جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دوازده تز درباره بحران «سوسیالیسم واقعاً موجود»


دوازده تز درباره بحران «سوسیالیسم واقعاً موجود»

جنایت هایی كه رژیم های دیوانسالار به نام كمونیسم و سوسیالیسم مرتكب شدند از پاكسازی های خونبار دهه ۱۹۳۰ گرفته تا تجاوز به خاك چكسلواكی در ۱۹۶۸ به نفس امید و اعتقاد به آینده ای سوسیالیستی لطمه های عمیق زد و به تقویت و تحكیم ایدئولوژی بورژوایی در میان خیل كثیری از آحاد جامعه در هر دو بلوك شرق و غرب انجامید با این همه امید دست یافتن به جامعه ای آزاد و استوار بر برابری دموكراسی اجتماعی و اقتصادی, خودمختاری و نظارت از پایین در عمق جان بسیاری از اعضای طبقه كارگر و نیز جوانان هم در شرق و هم در غرب ریشه دوانیده است

یادداشت مترجم: سال ۱۹۸۳ صد سال پس از مرگ ماركس و هفت سال پیش از فروپاشی دستگاه دولتی عظیمی كه مدعی زنده نگه داشتن نام ماركس بود، ماركسیست جوان یونانی تباری به نام الكس كالینیكوس در رد سیستم موسوم به «سوسیالیسم واقعاً موجود» چنین نوشت: «اتحاد جماهیر شوروی و خانواده اش، در واژگان ماركسیستی، نه چونان نوعی سوسیالیسم بل چونان مواردی از سرمایه داری دولتی دیوان سالار است، نوعی از همان نظام اجتماعی استثمارگر كه در غرب وجود دارد.» («اندیشه انقلابی ماركس»، ترجمه پرویز بابایی، ص ۱۱) به زعم وی، ماركسیسم و سوسیالیسمی كه در بلوك شرق بروز و ظهور و موجودیت یافت در حقیقت نفی سوسیالیسمی بود كه ماركس پیش نهاده بود. آنچه در دولت های (به تعبیر میشل لووی) «غیر سرمایه داری» اروپای شرقی تاسیس شد، نه برخود رهایی طبقه كارگر كه بر استثمار آن استوار بود. كالینیكوس در ۱۹۸۳ نوشت: «هر كس به تفكر ماركس وفادار مانده باید از صمیم قلب و با تمام وجود برای سقوط رژیم های «سوسیالیست واقعاً موجود» فعالیت كند.» میشل لووی مقاله «دوازده تز» را پس از سقوط دولت های بلوك شرق و در آستانه سقوط كامل امپراتوری شوروی نگاشت. او بحران سوسیالیسم واقعاً موجود را مجال مناسبی می داند برای نقد صحیح، غیربورژوایی و نوسازی ماركسیستی عقاید ماركس. از دید او ضعف اساسی اندیشه ماركس (و انگلس) یكی دیدگاه اكونومیستی _ دترمینیستی و دیگری عدم گسست ریشه ای از بنیادهای تمدن بورژوایی است. لووی عظیم ترین نیرو را برای مقابله با نظام جهانی سرمایه (خاصه پس از سقوط بلوك شرق) توده كارگران مزدبگیر (اعم از كارگران صنعتی، یقه سفید و كاركنان بخش خدمات و كارگران كشاورزی و روزمزدی كه اكثریت جمعیت جهان را تشكیل می دهند) می داند، توده ای كه سرمایه بی محابا از آن بهره كشی می كند. (نك: «مانیفست پس از ۱۵۰ سال»، ترجمه حسن مرتضوی، صص ۲۷۴ _ ۲۵۹).

