سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
آسیب شناسی ادبیات داستانی جنگ تحمیلی
پدیدة جنگِ هشت ساله در طول دو سه دهة اخیر بزرگترین رویداد تاریخی کشور ما به حساب میآید. این جنگ با جوهرهای تدافعی، معنوی و آزادیخواهانه تأثیرات شگفتانگیزی بر جوانب گوناگون زندگی اجتماعی، سیاسی، مذهبی، فرهنگی، ادبی و حتی شخصی مردمان این مرز و بوم بر جای نهاد. با حادث شدن این رخداد پرتلاطم و دردانگیز، نویسندگان ادبیات داستانیِ جنگ در ثبت و درج هنریِ آن چشم به راه تاریخنویسان و ادیبان رسمی ننشستند و از همان روزهای آغازین جنگ، که فضایی سرشار از شور، التهاب و تبآلودگی بر آن حاکم بود، تا واپسین لحظههای نبرد و حتی تا هماکنون، که تفاوتهای فراوانی در نحوة نگاه و نگرش هنرمندان و مردم نسبت به جنگ ایجاد شده، دست از تلاش و نوشتن برنداشتهاند تا بتوانند هم ریشه و هویّت تاریخی این ملّت را به هنگام وزش تندبادهای حادثههای هولانگیز استوار و ماندگار کنند و هم راه نوی در برابر دیدگان نسلهایِ نو به نوِ آینده بگشایند و مرزهای رهایی و رستگاری را به آنان نشان بدهند.
امّا نگارنده در این جُستار بر آن است که ضمن احترام به گامهای برداشتهشده و ارجگذاری فروتنانه به زحمات کسانی که در این عرصه دست به قلم بردهاند، به برشماری و ارزیابی منصفانة ضعفها، نارساییها و آفتهای آسیبزایی که تحت شرایط ویژة نبرد یا هر دلیل دیگر به قلمرو ادبیات داستانی راه یافتهاند، بپردازد و با کوشش برای پی بردن به نقیصهها و در صورت امکان ارائة راهکارهای مناسب برای رفع آنها، رسالت خود را برای آسیبزدایی از نهال نوپای ادبیات داستانی جنگ، که در سختترین شرایط ریشه دوانده و حیات و هویّت یافته است، به قدر توان به انجام برساند.
حوادث عظیم و رویدادهای تکاندهندهای که زندگی و تاریخ یک ملّت را متأثّر و دگرگون میکند، بیتردید فرهنگ، هنر، ادبیات و حتی بینشها و نگرشهای مردم آن کشور را در ابعادی وسیع دچار تطوّر و تحوّل میگرداند.
دفاع هشت سالة اعتقادی و یکپارچة مردم دلاور این سرزمینِ حادثهخیز نیز یک جریان گسترده و نیرومند ادبی را پدید آورد که با توجه به اهمیت کانونی این برهة سرنوشتساز در تاریخ فکری و فرهنگی این مملکت، نقد و تحلیل جامعنگرانه و شناخت و بازکاوی دقیق و عمیق جریانهای ادبی این دوره، بهویژه ادبیات داستانی، امری ضروری به نظر میرسد؛ زیرا ادبیات داستانی پارهای جداییناپذیر و درعینحال گستردهترین عضو پیکرة ادبیات دفاع مقدس است و بررسی همهسونگرانة آن علاوه بر ارزشمندیهای والای ادبی، برای پژوهشگران سایر رشتههای حوزة علوم انسانی نیز از ارج و اعتباری ممتاز و استثنایی برخوردار است و هرگونه تأخیر و تعلّل در بازشناسی هوشمندانة این فرآیندِ هنریِ برآمده از متن جنگ به فرصتسوزی فرهنگی جبرانناپذیری منجر خواهد شد؛ زیرا شاید دیگر موقعیتی برای همدلی و همزبانی با کسانی که در این واقعة آغشته به خون و باروت زیسته و در آن حال و هوای تپشناک و آتشآلود تنفس کردهاند، نیابیم و با دور شدن روزافزون از این رُخداد بینظیر، آفت خاموشی و فراموشی باعث گمگشتگی بسیاری از عناصر گرانقدر آن گردد و بینصیبیِ کاهلانة ما از این موقعیت گرانبها، دیر یا زود آسیبها و لطمات خود را برملا کند و ما را در محکمة وجدان تاریخی، سیلیخورِ مذمّتهای بحقِّ نسلهای آیندة این مرز و بوم گرداند.
