پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مهره های ناچیز و عروسک های خیمه شب بازی
پیتر مورگان از ساختن زنجیرههای ارتباطی خوشاش میآید. فیلمنامه او برای «آخرت» کلینت ایستوود، که پارسال در تورنتو برای اولین بار نمایش داده شد نیز ترجیع بند سوزناکی بود درباره اینکه چگونه دست تقدیر میتواند روح سه نفر را به هم مرتبط کند و آنها را در یک مراسم رونمایی کتاب درک جاکوبی در آلی پالی (ساختمان آلکساندر پالاس در شمال لندن) به هم برساند. اصلا فیلم خوبی نبود اما در مقایسه با «۳۶۰» اثر نبوغ آمیزی بود.
در این اثر دو تز ارایه میشود، یکی اینکه بسیاری از تصمیمگیریهای ما از جنسیت ما ناشی میشود و دیگر اینکه، خوب که فکرش را بکنید، متوجه میشوید که همه ما به نوعی به هم مرتبطیم، متوجه هستید دیگر؟ «۳۶۰» (معنیاش را گرفتید؟ ) با نیم نگاهی به آثار آرتور شینتسلر که «دایره» او به شکلی مبهم مبنای اثر قرار گرفته است، در وین شروع میشود، جایی که یک مرد تاجر که نقش او را جود لا بازی میکند، با یک زن (ریچل وایز) ازدواج کرده است که به او وفادار نیست. بعد به آنتونی هاپکینز میرسیم که سوار هواپیما شده است تا بفهمد آیا یک جسد کشف شده به دختر او که مدتها گم شده بود تعلق دارد یا نه. بعد به نوبت به زنی در براتیسلاوا (پایتخت اسلواکی) میرسد که شخصیت جودلا امیدوار است او و خواهرش که عضو مافیای روسیه است را استخدام کند و همینطور راننده دوستداشتنی او و همسر ناشاد این راننده و دندانپزشک او. درام مبتنی بر بازیهای گروهی با این ورطه هولناک روبهرو است که هر رشتهای از داستان که قرار است تماشاگر را درگیر خود کند، زود به پایان میرسد و اگر درست درنیاید، فشردگی ذاتی هر داستانک صدمه زیادی به ظرافت بالقوه اثر میزند.
شخصیتها به مهرههایی ناچیز بدل میشوند و صدای قیژ و قیژ اینکه همه چیز ازپیش تعیین شده است، از پیرنگ هرکدام به گوش میرسد. به هرکس که قرار است صاحب نظر و سواد باشد، خروارها کتاب داده میشود تا بر دوش بکشد به علاوه چهرهای ترشرو و سرشار از انزجار و بیعاطفگی. مافیاییهای روسیه و اروپای شرقی به موجودات شرور و شیطانصفت بدل میشوند و بدکارهها خوشقلب میشوند و خیانتکاران هم به مکافات اعمالشان میرسند. این فیلم دو ساعت راهپیمایی شاق و غیرقابل تحمل است که از میانبرهای بسیار انباشته شده و پر است از عروسکهای خیمهشببازی که باید وانمود کنند خیلی عادی رفتار میکنند.
تنها شخصیتی که در این فیلم میتواند شمهای از مقبولیت داشته باشد، آنتونی هاپکینز است. اما فرناندو میرییس کارگردان، که اکنون به نظر میرسد بعد از «شهر خدا» راهش را به کلی گم کرده است، به این شخصیت بیش از حد میدان میدهد و آشکارا به او اختیار تام میدهد تا هرچه میخواهد، بداههپردازی کند. به ویژه حکایتهای بیسر و تهی درباره یک کشیش ژزوییت که برای یک شنونده مسحور شده از گروه الکلیهای گمنام سرهم میکند، خیلی عجیب و غریب است و انگار ناگهان با تکهای از یک فیلم دیگر مواجه شدهایم که به اشتباه به این فیلم چسبیده است.
اگر نتیجهای بهیادماندنی وجود میداشت، همه اینها توجیهپذیرتر میشد اما پایانبندی «۳۶۰» بیشتر به درد پارچهکهنههای شست و شوی ظروف میخورد تا هنر. دو جملهای که در پایان داریم و من نقل قول میکنم- عبارت از «فقط یکبار زندگی میکنید» و «لعنت بهش!» است. امیدواریم هرچه سریعتر حق استفاده انحصاری از این شعارها را به ثبت برسانند.
منبع: گاردین
کاترین شورد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست