جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
یلدا شب چله
● واژهشناسی
واژهای است سُریانی که به زبان فارسی راه یافته و به معنای درازترین شب سال است. شب اول برج جَدی، شب چله بزرگ زمستان. این واژه در سُریانی به معنای میلاد است، چون شب یلدا را با میلاد مسیح (ع) تطبیق کردهاند به این نام نامیدهاند و به همین معنا، معزّی سروه است:
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف (۱) است
تو شمع فروزنده و گیتی شب یلداست (۲)
یلدا؛ (مأخوذ از سریانی) لغت سریانی است و به معنای میلاد عربی است، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند از این رو بدین نام نامیدهاند. برخی فرهنگنویسان پنداشتهاند که یلدا یکی از ملازمان حضرت عیسی بوده است (۳).
یلدا؛ واژهای است سریانی و به معنای زاد و زایش است و در فرهنگ آریایی شب زادن مهر است. غریبان یلدا را با نوئل تطبیق دادهاند، رومیان برای زادن واژه ناتالیس را داشتند، مسیحیان سریانی واژه یلدا را با خود به ایران آوردند و از آن زمان تاکنون ماندگار شده است (۴).
● شب چله
چهل روز از زمستان که آغاز آن برابر است با اول جَدی و هفتم دی ماه جلالی و بیست و دوم دسامبر فرنگی، و پایانش برابر است با شانزدهم بهمن ماه جلالی و سیام ژانویه فرنگی که به آن چله بزرگ زمستان گویند. چله کوچک زمستان: بیست روز از فصل زمستان که آغاز آن از هفدهم بهمن ماه جلالی شروع میشود و در پنجم اسفند ماه پایان مییابد (۵).
در ایران مرکزی چله بزرگ زمستان از آغاز زمستان که برابر است با آغاز دی ماه شروع میشود و مدت آن چهل روز است. و چله کوچک زمستان از شب دهم بهمن ماه تا پایان بهمن ماه که مدت آن بیست روز است (۶).
▪ چله بزرگ
چهل روز از موسم زمستان که آغاز آن مطابق اول جَدی و هفتم دی ماه جلالی و بیست و دوم دسامبر فرانسوی و پایانش شانزدهم بهمن ماه جلالی و سیام ژانویه فرانسوی است.
▪ چله کوچک
در تداول عامه بیست روز از فصل زمستان... از هفدهم بهمن ماه جلالی شروع شود و پنجم اسفند ماه به آخر رسد. چله زمستان همان چله بزرگ است و گاه در تداول عامه کنایه از سرمای سخت باشد: چله زمستون. (۷)
● یلدا در شعر شاعران
شب یلدا به معنای تیرگی و سیاهی و بلندی و درازی در ادبیات فارسی مورد استعاره و تشبیه قرار گرفته و شاعران پارسیگوی، زلف و چشم و دل یار را در سیاهی، و روز هجران و جدایی و دوری را در درازی به شب یلدا تشبیه کردهاند:
▪ عنصری سروده:
چون حلقه ربایند به نیزه تو به نیزه
خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا
▪ منوچهری سراید:
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند
▪ ناصر خسرو فرموده:
گر نیابد خوی ایشان، در نیابد خلق را
روز روشن، در بر دانا شب یلدا شود
قندیل ضروری به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
▪ مسعود سعد سروده:
کرده خورشید صبح ملکتِ تو
روز همه دشمنان، شب یلدا
▪ معزّی سراید:
ایزد دادار مهر و کین تو گویی
از شب قدر آفرید و از شب یلدا
زان که به مهرت بُوَد تقرب مؤمن
زان که به کینت بُوَد تفاخر ترسا
▪ سیف اسفرنگی سروده:
سخنم بلند نام از سخن تو گشت و شاید
که دراز نامی از نام مسیح یافت یلدا
▪ معزّی سراید:
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
▪ خاقانی فرموده:
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
همه شبهای غم آبستن روز طَرَب است
یوسف روز به چاه شب یلدا بیند
با جفای تو بر، که خورد از عمر
شب یلدا رفو که کرد پرند
هست چون صبح آشکارا کاین صباح چند را
بیم صبح رستخیز است از شبِ یلدای من
▪ سعدی فرماید:
همه بر آن همه دردم امیدِ درمان است
که آخری بُوَد آخر شبان، یلدا را
روز رویش چو برانداخت نقاب از سر زلف
گویی از روز قیامت شب یلدا برخاست
یادِ آسایش گیتی، بزند بر دل ریش
صبح صادق ندمَد تا شب یلدا نرود
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است
شبِ فراق تو هر گه که هست یلدایی است
▪ انجمن آرا سروده:
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
▪ رضا قلی خان هدایت سراید:
در سالی اگر شبی است یلدا
در یک مه آن صنم دو یلداست
و در نثر فارسی آمده است:
«و در شبهای یلدای ظلم که آفتابِ ملکِ من به مغربِ زوال، افول نماید، چراغ فراغ چگونه افروزند» (۸)
نویسندگان عرب نیز از شب یلدا به شب میلاد (لیلهالمیلاد) یاد کردهاند که عیسی (ع) در آن شب بزاد، و در بلندی و درازی و وصال یار، مانند شاعران و نویسندگان پارسیگوی، در صناعاتِ لفظی به استعاره و تشبیهاش گرفتهاند. ابونواس شاعر تازی، شعری سروده که برگردان پارسی آن چنین است:
ای شب میلاد! آیا دانی که در عشق¬ورزی
از پگاهی که بودهای از من درازتری! (۹)
و عبدالله پسر عبدالله طاهر سروده که برگردان پارسی آن چنین است:
شب میلاد بلندترین شب سال هم گذشت
و کوتاهترین آن، این دویند دوگونه
به یک معنا بلند شد و کوتاه گشت
در کنار معشوق و اجتماع سالانه (۱۰)
● پیدایش و پیشینه تاریخی
پیش از دوران تاریخی اقوام آریایی و پس از روزگاران کوچ به این سرزمین، آنگاه و آنجا که: «ده ماه زمستان بود و ده ماه تابستان و گاه پنج ماه زمستان، زمستانها سرد و یخبندان؛ آبها سرد، زمینها سرد، گیاهان سرد، و سراسر سیلاب و یخ» (۱۱) و آریایی همواره از تیرگی و تاریکی و پدیدههای اهریمنی خزنده و گزنده و درنده که در تاریکی پدیدار میشدند میهراسید و لحظهشمار روشنایی و روز بود.
در گذر این تجربهها درازترین شب زمستان را به درستی شناخته بود و میدانست که در پی آن شب، شبها رو به کوتاهی میرود و روزها به درازا میکشد و این مایه شادمانی او میشد و آن شب بلند را جشن میگرفت و تا پگاه بیدار بود.
پیروان آیین باستان نیز معترفند که: «... در شبهای دراز زمستان، دور آتش گرد میآمدند تا روشنایی را افزون ساند و چون درازترین شب سال یعنی آخرین شب از ماه آذر فرا میرسید به انگیزه این که از فردای آن شب، روشنایی بیشتر خواهد شد و روزها درازتر خواهد بود شادی میکردند.» (۱۲).
در باورهای آیینی باستان، یلدا، شبِ زاد و زایش مهر است، بنابراین ریشه و پیشینه این باور به دیرینهترین روزگار آیینی ایران باستان در آن سوی هزارهها میرسد یعنی به ایزدمهر و آیینمهر یا روزگر مهرپرستی آریاییان. برخی گویند واژه سریانی یلدا که به معنای زاد و زایش است با مسیحان سریانی به سرزمینهای آریایی آمد و از آن روزگار تاکنون این واژه در ایران مانده است. چرا که مهرپرستی از ایران به اروپا راه یافت و بر همه جا چیره شد. رومیان واژه نوئل را برای زادروز داشتند و زادروز مهر را جشن میگرفتند. پس از چیرگی مسیحیت بر اروپا، یلدا را با نوئل تطبیق دادند. (۱۳)
«برخی فرهنگنویسان پنداشتهاند که یلدا نام یکی از ملازمان عیسی (ع) بوده است ولی چنین نامی در زمره ملازمان او در مأخذی دیده نشده...» (۱۴) این پندا ناشی از این بیت سنایی است که سروده:
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
«چاکری کردن در بیت سنایی به معنای اختصاص یافتن زمان مزبور به ولادت عیسی میباشد» (۱۵). در ادبیات تاریخی ایران، یلدا به معنای میلاد عربی نیز گرفته شده است: «چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق کردهاند، از این روز به این نام نامیدهاند، باید توجه داشت که جشن میلاد مسیح، نوئل که در بیست و پنج دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق محققان، در اصل جشن ظهور میترا یا مهر بوده که مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد عیسی (ع) قرار دادند. یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شبهای سال است و در آن شب یا نزدیک به آن آفتاب به برج جَدی تحویل میکند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک میانگاشتهاند، در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام شود» (۱۶). برخی مهر را خورشید پنداشتهاند و مهرپرستی را خورشیدپرستی دانستهاند. در اوستا مهر به معنای فروغ روشنایی است در گاثههای اوستا به معنای وظیفه و تکلیف آمده، در زبان فراسی معانی بسیاری دارد: عهد و پیمان، مهر و محبت، خورشید، نام اشخاص، اماکن، اشیا مانند: مهرداد، آتشکده مهر، ماه هفتم هر سال؛ مهر ماه، روز شانزدهم هر ماه، مهرورز، جشن مهرگان و... (۱۷). مهر کهنترین باور آریایی است، چرا که آریایی از همان آغاز پیدایش از تاریکی نگران و هراسان بود و سخت میترسید، چرا که دیوها و دَدها همه از تاریکی سر برمیآوردند و در تاریکی میآمدند و در اندیشه گرفتن جان و خان و مان آریایی بودند... در آن شبهای تاریک و بلند و پر بیم و هراس، آریایی همواره چشم به افق داشت تا نخستین فروغ روشنایی سر برآورد و سپیده بدمد و تاریکی برود و دیو و دَد ناپدید شود، در آن زمستانهای بلند ششماهه و نهماهه، آریایی ماهها خورشید را نمیدید، اما فروغ روشنایی همواره در هر بامداد حضور مییافت. مهر یَشت در اوستا که در بردارنده میراث کهن آریایی است آشکارا به این واقعیت اشاره کرده است که: «مهر! آن فروغ روشنایی که پیش از خورشید از بالای کوه سر برآورد و منزلگاههای آریایی را بنگرد...» بنابراین در اوستا، مهر، خورشید نیست بلکه فروغ روشنایی است، آریاییان خورشید را مولود مهر میدانستند. چون در آغاز روشنایی پدیدار میشد و سپس خورشید بالا میآمد. در ادبیات ودایی آریاییان برهمایی هند نیز مهر پروردگار فروغ روشنایی است» (۱۸). مهر تا آن سوی مرزهای آریایی نفوذ کرد و یونان و روم و اروپا را در برگرفت و معبدها و مجسمههای باشکوه پدید آورد، اما به جای فروغ روشنایی، خود خورشید پرستیده شد و سرانجام در آیین عیسی (ع) ادغام گردید (۱۹).
و آن گونه که اشاره شد در پی چیرگی مسیحیت بر اروپا، متولیان دین عیسی (ع) چون نتوانستند جشن زادروز مهر را از اروپاییان بگیرند، زادروز عیسی (ع) را که در ششم ژانویه میدانستند، در زادروز مهر که همان شب یلدا یا بیست و یکم دسامبر باشد قرار دادند (۲۰).
در دوران تاریخی آریایی که از مادها آغاز میشود و گویا پیش از آن، سال در تقویم آریایی دو نیمه داشت، «نیمه نخست با تابستان آغاز میشد و ماه و فصل نداشت. آغاز سال، شب اول تابستان یا کوتاهترین شب سال بود، نیمه دوم سال از شب اول زمستان یا بلندترین شب سال آغاز میگشت» (۲۱). به این واقعیت در وندیداد اشاره شده است که در آغاز این بخش گذشت. گویا که هخامنشیان پس از کوچ به سرزمینهیا سرد، سال را با تابستان آغاز میکردهاند و پس از کوچ به سرزمینهای گرم، سال را با زمستان آغاز میکردهاند. در اسناد موجود از روزگار هخامنشی به این واقعیت تصریح شده است. برخی خاورشناسان بر این باورند که اقوام آریایی پیش از ورود به این سرزمین، چنین سالی داشتهاند و به اوستا استناد میکنند که واژه سِرَذَ، ثِرَذ هم به معنای سرد است و هم به معنای سال (۲۲). در هر صورت اقوام آریایی که همواره از تاریکی هراس داشتند، بلندترین و سردترین و تیرهترین شب سال را جشن میگرفتند، روشنایی و گرمای معتدل را ایزدی و اهورایی میدانستند و تاریکی و سرما را اهریمنی. آنان در گذر روزگاران بلندترین شب را به تجربه میشناختند و کوتاهترین روز سال را نیز به درستی دریافته بودند و باور داشتند که میان روشنایی و تاریکی ستیز و درگیری است و بدینسان نور و ظلمت در فرهنگ فلسفی ـ کلامی آریایی راه یافت و بنیان آن را ساخت و جهانبینی ثنوی آریایی را پدید آورد؛ نور و تاریکی، اهورا و اهریمن دو بنیان این تیرگی، شوم و نامبارک است و بدشگون، براساس همین نگرش در فرهنگهای ایرانی آمده است که: «... قدما شب یلدا را سخت شوم و نامبارک میانگاشتهاند» (۲۳). و از آ«جا که روشنایی و نور و ایزدی و اهورایی و تاریکی و تیرگی اهریمنی بود در شب یلدا به پاس گرامیداشت فروغ روشنایی و خورشید و ستیز با شومی و بدشگون، آتش میافروختند و گردهم میآمدند و جشن میگرفتند و سفره میگستردند و میوههای تازه و خشک میآورند. بیگمان این سفره رنگ و بوی دینی و آیینی داشت. بسیار گرامی و مقدس بود، از ایزدمهر و فروغ روشنایی و خورشید، برکت میخواستند تا زمستان را به خوشی سپری نمایند. سفره شب یلدا در دوران آیینی سفره مِیَزد شد و آن سفرهای است که در مراسم آیینی میاندازند و در آن میوه و آجیل یا به تعبیر زرتشتیان لُرک ریزند و در بزرگداشت اورمزد و مهر و خورشید و... جشن گیرند (۲۴). بدین سان در گاهشماری ایرانی، اول دی ماه چون تجدید حیات مهر است به واژه سریانی آن یلدا مشهور شد و جشن گرفته میشد و میشود. در آغاز دی ماه جشن بزرگ دیگری هم بود و آن هنگامی است که نام روز و نام ماه یکی میشود که آن را جشن میگرفتهاند. دی همان واژه اوستایی دَذوَ و پهلوی ذَدو است و به معنای خداوند است. روز اول دی ماه به نام خداوند است که در آیین باستان جشن میگرفتند و خور روز یا خرم روز یعنی روز خورشید میگفتند (۲۵). در آیین باستان و نزد اقوام آریایی، این شبنشینیها آتشان نام داشت. در فرگِرد هجدهم وندیداد آمده است که «لازم است در شب آتش افروخته و شعلهور نگاه داشته شود تا دیوان و عمله اهریمن نتوانند زیان کاری کنند» (۲۶).
در جنوب خراسان و در حاشیه کویر و در پناه رشته کوهها و در ژرفای دشتهای دست نیافتنی و ناشناخته، هنوز اقوام آریایی نسبتاً دستنخوردهای حضور دارند، اینان هرگاه میخواهند به شبنشینی روند میگویند: به آتشونی میرویم، به آتشونی نمیروی، آتشونی بدا، بیا تا آتشونی بداریم. آتِشو و خَیر = بخیر. یا هنگامی که در شب به خانهای وارد میشوند میگویند: چراغ روشن.
بیرونی گوید: «نام این روز میلاد اکبر است... گویند در این روز زنور از حد نقصان به حد زیادت خارج شود و آدمیان به نشو و نما آغاز کنند و پریها به ذیول و فنا روی میآورند» (۲۷). گردیزی گوید: «دی ماه و آن را حوز ماه نیز گویند، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و این ماه هر روز به نام خدای تعالی که هرمزد است نامیده شده... اندرین روز جشن خره روز بُوَد، و این ماه دی به نزدیک مُغان، ماه خداست و اول روز او را هم به نام خدا خوانند و این روز را سخت مبارک دارند و نود روز نیز گویند که از این روز تا نوروز نود روز باشد» (۲۸). ملاحظه شد که شب چله یا یلدا، میراث چند هزار ساله آریایی است که چگونه پدیدار شد، ادامه یافت و تا به امروز رسید که به آن شب چله گویند (۲۹).
● شب چله در آیین باستان
پس از دوران تاریخی و پیدایی آیین، آریاییان شب چله را گرامی میداشتند: «... در گذشته، ایرانیان میوههایی را که تا آن زمان سالم مانده بود با آجیل و خوراکیهای دیگر فراهم مینمودند و همه با هم پاسی از شب را با شادی و سرور میگذراندند و با این لحن شیوه به پیشواز چله بزرگ میرفتند که از فردای آن روز شروع میشود و تا جشن سده یعنی چهل روز، ادامه داشت و زمانی بود که سرمای وقاعی زمستان فرا میرسید، پس از آن چله کوچک آغاز میگشت، یعنی سرمای زمستان کاهش مییافت. چله کوچک از روز پس از جشن سده شروع میشد و تا بیستم اسفند ماه ادامه داشت و این هنگامی بود که سرمای زمستان به آرامی کاهش مییافت و پس از آن شکفتن شکوفهها فرا رسیدن بهار را نوید میداد. اکنون نیز زرتشتیان در شب چله که آخرین شب از ماه آذر است گرد هم میآیند، خویشان و آشنایان در یکی از خانهها که اغلب خانه بزرگترها به ویژه مادربزرگ یا محل مناسب دیگری است با هم دیدار میکنند. هر خانواده میوههایی مانند انار، هندوانه، خربزه، سیب، انگور، به را فراهم میکنند و با خود به جشن شب چله میآورند. در میان میوهها، هندوانه از اهمیت بیشتری برخودار است، زیرا بعضی از آنان باور دارند که اگر مقداری هندوانه را در شب چله بخورند، در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند، سرما و بیماری بر آنان اثر نخواهد گذاشت. غیر از میوه، گاهی آجیل و شیرینی و شربت نیز در خوراکیهای شب چله وجود دارد، تا پاسی از شب همه دور هم مینشینند، گاهی مادربزرگ داستانهای شیرین روزگارهای گذشته را برای بچهها تعریف میکند، پدربزرگ و یا شخص دیگری شاهنامه میخواند و از حماسههای افتخارآفرین ایرانیان سخن میگوید. همه با شادی و خرمی شب چله را میگذرانند و با نیایش، شب را همراهی میکنند و گاهی آن را به سپیدهدم میرسانند» (۳۰).
● آیینهای یلدا در فرهنگهای ملی ایران
همه اقوام ایرانی شب یلدا یا چله را گرامی دارند، همه اقوام ایرانی در شب چله آجیل و میوه خورند، میوه مشترک همه اقوام ایرانی هندوانه است و همه بر این باورند که خوردن میوه به ویژه هندوانه خاصیت دارد، تا آنجا که گویند: «در شب چله باید هندوانه را خورد و پوست آن را پشت بام همسایه انداخت تا اگر توان خریدن هندوانه را ندارد پوست هندوانه را بتراشد و بخورد» (۳۱). و این حکایت روزگار نداری و همیاری ایرانی است!
▪ در شهرها و روستاهای خراسان، شب چله، خانواده گرد هم آیند و شب چله را گرامی دارند. خراسانیان را باور این است که خوردن هرگونه میوهای در شب چله، خاصیت ویژه خود را دارد و در مجموع این خواص دست به دست هم دهند و آنان را از انواع بیماریها و گرمای سوزان تابستان و گزند حشرات مصون دارند. اما هندوانه میوه اصلی شب چله است که دارای خاصیتهای بیساری است از جمله گرمی مغز و سوزش جگر را ببرد و از گرمای تموز نگه دارد و کرم روده را دفع کند. خوردن هویج یا زردک، گلابی، انار و زیتون سبز در شب چله گزند گرما و نیش حشرات را دور سازد، خرودن انگور در شب چله از اسهال تابستان جلوگیری کند. خوردن سیر یا ترشی سیر در شب چله، درد مفاصل را باز دارد، خوردن کاسنی و کلم، از خونریزی لثه و بینی جلوگیرد (۳۲).
خراسانیان را رسم این است که برای شب چله، از سوی داماد به خانه عروس، خوانچهای هفت رنگ از میوه فرستند؛انار، انگور، پرتقال، خربزه، سیب، گلابی، هندوانه. این خوانچه را با پرهای مرغ عَدَن بیارایند و با طبقکش به خانه عروس فرستند. اگر به دلایلی میوههای پاییزی نبود آش رشته یا آش جاخالی پزند (۳۳).
خراسانیان را رسم این است که در پایان شب چله، فال سوزن گیرند، بدین گونه که پیرزنی بس کهن سال و سخت با کمال که شعر میداند، پاره پارچهای آب ندیده را به دست گیرد و دخترکی نابالغ و بس معصوم، بر آن پارچه سوزن زند. حاضران در دل نیت کنند. و آن زن سالخورده سخت با کمال، اشعار مربوط به فال سوزن را میخواند. خواندن هر بند شعری که تمام شد، کسی که نیت کرده، آن شعر را جواب نیت خود میداند. شعرهای فال سوزن چنین است:
سرکوچه پسندت کردم ای گل
کوتاه بودی بلندت کردم ای گل
ترش بودی مثال آب لیمو
به مثل خرده قندت کردم ای گل
جواب فال: اعتماد و اطمینان داشته باش.
سفید مرغی بودم بر شاخ پسته
فلک سنگی زده بالم شکسته
فلک بالی بده پرواز گیرم
در دروازه شیراز گیرم
جواب فال: مسافر باز خواهد گشت
بلند بالا به بالات آمدم من
برای خال لبهات آمدم من
شیندم خال لبهات میفروشی
خریدارش منم چند میفروشی
جواب فال: دوستدار حقیقی است
سحر صبحی برفتن دیدن گل
بدیم جفت بلبل شاخه گل
زبان زرگری میخواند و میگفت
خدا تا کی کنم صبر و تحمل
جواب فال: صبر داشته باش
از کوچه در آمدی و میرقصیدی
کارد و قمه و کیسه به ما بخشیدی
کارد و قمه و کیسه به ما نفتاده
عید من و تو به قربان افتاده
جواب فال: صفا از میان رفته، جدایی خواهد افتاد
ستاره آسمان زلزله میکرد
که یار بر خانهاش جنس پاره میکرد
نمیدانم خودش بود یا برارش
شدم دسته گل و رفتم کنارش
جواب فال: به وصال خواهی رسید (۳۴)
▪ همدانیان شب چله را گرامی دارند، زنان پیش از فرارسیدن زمستان در اندیشه شب چلهاند و شب چره چله را فراهم میسازند. در شب چله، همه افراد خانواده گردهم میآیند، بانوی خانه، میوه و آجیل شب چله را که عبارتند از: هندوانه، کشمش، مویز، تخمه خربزه و تخمه هندوانه، میآورد و روی کرسی میگذارد و افراد خانواده شبچرانی میکنند و در شبنشینی چله این شعر را میخوانند:
دلم خواهد که شب آیم به خوابت
یکی ماچی بقاپم از لبانت
اگر که روز و شب خوابت ببینم
منم ماچی دهم به جای ماچت
عاشق حسن تو شدم
همه زندگیم را کردم حلات
از وقتی که گویند تو مال منی
همه گویند خوشا به حالت (۳۵)
مردم نهاوند نیز شب چله را گرامی دارند، گروهی چهره سیاه کنند و جامه رنگارنگ پوشند و چوب به دست گیرند و به در خانهها و فروشگاهها روند و چوب بازی کنند و این ترانه را خوانند:
اول چار چاره
هم عیده هم بهاره (۳۶)
و...
▪ در ملایر شب چله را چلهزری نامند، هنگام غروب آفتاب بانوی خانه به چشمهای رود، جامی از آب چشمه بردارد و آورد و در تاقچه خانهشان رو به قبله نهد. خانوادهها زود هنگام شام خورند، و در انتظار مراسم شب چله نشینند، اندکی بعد دو بشقاب نقل رنگارنگ روی کرسی مینهند، هر یک از افراد خانواده، شمعی میان سینی گذارند و روشن کنند و بر این باورند که تا سال دیگر چون شمع، روشن دل خواهند بود، سپس از میان دختران باکره به قرعه یکی را بر میگزینند و نامش را چلهزری مینهند آنگاه روی بام خانه تخت مینهند و روی آن فرش میگسترند و بر آن دختر، جامه عروس میپوشانند و او را به تخت مینشانند، گروه نوازنده با کمانچه و ضرب مینوازند و مردم آبادی گرد تخت حلقه میزنند و این ترانه را میخوانند:
چلهزری، چلهزری
امسال و سال دیگری
عروس کیه، عروس کیه
چلهزری میباشه
چو ماه تابان رخش
چره پری میباشه
چشمش چو چشم آهو
چه میگه، تاق ابرو
دختر به نام زر زری
ابروی او شد یک وری
چلهزری، چلهزری جان
عزیزم، ماه تابان
مبارکه، مبارک
شب چله مبارک
سپس از هر خانهای شمعی آوردند و به گرد عروس که بالای تخت است روشن میکنند، مردان و زنان آبادی همگی دست بر روی شمع گیرند و بر چهره کشند و گویند: «چلهزری، زردی ما از تو، سرخی تو از ما، بر محمد و آل محمد صلوات». پس از سوختن شمعها، مادر چلهزری نقل رنگارنگ را روی سر عروس میریزد و حاضران نقلها را بر میچینند و از یکدیگر میقاپند. سپس زنانی که از چشمه، آب آوردهاند و در جامی روی تاقچه رو به قبله هشتهاند، جامهای آب را میآورند و مردان را از مجلس بیرون میکنند، زنان و دختران و تازهعروسان به گرد چلهزری میمانند و تا نیمه شب میزنند و میرقصند. سپس دست به جامهای آب میزنند و هر کدام بشقابی شیرینی به چلهزری هدیه میدهند، آنگاه آتشبازی میکنند و میگویند:
آتش آتش بازیه
چلهزری راضیه
شب چله مبارک
شب چله مبارک
مراسم آتشبازی که پایان مییابد، زنان و دختران با چلهزری روبوسی و خداحافظی میکنند و به خانههاشان میروند، به خانه که رسیدند به بچهشان میگویند:
«بچه جان! بگذار با آب دست چلهزری چهرهات را بشویم که نحوست برود» آنگاه همه خانواده با آن آب، دست و رو میشوند.
سپس مرد وزن دو سوی تشت آب را گیرند و به لب رودخانه آبادی میبرند و میگویند: «خدایا! آنگونه که ما دست و روی خود و بچهها را در این تشت آب شستیم، هر چه غم و غصه و پریشانی و نحوست و بدبختی و سیهروزی داریم تا سال دیگر، این موقع، با آب این تشت به رودخانه ریختیم که آب ببرد به حق پیامبر آخرالزمان محمد مصطفی (ص) و به حق پنج تن آل عبا (ع) و دوازده امام (ع) و یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مرسل و ارسل» سپس آب را به رودخانه میریزند و صلوات میفرستند. اهالی بر این باورند که دو چله هست؛ چله پاییز که از شب سی آذر ماه آغاز میشود و دیگری شب یلداست که شب اول دی ماه است و نیز بر این باورند که شب چله پاییز ماده است و نامش چلهزری است و شب چله زمستان نر است و نامش عمو چله جون است. دو روز به شب عمو چله جوب مانده همه مردم آبادی هرچه فرش و لحاف کثیف دارند در آب رودخانه میریزند و تمیز میکنند و امیدوارند که عمو چله جون در شب چله به خانه آنان بیاید. شب چله باید همه در و پنجرهها باز باشد، میگویند اگر بسته باشد عمو چله جون قهر میکند و به خانهشان نمیآید. هنگام خوردن شام، پسر کوچک خانواده باید بیرون برود و سه مرتبه صدا بزند:
«آهای عمو چله جون! اجازه هست شام بخوریم؟» پدر و مادر بچه باید یک صدا بگویند: «فرزند جان! عمو چله جون اجازه داد» و همه مشغول خوردن شام میشوند. پس از شام باید چند گونه خوراک و شیرینی و میوه از جمله هندوانه و تخمه روی کرسی گذارند. سه ساعت از شب گذشته اهل خانه از آنها میخورند و مقداری را در ظرفی میریزند و به بالای بام خانه میروند و میخوانند:
چله چله جون
امشبی میهمون
دیگه بیا بیرون
به سوی بیابون
دو ساعت به نیمه شب، پیرمرد آبادی بالای بام میروند و جار میزند: «خدا پدرتان را بیامرزد! همگی گرد آیید تا عمو چله جون را با احترام تمام از آبادی بیرونی کنیم». مردم آبادی گرد میآیند، اسب یا الاغی را پالان میکنند و روی آن لحاف نو میاندازند و یک نفر را به نام عمو چله برمیگزینند بر او جامه نو میپوشانند و وی را سوار الاغ میکنند، اهالی آبادی در پی او، آبادی را دور میزنند و میخوانند:
چله برو به شادی
از این دیار و وادی
خدا نگه دارت باد
خدا نگه دارت باد
هنگام دور زدن آبادی، یک نفر، ظرف بزرگی را به دست میگیرد و جلوی عمو چله جون میافتد و غذاهایی را که اهالی برای عمو چله جون پشت در خانهها گذاشتهاند برمیدارد و توی آن ظرف میریزد. پس از دور زدن، عمو چله جون به سوی رودخانه میرود و مردم پشت سر او میروند. عمو چله جون این شعر را میخواند:
ای زن و مرد وادی
رفتم به خوشی و شادی
خداحافظ که رفتم
خداحافظ که رفتم
لب رودخانه، سهم غذای عمو چله جون را به آب میریزند و صلوات میفرستند و به آبادی برمیگردند و در برابر پرسش زنان که میپرسند:
«عمو چله جون را چه کردید؟» میگویند: «به شادی و تندرستی و سلامتی و دل خوشی رفت تا سال دیگر» (۳۷).
▪ در آذربایجان، چله را گرامی دارند و در بزرگداشت آن ترانهای خوانند که پارسی آن چنین است:
ای چله! چله برادر
اسبت را تازیانه بزن برادر
آمدی یک بار هم سخن نگفتی
تا دلم وا شود ای برادر (۳۸)
▪ در شهر و روستاهای استان مرکزی ایران، ماههای دی و بهمن را چله بزرگ و چله کوچک نامند و آن را گرامی دارند. در باور مردم این استان، چله بزرگ از شب اول زمستان برابر اول دی ماه آغاز میشود و مدت آن چهل روز است. چله کوچک از دهم بهمن ماه شروع میشود و تا پایان بهمن ادامه دارد و مدت آن بیست روز است، به همین دلیل چله کوچک نامیده میشود، مردم این استان مانند همه مردم ایران، در شب اول چله بزرگ و آغاز زمستان آداب و مراسمی دارند، از جمله:
▪ مردم گرمسار بر این باورند که در شب اول چله بزرگ باید حتماً هندوانه خورد تا از گرمای تابستان در امان بود. در این شب، افراد قوم و قبیله یا خانواده و خاندان گرم هم میآیند و شام را که خروس پلو است با هم میخورند، پس از شام بزرگترها با گفتن افسانههای کهن، ضربالمثلها، متلکهای خوش مزه، جماعت را سرگرم میکنند. برخی دیگر از مردم گرمسار، پیش از فرا رسیدن شب اول چله بزرگ، شیرینی و خربزه و هندوانه و پرتقال و سیب و انار فراهم میسازند و پلو میپزند، پس از خوردن شام، شیرینی و میوهای را که دارند روی سفره ویژهای میچینند و برای فرزندانی که در خانه نیستند، سهمی کنار میگذارند. آنگاه به خوردن شیرینی و میوه میپردازند و بر این باورند که با خوردن میوه در شب چله از گزند بیماریها در امانند و در طول سال تندرست خواهند بود (۳۹).
▪ مردم فیروزکوه به شب یلدا شال هشو گویند، در این شب مردم به خانه یکدیگر روند، صاحب خانه از میهمانان با قیسی، برگه، هسته شیرین بو داده، گردو و انگور پذیرایی میکند. جوانان در شب رسمی دارند که آن را شال انداختن نامند، به این صورت که دستمالی بزرگ را چهار گره کنند و بر سر تنابی گره زنند و بر بالای بام خانهها روند، دستمال را از بالای بام به صحن خانه یا اتاق آویزان میکنند و چند لگد به بام خانه میزنند. صاحب خانه مقداری آجیل و شیرینی در دستمال میریزد و تناب را تکان میدهد. صاحب دستمال، آن را بالا میکشد. این کار تا نیمههای شب ادامه دارد. این رسم را دلدادگان و نامزدان بس دوست میدارند، زیرا فرصتی است تا پنهان از همگان هدایایی به دلدار دهند و بگیرند (۴۰).
▪ مردم دماوند شب چله را بس گرامی دارند، در شب چله به خانه خویشان و بستگان روند و روز پیش از رفتن خبر میدهند که شب چله خواهند آمد. صاحب خانه برای میهمانان پلو میپزد و سیب و گلابیهایی را که در تابستان زیر خاک کرده تا تازه بماند با پرتقال و انار و هندوانه میآورد. انار و هندوانه حتماً باید باشد زیرا عقیده دارند که اگر در شب چله انار و هندوانه نباشد تا سال دیگر در ناخوشی و ناراحتی خواهند بود. پس از خوردن شام و چای و میوه، بچهها به پایکوبی و خواندن ترانههای کودکانه میپردازند، پیرمردها اشعار و حکایاتی را که از گذشته به یاد دارند میخوانند و میگویند و جوانان هم به سرگرمیهای ویژه خود میپردازند، نمونهای از اشعاری که کهنسالان میخوانند و سر تکان میدهند و حالی خوش دارند:
زمستان را بسر کردم به خواری
که گفتم پیش میآید بهاری
بهار آمد به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
جوانی همچو مهمان عزیزی
سر شب آمد و شبگیر بگذشت
برخی دیگر از مردم دماوند رسم دارند که عصر شب چله به گرمابه روند و پاک و پاکیزه باشند تا در زمستان به آنان سخت نگذرد. پس از خوردن شام، بچهها چشم میکشند تا مادرشان سیب و انار و هندوانه را که میوه شب اول چله است بیاورد، اگر آورد که چه بهتر از این، اما اگر نیاورد، همه با هم یکصدا میخوانند:
هر که نیاره شب چره
همبانش را موش بچره
برخی از مردم دماوند برای شب چله اهمیت زیادی قائلند، لذا پیش از فرا رسیدن این شب، میوههای گونهگون فراهم میسازند. همین که شب چله فرا رسید، پس از خوردن شام که حتماً پلو میباشد، میوهها را که در سینیهای بزرگی چیدهاند به میان میآورند و از هر میوهای اندکی میخورند، زیرا بر این باورند که اگر آدمی در این شب، فقط میوههای سرد و خشک بخورد در تمام مدت سال گرم نمیشوند و اگر میوههای گرم بخورد تنش همیشه گرمی و حرارت خواهد داشت، از این رو هم از میوههای سرد و سردیدار میخورند و هم از میوههای گرم و گرمیدار، از جمله: سیب، گلابی، هویج، گردو، هندوانه، برگه زردآلو، قیسی، هسته قیسی بو داده، اگر اینها همه نبود، هویج و هندوانه حتماً باید بخورد تا از گرما و بیماری در امان باشد (۴۱).
▪ مردم خمین شب چله را بسیار گرامی میدارند و بر این باورند که شب چله باید در خانه خودشان باشند. مردم این دیار بر این باورند که باید هفت گونه خوردنی سر سفره چله باشد: هندوانه، خربزه، انار، سیب، به، انگور. علاوه بر اینها، ترشی پیاز و ترشی سیر هم باید باشد. خوراکیها را پدر خانواده پخش میکند، سپس قصه گفتن و چیستان پرسیدن و شعر خواندن تا نیمههای شب ادامه دارد (۴۲).
▪ در اراک آخرین روز پاییز، شب چله یا شب یلداست. در شب چله مرد خانواده، شب چلهای میخرد که شامل: هندوانه، خربزه، پرتقال، انار، سیب، کشمش، مویز، توت خشک، مغز بادام، مغز گردو و.. است. مردم اراک را رسم این است که برای نوعروسان و نامزدان شب چلهای فرستند. شب چلهای عروس و داماد عبارت است از: پارچه، شیرینی، و چند گونه میوه. شب چلهای را روی سینی چینند و روی آن را با بقچهای مخمل یا پارچههای رنگین پوشانند و فرستند.
سینی شب چلهای را فرد بیگانهای برد تا پاداش گیرد. مردم اراک بر این باورند که خوردن میوه و شب چره در شب چله به ویژه هندوانه و خربزه خاصیت فراوان دارد و آن سال به خانواده خوش میگذرد. پس از خوردن شب چره، بزرگ خانواده برای همه قصه شب چله را میگوید. در روستاهای فراهان اراک کسانی که دختر شوهر دادهاند، برای دخترشان شب چله چشم روشنی میفرستند؛ بلغور، برنج، ترخینه، قند و چای، چند قالب صابون، دو کیسه حنا، یک جفت کفش، تخمه هندوانه، نخودچی، کشمش، نقل. داماد به آورنده چشم روشنی، پول پاداش میدهد.
پسرانی که نامزد دارند برای نامزدشان چشم روشنی میفرستند به این صورت که پنج یا شش سینی که در آنها: یک جفت کفش، یک قواره پارچه پیرهنی، مقداری شیرینی، گردو، بادام، کشمش، سنجد و آجیل روانه خانه نامزد میکنند. این سینیها را باید خواهر یا دخترخاله یا دختر دایی یا دخترهای قوم و خویش پسر به خانه نامزد ببرند. داماد هم شب چله به خانه عروس میرود و پس از خوردن شام و شب چره به خانه خودش برمیگردد. خانواده عروس، فردای شب چله، در آن سینیها؛ کیسه حمام، کیسه توتون، جوراب و دستمال که بافته عروس است میگذارند و به خانه داماد میفرستند. برخی دیگر از مردم فراهان اراک برای شب چله احترام ویژهای قائلند و بر این باورند که شب چله، شب تندرستی و سلامتی است، اگر کسی در ماه قوس که آذر ماه باشد، سرما نخورد در زمستان سرما نخواهد خورد (۴۳).
▪ مردم قزوین شب چله را بسیار گرامی دارند و در این شب هندوانه خورند و بر این باورند که خوردن هندوانه مایه تندرستی است. شبنشینی و فرستاد چشم روشنی برای تازه داماد و عروس نیز رسم است. مردم قزوین در شب چله، کله پاچه گوسفند خورند و بر این باورند که خاصیت بسیار دارد (۴۴).
▪ در طالقان شب چله را گرامی دارند. در شب چله هنگامی که خوردشی غروب کرد و گلههای گاو و گوسفند آمدند و چراغ خانههای یکییکی روشن شد، شالاندازی شروع میشود. جوانی که خواستگار دختری است، شالی پشمی برمیدارد و بالای بام خانه دختری میرود و هدیه خود را که جوراب یا چادر، یا گوشواره یا النگو یا روسری است به گوشه شال میبندد و از سوراخ گنبد خانه پایین میفرستند. اهل خانه وقتی دریافتند که شال آویزان است، موضوع را میفهمند و از خانه بیرون میروند و دختر تنها میماند. دختر با پسر اندکی حرف میزند و هدیه را از شال باز میکند و به پدر و مادرش میدهد. مادر دختر نیز هدیهای مانند کیسه توتون یا چپق دانه نشان را به ریسمان میبندد و تکان میدهد. پسر آن را بالا میکشد. ولی اگر مادر دختر، جوان را نپسندیده باشد، یک گیوه کهنه یا چیزی مانند آن به ریسمان و شال میبندد تا پسر بفهمد که این طرفها خبری نیست و باید دور این خانه و دختر را خط بکشد (۴۵). مردم طالقان در شب چله از دیوان حافظ، فال گیرند. برای این کار به تعبیرخانه میروند و فال میگیرند. تعبیرخانه، یکی از خانههای قدیمی آبادی است که از قدیم آن جا را اجاق شب چله و تعبیرخانه نام نهادهند. شب چله که فرا میرسد، ده نفر از ریش سفیدان آبادی در آن خانه گرد میآیند، این ده تن باید متأهل و با سواد باشند. آفتابهای مسین در میان مجلس میگذارند، دختران دم بخت با کنجکاوی پشتِ بام تعبیرخانه گرد میآیند. هر کدام از سوراخ گنبد خانه، نشانهای مانند سکه، انگشتر، انگشتانه و لنگه النگو یا گوشوارهای به پایین میاندازند، یک نفر از آن ده نفر آن نشانها را در آفتابه میاندازد، پس از آن که نیت دختران پایان یافت، آن ده نفر هر کدام به نوبت از دیوان حافظ فال میگیرند. در هنگام خواندن اشعار حافظ، یک نفر از آن ده نفر دست در آفتابه میکند و یک نشان از آن در میآورد، و دختران از بیرون میبینند و گوش میکنند، اگر فالشان خوب تعبیر شد، خوشحال میشوند و اگر بد تعبیر شد، نیت آن دختر به سال دیگر میافتد. به همین ترتیب همه اشیایی که در آفتابه ریخته شده با تفأل به دیوان حافظ، یکی یکی بیرون میآید. پس از پایان فالگیری، از سوی خانواده دخترانی که فالشان خوب درآمده، یک سینی شیرینی و میوه به تعبیرخانه میآورند (۴۶). در برخی دیگر از روستاهای طالقان در شب چله به خانه زمستانی میروند که تنور دارد، تنور را آتش میکنند و کرسی میزننند. در این شب باید میوههایی بخورند که سرد باشد تا در تابستان گرمی آزارشان ندهد از جمله: هندوانه، انار، پرتقال، و نیز باید ماست و دوغ هم بنوشند تا از داغی و تشنگی تابستان در امان باشند (۴۷).
▪ در شهرها و روستاهای گیلان، شب چله را گرامی دارند و جشن گیرند. میوه و آجیل شب چله گیلانیها عبارت است از: لیمو، پرتقال، انار، هندوانه، فندق، پسته، تخمه. گیلانیها خوردن هندوانه را در شب یلدا واجب میدانند زیرا بر این باورند که هر که شب چله هندوانه خورد در زمستان از سرما در امان باشد. افراد خانواده در شب چله گرد هم میآیند و پس از خوردن هندوانه، یکی قصه میگوید و دیگران گوش میدهند. بچهها بازی و پایکوبی میکنند. جوانان برای همسران آینده خوب شب چلهگری میفرستند که شامل: پرتقال، شیرینی، و یک قواره پارچه است. سنت تفأل به دیوان حافظ در شهرهای استان گیلان جای ویژهای دارد؛ خانوادهها گرد هم میآیند و با شوق و ذوق فال میخواهند، یکی دو نفر از افراد بزرگسال و باسواد، فال میگیرند. فالگیر با عقیده و حرمت فراوان به دیوان حافظ، پس از آمادگی و نثار فاتحه به روان خواجه شیراز، میگوید: «ای خواجه حافظ شیرازی، تو محرم هر رازی! ما طالب یک فالیم، ترا قسم میدهم به شاخ نباتت، که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست» و بعد فال میگیرد و دیوان را به فرد با سواد مجلس میدهد تا فال را بخواند.
خواننده فال، گاه بیتها را تفسیر و تعبیر میکند. هر بار، سه فال پیاپی میگیرند و سپس درنگ میکنند تا دوباره برای چند تن دیگر فال بگیرند، زیرا عقیده دارند اگر از سه فال پیدرپی، بیشتر بگیرند، حافظ نفرین میکند (۴۸).
▪ در شهرها و روستاهای استان مازندران شب چله را گرامی میدارند و دو روز مانده به شب چله، مقدمات برگزاری آن را فراهم میسازند. در غروب شب چله افراد خانواده گرد هم میآیند و دور کرسی مینشینند. سالخوردگان از خاطرات گذشته خویش میگویند؛ از سرماهای سخت زمستانهای گذشته، از یخبندانها، از رویدادهایی که روی داده و دیده یا شنیدهاند. سپس شام میخورند و چای مینوشند، آنگاه روی کرسی سفرهای میگسترند و میوه و آجیل ویژه شب چله را میچینند که عبارت است از: پرتقال، ازگیل، نخود برشته، کشمش، بادام شیرین، نارنگی، سیب، لیمو شیرین، خربزه، نیشکر، و شیرینی ویژه مازندران که به آن پشت زیگ و پیس گندل میگویند. هندوانه میوه اصلی سفره است که حتماً باید باشد. مدتی را به گفت و شنود و شوخی میگذرانند. سپس یک نفر که با سواد است برای حاضران از دیوان حافظ، فال میگیرد. همیشه فال نخست را برای حاکم وقت کشور میگیرند و بعد برای دیگران از بزرگترها تا کوچکترها. اگر دیوان حافظ نداشتند یا فرد باسوادی نبود، فال گردو میگیرند، به صورت که سینی بزرگی پر از گردو روی کرسی میگذارند، در پایان جشن شب چله، هر نفر در حالی که چشمهایش را میبندد، دست دراز کرده پنج یا شش گردو برمیدارد و به خانهاش میرود، نیت میکند و گردوها را زیر بالش یا تشک خود میگذارد. بامداد که از خواب برخاست گردوها را یکییکی میشکند، اگر مغز گردوها خوب و سفید بود، فال او خوب است و نیتش برآورده شده است. در مازندران رسم بر این است که در شب چله، از سوی داماد برای عروس یا نامزد، خرجی میفرستند. یعنی همه آنچه را برای شب چله نیاز دارد. این خرجی پس از غروب آفتاب به خانه عروس فرستاده میشود. در برخی روستاهای مازندران رسم بر این است که در شب چله، دارا و نادار، همه باید پلو خورش بخورند. در تنکابن و روستاهای آن عقیده بر این است که خوردنیهای شب چله بهترست چهل گونه باشد ولی هندوانه میوه اصلی است وب اید باشد. چرا که خوردن هندوانه در شب چله از آزار گرمانی تابستان میکاهد. مردم ساری بر این باورند که هر که در شب چله یک قاچ هندوانه بخورد در طول سال به دندان درد گرفتار نخواهد شد. مردم ساری، شب چله را شب خدا میدانند و بر این باورند که هر کس در این شب دعا کند دعایش برآورده میشود. مردم بابل بر این باورند که در لحظهای از شب چله، همه موجودات زمین به پیشگاه خداوند کرنش میکنند؛ درختان خم میشوند، آب رودخانهها گلآلود میشود و همه این وقایع در یک چشم به هم زدن روی میدهد. در این لحظه هر کس دعایی بکند و آرزویی داشته باشد برآورده میشود (۴۹). این باور ریشه در آیین باستان دارد که در گاهی از زمان یا در سپیده دمان، سه رویداد با هم روی دهد؛ گیاهان رویش آغاز کنند و نیروی جنسی جانداران بیدار شود و سروش رسالتش را به خروس دهد (۵۰).