● پیشینة پژوهش
جنگ با دگرگون ساختن زندگی و زمانه، ادبیات را نیز که آیینة زمان است، دچار دگرگونی و تحول میکند؛ ازاینرو ادبیات یک دوره با حوادث و مسائل آن عصر رابطهای ناگسستنی دارد و در بازنمایی و انعکاس زیر و بمهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و تاریخی جوامع انسانی نقشی محوری ایفا میکند؛ گرچه پیشینة بازتاب جنگ در ادبیات به دوران کهن و روزگارآلود اسطورهها و حماسهها بازمیگردد و در آثاری چون گیلگمش، ایلیاد، شاهنامه، سرود رولان و... نمودی آشکار یافته؛ اما شکل داستانیِ امروزینِ آن بهگونهای چشمگیر و برجسته از اثر گرانسنگ لئون تولستوی (۱۸۲۸ـ۱۹۱۰) سر برآورده. رمان جنگ و صلح که بیانگر اوضاع روسیه در زمان لشکرکشی ناپلئون بدان کشور است، در مدت پنج سال (۱۸۶۴ تا ۱۸۶۹) به رشتة تحریر درآمد و این در حالی بود که نگارندة آن حدود ده سال پیش از نگارش آن اثر، مستقیماً نبردی دیگر را تجربه کرده بود.
با وقوع جنگ جهانسوز اول(۱۹۱۴-۱۹۱۸ م.) شاخة جدیدی از ادبیات که روایتگر بحرانها، پریشانیها و دردمندیهای بشر وحشتزده در آن روزگار پرتب و تاب بود، با شکلی گسترده و بهگونهای رسمی به وجود آمد و نوابغی چون استیفن کرین، رومن رولان، برنارد شاو، هانری باربوس، استفان تسوایک، آرنولد تسوایک، آندره مالرو، زیگفرید ساسون، استاندال، ساموئل بکت، ولتر، گی دو موپاسان، آنتوان دو سنت اگزوپری، جان دوس پاسوس، اریش ماریا رمارک، همینگوی، جان اشتاین بک، اریک نایت، یوردان یووکف، شولوخوف، الکسی نیکلایویچ تولستوی(۱۸۸۳-۱۹۴۵)، بوریس پولهوی و دیگران با الهام از جنگهای عالمگیر اول و دوم یا تحت تأثیر وقایع و کشمکشهای منطقهای، میهنی، مذهبی و... دست به آفرینش شاهکارهایی زدند که همچنان در ردیف گنجینههای ارجمند ادبی و میراثهای ماندگار فرهنگ بشری قرار دارند. برخی از این قلل ادبی جهان مثل جان اشتاین بک، همینگوی، آرنولد تسوایک و اریش ماریا رمارک با نگاهی نقّادانه، در آثار خود به تقبیح و مذمّت جنگ پرداخته و ایجادگران اوضاع آشفته و ناامنکنندگان جهان زیستِ آدمیان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادهاند.
البته نظریهپردازان و منتقدان حرفهای و اثرگذار عرصة ادبیات مغربزمین همچون گئورکی لوکاچ، لوسین گلدمن، رنه وِلّک و تری ایگلتون نیز در این خصوص بیکار ننشستند و با تیزبینی و ژرفاندیشی خاصّ خود نکات ارزنده و قابل تأمّلی را در مورد آثار بزرگی که با درونمایة جنگ نگاشته شدهاند، گوشزد کردهاند؛ اما درخصوص آسیبشناسیِ ادبیات داستانیِ جنگ و مقاومت در ایران جز نوشتههای جسته و گریخته و گفتگوهای غیر منسجم و مصاحبههای تقریباً قالبی و کلیشهای کاری شاخص، شایسته و درخورِ تأمل صورت نگرفته تا بتواند بهدرستی روشنگر حقایقِ پنهانِ موجود در این گسترة عظیم و رازآلود باشد.
