پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
نگاهی به نمایشلیرشاه نوشته حمیدرضا نعیمی و کارگردانی آرش دادگر
لیرشاه" حمید رضا نعیمی برگرفته از لیرشاه ویلیام شکسیر است. اما این نمایش تفاوتهایی هم با اثر شکسپیر دارد. نوعی طنز در این اثرغالب میشود که خواه ناخواه تراژدی شکسپیر را تحتالشعاع خود قرار می دهد.بنابراین در وهله اول یک کمدی تراژیک در صحنه شکل میگیرد که ساختاری مدرن و قرن بیستمی است.
همان تلاشهایی که بکت، یونسکو، دورنمات، آدامف، و دیگران در نیمه قرن بیستم در صحنه نمایان ساختند. از سوی دیگر در متن نعیمی، خانواده گلاستر محور میشوند تا یک جریان سیاسی و بحث قدرت یافتن را نمایان سازند. آنچه شکسپیر مد نظر دارد؛ نوعی بینش عرفانی است که جاه طلبی و قدرت را زیر سوال میبرد. اما نعیمی به مباحث سیاسی و بیرونی بها میدهد تا بخواهد ما را به کنکاشی درونی و عرفانی سوق دهد.
ترکیب آرش دادگر و حمیدرضا نعیمی سالهاست که چنین اقتباسهایی را دنبال میکنند تا در صحنه تفسیر نوین و امروزی خود را از متون کلاسیک ارائه کنند. چنانچه در اثر فعلی نیز این به روز نمایی توسط پلی استیشن، لباس بازیگران، و برخی از کلمات و حضور ثانوی بوکوفسکی صورت گرفته است. بازیگران شلوار جین و پیراهن سیاه پوشیدهاند و با کرواتهایی به رنگ سفید، زرد و قرمز در صحنه شرکت کرده اند. موسیقی هم همین گونه است. موسیقی قطعات متنوعی از موسیقی امروزی است. همین خود فاصله لازم را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که با یک اثر تاریخی مواجه نیست، بلکه این موقعیت در زمان حاضر نیز میتواند مابهازای بیرونی داشته باشد. یعنی همه چیز برای بیان شرایط ضد انسانی حاکم فراهم است. ما در دنیای امروز و حتا در ریزترین روابط خانوادگی هم گاهی با چنین سلطه جوییهایی روبرو می شویم. بنابراین بحث، اهمیت لازم را در صحنه پیدا میکند تا هر یک از تماشاگران به دنبال برداشتهای شخصی خود باشند. مطمئناً در این شرایط بالقوه هر کسی تاویل خود را به همراه خواهد داشت و اجرا نیز با تاکید بر چنین نگره ای تدوین شده است.
گلاستر پیر و دو فرزندش ادموند و ادگار محور اصلی میشوند تا در پوسیدگی روابط خانوادگی لیر رخنه کنند، و فردی مثل ادموند تمام عقدهمندیهای خود را در این بازی بیقاعده و شوم تلطیف نماید. او در پی انتقام گرفتن از ادگار و قوانین دست و پاگیر و ناعادلانه زمانه خویش است. آدگار، برادری که ارث برنده خانواده گلاستر است. او اما در عیش و نوش زندگی را به افول میکشاند. ادموند می داند این هرزگی را میشود، جایی به بیراهه کشاند چنانچه دسیسه میکند تا نامهای بنویسد از زبان ادگار که میخواهد پدر را به قتل برساند. در این بلبشو همه چیز ممکن میشود و ادگار در لباس بیچارگی لحظه شماری میکند تا انتقام خود را از ادموند بستاند.
گانریل و ریگان، دختران ناخلف لیر، هم در این بازی شوم قهقرا را می پیمایند و سقوط تراژیک آنان را با خود به همراه خواهد آورد. اما ادموند هم نمیتواند به راحتی چیرگی خود را بر دیگران اعلام کند. او هم یک قربانی است با تمام شیطنتهای پیش بینی ناپذیرش.