۱ _ چیزی كه هنوز به دنیا نیامده چگونه ممكن است بمیرد: كمونیسم نمرده است چون هنوز زاده نشده است. این سخن درباره سوسیالیسم نیز صادق است. آنچه رسانه های غربی تحت نام «دولت های كمونیست» و ایدئولوژی رسمی شرق تحت عنوان «سوسیالیسم واقعاً موجود» درباره اش حرف می زنند، اصلاً وجود خارجی نداشت. آنها را در بهترین حالت می شد «جوامع غیرسرمایه داری» نام نهاد كه مالكیت خصوصی را در ابزارهای اصلی تولید ملغی كرده بودند، اما تفاوت آنها با سوسیالیسم زمین تا آسمان بود _ سوسیالیسم صورتی از جامعه است كه در آن تولیدكنندگان متحد و همراه سكان داران فرایند تولید هستند، جامعه ای استوار بر وسیع ترین شكل دموكراسی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، جامعه ای همسود كه از یوغ استثمار و ستم طبقاتی، قومی و جنسیتی در هر شكل آن رهیده باشد. این جوامع «واقعاً موجود» قطع نظر از كام یابی ها و ناكامی های اقتصادی و اجتماعی مختلف شان، در یك كمبود بنیادی با هم اشتراك داشتند: كمبود دموكراسی، بیرون گذاشتن كارگران، یعنی حذف اكثریت افراد جامعه از دایره قدرت سیاسی. حقوق دموكراتیك _ آزادی بیان و آزادی تشكل های مردمی، حق رای همگانی، تكثرباوری سیاسی _ برخلاف تصور رایج نه «نهادهای بورژوایی» محض بلكه حاصل جد و جهد بی امان جنبش كارگران اند. محدود كردن آنها به اسم سوسیالیسم چیزی جز استبداد دیوان سالارانه نیست. همان گونه كه رزا لوكزامبورگ (آن حامی پروپا قرص انقلاب روسیه) در خلال نقدی همدلانه و برادرانه در ۱۹۱۸ [یك سال پس از پیروزی انقلاب] به بلشویك ها هشدار داد: «بدون انتخابات سراسری، بدون مبارزه آزادانه افكار عمومی، زندگی در یك یك نهادهای دولتی و عمومی جامعه رنگ خواهد باخت و جز ظاهری بیرنگ از آن به جا نخواهد ماند كه در آن یگانه عنصر فعال جامعه نظام اداری و دیوانی خواهد بود.» اگرچه برخی ابعاد تكثرباوری و حكومت مردمی كارگری در فاصله سال های ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۳ همچنان باقی ماند، روز به روز اقدامات خودسرانه و سلطه جویانه بیشتری به عمل می آمد. این خطای نابخشودنی _ به اضافه عواملی چون عقب ماندگی، جنگ داخلی، قحطی و مداخله های خارجی در اتحاد شوروی طی این سال ها _ زمینه ساز پیدایش دیوان سالاری بی در و پیكری شد كه همچون غده ای بدخیم سرانجام حزب بلشویك را فروپاشاند و به پیشوایی تاریخی آن مهر پایان زد.

۲ _ آنچه رسانه های محافظه كار یا لیبرال «مرگ كمونیسم» می نامند، در واقع بحران سیستم سلطه جویانه و دیوان سالارانه ای از توسعه است كه اول بار در اتحاد شوروی در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بر روی بقایای ویرانه های انقلاب روسیه پا گرفت. این الگویی است كه بسیار پیش از این كل یك نسل از متفكران و مبارزان هواخواه دگرگونی های بنیادی در نهادهای موجود آن را بر پایه مبانی ماركسیسم به باد انتقاد گرفته و رد كرده بودند، كسانی چون لئون تروتسكی و كریستیان گیورگویچ راكوفسكی [كه در ۱۹۲۹ نوشت: «اتحاد شوروی از كشوری پرولتری به كشوری دیوان سالار بدل گشته كه جز خردك شرری از آتش پرولتری در آن باقی نمانده»م.]، ایزاك دویچر و آبراهام لئون، هاینریش برندلر و ویلی مونتسنبرك [رهبران حزب كمونیست آن سال های آلمان]، ویكتور سرژ [همرزم دیرین لنین و تروتسكی] و آندره برتون [شاعر شهیر سوررئالیست و انقلابی فرانسوی و از ستایشگران آتشین تروتسكی].

چیزی كه در اروپای شرقی به حال جان كندن و احتضار افتاده نه «كمونیسم» كه كاریكاتور بوروكراتیك آن است: انحصار قدرت در دستان نومن كلاتورا [nomenklatura، در لغت به معنی فهرست اسامی، نام حزب و سیستمی كه از سپیده دمان انقلاب تا شامگاه نظام كمونیستی در ۱۹۹۰ در شوروی بر كار بود. نومن كلاتورا متشكل از خواصی بود كه بر روال گزینش نامزدهای تصدی مسئولیت های اجرایی حساس نظارت سفت و سخت و عملاً نبض قدرت سیاسی را در دست داشت. م.]

۳ _ این بحران در اتحاد شوروی نیز رفته رفته از پرده برون می افتد، آن هم به شكلی متناقض تر: پس از چندین دهه بی جنبشی و ركود دیوان سالارانه، فرایند پرقدرتی به وقوع پیوست كه مرده ریگ نظام استالینی را نابود كرد؛ نیروی محرك آن فرایند جدلی دیالكتیكی بود بین اصلاحات از بالا _ كه میخائیل گورباچف و همكارانش بانی آن بودند _ و تكاپوی دموكراتیك از پایین _ جبهه های خلق و انجمن های سوسیالیست، هوادار محیط زیست و اصلاح طلب. سیاست اصلاحی كه سران كنونی شوروی در پیش گرفته اند، اقدامی است مركب از مواد مختلف در تایید و تشویق اصلاحات: آمیزه ای از فضای بازی بی سابقه در سیاست (گلاسنوست) و بازسازی اقتصاد با محوریت بازار (پرسترویكا) كه برخی حقوق سنتی كارگران را به مخاطره می افكند و برخی ابتكار عمل های بسیار مثبت در جهت خلع سلاح هسته ای در تركیب با كاهش چشمگیر حمایت از انقلاب های جهان سوم (خاصه در آمریكا مركزی).

۴ _ در نبرد سیاسی و اجتماعی كه هم اینك در اتحاد جماهیر شوروی و دیگر جوامع غیرسرمایه داری، خواه در درون نومن كلاتورا و خواه در متن جامعه مدنی، برپا گردیده برای برون شدن از بن بست الگوی استالینی چند گزینه بدیل به نظر می آ یند: ۱ _ حفظ نظام سیاسی اقتدارطلب به شرط اعمال اصلاحات اساسی بر مدار اقتصاد بازار _ الگوی دنگ شائوپینگ [قوی ترین عضو حزب كمونیست چین در دوره ای ۲۰ ساله، یعنی تا ۱۹۹۷ سال مرگ شائوپینگ. او به نام توسعه اقتصاد و صنعت چین به گسترش روابط تجاری با غرب تاكید كرد. همچنین وی از مقصران اصلی فاجعه سركوب معترضان سیاسی در ۱۹۸۹ در میدان تیان آن من به دست ارتش بود.م.] ۲ _ دموكراتیك ساختن نسبی ساختارهای سیاسی و گنجانیدن ساز و كارهای بازار در ساختار مدیریت اقتصادی _ اتحاد شوروی، بلغارستان، رومانی، ۳ _ برقرار كردن دموكراسی بر وفق الگوی غربی و جا انداختن كامل اقتصاد بازار _ یعنی استقرار مجدد نظام سرمایه داری همان گونه كه در سایر كشورهای اروپای شرقی می بینیم، ۴ _ دموكراتیك ساختن كامل قدرت سیاسی و برنامه ریزی سوسیالیستی/ دموكراتیك اقتصاد - طرح پیشنهادی اعضای فعال و رادیكال اتحادیه های كارگری و اعضای جناح های سوسیالیست مخالف، طرحی كه تاكنون در هیچ جا جامه تحقق بر تن نكرده است.

۵ _درباره فرجام این نبرد دست كم در كوتاه مدت، جای چندانی برای خوش بینی نیست. در بیشتر كشورهای اروپای شرقی، جنبش ها و نهضت های بنیادستیزی كه در راه دفاع از بدیل سوسیالیستی / دموكراتیك پیكار می كنند یا به نوعی از پیوند با سنت ماركسیستی دم می زنند، حتی آنهایی كه كوله باری از تجربه های تلخ تاریخی در نبرد با نظام دیوان سالاری داشتند، تن به شكست داده اند. علاوه بر اسباب و عللی كه بعضاً به ویژگی های هر كشوری برمی گردد، یك عنصر مشترك در همه آنها هست كه می تواند چون و چرای این شكست را شرح دهد: طی چهل سال، سوسیالیسم و ماركسیسم با نظام دیوان سالار استالینی یكسان انگاشته شده بود. این تنها نكته ای است كه مدافعان حكومت های شرقی و مخالفان غربی شان، رادیو پراگ و رادیو اروپای آزاد، بر سر آن اتفاق نظر داشتند _ این نكته كه دولت های یاد كرده جملگی سوسیالیست بوده و سران شان همواره به سیاست های ماركسیستی عمل می كرده اند. در مواجهه با اجماعی چنین متحد و مهیب، عقیده و نظر گروهی قلیل از دگراندیشان ماركسیست چگونه می توانست عرض اندام كند؟


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.