جنگ، دوزخ عواطف عالی انسانی، نابودگر آرامش و آسودگی زندگی و «مصرفگاه عظیم جانها و مالهاست.»۱ شاید برای پرهیز از این تابوی بزرگ معرفت بشری است که در فرهنگ کشور ما در بیشتر اوقات به جای این واژه از تعبیر «دفاع مقدّس» بهره جسته میشود؛ بااینهمه گاهی انسانها ناگزیر میشوند که بجنگند تا به آشتی و امنیّت دست یابند. در چنین شرایطی ادبیات بهعنوان قلمرو اصلی ارزشها و اندیشهها، ضمن تقویت روح جمعی حماسه و ایثار به نمایش هنریِ التهابها، تبوتابها و هیجانات شورانگیز ملتها در برهههای حساس و حیاتی نبرد که عموماً با مصائب و متاعب فراوانی همراه است، میپردازد.
با شعلهور شدن آتش جنگِ ناخواسته در ایران و تداوم آن در طول سالیان دراز، ادبیاتی با ویژگیهای خاص و منحصربهفرد در این کشور پدید آمد که شاخة ادبیات داستانیِ آن به دلیل برخورداری از ظرفیتهای قابل توجه در انعکاس عینی و جزءنگارانة حالات گوناگون آدمیانِ درگیرِ جنگ، برخلاف محدودیتهایی که در شعر وجود دارد، عرصة وسیعی را برای فرانمایی و بازتاب فرهنگ ایثار و شهادت فراهم کرد. با گذشت زمانی نسبتاً دیرآهنگ از فعالیت این نوع ادبی، ماهیت و هویت آن در ذهنها و زبانها جای گرفت و نیاز به شناخت خصایص و مؤلّفههای آن، جهت تعیین جایگاه و قرار دادن آن در طبقهبندیهای ادبی و هنری روزبهروز بیشتر از پیش احساس شد؛ ازاینروی بهکارگیری نقد بهعنوان وجدان ادبیات، ضرورتی اجتنابناپذیر یافت. بر همین اساس نگارنده بر آن شده است تا در این مقاله ضمن پاسداشت همة مجاهدتها و فضیلتهای قابل ستایشِ داستاننویسانِ حوزة مقاومت و پایداری و رعایت جوانب انصاف و تقوای ادبی، ضعفها و کاستیهایِ شکلی، محتوایی و تکنیکیِ راهیافته به آثاری از این دست را بر پایة معیارها و مقیاسهای نقد علمی، مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و آسیبهایی را که از این رهگذر متوجه ترویج هنرمندانة فرهنگ ایثار و شهادت شده است، با رعایت ایجاز بهصورت فهرستوار برشمُرَد و در صورت لزوم به معرفیِ دلایلِ بروزِ این عیوب زیانبار بپردازد. بدان امید که این تلاش مختصر بتواند نقشی سازنده در هموار کردن مسیر اهل قلم برای تولید آثاری هرچه وزینتر ایفا نماید و در حدّ خود راهگشای یک جریان سالم ادبی در حوزة داستان جنگ باشد.
گرچه تنها برشمردن عیوب یک ژانرِ ادبی ویژه، بهسان دروغ گفتن به اندازة همة خوبیهای نگفتة آن نوع ادبی خاص است۲؛ اما از آنجایی که موضوع این بحث «آسیبشناسی ادبیات داستانی جنگ» میباشد، ما ضمنِ پیش چشم داشتن همة محاسن و برجستگیهای انکارناپذیر آثار خلقشده در این زمینه، بهعنوان یک وظیفة اخلاقی ـ ادبی و بهمنظور همکاری صمیمانة هنری با اهل قلم و به جهت اعتلا و ارتقایِ این هنر راستین، کاستیها و نقیصههای مخرّب و صدمتآفرین رخنهکرده در این حوزه را ذیل سه محور عمدة فرم، محتوا و تکنیک مورد نقد و تحلیل قرار میدهیم.
