سه شنبه, ۲۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 18 June, 2024
مجله ویستا

«یکان» و خاطره ماندگار یک نسل


«یکان» و خاطره ماندگار یک نسل

درباره «عبدالحسین مصحفی»

آنها که در فاصله‌ سال‌های میانی دهه‌ ۴۰ تا سال‌های میانی دهه‌ ۵۰ خورشیدی طی یک دهه، دانش‌آموز رشته‌ ریاضی بودند یا به طریقی با ریاضیات سروکار داشتند، به‌خصوص علاقه‌مند به ریاضیات بودند، بدون تردید لااقل با نام مجله‌ ریاضی «یکان» آشنایی داشته و دارند. برای بسیاری از آنها نام مجله‌ یکان و صاحب‌امتیاز و سردبیر آن «عبدالحسین مصحفی» به یک نوستالژی زیبا تبدیل شده است و من این را از زبان بسیاری از آن نسل شنیده‌ام و خود شاهد بوده‌ام همکارانی را که هر وقت نام مجله یکان به میان می‌آمد، چگونه با لذتی آمیخته با حسرت از دوران طلایی یکان یاد می‌کردند و آرزو می‌کردند که ای‌کاش امروز هم جوانان و نوجوانان دانش‌آموز با همان اشتیاق به دنباله مجله‌ای مانند یکان می‌رفتند و اگر یکان درمی‌آمد، مانند جوانان مشتاق آن روزها، در برابر کیوسک روزنامه‌فروشی صف می‌کشیدند و سراغ مجله‌ یکان را می‌گرفتند.

اما افسوس و صدافسوس که امروز جوانان و نوجوانان ما به دنبال سرابی به نام «کنکور» در هزارتوی نکته و تست، راه گم کرده و دست و پا می‌زنند. باری، بگذاریم و بگذریم. من خود از دانش‌آموزان آن نسل نیستم و وقتی وارد دبیرستان شدم، سال‌ها از غروب یکان می‌گذشت؛ اما به‌واسطه‌ نوع کارم از سال‌ها پیش با مجله‌ یکان آشنایی داشتم و از مطالب آن استفاده می‌کردم تا اینکه توفیقی به دست آمد و در جایی به آرشیو کامل آن دسترسی پیدا کردم (البته بعدها جمعی از دوستداران استاد «مصحفی» در شهر یزد، محل زندگی او، لوح فشرده‌ کامل صد و چند شماره‌ یکان را منتشر کردند) و بارهاوبارها این مجلات را ورق زده و از آنها بهره‌ها بردم.

مطالب مجله‌ یکان در آن عصر به‌راستی تحول‌آفرین بود و انقلابی در آموزش ریاضی کشورمان ایجاد کرد. مباحثی که در مقالات آن مطرح می‌شد، همگی جزو بحث‌های نوین ریاضی بودند که در آن دوره‌ زمانی، هنوز در کتاب‌های درسی جایگاه چندانی نداشتند و برای نخستین‌بار در مجله‌ یکان مطرح می‌شدند. مجله‌ یکان، ازاین‌حیث تاثیر عمیقی در گسترش دانش ریاضی دبیران و دانش‌آموزان ریاضی کشورمان داشت. مجله‌ یکان ارتباط بسیار وسیعی نیز با دانش‌آموزان و معلمان ریاضی کشورمان برقرار کرده بود و در هر شماره اسامی جمع زیادی از آنان را که برای مجله نامه نوشته و مقاله یا مساله فرستاده بودند، در مجله به چاپ می‌رساند و از جمع آنان عده‌ای را به‌عنوان نماینده‌ افتخاری مجله در شهرهای کوچک و بزرگ و دور و نزدیک انتخاب کرد. باید توجه داشت که همه‌ اینها در زمانه‌ای بود که هیچ‌یک از امکانات ارتباط‌جمعی امروز اعم از اینترنت، کامپیوتر، ای‌میل و پیامک در دسترس نبود و حتی دسترسی به تلفن نیز به سادگی امروز نبود و نامه‌نگاری هم مدت‌ها طول می‌کشید. ولی با همه‌ اینها مجله‌ یکان توانسته بود علاقه‌مندان زیادی را از سراسر کشور جذب و جلب کند و تیراژ قابل قبولی داشته باشد.

همان‌طور که گفتم، به دلیل نوع کارم با مجله‌ یکان آشنایی داشتم. به همین دلیل آقای «مصحفی» را نیز دورادور می‌شناختم و گهگاه او را در سمینارها و کنفرانس‌های ریاضی می‌دیدم. اما نخستین برخورد رسمی من با ایشان وقتی بود که کتاب «داستانواره‌های ریاضی» را برای چاپ به انتشارات مدرسه آورد و آن را برای کارشناسی به من دادند. وقتی کتاب را ورق زدم، از مطالعه‌ چند صفحه‌ نخست آن چنان شوقی به من دست داد که کتاب را به‌طور کامل مطالعه کرده و مسایل آن را که در قالب داستان به طرح معماهایی زیبا پرداخته بودند، حل کرده و از آنها بسیار لذت بردم و جای آن را در میان کتاب‌های ریاضی معمول در کشورمان، به‌راستی خالی دیدم. نه‌تنها آن را تایید کردم، که ازآن‌پس به هر کلاسی که رفتم، آن را به شاگردانم هم توصیه کرده و می‌کنم و به خود و استاد «مصحفی» قول داده‌ام که در ترویج و نشر چنین کتاب‌هایی، هرچه در چنته‌ ناچیز خود دارم، در طبق اخلاص بگذارم.

گفتم که مجله یکان اسامی دانش‌آموزان علاقه‌مندی را که برای مجله مساله می‌فرستادند یا حل مسایل را می‌فرستادند، چاپ می‌کرد. در آن ایام که مجله را ورق می‌زدم به آن اسامی برخوردم و دیدم بسیاری از آنان امروزه در زمره‌ مشهورین هستند، از دبیران و استادان صاحب‌نام ریاضی (همچون دکتر «مهدی بهزاد» رییس اسبق انجمن ریاضی ایران) تا تعدادی از نام‌آشنایان عرصه‌ مدیریت و سیاست؛ اما از میان آنان یک نام، عجیب در خاطرم مانده و حس غریبی را در من می‌آفریند و خیلی دوست دارم که در خاتمه‌ این نوشتار به آن اشاره‌ای کنم؛ دانش‌آموزی علاقه‌مند که در سال چهارم رشته‌ ریاضی (در نظام شش‌ساله‌ متوسطه) تحصیل می‌کرد و از شهر اصفهان برای مجله یکان نامه می‌نوشت و بعدها پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته‌ مهندسی برق دانشگاه صنعتی آریامهر آن زمان پذیرفته شد و فرجام او چنان بود که شاید تصور نمی‌کرد که روزی سر‌در ورودی این دانشگاه به نام خود او مزین شود: «دانش‌آموز سال چهارم ریاضی از دبیرستان ادب، شهر اصفهان، مجید شریف‌واقفی.»

هوشنگ شرقی

مدیر داخلی مجله ریاضی رشد برهان