▪ در استان گلستان، شب چله از بهترین شبهای سال است و برای برگزاری آن از آغاز تابستان زمینهسازی میکنند و سرگرمیهیا شب چله را فراهم میسازند و برای شب چله به گونه خاصی هندوانه نگه میدارند زیرا خوردن هندوانه در شب چله واجب است. مردم استان گلستان در شب چله، پس از خوردن شام به خانه یکدیگر میروند، پیرمردان و پیرزنان از گذشتهها تعریف میکنند ، میزبان هم با چای و قلیان و تخمه هندوانه و کدو و... پذیرایی میکند. چندی بعد هندوانهها را به میان میآورند و میخوردند (۵۱).
▪ در روستای رودبار الموت، شب چله گرامی داشته میشود. مردم این روستاها رسم دارند که شب چله ماهی پلو بخورند، ماهی را به شمار افراد خانواده بخش میکنند تا هر فردی سهم خودش را بخورد. رسم این است که در شب چله باید هر کس در خانه خودش باشد. عقیده دارند اگر ماهی را بخش نکنند و ظرف هر نفر جدا نباشد، در زمستان آن سال به افراد آن خانواده خیلی سخت خواهد گذشت. ولی اگر سهم و ظرف هر فردی از افراد خانواده جدا باشد، زمستان خوبی در پیش خواهد داشت و رزق و روزی سال آیندهشان فراوان خواهد بود (۵۲).
منبع: کتاب نوروز باستانی (جشنها و آیینهای ایرانی)
۱) کثیف: درشت، زمخت، سنگین، انبوه
۲) ن.ک: معین ۴/۵۲۷۰ + بهار ۱/۲۸۰.
۳) ن.ک: دهخدا. حرف ی ۲۶۲.
۴) ن.ک: رضی ۸۳، ۸۴، ۵۵۳، ۵۵۶، ۵۵۷.
۵) ن.ک: معین ۱/۱۳۰۸، ۱۳۰۹.
۶) ن.ک: انجوی ۱/۱۸.
۷) ن.ک: ۱۲/۲۸۶.
۸) ن.ک: دهخدا ۱۲/۲۶۲.
۹) متن عربی در: رضی ۵۵۶.
۱۰) متن عربی در: رضی ۵۷۷.
۱۱) ن.ک: وندیداد ۱/۱۹۳ ، ۱۹۴/۱/۳/۴. + ایران ۱۱۱، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۱۴.
۱۲) ن.ک: نیکنام ۸۸ ، ۸۹
۱۳) ن.ک: رضی ۸۳، ۵۵۳، ۵۵۶، ۵۵۷، + دهخدا ۱۲/۲۶۲.
۱۴) ن.ک: دهخدا ۱۲/۲۶۲.
۱۵) ن.ک: دهخدا ۱۲/۲۶۲، پورداود / یشتها ۱/۴۸۹.
۱۶) ن.ک: دهخدا ۱۲/۲۶۲.
۱۷) ن.ک: ایران؛ آیین و فرهنگ ۲۰۱، ۲۰۲.
۱۸) ن.ک: همان ۲۰۴.
۱۹) ن.ک: دهخدا ۱۲/۲۶۲. + رضی ۵۵۶ ـ ۵۵۷
۲۰) ن.ک: رضی ۸۳، ۸۴
۲۱) ن.ک: رضی ۵۵۳، ۵۵۴.
۲۲) ن.ک: دهخدا ۱۲/۲۶۲. + رضی ۵۵۴ ـ ۵۵۵.
۲۳) همان ۵۵۹.
۲۴) همان ۵۵۸.
۲۵) همان ۵۵۹، ۶۷۶، ۶۷۵.
۲۶) همان ۵۵۹ ـ بیرونی / آثارالباقیه ۳۳۱.
۲۷) همان ۶۷۶ ـ ۶۷۷.
۲۸) همان ۶۷۶ ـ ۶۷۷.
۲۹) ن.ک: همان ۵۵۵.
۳۰) ن.ک: نیکنام ۸۸، ۸۹، ۹۰.
۳۱) ن.ک: شکورزاده ۲۲۷. + میرنیا ۱۷۰.
۳۲) ن.ک: شکورزاده ۲۲۶، ۲۲۷، ۲۲۸. + میرنیا ۱۷۰، ۱۷۱.
۳۳) ن.ک: همان منابع.
۳۴) ن.ک: میرنیا ۱۷۱.
۳۵) ن.ک: میرنیا ۱۷۱، ۱۷۰.
۳۶) همان ۱۷۰.
۳۷) ن.ک: میرنیا ۱۷۲، ۱۷۳، ۱۷۴، ۱۷۵، ۱۷۶.
۳۸) ن.ک: همان ۱۸۰.
۳۹) ن.ک: انجوی ۱/۱۸، ۱۹.
۴۰) ن.ک: همان ۱/۱۸، ۱۹.
۴۱) همان ۱/۱۹، ۲۰.
۴۲) همان ۱/۲۰، ۲۰.
۴۳) همان ۱/۲۱، ۲۲، ۲۳
۴۴) ن.ک: انجوی ۱/۲۴.
۴۵) همان ۱/۲۴، ۲۵.
۴۶) همان ۱/۲۴، ۲۵، ۲۶
۴۷) همان ۱/۲۶، ۲۷.
۴۸) ن.ک: انجوی ۱/۱۰۸، ۱۰۹، ۱۱۰.
۴۹) ن.ک: انجوی ۱/۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰.
۵۰) ن.ک: ایران ۱/۳۰۰، ۳۰۱، ۳۰۲.
۵۱) ن.ک: انجوی ۱/۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰.
۵۲) همان ۱/۱۲۸، ۱۲۹
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست