پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

به روایت عباس معروفی نویسنده کیست


به روایت عباس معروفی نویسنده کیست

عباس معروفی «اینسو و آنسوی متن» عنوان سلسله برنامه هایی است که بخشهایی از آن به لطف دوستی, تهیه و پخش شده است من این برنامه را که حاصل ۳۰ سال نوشتن, خواندن, آموختن و تجربه های من است برای نسل جوان ایران نوشته و ساخته ام

عباس معروفی: «اینسو و آنسوی متن» عنوان سلسله برنامه هایی است که بخشهایی از آن به لطف دوستی، تهیه و پخش شده است. من این برنامه را که حاصل ۳۰ سال نوشتن، خواندن، آموختن و تجربه های من است برای نسل جوان ایران نوشته و ساخته ام.

پیش از انتشار این کتاب توسط نشر «ققنوس» هر هفته یک نوشته را در اختیارتان میگذارم تا در روزنامه «هم میهن» منتشر شود.

● نویسنده

برخی معتقدند که هر کس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، میتواند نویسنده شود. بعضی میگویند انسان باید از استعداد و بلکه از موهبت الهی برخوردار باشد تا داستان بنویسد. عده ای نیز بر این باورند که نویسندگی نیاز به یک جنم ویژه دارد اما هر کس که میتواند چیزی بنویسد، لزوما داستان نویس نیست.

● نویسنده کیست؟

در زندگی همواره اتفاقاتی رخ میدهد و آدمها هر روزه چیزهایی میبینند که دلشان میخواهد، می توانستند آن را بنویسند و معمولا بسیاری از افراد در ذهنشان نوشتن را می نویسند یا خیال میکنند که دارند، می نویسند اما همین که پشت میز مینشینند تا بنویسند، درمی یابند که نمی توانند. یک پیکرتراش کوه سنگ را دستمایه کار خود میکند اما نویسنده با هیچ مواجه است یعنی با کاغذ سفید.

بنابراین نوشتن داستان و رمان کار ساده ای نیست. اینکه تو همه بافته های ذهنیات را با خود به پشت میز بیاوری ساده است، اما چه جوری آن را بر کاغذ منتقل کنی، سختی کار آغاز میشود. یک کاغذ سفید، یک پنجره که بتوان تخیل را پرواز داد، یک مقدار علاقه، اندوختن تجربه زندگی، خواندن کتابهای داستان و نمونه های درجه یک ادبیات ایران و جهان، شرایط لازم نویسنده شدن است اما کافی نیست. نویسنده ۱۰۰ صفحه میخواند و یک صفحه مینویسد.

ما آثار آنتوان چخوف را میخوانیم که ببینیم چه کار کرده که ما نکنیم و آثار همینگوی را میخوانیم که ببینیم چه کار نکرده تا ما انجام دهیم. نویسنده نیاز به تربیت کردن ذهنش دارد؛ برای داستان دیدن همه چیز. یک داستاننویس جوری چارچوب ذهنش را برای ساختار داستان تربیت میکند که حتی رویاهایش هم ساختار داستانی پیدا کند. اما چگونه میتوان یک موضوع خوب برای یک داستان پیدا کرد؟

این سوالی است که همواره در ذهن داستان نویس جوان مطرح میشود، هیچ پاسخی مناسبتر از این پرسش دوباره نیست که: داستان خوب را چگونه باید نوشت؛ زیرا موضوع بد وجود ندارد اگر به اطراف خود نگاه کنید، روزنامه ها را ورق بزنید در همه اتفاقات و حوادث و اخبار حتما دستمایه هایی برای یک داستان خوب وجود دارد.

اما آیا هر داستانی که نوشته شد، میتواند در این هیاهوی تولید، خودی از خود نشان بدهد و شانه به شانه آثار هنری بزرگ بایستد؟ بله، موضوع بد وجود ندارد.

فقط داستان خوب وجود دارد و داستان بد در درازی زمان وجود خود را خود انکار میکند. مثلا چقدر فیلم دیده اید که بعدها وقتی به عکسی از آن فیلم برمیخوریم، یادمان نیست که موضوع فیلم چه بود.

چقدر فیلمهای هالیوودی دیده ایم با هنرپیشه های معروف! چقدر کتابهای جنجالی خوانده ایم که زمانی بعد هیچ چیزی از آن در ذهنمان نمانده و برعکس چه کسی میتواند «گربه در باران» همینگوی را از یاد ببرد؟ یا چطور ممکن است «بیگانه» کامو فراموش شود و «ژرمینال» امیل زولا و «رگتایم» دکتروف و «ناتور دشت» سالینجر؟

هیچ کتاب یا فیلم و به طور کلی هیچ اثری به صرف تبلیغات و جنجال برپا نمیماند، هنر با کمک عصای زیربغل جز چند قدم بیشتر نمیتواند راه برود، هنر باید بر پاهای خودش بایستد. ما تصمیم میگیریم داستان خوب بنویسیم، داستانی که بهترش را کسی نتواند بنویسد؛ یعنی خودمان جوری داستان را بنویسیم که بهترین نوع و نمونه روایت آن داستان باشد.

این کار ساده نیست اما دشوار هم نیست وگرنه چخوف، هدایت، گلشیری، مالامود، همینگوی، سالینجر، بکت و خوان رولفو وجود نداشتند. فقط باید از جا بلند شویم و خود را برای کاری بزرگ و هیجان انگیز آماده کنیم.

● داستان کوتاه

ادبیات در قالبها و فرمهای مختلفی ارائه میشود: داستان، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، انکدوت، حکایت، افسانه، شعر و متنهای دیگر. من در این برنامه بیشتر درباره ساختار داستان حرف میزنم.

اگر ساختار رمان را یک باغ تصور کنیم که معمولا با بیل شکلش میدهند، داستان کوتاه یک باغچه است که با دست مرتب میشود. من ترجیح میدهم البته رمان را هم با دست بنویسم.

هرچند که این، کاری است کشنده، اما خار دل را دست میکند. داستان کوتاه مثل باغچه با دست مرتب میشود و در یک نظر در چشم مینشیند. صفدر تقیزاده، مترجم و داستانشناس ارزشمند معاصر درباره داستان کوتاه چنین مینویسد:«داستان کوتاه انعطاف پذیرترین نوع ادبیات داستانی است. داستان ممکن است مجموعهای از چند حادثه یا تک گویی یا توصیفی ساده از واقعهای بدون شخصیت باشد.

«کوتاه» بودن آن هم میتواند چیزی بین یک صفحه تا ۱۰ هزار کلمه را در برگیرد اما از ویژگیهای مشخص داستان کوتاه این است که پس از خواندن به علت بیان حالات انسانی و اجتماعی بلند «جلوه» کند.

داستان کوتاه که در اوایل قرن نوزدهم یتیمی بینام و نشان بود به صورت متداولترین و مردم پسندترین قالب ادبیات داستانی وارد قرن بیستم شد.

یکی از دلایل آن علاوه بر تحولات صنعتی و اجتماعی و فرهنگی، رواج فراوان نشریه و مجله در قرن بیستم بود.

این نشریه ها به سبب خوی سرعت طلب خوانندگان خود به متون کوتاه و تصاویر بسیار و مطالبی که حوصله خوانندگان را سر نبرد، نیاز وافر داشتند. بدین ترتیب، داستان کوتاه خوانندگان فراوان یافت و نیاز بدان موجب افزایش کیفیت شد و رفته رفته به مرحله تکامل رسید و سرانجام به صورت شاخه ادبی و هنری مستقلی با امکانات بیانی موثر از حالات برون و درون انسان درآمد.»

منبع:shafighi.com