یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خدا محوری یا اومانیسم


اومانیسم با نفی خدا, موجودات مجرد و ملائكه, معاد و روح مجرد انسانی, منكر وجود هر نوع موجود مجرد بوده و انسان را منحصر در بدن, هوی و هوس, امیال, عواطف و احساسات او می داند و بدین جهت ملاك ارزش اخلاقی را امیال انسان, خوش آمدن و تنفر داشتن او می داند

در اندیشه‏های بشری، انسان مهمترین امری است كه در طول تاریخ مورد توجه و بحث و بررسی واقع شده است . در برخی از اندیشه‏ها، انسان در جایگاهی قرار گرفته است كه هیچ موجودی كاملتر و بالاتر از او قابل فرض نبوده است و در برخی رویكردهای واقع نگر، با عنایت‏به وجود ضعف های مختلف در ابعاد معرفتی و غیر معرفتی انسان، ارزش و توانایی انسان محدود تلقی شده و نیازمند به هدایت موجود كاملتر دانسته شده است . این نوشتار در صدد تبیین دو نوع رویكرد مهم اسلامی و مدرن به انسان و مقایسه میان آندو است . یكی از ویژگیهای اساسی و بنیادی جهان بینی مدرنیته، اومانیسم است . ولی این نكته نیز روشن است كه انسان، در میان غالب مكاتب و جهان‏بینی‏های رایج میان بشر، از مقامی رفیع برخوردار بوده و بویژه جهان‏بینی‏ها و ادیان توحیدی، برای انسان موقعیت ویژه و ممتازی در میان موجودات عالم قائل می‏باشند، به عنوان مثال، دین اسلام می‏فرماید كه همه موجودات در زمین برای انسان خلق شده‏اند: «هو الذی خلق لكم ما فی الارض جمیعا .» (۲) یعنی: او خدایی است كه همه، آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید . به علاوه در قرآن، خدای متعال در خلقت هیچ موجودی خود را تحسین نكرده است جز در مورد انسان كه پس از اشاره به جریان خلقت‏بنی‏آدم، بر احسن الخالقین بودن خویش آفرین می‏گوید و می‏فرماید: «ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقین .» (۳) یعنی: آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم; پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدرت كامل بهترین آفریننده . در این صورت این سخن به چه معناست كه «انسان محوری‏» از مؤلفه‏های اساسی جهان بینی مدرن است؟ جهان بینی كه تاریخ پیدایش آن از حدود پانصد سال تجاوز نمی‏كند؟ (۴) این نوشتار سعی دارد تا برای پرسش بالا پاسخی مناسب - هرچند اجمالی - بیان نماید، از این رو، ابتدا اومانیسم را توضیح داده و سپس به تبیین دیدگاه اسلام در مورد انسان می‏پردازیم و در نهایت، مقایسه‏ای میان آن دو، ارائه می‏گردد .

«اومانیسم‏» (۵)

در بحث از اومانیسم، نخست‏به بیان معنای لغوی این واژه و سپس با ذكر معانی اصطلاحی آن، به بیان ویژگیهای اصطلاحی مقصود در این مقام، می‏پردازیم .

معنای لغوی

در كتب فرهنگ لغت، چند معنی برای واژه Humanism ذكر شده است:

۱- طبیعت و ماهیت انسانی، انسانیت .

۲- مطالعه و پژوهش پیرامون علوم انسانی . (۶)

۳- (با H بزرگ): نهضت فرهنگی فكری است كه در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایل جدید نسبت‏به آثار برجسته یونانی و رومی پدید آمده است .

۴- شیوه‏ای خاص و یا حالتی از اندیشه یا عمل است كه به طور مشخص بر تمایلات و آرمانهای انسانی متمركز گردیده است . (۷)

۵- شیوه خاص یا سیستمی از تفكر و اندیشه كه بر برتری و اولویت انسان بر اصول انتزاعی یا متافیزیكی تاكید می‏ورزد . (۸)

۶- نظامی از اعتقادات یا معیارها كه مربوط به احتیاجات انسانها است; بدون این كه ارتباطی با ایده‏های دینی داشته باشد . (۹)

۷- اعتقاد به این امر كه مردم بدون داشتن دین، می‏توانند به سعادت و رضایت‏خاطر خویش نایل شوند . (۱۰)

۸- واژه Humanism از واژه لاتینی Humus به معنی خاك یا زمین اخذ شده و از آغاز در مقابل دو امر قرار داشته است:

الف) موجودات خاكی و مادی دیگر غیر از انسان، مانند حیوانات) ). deus Ldivus ب) مرتبه دیگر از هستی; یعنی مجردات در انتهای دوران باستان و در قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه‏هایی از معرفت و فعالیت كه از كتاب مقدس نشات می‏گرفت و ;humanitas یعنی حوزه‏هایی كه به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می‏شده است، فرق گذاشتند . و از آنجا كه حوزه دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته‏های رومی و به طور فزاینده یونان باستان می‏گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار كه معمولا ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند . (۱۱)

معنای اصطلاحی

در طول تاریخ، واژه اومانیسم در معنای اصطلاحی خود، به سه معنا - یا اصطلاح - به كار رفته است:

۱- اصطلاح اول

اصطلاح اول اومانیسم، متعلق به دوران یونان باستان و نیز عصر رنسانس است . تا آنجا كه از تاریخ فلسفه غرب به دست می‏آید، برای اولین بار، انسان در یونان باستان محور كانون توجه واقع شده است . و می‏توان ادعا كرد كه دو عامل در یونان باستان زمینه را برای محوریت انسان فراهم نموده است:

الف) عامل معرفتی

اعتقادات و باورهای الیاییان، زمینه را از دو جهت، برای رشد شكاكیت فراهم نمود، از یك جهت، فلاسفه الیایی به دلیل وجود خطا در ادراكات حسی، داده‏های حسی را غیرقابل اعتماد می‏دانستند، و از جهت دیگر، وجود نظریات مختلف و متناقض در میان اندیشمندان نسبت‏به جهان و تفسیر آن، سبب شد كه شكاكان نسبت‏به نظریات متفكرین بی‏اعتماد و هیچ رایی را صائب ندانند . به عبارت دیگر وقتی كه «پارمنیدس‏» منكر صیرورت و حركت در جهان بوده و از طرف دیگر، «هراكلیتوس‏» جهان را یكسره، حركت می‏دانست، این تناقض آشكار، منشا این گمان برای شكاكان گشت كه حقیقتی وجود ندارد و نیز قابل شناختن نیست . (۱۲) بر این اساس، شكاكان از یك طرف با اعتقاد به انحصار ابزارهای معرفتی انسان به حس و عقل، و از طرف دیگر با خطاكار دانستن این دو ابزار و تردید در داده‏های معرفتی آن دو، به طور كامل این دو ابزار را غیرقابل اعتماد دانسته‏اند، در نتیجه به صورت فراگیر، در تمام معرفت انسان تردید روا داشته‏اند . (۱۳) سوفسطاییان كه بر اساس برخی از اغراض عملی (۱۴) خود را شكاك می‏دانستند، مدعی شدند وقتی ابزارهای معرفتی بشر قابل اعتماد نمی‏باشد، بشر واجد هیچ ملاك و میزانی برای كشف حقیقت، ورای خودش نیست و پس از مدتی با نفی اعتماد از حس و عقل برای كشف حقیقت، بر آن شدند كه هیچ حقیقتی ورای انسان وجود ندارد و انسان نباید به دنبال حقیقتی در بیرون از خودش برود، بلكه تنها معیار و میزان خود اوست و انسان خود باید حقیقت را پدید آورد . در خامه فلسفی تاریخ بشر، هنوز این ادعای «پروتو گوراس‏» خودنمایی می‏كند كه: انسان مقیاس همه چیزهاست، مقیاس هستی چیزهایی كه هست، و مقیاس نیستی چیزهایی كه نیست . (۱۵) بدین ترتیب، انسان به لحاظ معرفتی از جایگاه والایی برخوردار شد و در واقع، این انسان بود كه حقیقت را جعل و وضع می‏كرده است نه این كه او كاشف حقیقت‏باشد . به علاوه باید به مشكل معرفتی مذكور، این نكته را نیز بیافزاییم كه سوفسطاییان در فن سخنوری و قدرت بیان از مهارت بسیار بالایی برخوردار بوده‏اند، و همین امر موجب شد كه آنها در مباحث مختلف و از جمله مسائل حقوقی وارد شوند و به عنوان وكیل در دعاوی حقوقی حاضر و با استفاده از قدرت بیان، قضیه را به نفع خود رقم زنند، حق و حقیقت را مطابق آنچه كه آنها می‏خواستند جهت دهند، و در این مسائل نیز كمتر اتفاق می‏افتاد كه شكستی را تحمل نمایند . (۱۶) پس از پیروزیهای چشمگیر سوفسطاییان در مباحث‏حقوقی و غیر آن، به تدریج این باور برای آنها به صورت جدی و كاملی مطرح گشت كه حقیقتی ورای ما موجود نیست و هر چه را كه ما بگوییم حقیقت‏خواهد بود و هر چه را كه ما آن را باطل و غیر حقیقی بدانیم، پوچ و باطل خواهد بود . در نتیجه این انسان است كه حقیقی بودن اشیا یا بطلان و غیر حقیقی بودن آنها را تعیین می‏نماید . به اقتضای نوع تبحری كه سوفسطاییان در زمینه سخنوری داشته‏اند علومی مانند دستور زبان، معانی و بیان و شعر برای آنها از اهمیت ویژه‏ای برخوردار بود . لكن در میان این علوم، علم معانی و بیان ممتاز بوده است‏به طوری كه در این دوره، علمای معانی و بیان، عمومی‏ترین شكل تحصیلات عالیه را عرضه می‏كردند در حالی كه فلاسفه و دانشمندان علوم تجربی از چنین منزلتی برخوردار نبوده‏اند . (۱۷)

ب) عامل اجتماعی

ظهور دولت‏شهرهای مختلف در یونان باستان، تربیت انسانهایی برای اداره آن دولت‏شهرها را ضروری ساخت . از این رو سوفسطاییان كمر همت‏بسته و به تربیت چنین انسانهایی مشغول شدند و آنچه كه در این راستا مورد عنایت ویژه واقع گشت‏خود انسان، روحیات و كیفیت‏برخورد او با افراد جامعه و انسانهای دیگر و در یك سخن مباحثی پیرامون انسان بوده است . این عامل نیز سبب شد كه انسان از جهت دیگر محور كانون اصلی توجه واقع شود و مباحث فلسفی از پژوهش نظری پیرامون كیهان و هستی، به پژوهش و تحقیق پیرامون انسان تغییر جهت دهد، و مهمترین وظیفه سیاست و دولت، تربیت انسان و شكل بخشی به آدمی و زندگی او تلقی گردید . در حقیقت تاریخ فرهنگ یونان، تاریخ محوریت انسان نسبت‏به همه امور عالم و حقایق بوده و بهبودی زندگی این جهانی و مادی او اساسی‏ترین غایت و هدف تمام تحقیقات نظری و عملی و تلاشهای اجرایی بوده است . (۱۸) اما پس از زوال فرهنگ و تمدن یونانی به دنبال جنگهای متعدد و زوال دولت‏شهرها و فروپاشی آنها، بازمانده‏های تمدن یونانی به روم متصل گردید و متفكرین رومی سعی نمودند تا با استفاده از عناصر آموزه‏های فرهنگ یونانی، تحولی در فرهنگ، هنر و ادب خود ایجاد نمایند . ولی با اشاعه مسیحیت در روم و تثبیت نهاد كلیسا، وضع از ریشه دگرگون گردید . (۱۹) بنابر آموزه كلیسا و مسیحیت تبلیغ شده توسط «پولس‏» و سایر رسولان، انسان ذاتا فاسد و تبهكار می‏باشد و این فساد و بث‏باطنی انسان به حدی است كه او خود نمی‏تواند چاره‏ای اندیشیده و خویشتن را از این گناه و فساد فطری نجات دهد، بدین جهت‏خدای متعال با تدبیر خویش و مطابق لطف و محبت‏خود، فرزندش را - كه در حقیقت جلوه انسانی خداوند می‏باشد - به شكل انسان در آورده و با زجر و شكنجه دیدن او، در نهایت‏به صلیب كشیده شدن او، فدیه‏ای برای نجات بشریت پرداخت نموده است . (۲۰) بدیهی است كه در این رویكرد، انسان از جایگاه مهم و ارج وافی برخوردار نمی‏باشد . بر این اساس نمی‏تواند محور پژوهشهای علمی قرار گیرد، از این رو ملاحظه می‏كنیم محوریت انسان در پژوهشها و تحقیقات مختلف كه در یونان باستان (و نیز روم باستان) به اوج خودش رسیده بود، در قرون وسطا رو به زوال نهاده و حتی فلسفه نیز خادم الهیات می‏شود . اما با افول تدریجی دین مسیحیت در انتهای قرون وسطا، تفكر اومانیستی یونان باستان، مورد توجه مجدد قرار گرفت و متفكرین عصر رنسانس، به همان تفكر باز گشتند . اندیشمندان دوره رنسانس با پدید آوردن جنبشی علیه آموزه‏های قرون وسطا و مسیحیت، بازگشت‏به دوران باستان را مطرح نمودند به طوری كه فرهنگ كلاسیك باستانی، خود را به عنوان فرهنگی آرمانی عرضه كرد و همه مردمان اعم از شاعران، نویسندگان، سخنوران، تاریخ نویسان و پژوهشگران، عنوان «اومانیست‏» یافتند و بدین‏سان رنسانس; یعنی تولد دوباره ادب و فرهنگ دوران باستان، به صورت جدی و همه جانبه مطرح گردید . (۲۱) و در حقیقت، علاقه به دوران كلاسیك یونان و روم، مشخصه و ویژگی اساسی تفكر اومانیستی عصر رنسانس است . (۲۲) رنسانس، با رجوع به یونان باستان و پذیرش آن، انسان را محور پژوهشهای خود قرار داده و روح انسان‏مداری را در تحقیقات علمی خود بویژه در ادبیات، شعر، تاریخ، معانی و بیان، حاكم نمود . بنابراین، اولین اصطلاح اومانیسم كه حاكمیت انسان و ارزشهای انسانی بر پژوهشهای نظری و عملی - بویژه پنج علم یاد شده - است، مشترك میان یونان باستان و دوران رنسانس می‏باشد .

۲- اصطلاح دوم

غیر از معنای اول اومانیسم كه در آن، توجه همه جانبه به انسان و ارزشهای او، بیشتر در حوزه ادبیات مطرح بوده است، از قرن هیجدهم، اومانیسم كاربرد اصطلاحی دیگری نیز یافت كه همین اصطلاح، معنای مقصود از اومانیسم در جهان بینی مدرن و دنیای نوین می‏باشد . در یك نگاه اجمالی، اومانیسم مدرن عبارت است از: سیستم هماهنگ و مشخص فكری كه ادعاهای مستقل هستی شناسانه، معرفت‏شناسانه، انسان شناسانه، اخلاقی، سیاسی و آموزشی را مطرح می‏سازد . (۲۳)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید