پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مهره های ناچیز و عروسک های خیمه شب بازی
پیتر مورگان از ساختن زنجیرههای ارتباطی خوشاش میآید. فیلمنامه او برای «آخرت» کلینت ایستوود، که پارسال در تورنتو برای اولین بار نمایش داده شد نیز ترجیع بند سوزناکی بود درباره اینکه چگونه دست تقدیر میتواند روح سه نفر را به هم مرتبط کند و آنها را در یک مراسم رونمایی کتاب درک جاکوبی در آلی پالی (ساختمان آلکساندر پالاس در شمال لندن) به هم برساند. اصلا فیلم خوبی نبود اما در مقایسه با «۳۶۰» اثر نبوغ آمیزی بود.
در این اثر دو تز ارایه میشود، یکی اینکه بسیاری از تصمیمگیریهای ما از جنسیت ما ناشی میشود و دیگر اینکه، خوب که فکرش را بکنید، متوجه میشوید که همه ما به نوعی به هم مرتبطیم، متوجه هستید دیگر؟ «۳۶۰» (معنیاش را گرفتید؟ ) با نیم نگاهی به آثار آرتور شینتسلر که «دایره» او به شکلی مبهم مبنای اثر قرار گرفته است، در وین شروع میشود، جایی که یک مرد تاجر که نقش او را جود لا بازی میکند، با یک زن (ریچل وایز) ازدواج کرده است که به او وفادار نیست. بعد به آنتونی هاپکینز میرسیم که سوار هواپیما شده است تا بفهمد آیا یک جسد کشف شده به دختر او که مدتها گم شده بود تعلق دارد یا نه. بعد به نوبت به زنی در براتیسلاوا (پایتخت اسلواکی) میرسد که شخصیت جودلا امیدوار است او و خواهرش که عضو مافیای روسیه است را استخدام کند و همینطور راننده دوستداشتنی او و همسر ناشاد این راننده و دندانپزشک او. درام مبتنی بر بازیهای گروهی با این ورطه هولناک روبهرو است که هر رشتهای از داستان که قرار است تماشاگر را درگیر خود کند، زود به پایان میرسد و اگر درست درنیاید، فشردگی ذاتی هر داستانک صدمه زیادی به ظرافت بالقوه اثر میزند.
شخصیتها به مهرههایی ناچیز بدل میشوند و صدای قیژ و قیژ اینکه همه چیز ازپیش تعیین شده است، از پیرنگ هرکدام به گوش میرسد. به هرکس که قرار است صاحب نظر و سواد باشد، خروارها کتاب داده میشود تا بر دوش بکشد به علاوه چهرهای ترشرو و سرشار از انزجار و بیعاطفگی. مافیاییهای روسیه و اروپای شرقی به موجودات شرور و شیطانصفت بدل میشوند و بدکارهها خوشقلب میشوند و خیانتکاران هم به مکافات اعمالشان میرسند. این فیلم دو ساعت راهپیمایی شاق و غیرقابل تحمل است که از میانبرهای بسیار انباشته شده و پر است از عروسکهای خیمهشببازی که باید وانمود کنند خیلی عادی رفتار میکنند.
تنها شخصیتی که در این فیلم میتواند شمهای از مقبولیت داشته باشد، آنتونی هاپکینز است. اما فرناندو میرییس کارگردان، که اکنون به نظر میرسد بعد از «شهر خدا» راهش را به کلی گم کرده است، به این شخصیت بیش از حد میدان میدهد و آشکارا به او اختیار تام میدهد تا هرچه میخواهد، بداههپردازی کند. به ویژه حکایتهای بیسر و تهی درباره یک کشیش ژزوییت که برای یک شنونده مسحور شده از گروه الکلیهای گمنام سرهم میکند، خیلی عجیب و غریب است و انگار ناگهان با تکهای از یک فیلم دیگر مواجه شدهایم که به اشتباه به این فیلم چسبیده است.
اگر نتیجهای بهیادماندنی وجود میداشت، همه اینها توجیهپذیرتر میشد اما پایانبندی «۳۶۰» بیشتر به درد پارچهکهنههای شست و شوی ظروف میخورد تا هنر. دو جملهای که در پایان داریم و من نقل قول میکنم- عبارت از «فقط یکبار زندگی میکنید» و «لعنت بهش!» است. امیدواریم هرچه سریعتر حق استفاده انحصاری از این شعارها را به ثبت برسانند.
منبع: گاردین
کاترین شورد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت انتخابات دولت سیزدهم انتخابات مجلس سید ابراهیم رئیسی مجلس شورای اسلامی رافائل گروسی رئیسی حجاب رهبر انقلاب مجلس
قتل رئیس جمهور هواشناسی تهران پلیس آموزش و پرورش شهرداری تهران بارش باران فضای مجازی وزارت بهداشت شهرداری سلامت
قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا گاز خودرو نمایشگاه نفت مسکن مالیات حقوق بازنشستگان بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب هدیه تهرانی نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون کتاب سینمای ایران سریال سینما دفاع مقدس تئاتر موسیقی
دانش بنیان اینوتکس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه رفح حمله به رفح مصر نوار غزه طوفان الاقصی ترکیه اوکراین
رئال مادرید فوتبال لیگ قهرمانان اروپا پرسپولیس استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
هوش مصنوعی اپل فیبرنوری عیسی زارع پور تبلیغات سامسونگ گوگل آب ناسا پارک فناوری پردیس
سرطان سازمان غذا و دارو بیماران خاص سنگ کلیه بیمه کمردرد آلرژی