمان، استانداری را عوض کرد که اکثرا مخالف تغییر او بودند. اما این کار را کرد و ۸ سال چوب این کار را خوردیم و بد چوبی خوردیم. نباید این کار را میکرد. پس نباید این را به حساب آقای خاتمی یا کل جریان گذاشت.
▪ آخر مگر میشود که هیات نظارت برخلاف شورای نگهبان یک کاری بکند؟ یک وزیر برخلاف رئیسجمهور؟ پذیرفته نیست.
ـ نه این کجسلیقگی برگزارکنندگان انتخابات است که منافع درازمدت نظام را نمیبینند و کاری میکنند که نتیجهاش شرکت زیر ۳۰ درصد مردم تهران در انتخابات باشد. در مرحله دوم نیز مردم تهران زیر ۱۳ درصد شرکت کردند. این نتیجه عملکرد برخیهاست. نمیخواهم به هیچ نهادی چنگ بزنم و بگویم آن مقصر است.
▪ حالا نگفتید که چرا در دایره خودیها هستید؟
ـ فقط من نیستم. همه دوستانم هستند. منتها مشکل فرهنگی کشور ما این است که ۶۰ میلیون رئیسجمهور دارد. هیچکس حاضر نیست در یک چارچوب نظاممند کار کنیم.
▪ آقای دکتر انتخابات که در کشور ما یک بار اتفاق نمیافتد. هر ساله ما این داستان را داریم. مگر شما یادتان رفته که آقای خاتمی در جریان انتخابات مجلس هفتم علیه شورای نگهبان موضعگیری کرد؟
ـ قبول دارم. در نظارت استصوابی سهم اصلاحطلبان بیشتر از اصولگرایان است. ابهامات بسیاری در قانون انتخابات است. بر این باورم که این جنگ و جدل هر ساله تمام شود. باید قانون انتخابات را تغییر دهیم. یک قانون شفاف در چارچوب قانون اساسی. چارچوب وظایف برگزارکنندگان مثل هیاتهای اجرایی و هیاتهای نظارت نیز باید مشخص باشد.
▪ شما الان نسبت به قانون موجود، ایراداتی را مطرح میکنید. درست است؟
ـ من میگویم بخشی از مسایلی که ما داریم اشکال قانونی دارد.
▪ با توجه به همین اشکالات میخواهید در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنید؟
ـ بالاخره همین قانون ظرفیتهایی را دارد. اگر برخی از دوستان ما که ثبتنام نکردند، ثبتنام میکردند و اگر نیروهای کیفی ردصلاحیت وسیع نمیشدند، ما اکثریت مجلس را با همین قانون میگرفتیم.
▪ چرا این نیروهای کیفی در انتخابات شرکت نکردند؟
ـ مسایل شخصی خودشان بود. حالا بعضی دلخور بودند، برخی ملاحظهکاری کردند، برخی آیندهنگری و برخی خسته بودند.
▪ بالاخره وقتی تصمیم تشکیلاتی است، خستگی و آیندهنگری که معنا نمیدهد.
ـ نه تشکیلاتی نبود. کاش بود. من میگویم باید اینطور میشد و هر کس عمل نمیکرد، طبق یک ضوابط کنار گذاشته میشد که دیگر از نام اصلاحطلبی استفاده نکند. چون او از تصمیم جمعی اصلاحطلبان تمرد کرده است.
▪ چرا تصمیم تشکیلاتی گرفته نشد؟ چه کسی باید این تصمیم را بگیرد؟
ـ اصلاحطلبان باید دور هم بنشینند. ریشسفیدان.
▪ یعنی آقای خاتمی، کروبی و هاشمی؟
ـ من محور اصلاحات را آقای خاتمی میدانم.
▪ اما خیلیها به این نظر انتقاد دارند.
ـ ما جمعگرا هستیم. فردگرا که نیستیم. همه دوستان در احزاب اصلاحطلب و حتی شخصیتها باید به یک اجماع برسند و آن مبنای حرکت باشد.
▪ شما میگویید، محور اصلاحات آقای خاتمی است. چه کسی این محوریت را تعیین کرده است؟
ـ این نظر من است. به هر حال اصلاحات به اسم ایشان است. دولت ایشان دولت اصلاحات بود.