دادگر همان طور که در متن به تحلیلی روزآمد اهمیت میدهد، در اجرا نیز بر آن است تا نو و متفاوت بنماید. ضرباهنگ تند را برای بیان مسائل انتخاب میکند تا همه چیز در ورطه عمل خودنمایی کند. بازیگران پرشتاب صندلیهای سفید را جابه جا میکنند تا تغییرهای صحنهای تداعی شود. همین صندلیها چیدمانهای متفاوتی را ایجاد میکند تا تنوع دیداری به همان ضرباهنگ تند کمک بیشتری کند.
موسیقی نیز بر این فضا تاثیرگذار است تا ضمن جریان پر شتاب، ذهن تماشاگر از خستگی احتمالی در امان باشد و مانند موسیقی بازی ها ناکوک و فالش نشود.
بازیگران هم بر آن هستند تا در القای نقشها کاملا بیرونی عمل کنند و با جدا شدن از نقش، در تعمیم پذیری نقشها بکوشند. رضا بهبودی در ارائه نقش ادموند بر آن است تا مرموزانه تر عمل کند، و این نقش را به جایی برساند که تحلیلهای محکمتری در اذهان شکل بگیرد. بازی خطرناک قدرت در بازی بهبودی نمود عینی مییابد. برای همین گاهی او مجبور به ارائه نقشی متین و مظلوم است، و گاهی سکوت خود را مقتدرانه میشکند تا بگوید چندان هم راضی به پذیرش این سرنوشت نیست که همه چیز از سیطرهاش خارج بشود و حتا میراث خوار پدر خود هم نباشد. گاهی مرموزانه ریگان و گانریل را در یک بازی پنهان برای اهداف شوم خود رسوا میکند. در پایان هم خود قربانی میشود چون این بازی حد و مرز مشخصی دارد و رسوایی گاهی و در نقطهای معلوم گریبانگیر خودمان میشود. این همه پیچ و خم در بازی بهبودی عیان میشود تا قدرت بازی او را اثبات کند. بازیگر در صحنه باید چون مهرههای شطرنج خلاقه و اندیشمند حاضر باشد تا از کیش و مات دور بماند و در نهایت هم بازی را به نفع بازی دهنده تمام کند.
بازیگران دیگر هم از این قاعده پیروی می کنند و هر یک بنابر نقش ارائه شده، سعی بر آن دارند تا جنب و جوششان شکل عینی تری بنماید.
هماهنگی بین بازیگران کار آرش دادگر بوده که کم هم نمیگذارد تا از آنها فعالیتی در خور تامل در صحنه بخواهد. فعالیتی که در آن بیان بدن به اندازه بیان کلام و حتا فراتر از آن نمود مییابد تا قدرت اجرا افزونتر شود. طراحی صحنه هم در یک فضای باز و با چیدمان متنوع صندلیها عیان میشود. حضور بازیگر در این طراحی نقش عملی و عینی دارد، اوست که صندلیها را میآورد و میبرد. بازیگر است که در کنار صندلی قرار میگیرد یا بر آن مینشیند تا یک لحظه نمایشی را تدارک ببیند. بنابراین یک فضای سیال و متخیل داریم تا ذهن تماشاگر در تکاپوی تجسم یک واقعیت چشمگیر باشد. واقعیتی که در دانستگی متوقف میشود چون بازدارنده است. هیچ کس نمیخواهد شوم بودن خود را ببیند! همه قدرت را بزرگ و متعالی میبینند که در تصاحبش میکوشند و از بین بردن دیگران را یک امر طبیعی تلقی میکنند. اما در این اجرا قدرت یافتن شوم مینماید و همین برای هر تماشاگری بازدارنده است.
نعیمی بر خلاف شکسپیر کردلیا و لیر را به هم میرساند و از قتل فجیع کردلیا و جنون افسارگسیخته لیر خبری نیست. به هر حال بازی سمت و سوی دیگری پیدا کرده است و ما با یک جریان تلخ و گزنده دیگر همسو شدهایم.
امیررضا-امیرحسین
http://questiong.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست