تعادل و حقوق

می‌گم این چه بهشت ایده‌آل زمینی بود که همین خانه کوچک و زندگی ساده رو داره از من می‌گیره!؟.
ـ پروردگارا این همه تبلیغات در تلویزیون، رادیو، روزنامه و ... در سراسر زمین چه‌ایده‌آلی …

می‌گم این چه بهشت ایده‌آل زمینی بود که همین خانه کوچک و زندگی ساده رو داره از من می‌گیره!؟.

ـ پروردگارا این همه تبلیغات در تلویزیون، رادیو، روزنامه و ... در سراسر زمین چه‌ایده‌آلی رو نشون می‌دن که من هر وقت خواستم بهشون برسم، زندگیم سیاه شد؟!طبیعتاً اگر همسرم همین فکرها را می‌کنه، وضعیت ناامیدکننده‌ای به‌وجود آمده!می‌اندیشم شاید من اشتباه می‌کنم!؟ شاید همسرم این فکر را نمی‌کنه؟! آری ممکن است، اما چگونه؟من هیچ‌گاه از افکار و اندیشه‌های پنهان او آگاه نخواهم شد، مگر از زبان خودش.پس این چه امضای ۲۱ گانه‌ای بود که هنوز متن آن را نخوانده‌ام، چگونه تصمیم گرفته‌ام که آنها را انجام بدهم که انتظار دارم که انجام داده باشم. آیا همسرم هم اینگونه می‌اندیشد؟!

چراغ خانه

ـ کی چراغ خانه‌ام را به نام خداوند روشن کردم که روشن نشد؟!

ـ کدام روز را با نام خداوند آغاز کردم و نتیجه آن روشنی نبود؟!

ـ پروردگارا تو چراغ خانه منی، آن را هر روز که با نام تو روشن کردم، روشن شد.

ـ پروردگارا چگونه حتی یک روز این خانه به نوری روشن بوده است؟

ـ روز اول، روز دوم و... امروز من که نمی‌دانم چه امضاهایی کرده‌ام، چه ادعایی در تعادل و حقوق دارم؟!اراده هر یک از ما به بازگشت روی حلقه عشق، از چه منبع مقدسی صادر شده است؟این یک نیاز قطعی، طبیعی و مقدس است. من لیاقت دوست‌داشته‌شدن را در خود می‌بینم، پس چرا همسرم مرا ایده‌آل نمی‌یابد؟!

ـ راستی همسرم نیز چنین می‌اندیشد؟!هنوز هم اعتراف می‌کنم که امکان دارد مدت‌ها کاری را انجام داده باشم که تجاوز از قراردادی است که رسما امضا کرده‌ام.حقوق مسلمی که علاوه بر هر عهد دیگری که در دل دارم، برعهده من است. خودم امضاش کردم.می‌دانستم که هر امضایی، عهدی مسلم و قانونی است.چه چیزی مرا این‌قدر دستپاچه کرده بود؟

ـ من، من، من...!یادم آمد، در دلم می‌گفتم، پروردگارا دلش را پر از محبتم کن، من دلم را پر از محبتش یافته‌ام.این انگیزه شدید، هیجان خاصی در همه بخش‌های اندیشه‌ام ایجاد کرده بود که هنوز نمی‌توانم آن را بیان کنم.

ـ چگونه از همسرم انتظار همسری داشته‌ام، وقتی هنوز نمی‌دانم چه امضاهایی داده‌ام که همسر او شده‌ام؟!