سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

مردان دو قرنی


هیوز, دی کارپریو , اسکورسیزی و ”هوانورد“

شخصیت هاوارد هیوز انگار توسط هالیوود خلق شده: مردی پرقدرت، غیرمتعارف، ثروتمند، عاشق پرواز، سینما و ستاره‌هایش، که اما وقت مرگ، تقریباً عقل خود را از دست داده بود، زیر ناخن‌های او یک خروار چرک بود و موهای او تا کمر می‌رسید و به‌جای کفش، مقوا، دور پای خود می‌بست و این همه نیز در حالی بود که دارائی او را در همان زمان، سه میلیارد دلار برآورد می‌کردند، حالا هالیوود تصمیم گرفته وجه اسطوره‌ای این شخصیت را به روی پرده بکشد. یعنی لااقل بخشی از آن را. هوانورد مارتین اسکورسیزی به توصیف بیست سال از زندگی هاوارد هیوز می‌پردازد؛ دوره‌ای که از پایان دههٔ ۱۹۲۰ تا میانهٔ دههٔ ۱۹۴۰ را در بر می‌گیرد و طی آن هاله‌ای از شکوه و رمز و راز گرداگرد شخصیت او را فرا گرفته بود و فیلم کارگردانی یا تهیه می‌کرد، هواپیماهای مدرنی را که خودش طراحی کرده بود، می‌ساخت و تست می‌زد و با معروف‌ترین ستارگان هالیوودی رفت و آمد داشت. نقش این میلیاردر غیرمتعارف را - که حتی در همان زمان نیز شیاطینی ناشناخته آزار و شکنجه‌اش می‌دادند و از کثافت و میکروب چنان هراس داشت که وسواس بیمارگونهٔ او باعث شد خود را از دنیای زندگان جدا سازد - لئوناردو دی‌کاپریو ایفا کرده. این پروژه که در واقع متعلق به خود او می‌باشد، به وی اجازه داده کارگردان دار و دسته‌های نیویورکی‌ خود را بازیابد و بدین‌ترتیب دومین پرده شورانگیزترین همکاری بازیگر / کارگردان دوران معاصر را بنویسد. (اسکورسیزی و دی‌کاپریو، سومین فیلم خود را نیز این روزها تدارک می‌بینند.) با این وجود، پیش از این قرار بود هوانورد توسط مایکل مان ساخته شود. در واقع، در حالی که قهرمان تایتانیک و سازندهٔ مخمصه دنبال سوژه‌ای می‌گشتند که به طبع هر دو خوش آید، به زندگی هاوارد هیوز علاقه‌مند شدند که حتی قبل از مرگ رقت‌انگیز او در سال ۱۹۷۶، زندگی او همیشه مورد توجه تهیه‌کننده‌ها، فیلمنامه‌نویس‌ها و کارگردان‌ها بود. (جیمز الروی کتاب فوق‌العاده‌ای دربارهٔ او نوشته است). سوژه که پیدا شد، مایکل مان، جان لوگان، نویسندهٔ فیلمنامهٔ گلادیاتور را استخدام کرد که یک‌سالی را صرف تحقیق دربارهٔ زندگی هیوز کرد و سپس دست به‌کار شد تا فیلمنامه‌ای در باب آن سال‌های شکوهمند بنویسد. ولی در نهایت، مان انصراف داد. او که تازه علی را تمام کرده بود نمی‌خواست بلافاصله یک زندگی‌نامهٔ دیگر را به فیلم برگرداند. بنابراین با حفظ سمت تهیه‌کنندگی، از پروژه کنار کشید و خود را وقف جانبی کرد.

مردی بین دو قرن

با آنکه دی‌کاپریو از وحشت اسکورسیزی از پرواز باخبر بود، این پروژه را به وی پیشنهاد کرد، اسکورسیزی بلافاصله این پیشنهاد را پذیرفت چون هم توصیف این شخصیت برای او جذابیت داشت و هم فکر تداوم همکاری با دی‌کاپریو برای او شورانگیز بود؛ ”موقع خواندن فیلمنامه، عملاً در این دوره از تاریخ غرق شدم. هیوز مردی است متعلق به قرن نوزدهم، که از پیشگامان دو تا از پدیده‌های بزرگ قرن بیستم بوده: هوانوردی، آن هم به شکرانهٔ ابداعات و رکوردهای سرعتی که بر جای گذاشته؛ و سینما، به خاطر تولید فیلم‌هائی چون فرشته‌های جهنمی و صورت زخمی، که تهیه یا کارگردانی کرد. در زندگی با معنای ”نمایش“ آشنا بود ولی زندگی او در نهایت، حکایت حرص و فساد و جنون است.“ و یا به گفتهٔ دی‌کاپریو: ”هیوز یکی از اسرارآمیزترین شخصیت‌های قرن بیستم بود؛ ولی هیچ‌یک از کتاب‌هائی که دربارهٔ او نوشته شده، نتوانسته‌اند هستهٔ اصلی این معما را فاش سازند. هرچه بیشتر در عمق زندگی او فرو می‌روید، مبهم‌تر و اسرارآمیزتر می‌شود. من در کالیفرنیا زندگی می‌کنم و بنابراین خیلی از اوقات آدم‌هائی را ملاقات کرده‌ام که او را می‌شناخته‌اند. همهٔ آنها حکایت‌های فراوانی داشتند که دربارهٔ زندگی او تعریف می‌کردند. این حکایت‌ها با آن وجوه متضاد و غریب، از او یک شخصیت فانتاستیک می‌سازد. ولی همگی در این زمینه متفق‌القول که هیوز یک نابغه بوده است. در هیجده‌سالگی ارث پدری به او رسید و میلیونر شد و شورهای آن در زندگی، هواپیماها و فیلم‌ها و ستاره‌های آن بودند. هم او بود که رهگشای صنعت هواپیماسازی مدرن شد: گام‌های بلند در رابطه با ساختن هلی‌کوپترها و ماهواره‌ها برداشت و ضمناً نخستین تاجری بود که در لاس‌وگاس سرمایه‌گذاری کرد!“ بنابراین هوانورد همان دورهٔ جوانی و میانسالی هاوارد هیوز را پوشش داده و از فیلمبرداری فرشته‌های جهنمی در پایان دههٔ ۱۹۲۰ آغاز می‌شود، (فرشته‌های جهنمی فیلمی حماسی دربارهٔ نبردهای هوائی دوران جنگ جهانی اول بود؛ فیلم همراه شد با درگیری‌های هیوز با کارگردان و سایر عوامل فیلم و مرگ بدل‌کارها و برداشت‌های پایان‌ناپذیر که در نهایت باعث شد خودش فیلم را کارگردانی و تمام کند؛ این فیلم که از جین هارلو یک ستاره ساخت، چهار میلیون دلار خرج برداشت که برای آن زمان رقمی است نجومی) و تا ظهور کمپانی هوائی آن TWA در صحنهٔ بین‌المللی، در پایان دههٔ ۱۹۴۰ ادامه پیدا کرد. در میانهٔ راه، البته، فیلمنامه نگاهی به روابط او با کاترین هپبورن و اواگاردنر می‌اندازد و نیز مسئله ناشنوائی خود را مطرح می‌کند که از دیگران پنهان می‌کرده و نیز هراس‌ها و وسواس‌های او در نهایت عقل او را زائل خواهند کرد.

هالیوود دوباره خلق شد

اسکورسیزی، عوامل وفادار به خود را گرد هم آورد (کسانی که سال‌ها است با او همکاری دارند: رابرت ریچاردسن، مدیر فیلمبرداری او از کازینو تا احیاء مردگان؛ دانته فررتی طراح دکور، که از عصر معصومیت به این سو در کنار او است و تلما شون‌میکر، تدوین‌گر فیلم‌های او) و بعد شروع به انتخاب بازیگران خود کرد: کیت بلانشت برای ایفاء نقش کاترین هپبورن؛ کیت بکینسل در نقش آواگاردنر؛ گوئن استفانی خوانندهٔ گروه No Doubt در نقش جین هارلو؛ جان سی.رایلی برای ایفاء نقش نوآ دیتریش، معتمد هیوز و کسی که مسائل مالی او را زیر نظر داشت؛ الک بالدوین در نقش خوان تریپه رقیب او، رئیس کمپانی پان آمریکن؛ و نیز جودلاو برای ایفاء نقش ارول فلین، ”بچهٔ بد“ هالیوود در دهه‌های ۱۹۴۰-۱۹۳۰ ... به قول جودلاو بازیگر کلدمانتین: ”این، نقشی کوتاه و گذری بود؛ ولی چطور می‌شد در برابر پیشنهاد اسکورسیزی و نقش ارول فلین - که دقیقاً مظهر آدم‌هائی بود که زندگی آنها را مثل یک فیلم زندگی می‌کردند - مقاومت کرد؟“

فیلمبرداری هوانورد، هفتم جولای ۲۰۰۴ در مونترال آغاز شد. برای زنده کردن این شخصیت لازم بود کارگاه‌های عظیمی ساخته شود که هیوز خیال داشت در آنها به پروژهٔ آرمان‌گرایانهٔ خود - تولید یک هواپیمای غول‌پیکر هیدرولیک به‌نام The Spruce Goose - جامهٔ عمل بپوشاند. (هواپیمائی که هیچ‌وقت نتوانست بیش از یک کیلومتر پرواز کند). ولی علاوه بر اینها فرصتی برای اسکورسیزی و دی‌کاپریو ایجاد شده بود تا عصر طلائی هالیوود را دوباره در مقابل چشمان ما جان ببخشند: عصر فیلم‌هائی که هیچ‌چیز در آن حد و حصری ندارد؛ نه بوالهوسی‌های ستارگان و تهیه‌کنندگان، نه گذشت زمان و نه سرمایه‌های مصرف شده. عصر نمایش‌های افتتاحیه باشکوه در مقابل ”چاینیز تیه‌تر“؛ دورهٔ مهمانی‌های عظیم در کلوب ”کوکوناب گرو“ که از ستارگان و بازیگران معروف تا نوازنده‌های بزرگ و تجار و گنگسترها در آن می‌لولیدند. دی‌کاپریو حتی دو تن از ستارگان معروف آن زمان را که زندگی آنها با زندگی هیوز در هم گره خورده، به سر صحنهٔ فیلمبرداری دعوت کرد: جین راسل، بازیگر مطرود و خط فرانسوی و تری مور که در خاطرات خود فاش می‌سازد که هیوز مخفیانه با او ازدواج کرده بوده است.

اسکورسیزی، رابطهٔ کاری‌ خود را با دی‌کاپریو با رابطهٔ حرفه‌ای سابق خود با رابرت دونیر و هاروی کایتل تشبیه کرده و از خلاقیت و هنرمندی خود تعریف می‌کند. دی‌کاپریو نیز اسکورسیزی را بزرگترین کارگردان معاصر می‌داند: ”مارتی، خودش را کاملاً در کاری که انجام می‌دهد، غرق می‌کند. کار کردن با او، تجربه‌ای است شورانگیز. چرا که مدام شما را تشویق می‌کند تا از حد و حدود خود فراتر روید. برای ساختن این فیلم تلاش فراوانی شد. گاه، ۱۸ساعت روزانه کار می‌کردیم که طی آن پیش آمد که چهار - پنج‌بار لباس و شکل و شمایل عوض می‌کردم تا هیوز را در ۲۰سالگی، سپس چهل سالگی و بعد ۲۰سالگی به تصویر بکشم و این همه همراه با تمامی آن دردسر گریم شدن و پاک کردن گریم قبلی و دوباره گریم شدن‌های آن! ولی بهترین لحظات فیلم برای من لحظاتی است که هیوز از دیگران کناره گرفته و تنها زندگی می‌کرد. در چنین صحنه‌هائی بود که من و اسکورسیزی تنها بودیم و می‌بایستی به کاوش در حوزه‌هائی اسرارآمیز از وجود بشری بپردازیم بداهه‌پردازی کنیم، و بکاریم و بکاریم و بیشتر نقب بزنیم.“