● از نظر فرم، شکل و شیوه
▪ عرضة مستقیم تجربیات حاصل از جنگ، بدون پیچش و پرداخت هنری
جوهره و خمیرمایة بسیاری از داستانهای جنگ خاطرات رزمندگان، ایثارگران و شهیدان است. اما برخی از نویسندگان، بندی و مصلوبِ همین خاطرات باقی ماندند و با نگاهی عینی و مستند نسبت به جنگ بدون شکار لحظههای ناب داستانی، روایتهای توضیحی و گزارشی را بر بازتولیدِ توفیقآمیز اثر با اسلوبی هنری از نقشمایههای خاطرات ترجیح دادند و به جای ارائة تصویر هنرمندانه و پرطراوت از صحنهها، به عرضة مستقیم دیدهها و شنیدهها با چاشنی هیجان و شور و شعار بسنده کردند و همین روند سبب گردید که آثار این نوقلمان با وجود برخورداری از گوهر صداقت و احساسات پاک و زلال در گذر زمان به بوتة فراموشی سپرده شود. حال آنکه آنان میتوانستند با پرهیز از آسانطلبی و بهکارگیری قلمِ سحرانگیز، ورایِ صورت مشهود و ملموس، جان و جوهری جاودانه در کالبد ماجراها بدمند و به ماندگاری و پایندگی آثار خود در ذهن و زبان آیندگان کمک شایانی بنمایند.
▪ الگوهای محدود تکرارشونده در داستانهای جنگ
در بسیاری از داستانهای جنگ شاهد تکرار ماجرایی واحد با شیوهای یکنواخت و کلیشهای هستیم. محور این طرحهای قالبی، که در دهة اول تبدیل به نظام ادبی داستان جنگ شده بود، بدینگونه است که افرادی غیر معتقد به دلایل مختلف پایشان به جبهه باز میشود و در کمترین زمان ممکن تحت تأثیر روحیاتِ معنویِ «قهرمانِ اصولِ» داستان یا همان شخصیت مثالیِ آرزوشده، دگرگونی اعتقادی مییابند و تا مرزهای دور ایدهآلیسم آسمانی پیش میروند و گاه نیز با شهادت، تطهیر شده و به حریم قدس پروردگار راه مییابند. حال آنکه «تغییر کیشهایِ [ناگهانی] و تحولّات فوری نه با هنر دمسازند و نه با طبیعت؛ نه نیز احتمال وقوع دارند (آلوت، ۱۳۸۰، ص ۹۲). لازمة چنین دگرگونیهایی،
درگیریها و کشمکشهای فراوان درونی و بیرونیِ افرادِ داستان است و این ضعفِ دلالتگری به حقیقتمانندی و باورپذیری اثر لطمه میزند. اینگونه داستانها به دلیل چهرة مزاحم و مداخلهگرانة راوی، تکرار جریان همسان، همنوایی با ارزشهای تبلیغشده و مسلّط بر فضایِ ذهنیِ زمانه و بیبهرگی از اصالت و خلاقیت فاقد ارج و اعتبارِ هنریِ ماندگار هستند.
▪ اصرارورزی بر جنبههای آموزشی و تربیتی داستان
ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بهصورت مستقیم با هدف ساخت الگوی رفتاریِ همگانی و دیکته کردن آن بر مخاطبان، بسیاری از داستانهای حوزة ایثار و مقاومت را در ابعاد بیرونی و درونی دچار سستی و ضعفِ مفرط گردانیده است. این دسته از نویسندگان بدون در نظر داشتن پیچوتابهای روحی انسان و بُغرنجیهای جهان امروز، سایههای سنگینِ سلوکِ اعتقادی خود را بر جهانبینی و نگرش ادبی خویش تحمیل کرده و ارزش آفریدههای داستانی خود را تا حدّ یک مرامنامة عقیدتی و سیاسی کاهش دادهاند. این محصولات نوشتاری به دلیل بیبهرگی از پالایش ذهنی و ذوقی نیرومند، دور ماندن از تنشهای داستانی، نداشتن اندیشههای عمیق و چند لایه، کلّینگریهای غیر هنری، ناتوانی در وضوح بخشیدن به رنجهای بشری با شفقتی هنرمندانه و فقر جنبههای دراماتیکی آثاری کسلکننده و ملالتبار از آب درآمدهاند و نتوانستند مخاطب چندانی را برای خود دست و پا کنند.
باید در نظر داشت که وسوسة سودمندی اخلاقی و اجتماعی نباید به آکنده شدن ادبیات داستانی جنگ از پندهای گزنده و اندرزهای آزاردهندة آشکار منجر شود. درست است که «اخلاق، قلب داستان»۳، میباشد و هنر اخلاقگرایانه به شکوفایی احساسات ناب و اصیل انسانی کمک شایانی میکند؛ اما شایسته است که این عنصر حیاتی، که به نوعی تأیید زندگی حقیقی نیز هست، با لحنی کتمانی و بیانی پنهانی، نسیمآسا، وارد حفرهها و روزنههای ناپیدای داستان شود و به گونهای نامحسوس و نرمنرمک در ذهن و ضمیر خواننده رسوب کند و در دگرگونیهای مثبتِ رفتاری او نقشی محوری از خود بر جای بگذارد.
▪ شتابزدگی در خلق اثر و تن زدن از بازنویسیهای مکرّر و بازبینیهای دقیق
با توجه به اینکه بسیاری از آثار داستانی ما در گرماگرم نبردِ پرتلاطم جبههها، شرایط تبخیز و شررریزِ جنگ شهرها، آوارگی پراِدبارِ مردم جنگزده، یا با فاصلة اندکی پس از فروکش کردن شعلهها و شرارههای جنگ و قبل از التیامیافتگیِ دردها و داغها به وجود آمدهاند، به سبب بروز و ظهورشان در اوضاع محیطیِ ویژه و حال و هوای خاص، عمدتاً شتابآلود، شعاری، احساساتی، جانیفتاده و پر از شاخ و برگهای زاید و اضافی هستند.
علاوه بر همة این عوامل درهمتنیده، دست به کار شدن کسانی که موفق به درک جنگ از فاصلة نزدیک شده بودند و میخواستند در حرکتی رسالتآلود، راویِ امینتر و دقیقتر جریان جنگ باشند، اما از ذوق و ذائقة ادبی لازم بیبهره بوده و هیچ آگاهی و تجربهای از فنون داستاننویسی نداشتند، نیز در پدید آمدن آثاری سطحی، خاطرهوار، برونگرا و گزارشی نقشی قابل ملاحظه داشته است؛ حال آنکه داستاننویسی امری درونی و ذهنی است و نویسنده ضمن برخورداری از استعداد لازم باید با بهرهگیری از کیمیای خلاقیت و تلاش، مرحلة انتقال پیام به شکل سادة روایی و توضیحی را پشت سر بگذارد و با کاربستِ تکنیکهای مناسب، الفتی هنری بین عناصر و سازههای گوناگون داستان برقرار نماید تا اثر او در کنار ساختارِ انداموار و ارگانیک از کیفیتی پذیرفتنی در همة جهات بهرهمند گردد. و لازمة تولید چنین اثری مطالعة فراوان، دانش فنّی و ادبی کافی، کار مداوم، بازنویسی پیوسته و بازبینی نقّادانه و موشکافانة اثر در همة مراحل آفرینش است. در سایة چنین فعالیتهای منسجم و سامانمندی میتوان به انتظار تولد آثاری پویا، پیراسته، درخشان، نمایشی و ماندگار نشست که تأثیری نازدودنی بر افکار و اذهان مردم بر جای خواهد گذاشت؛ همان کاری که آثار بزرگان علم و ادب جهان با فرهنگ انسانی کرده است.۴
▪ همسانی، مشابهت، اقتباس و الگوبرداری داستاننویسانِ جنگ از آثار دیگران
داستانهای فراوانی با موضوع و درونمایة جنگ وجود دارد که از نظر اسکلتبندی و ساختمان، یا برخی از عناصر داستانی مثلِ شخصیتپردازی، زاویة دید، عنوان و پایانبندی، یا از دیدگاه فرم، نوعِ نگارش و جوهرة نثر، سایهای از آثار دیگران هستند. گاه چند اثر از نویسندگان مختلف آنچنان شبیه به هم درآمدهاند که گویی شخص واحدی آنها را نگاشته است. البته برخی از اهل قلم عناصری را از دیگر هنرمندان این عرصه وام گرفتهاند و با مدد جستن از خلاقیت خود به آن سازهها و عناصر، حیاتی نو و هویتی دیگرگونه بخشیدهاند و گاهی هم ممکن است برخی از نویسندگان، ناآگاهانه سبک و ذهنیّت داستانپردازانِ دیگر را از آنِ خود کرده باشند، یا داشتن ریشه و منشأ کارگاهیِ واحد و یا مشابه در هنگام آموزش فنّ داستاننویسی ـ دو جریان «بچّههای مسجد» و «حوزة هنری» در آموزش کارگاهی نوقلمان علاقهمند به امر داستاننویسی بسیار منسجم و فعّال عمل میکردهاند ـ در یکنواختی و همسانیِ ناخواستة بعضی از آثار مؤثّر افتاده باشد. بااینهمه گرتهبرداریها، اقتباسها و حتی رونگاریهایِ لفظی و معنایی در این گونة ادبی به حدّی است که هرگز نمیتوان آن را ناشی از تصادف و توارد دانست عدم مطالعة آثار گذشتگان با نیّت دانشافزایی و وسعت نگرش، ضعف تقوای اخلاقی و ادبی، حاکمیت روح پختهخواری، نادیده انگاشتن دانش و هوشمندی مخاطبان،
بیرونقی بازار نقدِ جدّی و عالمانه، عدم برخورد قاطع با غاصبان حقوق معنوی و علل عدیدة دیگر از آفتهای زیانمند و ویرانگری است که این حوزة منزّهطلب و قداستآلود را نشانه رفته و رفع و دفع آنها نیازمند هشیاری اهل اندیشه، شهامتِ منتقدان شجاع و بیداریِ متولّیان فرهنگی جامعه است.۵
● از نظر درونمایه، مضمون و محتوا
▪ تولید آثار با قصد و نیّت اعتقادی، در جهت اهداف تبلیغاتی
ادبیات مکتبی و اصولگرا که برخلاف آثار داستانی، بر انگیزشها، کنشها و منشهای ایدئولوژیک به شیوهای آشکار تأکید میورزید و کارکرد تبلیغی آثار را نافعتر از قدرت درونی و ارج و اعتبار هنری آن میدانست، به دلیل شیفتگیِ نامتعادل و سطحی نسبت به برخی تعهّدات، باورها و آموزههایِ تبلیغشده، کلیشهای و مقطعی نتوانست به نسبت امکانات وسیعی که در اختیار داشت، در خلق داستانهای اثرگذار بر زندگی و اندیشة مردم توفیق چندانی به دست آورد.
