پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
قاتلی که عاشق مجسمه های باغش بود
نمایش «باغبان مرگ» با تمرکز بر رابطه بین یک خبرنگار و یک قاتل زنجیرهای به روانکاوی این دو شخصیت میپردازد آن هم با تکیه بر مفهوم مرگ در خودآگاه و ناخودآگاه آنها. تریسی کندی (طناز طباطبایی) و آرنولد کرامبک (آتیلا پسیانی) دو کاراکتر نمایش هستند که در یک تکصحنه، تقابل و تاثیرپذیری آنها از یکدیگر با تکیه بر درام، دیالوگ، عناصر واقعی و تمهیدات اجرایی بسط پیدا کرده است. متن محمد چرمشیر با تمرکز بر این صحنه چیده شده که نهایت تغییر در آن، جابهجایی صندلیها در فواصل کوتاه و جابهجایی کاراکترها تا شیشه حد فاصل بین آنهاست، بهگونهای متعادل بین دو شخصیت توزیع شده تا بدهبستان آنها از نمای دور و متوسط به نمای نزدیک و اکستریم کلوزآپ بیاید. اجرای آروند دشتآرای از نمایشنامهای که ظاهرا متکی بر دیالوگ و تاثیرپذیری درونی کاراکترها از یکدیگر است همچون تجربههای قبلی این کارگردان منجر به تجربههای جدیدی شده که این نمایش را با حفظ خاستگاه اصلی و اولیه یعنی تئاتر با مدیوم سینما و تصاویر و نماهای سینمایی پیوند میدهد. هرچند رابطه تریسی و آرنولد در شکل کلی به رابطه کلاریس استرلینگ و هانیبال لکتر در فیلم«سکوت برهها» پهلو میزند که رویارویی آنها به جای کالبدشکافی قاتل آدمخوار بدل به روانکاوی گرههای کودکی زندگی زن میشود، اما این ایدههای اجرایی کارگردان«باغبان مرگ» است که این اجرای تئاتری را ملهم از ایدههای سینمایی میکند.
کارگردان با آگاهی از امکان محدودی که متن برای اجرا، حرکت و اکت بیرونی کاراکترها دارد (بهعنوان ویژگی متن نه نقطه ضعف آن) و با توجه به موقعیت رویارویی تریسی و آرنولد که نمیتواند در جایی جز یک اتاق ملاقات دورادور باشد، تلاش کرده از امکانات ممکن موجود بیشترین بهره را ببرد. دوربینی که مقابل هریک از بازیگران قرار گرفته، علاوه بر ثبت حرفهای ذهنی آنها بر صفحه تلویزیون پیش روی مخاطب، واکنشهای لحظهای یا به گفته بهتر لحظات حسی و شخصی آنها را نیز تبدیل به نماهای درشت و نزدیک میکند تا با این تمهید در عین تداوم رویداد محوری که ادامه مکالمه این دو شخصیت است، در لحظه نقبی به لایههای درونیتر شخصیتها زده شود و کالبدشکافی درونی آنها بهطور همزمان انجام شود. همانطور که تلویزیون در باقی لحظات، تصاویری سیال و شناور از باغ، درختان، مجسمهها، اسباببازیها و حتی چهرههایی را ثبت میکند که لزوما مرتبط با دیالوگهای همان لحظه نیستند اما میتوانند تداعیکننده دنیای غریب ذهنی آرنولد و ذهن به هم پیچیده تریسی باشند. نکته جالب در کنار این ایدههای اجرایی، حذف برخی اشیای واقعی صحنه است که کمک کرده ذهن مخاطب این جای خالی را به دلخواه پر کند و با دیدن تاثیر این شیء بر کاراکترها، اهمیت آن و تعبیری که میشود از آن داشت در ذهن مخاطب تعمیق پیدا میکند.
این اتفاقی است که در مورد مگسکش و مگس میافتد و هرچند صدای مگس شنیده میشود اما عینینشدن این ماجرای ساده که در صحنه اتفاق میافتد و آرنولد از آن حرف میزند باعث میشود این نبود، توجه را به یک رابطه و تعبیری که آرنولد از غریزی بودن مرگ دارد جلب کند. این تعبیر هسته اصلی نمایش است که در زیرلایههای قصه و رابطه این دو انسان پنهان شده و بدون آنکه تلاش خاصی برای بزرگنمایی آن صورت گیرد در مسیر این درام روانکاوانه به فراخور ذهنیت مخاطب خود را نشان میدهد و تداوم پیدا میکند. هسته اصلی رویارویی تریسی و آرنولد و آنچه در مدت یک ساعت زمان نمایش بهتدریج خودنمایی میکند چیزی نیست جز میل اجتنابناپذیر یا همان غریزه انسانی برای مواجهه با مرگ یا به تعبیر نمایش، باغبان مرگ.
نیما آزاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست