پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

به بهانه مرگ رو برت انکه


به بهانه مرگ رو برت انکه

مرگ رو برت انکه دروازه بان ۳۲ ساله و ملی پوش تیم ملی آلمان همه جهان را دچار تعجب کرد و این شگفتی وقتی بیشتر شد که بنا بر اظهار نظر ها و شواهد و قرائن او بعلت افسردگی دست به این اقدام زده است براستی مرگ او زنگ هشداری برای بسیاری از ما نمی تواند باشد

مرگ رو برت انکه دروازه‌بان ۳۲ ساله و ملی پوش تیم ملی آلمان همه جهان را دچار تعجب کرد و این شگفتی وقتی بیشتر شد که بنا بر اظهار نظر ها و شواهد و قرائن او بعلت افسردگی دست به این اقدام زده است براستی مرگ او زنگ هشداری برای بسیاری از ما نمی تواند باشد ؟ روبرت انکه جوان بود و همچنان بعنوان ملی پوش به تیم ملی دعوت می شد او سابقه عضویت در تیمهائی نظیر بارسلونا را داشت و در هنگام مرگ در تیم هانوفر مشغول به کار بود او در کنار خانواده خود یعنی همسر و دختری که به فرزندی قبول کرده بود زندگی آرامی داشت شاید بسیاری مرگ او را به مرگ دخترش لیلا نسبت داده باشند که در سال ۲۰۰۶ در اثر یک بیماری قلبی نادر در گذشته بود اما بنا به شهادت ترزا آنکه همسر و دکتر والتین مارکسر او دچار بیماری افسردگی پیش از مرگ دخترشان نیز بوده است براستی مرگ یک ورزشکار حرفه ای که دارای زندگی خانوادگی خوب و رفاه مالی و شهرت و ثروت و سلامت حداقل جسمی است نمی تواند زنگ هشداری برای همگی ما باشد ؟

پایان دادن زندگی برای مردی چون روبرت انکه چه ارمغانی می توانست داشته باشد ؟آیا تنهائی درون او را کسی توانست توجهی کند ؟در جهانی که زندگی می کنیم هر اتفاقی برای ما می تواند نشانه ای باشد و شاید این نشانه را بتوان اندکی صبر و بخشش و مهربانی و عشق نیز ترجمه کرد مرگ روبرت انکه در حالی به جهان فوتبال شوک وارد کرده است که حکایت خشم و نفرت و پرخاشگری در فوتبال ما به اوج می رسد در خبر ها هر روز می خوانیم که افراد چگونه در این فوتبال به هم نفرت می دهند محمد مایلی کهن که تا دیروز به علی دائی و پریروز به علی پروین و امروز به قلعه نوئی و رضا زاده حمله می کند از مرگ روبرت انکه چه می آموزد ؟آیا امیر قلعه نوئی که این گونه براحتی عنوان می کند که هیچگاه مایلی کهن را حلال نمی کنم لحظه ای اندیشیده است که مرگ روبرت انکه روزی به سراغ همه ما خواهد آمد پس چرا باید این گونه زندگی کنیم ؟

حکایت ناصر حجازی را در آخرین مصاحبه اش می خوانیم او همگان را نقد و متهم می کند که هیچ کس قدر او را ندانسته و سالها است که همگان با او دشمنی می کنند خداداد عزیزی هم به نوعی دیگر طلب از دنیا دارد و فکر می کند که تا به ابد این دعواها می تواند ادامه داشته باشد افشین قطبی هم دیگران را متهم به نادانی و بی فر هنگی می کند زیرا معتقد است که برد ایسلند که تیمی دسته چندمی است ( البته چون تیم ما) باید در حد افتخارات ملی حساب شود و همه غاقل از این که زمان حضور ما در کالبد فیزیکیمان ابدی نیست حکایت دیگر بزرگان ورزش هم چنین است جنگ و نفرت و زیاده خواهی تا بن استخوان چون سرطانی مخوف پیکره ورزش ما را فرا گرفته است و در این میان هیچ کسی نیست که اندکی به رفتن ها بیاندیشد بحث تنها مرگ نیست بلکه گاهی فراموش شدن از صحنه ورزش هم می تواند نوعی دیگر از رفتن است پس چرا باید این گونه به هم پریم ؟آری این حکایت آدمیان است که غافل باشند اما می پنداشتیم شاید مرگ بتواند پیامی دهد خوب بخاطر داریم در روز گاری که استاد دهداری با استعفای دسته جمعی بازیکنان مواجه شود.

چگونه مورد طعنه و انتقادها قرار گرفت و روزگاری که رخت از این جهان برکند چگونه همان هائی که پشت به او که نه بلکه تیم ملی ایران کرده بودند بر سر مزار او گریان و نالان بودند بخوبی به یاد داریم در روزها و ماههای آخر سیروس قایقران چند نفر او را همراهی می کردند و کار به جائی رسیده بود که سیروس دوست داشتنی فوتبال در بند عباس مهجور بود ووقتی که مرد همه به یاد او افتادند همین حکایت برای بسیاری دیگر نیز افتاد چند هفته پیش با مجتبی محرمی چه می کردیم و امروز کسی از او یاد می کند ؟ به هنگام سکته مغزی عابد زاده به یاد داریم چه کردیم و حالا با او چه می کنیم ؟ با دیگر فراموش شدگان فوتبال از قدیم و جدید چه کردیم و یا احیانا می کنیم ؟ بیائیم از مرگ روبرت انکه درس زندگی و رفاقت و بخشش و صداقت و صبر بیاموزیم که به قول شاعر

شاعر چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم بر بوسه نه کاکنون همانیم

تورج عاطف