▪ اما حتما دیدید که در جریان اصلاحات همه خودشان را محور میدانند و این پرسش هست که ملاک محور قرار گرفتن چیست؟ خیلیها به خاطر اینکه آقای خاتمی محور بود، در انتخابات شرکت نکردند. خیلیها میگویند ما محور هستیم.
ـ اما تا جایی که من اطلاع دارم، عموما کسانی که ایشان دعوت کردند، در انتخابات شرکت کردند.
▪ اما خیلیها به قول شما افراد شاخص نیامدند. حتما یک دلیلی داشت.
ـ حالا آنهایی که نیامدند، بهانهای داشتند.
▪ اصلا آقای خاتمی خودشان را محور اصلاحات میدانند؟
ـ اتفاقا این جور نیست. این اعتقاد من است. به نظر من رهبر اصلاحات ایشان است. ما باید حول این رهبریت کار بکنیم.
▪ یعنی دیگران را کنار بگذاریم؟
ـ نه. همه برای ما محترم هستند. باید از سابقه و پتانسیل و تجربه آنها استفاده کنیم.
▪ باتوجه به ارادتی که به آقای خاتمی دارم، اما فکر میکنم نقطه اختلاف اتفاقا همینجاست. عدهای آقای خاتمی را محور میدانند، عدهای آقای کروبی را محور میدانند، برخی آقای هاشمی را. برخی هم قایل به هیچکس، جز خودشان نیستند. نتیجه اینکه آش ما شلهقلمکار میشود.
ـ ما اهل منطق و عقل هستیم. میگوییم حضورمان به خاطر کشور و اسلام است.
▪ مگر شما میخواهید هر ساله شرکت کنید، بعد رد شوید چون باید در انتخابات شرکت کنیم؟
ـ نه بحث من این است که قانون برگزاری انتخابات اصلاح شود. بعد گروهها، با حفظ اساسنامههای خودشان، بنشینند و به یک جمعبندی برسند. در بین اصلاحطلبان و سران آنها این ظرفیت هست. در این مقطع لازم است که این اتفاق بیفتد. به هر نتیجهای که رسیدیم همه باید تمکین کنند.
▪ شما گفتید نتیجه انتخابات آن چیزی نبود که مدنظر بود، درست است؟
ـ بله.
▪ و گفتید که علت آن اشکال قانون انتخابات از یک سو و عدم شرکت اصلاحطلبان بود.
ـ درست است.
▪ حالا چرا با همین قانون و آدمهایی که حتی انگیزه ندارند خودشان در انتخابات شرکت کنند، برای ریاستجمهوری اقدام کردهاید؟
ـ این یک تاکتیک است. بچهها با من تماس گرفتند که شرایط، خیلی شرایط بدی است. خوب است یک مصاحبه کنید تا مردم تشویق شوند. دوستان بحث انصراف من را پیش کشیدند. گفتند که اگر یک نوع اعلام آمادگی برای ریاستجمهوری بکنید، خوب است و مردم تشویق میشوند تا در انتخابات دوره دوم مجلس شرکت کنند.
▪ این دوستان شما، حلقه مشورتی جنابعالی هستند؟
ـ من حلقه خاصی ندارم. اما جمعبندی دوستان این بود که در انتخابات مجلس، من یک ستاد جداگانه داشته باشم.
▪ ستاد شخصی؟
ـ شخصی، منتها هماهنگ با ستاد تهران. تلاش ما این بود که مردم به صحنه بیایند. چون اگر بیایند ما پیروز میشویم. انتخابات زیر ۳۰ درصد مشارکت، نتیجهاش این خواهد شد. در آن جلسه، تعیین شد که همه دوستان- کسانی که البته نیامدند- ستادهای فردی خودشان را تشکیل بدهند و هزینه کنند، اما محوریت ستاد تهران باشد.
▪ برای سرلیستی شما همانجا صحبت شد؟
ـ بنابر این بود که من سرلیست باشم و رای بالا و معنیداری را بیاوریم. به هر حال رای من، به حساب دولت اصلاحات ریخته میشد. من معاون اول دولت بودم. رای فردی نبود. میگفتند که معاون اول دولت اصلاحات، نمیگفتند که شخص دکتر عارف.
▪ افراد ستاد شما در ستاد تهران مستقر بودند؟
ـ نه. دفتر یکی نبود. ضمن آنکه از دوستانی که وقت آزاد داشتند کمک گرفتم. کارها را با مشورت آنها پیش میبردم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست