یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

سروش ملت پرست


سروش ملت پرست

در نفی رویکرد بت انگارانه به دموکراسی

کشورها چون از تجمع ما پدید آمده اند، همان هستند که ما هستیم.

قوانین و احکام شان بر مبنای طبایع ما و اعمال شان کردار زشت و زیبای ما است در مقیاسی بس بزرگتر

● ویل دورانت، درآمدی بر تاریخ تمدن

خوب و بد، سخت و آسان عرصه تاریخ جولانگاه آرمان ها، اندیشه ها، چالش ها و تضاد هایی بوده و هست که جمع جبری شان در تقابل همگرایی ها و واگرایی های موجود تکامل تدریجی جامعه بشری را در بر داشته است.

در مسیر پرفراز و نشیبی که کاروان بشریت طی کرده است، رسیدن به مقطعی که حق حاکمیت انسان ها بر سرنوشت خویش به تصور و تصدیق درآمد، نقطه عطفی به شمار می رود چرا که اصول مردمسالاری و به پیوست آن حاکمیت ملی، بر تمامی موانع ساختاری و مرزهای ذهنی و ایدئولوژیک اولویت یافته و در گذاری جهانی پویشی مستمر در راه دموکراسی به عنوان پروسه یی جهان گستر تداوم دارد.

● دموکراسی؛ نمادین یا نهادین

سده هاست همراه با تعریف دموکراسی به منزله تاکتیکی جهان گستر از تکنیک های گوناگون بهره گرفته می شود در جهت تقویت ساختارهای اجتماعی- سیاسی و انسجام هر چه بیشتر میان نهاد دموکراسی و جامعه انسانی کنشگر پیرامون آن، همچون دموکراسی مستقیم، دموکراسی نخبگان، دموکراسی پارلمانی، دموکراسی سوسیالیستی و... که مترادف است با نفی هرگونه رویکرد بت انگارانه به دموکراسی و متضمن مصونیت نهاد دموکراسی از فرو رفتن در قالب های پوپولیستی.

دموکراسی در جهان معاصر و نظام بین الملل از چنان اهمیت و نفوذی برخوردار شده است که اکثریت نظام های سیاسی، سرسختانه متمایلند به انتساب خود به نهاد دموکراسی، تدوین قواعدی دموکرات، ارائه پیشوند ها و پسوندهای دموکراتیک و البته در بسیاری موارد در تضاد با انبوه معضلاتی که ماهیت به اصطلاح دموکراتیک و به واقع ضددموکراتیک این گونه نظام ها را به زیر سوال برده است، مانند دگماتیسم، واپس گرایی، خودکامگی، تمرکزگرایی، نفی مطلق اپوزیسیون، میلیتاریسم و...

سنخیت یافتن مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر، اومانیسم (انسان مداری) و... در جامعه جهانی با چشم اندازهای فرهنگی - اجتماعی و سیر و روند طبیعی (و نه تحریفی و اقتباسی) تغییر و تحولات جوامع است که موجب ریشه گسترانیدشان بر بطن و متن جوامع انسانی شده، آنها را بدل می کند به گفتمان غالب در گستره معانی که با یکسری دلالت ها، وضعیت شخص نسبت به جامعه و جوامع نسبت به یکدیگر مشخص می شود.

پیامد تغییرات در راه تحقق فرهنگ دموکراسی و مناسبات اجتماعی به منزله روحی است برای در برگرفتن نظام اجتماعی به مثابه جسم، صددرصد باید از خود من، از خود ما و از خود مردم آغاز شود چرا که دموکراسی ایده آل را نه حاکمیت های سیاسی و نه سایر ممالک به جامعه هدیه نخواهد داد و کالای وزینی به نام دموکراسی در هیچ بازار مکاره یی به مزایده و مناقصه گذاشته نخواهد شد. (دقیقاً یادآور داستان پروسه اصلاحات ریشه یی و پروژه شبه اصلاحات باد بنیان)

● افول فرهنگ اجتماعی - فاصله ما با دموکراسی

یک سوی عالم با ۳۰۰-۲۰۰ سال تقدم زمانی ناشی از تکوین و تاسیس ذهنیتی مدرن، نقاد و پویا دموکراسی را نهادینه کرده، آن را با پلورالیسم (کثرت گرایی) ترکیب کرده و حال در تعقیب پروسه جهانی شدن است و به پروژه غربی سازی جهان نگاهی چند سویه دارد و سوی دیگر عالم مثلاً اینجا در ایران از مشروطه تاکنون جامعه له لهی می زند شگرف که بناست نهال دموکراسی (شاید در لازمان و لامکان)، غرس شود، چهره کند، جوانه بزند و... که جامعه بعدها ملزم و متعهد به پاسداری از نهاد دموکراسی باشد و انگار بناست با عبارت و کلیشه چندش آور آبیته یا قرمزته، به دموکراسی خواهی مان جامه عمل بپوشانیم. وای بر ما... جدااز اصطکاک دائمی مردم با ساختارهای دیرپای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... دیر زمانی است که در اقلیم عقیم همرنگی با جماعت، از خود بیگانگی و رضایت خاطر ی پوچ در قبال کپی برداری و تقلید بلااراده از دیگران، افت فاجعه بار فردیت ها و گم گشتگی هایی یکی پس از دیگری را در بر داشته است.

به یقین نیاز اساسی جامعه ایران نوزایی- رستاخیزی است، فرهنگی در تلفیقی راستین و نه جعلی میان مدرنیته و ریشه ها و مواریث فرهنگی ایرانی تا بلکه به یمن یک زلزله صدها ریشتری در ذهنیت جامعه (که اینک در نهایت مثبت اندیشی تنها می توان قالب شبه مدرنی از همان مفهوم جانگداز توده را در آن به عینیت درآورد)، جهت ارائه حرکات و رفتارهایی نو و منطقی به سوی دموکراسی، انسان هایی نوگرا را که به نظر دانیل لرنر دارای مشخصاتی اینچنین هستند، پدیدار ساخت؛

- با طرز تفکر و دید جهانی و نه محدود محلی

- شهرنشین

- باسواد

- دارای قدرت انتقال تفکر

- مشارکت کننده

همچنین جهت نهادینه شدن و تعمیم دموکراسی در جامعه، عامل محوری ذهنیت امروزین جامعه است که در تقابل با ساختارهای مبهم و ناکارآمد از آن انتظار ارائه رفتارها و حرکاتی فعالانه و نه منفعلانه، جست وجوگر و نه پذیرا، یک شخصیتی و چند بعدی و نه چند شخصیتی و تک بعدی می رود. دموکراسی در مدار منطق و مدارا و نقد پیوسته جای گرفته و جریان می یابد. رویه سهل و در عین حال سرسام آور سال های اخیر که با تقلید ی بی اراده و کورکورانه صرفاً برداشت های سطحی از فرهنگ و تمدن پربار غرب باب شده و به جای کار سخت تر و در عین حال ارزشمند تر یعنی آشنایی با اندیشه ها و شناخت درونمایه ها و نه ظواهر فرهنگ غرب و معرفت یافتن به مناسبات اجتماعی موجود، رویکردی بچگانه و باری به هر جهت به جهان مدرن دارد را مطلقاً نفی کنیم که خود و پیرامون خود را با مصنوعات غربی آراستن، از خود بیگانگی نام دارد و نه مدرنیته و تجدد و به عقیده بسیاری تشخص، و تکیه به ابزار غربی به جای تاکید بر منطق و تفکر نهفته در آن تنها و تنها معرف نوعی مدرنیته سراپا تحریفی شده است و فاصله فراوان میان شبه دموکراسی تا دموکراسی را تنها در گذر از این لایه های معرفتی می توان طی کرد و گام اول و آخر در این طی طریق باز هم هیچ چیز نیست مگر شناخت و آگاهی.

از آنجا که ما نیز چون تمامی ابنای بشر با نیازها، غرایز و ذهنیات خویش درگیریم، لازم است تمامی مفاهیم، مضامین و مقولات از آسمان به زمین آمده و برای همین مردم و در همین جامعه جنبه مقبولیت و کارکردی بیابند.

از یاد نبریم وظیفه محوری و کارکرد فوق تصور خانواده ها را در زمینه پرورش و تربیت فرزندان (که به نظر می رسد با توجه به تراکم ناهنجاری های موجود در سطح جامعه که متاسفانه در آستانه تبدیل شدن به هنجار قرار دارند، نظیر هتاکی، خودشیفتگی و...) مورد غفلت واقع شده، که در صورت توجه همه جانبه و اولویت یافتن می تواند بستر ذهنی - روانی مساعدی را برای القا و پذیرش وجوه فرهنگی و جامعه پذیری آتی کودکان فراهم آورد تا بلکه به پیوست یک رفرم اساسی در ساختار و کارکردهای آموزش و پرورش دانشگاه در گذر زمان نسلی موجودیت یابد، با شناخت و الزام درونی به فرهنگ دموکراسی که همواره بااحترام به حقوق خود و سایرین، احترام به روح جمعی یعنی قانون اساسی و اجرای اجتناب ناپذیرش را بدون هیچ تمایز و مرزبندی در جامعه انتظار داشته باشد.

«بزرگترین انقلاب در جامعه، انقلابی تعلیمی و تربیتی است. دستیابی به دموکراسی در هر جامعه بستگی به میزان دانش افراد آن جامعه و فرهیخته بودن آن افراد دارد. هرچه گفتمان استدلالی بیشتر باشد میل جامعه به دموکراسی بیشتر می شود.»۱

پی نوشت

۱- پنج گفت وگو با چنگیز پهلوان، عطایی،۱۳۸۲