نویسندگان این دسته از آثار به دلیل حرکت در سطح و ناتوانی در درک حقایقِ اعماق نتوانستند تصاویری اصیل و بیطرفانه از زندگی، حوادث و انسانهای درگیر با بحرانها و تنگناهای سخت و بغرنج ارائه دهند. نپرداختن به تناقضهای ذهنی و وجودی افراد به دلیل حضور تیپهای عمومی و فردیّتنیافته، جانبداری از پرسناژهای عقیدتی، فراهم ننمودن زمینة لازم برای ایجاد تنش و کشمکش داستانی، هدایت روایتِ داستان بهسوی مقصدِ از پیش لو رفته، ضعفِ نشانه و فقر دلالتگری در توجیه تحولات شخصیتها و وقایع جاری داستان، امساک در بهره جستن از توضیحات غنی، زنده و پویا، فقدان مهارت هنری در ابلاغ پیام به گونهای ظریف و غیر صریح باعث شدهاند تا نویسنده نتواند «خواننده را شریک اضطرابها، دلهرهها، تردیدها و باورهای قهرمانان خود سازد» (میرعابدینی، ۱۳۸۳، ص ۱۲۸۷) و رغبت او را برای پیگیری ماجرا و تداوم مطالعه، همچنان برانگیخته و جوینده نگه دارد.
باید دانست که انعکاس صادقانة واقعیّات زندگی با زبانی ساده و طبیعی، پرهیز از مطلقگرایی، میدان ندادن به احساسِ تکلّف و معذوریت اخلاقی در پرورش شخصیتها، رعایت انسجام درونی داستان و انگشت نهادن بر پایدارترین وجوه اشتراک درونی انسانها جامعیتی به اثر میبخشد که آن را از آفت گذر زمان مصون داشته و به مانایی و جاودانگیاش در دل تاریخ کمک میکند.
▪ سفارشینویسی
بخش قابل توجهی از ادبیات داستانی جنگ با عقد قرارداد رسمی و القایِ صریحِ موضوع، درونمایه و دیدگاهِ خاص به نویسندگان، در چرخة تولید قرار گرفت. اولیای امور فرهنگی کشور به جای فراهم نمودن بستر مناسب فرهنگی، رأساً در امر تولید داستان و رمان دخالت نمودند و تجربیات شکستخوردة سایر کشورها را در این زمینه، دانسته و یا ندانسته، نادیده گرفتند۶ و بدین طریق لطمات شدیدی بر پیکرة ادبیات داستانی وارد آوردند و سرمایههای مادی و معنوی هنگفتی را از این ملت به باد فنا دادند. متولّیان سیاسیاندیشِ مقولة فرهنگ به این امر توجه نکردند که «ادبیات خلاق، بهویژه داستان، پدیداری زنده، ظریف و شکننده است که ماهیتی خاص دارد و هر شخص یا دولتی که بخواهد این پدیدة زنده را آنقدر کژ و مژ کند که خادمِ ایدئولوژی و منافع سیاسی او بشود، روح آن را کشته است.» ( ایرانی،۱۳۸۰،ص۷).
آنچه از زیر دست این نویسندگان قراردادی بیرون آمده و با چاپ و نشر دولتی در شمارگان بالا منتشر گردیده و در جشنوارههای کتاب برتر، سایههای سکّه و سیمرغ بر آنها قرار گرفته، با گذشت اندک زمانی از رونق و رواج افتادهاند؛ زیرا در این نوشتهها رویآوریِ کاهلانه و کمفروشانة نویسندگان به تکگوییهای طولانی برای گریز از پرداختن به موضوعات بکر و پرزحمت، بیرمقیِ تخیّل، فقدان اندیشههای بلند و چندلایه و تأویلپذیر، پرهیز از ترویج روحِ پرسشگرانه۷، طفره رفتن از جستجوی معنای تازة جهان و زندگی، بیبهرگی از لحظات حسّیِ ناب و عمیق داستانی و سیاسینویسیهای کلیشهپردازانه، بیزاری و رمندگی مخاطب و کسادی بازار مطالعة آثارِ این گونة خاص ادبی را به دنبال داشته است.
عموم اهل هنر بر این باورند که داستان باید بهطور طبیعی از چشمة طبع نویسنده جوشش و تراوش کند و برآیند مستقیم ذوق، فکر و اندیشة کاوندة خودِ او باشد تا به لطف تلاشِ طاقتشکن و عرقریزانِ جسمی و روحی نویسنده به شاهکاری شکوهمند و بالنده بدل گردد.
دکتر مهدی خادمی کولایی
برگرفته از: ادبیات داستانی شماره ۱۱۱
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست