شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

توهم سرد در عقلانیت مدرن


توهم سرد در عقلانیت مدرن

جریان روشنفکری دینی بعد از انقلاب اسلامی

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ تغییری بنیادین در ادبیات روشنفکری و نسبت و ارتباط آن با دین و دینمداری ایجاد کرد. گفتمان حاکمیت انقلابی و دینی بر محوریت خط حضرت امام (ره) و جریان روحانیت بر سایر گفتمان‌های موجود غلبه و سلطه‌ کامل پیدا کرد. از نظر عینی و صحنه‌ سیاسی جامعه، روشنفکری لائیک و غربگرا با توجه به ویژگی ضدامپریالیستی انقلاب بعد از چند سال از جامعه حذف شدند و معتقدین و پیروان این جریان به غرب پناه بردند و مباحث خود را در آنجا پی گرفتند. باقیمانده‌ این جریان در داخل، عمدتاً یا رویه‌ای محافظه‌کارانه در پیش گرفتند و پای خودرا از دخالت در امور پس کشیدند یا به صورتی غیرتأثیرگذار، مباحث خود را به حوزه‌هایی همچون ادبیات، هنر فلسفه و تاریخ کشاندند که حساسیت جریان‌های مقابل را بر نینگیزد.

روشنفکرهای منتقد غرب و طرفدار بازگشت به اصالت و هویت ایرانی همچون فردید و دکتر داوری طرفدار انقلاب و سنت‌های دینی باقی ماندند و برخی دیگر همچون دکتر نصر، شایگان و آشوری بنیاد بازگشت به اصالت و میراث‌های بومی و ایرانی را با جدیت بیشتری پیگیری کردند. روشنفکری چپ‌گرا و عدالتخواه که منتقد غرب و لیبرالیسم (به عنوان مظاهر امپریالیسم) بود، در سال‌های اولیه‌ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با توجه به اوضاع جامعه حضوری فعال و تقریباً پررنگ در صحنه داشت، ولی با تحولاتی که در داخل کشور و عرصه‌ جهانی اتفاق افتاد، بخش غیر مرتبط آن با انقلاب اسلامی به خارج پناه برد. بخش دیگر آن که ادعا و عنوان دینی داشت (مجاهدین خلق) رویه‌ ترور و جنگ داخلی را در پیش گرفت که با سرکوبی آنها در داخل، فعالان آن به عراق پناه بردند. بخش سوم جریان چپ گرا و عدالتخواه که رابطه‌ خود را با انقلاب قطع نکرده بود، با مرور زمان، تغییر گرایش داده و به همکار جریان لیبرال و سکولار تبدیل شد.

باتوجه به فروپاشی دنیای سوسیالیسم و پیوستن بخش‌هایی از چپ‌گرایان عدالتخواه به روشنفکری غرب‌گرا و لیبرال، تقابل‌ها و تضاد‌های شدیدی که در سال‌های اولیه انقلاب بین دو گرایش بود به‌تدریج حذف شد.

ارتباطی که بین این جریان با ملی- مذهبی‌ها، نهضت آزادی و برخی نوگرایان دینی ایجاد شد، همچنین مطرح شدن تفکر توسعه بعد از جنگ تحمیلی به توسعه گفتمانی و مفهوم روشنفکری دینی جایگزین روشنفکر مسلمان و دیندار گردید.

البته این بالاترین نگاه خوش‌بینانه به جریان روشنفکری دینی بعد از انقلاب اسلامی است و الا برخی نویسندگان و صاحب‌نظران، جریان روشنفکری دینی کنونی را فاقد هویت اجتماعی مشترک و وجود مشخص خارجی می‌دانند و آنها را حلقه‌ مرکب از چندین دانشگاهی می‌دانند که در عنوان مفهوم و محتوای مطالب‌شان، مغالطه و تناقض‌های بزرگ وجود دارد. هر فردی از این جریان با شیوه و مدلی جداگانه از سایرین به تحقیق و فعالیت روشنفکرانه می‌پردازد. ادعای جریان روشنفکری دینی بعد از انقلاب آن است که دین سنتی با دستاوردهای تمدن جدید ناسازگار است و روحانیون تنها مفسران و تبیین‌کنندگان دین نیستند و در این موضوع تفاوتی با سایر نسل‌های روشنفکری اعم از دینی و غیر دینی ندارند. جریان روشنفکری دینی همچون سایر جریان‌های روشنفکری متعدد است که دنیای مدرن، دستاوردها یافته‌های آن را در ابعاد مختلف نمی‌توان نادیده گرفت. سنت از نظر آنها گرفتار ابهام، ناتوانی و فاقد کارایی در دنیای جدید است و مدرنیته بدون هماهنگی و سازگاری با دین، توانایی نهادینه‌شدن در ساختار روانی افراد و جامعه را ندارد؛ چرا که وارداتی، سطحی و غیرهمسو با دین و سنت‌های مورد قبول جامعه خواهد بود. راهکار این شرایط از نظر جریان آن است که به ناچار بین این دستاوردها و دین نوعی ارتباط، هماهنگی و تلفیق ایجاد گردد که البته این کار با قرائت‌های مختلف و متعددی که از دین به عمل می‌آید، میسر و ممکن می‌شود.

تفاوت نوگرایی روشنفکری دینی بعد از انقلاب با جریان قبل از انقلاب عمداً در شیوه و راهکار نوگرایی دینی و نوع نگاه به غرب است. بنیاد روشنفکری دینی در دهه‌ ۱۳۲۰ با معرفی اسلام به عنوان دینی علمی و تجربی شکل گرفت که برای یکسان معرفی کردن هدف و آرمان دین و علم به معنای تجربی آن می‌کوشید تا تائیدات و دلایلی از دو طرف ذکر شده به نفع هم پیدا کند.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روشنفکری دینی به سوی افکار اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک با دو چهره‌ لیبرال و چپ‌گرا سوق داده شد و البته هر دو جریان، منتقد قدرت و نظام حاکم بر جامعه هم بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جریان روشنفکری دینی علاوه بر نقد اجتماع و نظام جمهوری اسلامی در بعد احیاگری و نوگرایی، به سوی سازگارکردن دین با مدرنیته (به معنای عقلی آن) پیش رفته و راه این سازگاری را در قرائت‌های مختلف عقلی و معرفت‌شناختی از دین یافته و از نظر موضع‌گیری و گرایش سیاسی هم به نقد گفتمان حاکمیت دین و نظام جمهوری اسلامی پرداخته‌است.

از نظرمحتوایی، روشنفکری دینی با صراحت غیر قابل انکاری به سوی اهداف روشنفکری لیبرال و سکولار حرکت کرده و تقریباً همسو با روشنفکران لائیک و سکولار از ساختار حکومتی مشابه غیر دینی دفاع می‌کند. علی‌رغم این تغییر جهت محتوایی آشکار، شعارها و ادعاهای خود را با ظواهر و استدلال‌های دینی رنگ و لعاب بیشتری می‌دهد و به‌شدت در مقابل افراد و جریان‌های که آنها را لیبرال، سکولار و غیر دینی قلمداد می‌کنند موضع گیری کرده و استدلال‌های متعدد در ضرورت دینی بودن روشنفکری در جامعه‌ ایرانی و دینی بودن روشنگری‌شان ارائه می‌کنند.

از نگاه روشنفکری دینی، هر اصطلاح و تغییر در جامعه ایران از راه دین گذشته و ممکن می‌شود و سرِِِِّ ناکامی روشنفکران لائیک در ایران بی اعتنایی آنها به دین بوده‌است.

" در جامعه دینی اگر قرار باشد پروژه‌ روشنفکری مؤثر باشد، ناگزیر این پروژه باید دینی باشد ... روشنفکری می‌توانددر جامعه و محیط مذهبی تغییر ایجاد کند که با مذهب و دین نسبتی برقرار کند".

برخی فراتر از برقرار کردن نسبت بین دین و روشنفکری، معتقدند که این جریان باید به ابعاد اجتماعی زندگی دینی توجه کند و تنها به ابعاد فردی و عقلانی انسان مدرن نپردازد.

" روشنفکران دینی باید آگاه باشند که فرایند بازاندیشی‌های عقلانی تنها یکی از مؤلفه‌های این فرایند است ... توصیه‌ این نکته به روشنفکران دینی ضروری است که آنان هم باید در مناسک دینی ... شرکت کنند، هم در تشکیل این مناسک پیشقدم باشند و هم مخاطبان خود را به انجام این مراسم تشویق کنند. در چنین حالتی روشنفکران دینی می‌توانند محتوای روشن‌اندیشانه دین را در کنار کانال‌های موجود کنونی‌شان مثل نشر کتاب، مقام و انجام سخنرانی و از طریق مناسک دینی نیز ... پیگری کنند ".

در کنار توصیه‌ آقای جلایی‌پور برای استفاده از مناسک دینی در روشنگری‌های روشنفکران دینی، اکبر گنجی در مقاله‌ای مفصل با عنوان "روشنفکری فقیهانه"، با نقد شیوه روشنفکری دینی عقلانی و متکلمانه - که اشاره‌ مستقیم به شیوه روشنفکری دکتر سروش دارد - توصیه می‌کند که روشنفکران دینی برای تأثیرگذاری بیشتر باید به حوزه‌های عمومی بپردازند و کمبود روشنفکری را در حوزه‌ عمومی جبران کنند. پیش از اینها هم رضا علیجانی در مقاله‌ای با عنوان "گام بعدی نواندیشی مذهبی" با توجه به عمق باورهای دینی در جامعه‌ ایران خواهان تدوین فقهی خاص برای نواندیشان دینی شده و آن را به عنوان یک ضرورت برای روشنفکران دینی مطرح کرده بود.

تمام این تلاش‌ها و نگاه‌های آسیب‌شناسانه بدان جهت است که بین روشنفکران اعم از دینی و غیردینی با توده‌ مردم و افکار عمومی، جدایی، شکاف و بی‌اعتمادی وجود دارد و مردم روشنفکران دینی را امین دین خود و دین‌شناسانی که بتوان در امر دین به آنها اعتماد کنند، به رسمیت نمی‌شناسند. مردم علی‌رغم داشتن انتقاد و ایراد به برخی افراد جریان روحانیت، کماکان امور زندگی دینی خود را با ملاک و معیارهای آنها تنظیم می‌کنند و بخشی از رمز و راز قدرت دین و روحانیت در جامعه ایران همین است که مردم آنها را واسطه‌ و دین شناسان قابل اعتمادی برای خود می‌دانند.

روشنفکران دینی با این استدلال که امر دین عظیم‌تر از آن است که فقط به روحانیت سپرده شود و یا اینکه آنها هم دغدغه دین در دنیای مدرن دارند و نگران خلوص دین در دنیای جدید هستند، تفاسیر و تعابیر دینی را از دین جدا کرده و می‌خواهند به عنوان زعما و رهبران مدرن دین، نقش روحانیت را برای مردم بازی کنند و به رقابت با آنها در رهبری دینی جامعه بپردازند و برای خود دستگاه مسلمانی و نظام اجتماعی مدرن در اصول و فروع دین ایجاد کنند و دینی هماهنگ با مسلمات تمدن جدید و ملاک و معیارهای آن به جامعه و افراد عرضه و الهیات مدرن بنیانگذاری کنند.

" در تفسیر و تعبیر الهیات مدرن از یک‌سو به خصوصی‌شدن سوق یافته است و از طرف دیگر دین با گشودن درهای خویش به روی تفکر و انتقاد، یک جریان دنیوی‌سازی در درون خود را دنبال می‌کند. (در این پروسه) نه تنها جهان دنیوی می‌شود بلکه خود دین به سوی دنیوی شدن گام برمی‌دارد و از سوی دیگر خود را با پلورالیسم و کثرت‌گرایی دینی سازگار می‌نماید".

جریان روشنفکری دینی تقریباً از نیمه‌ دوم دهه‌ شصت به جای تجلیات و تأسیسات فرهنگی غرب و مظاهر اجتماعی و سیاسی آن، به بسترهای فکری و عقلانی آن توجه می‌کند و مدرنیته را با نگاه فلسفی، عقلانی و معرفت‌شناسی بازخوانی کرده و به دین هم از منظر ذکر شده می‌نگرد. بر اساس این نگرش، چالش‌ها و ناسازگاری‌های گذشته‌ دین و دنیای مدرن عمدتاً در ظواهر بوده و تا زمانی که اختلافات زیربنایی و بنیادی حل نشود، رویارویی‌های ذکر شده به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسد و همچون دوره‌های قبل شبه‌مدرنیسمی تقلیل‌یافته در جامعه جاری می‌شود. علاوه بر این، همان‌گونه که در غرب به حذف دین و خدا به طور کامل اندیشیده نمی‌شود، بلکه به بازخوانی و تعریف مدرن آن می‌پردازد، باید برای سازگار کردن مبانی دینی با دنیای مدرن، تعاریف و بازخوانی جدید دینی ارائه کرد.

مفروض اصلی این جریان آن است که در گذشته از طریق مسافرت، تجارت، رفت و آمدهای دیپلماتیک، با علوم تجربی و اجتماعی غرب آشنا شده‌بودیم و غرب را از دریچه‌های ذکر شده نگاه می‌کردیم و شناخت های ما عموماً سطحی، شتاب‌زده و ظاهری بودند، به همین دلیل دوره‌ها و مراحلی همچون دوره‌ بهت و سکوت، اعجاب و تقلید، سرگردانی و ستیز نسبت به تمدن جدید داشتیم و علاقه‌مند و شیفته‌ امور اجتماعی، سیاسی و علمی آن شده‌بودیم؛ در حالی که اکنون به علت نگاه‌های عقلانی، فلسفی و نقادانه، بهترین راه تعامل و هماهنگی با آن را یافته‌ایم.

صورت مسئله این جریان و مبانی آن هیچ تفاوتی با روشنفکری و تجددخواهی نسل‌ها و جریان‌های قبلی ندارد. در گذشته هماهنگی سنت و تجدد و چگونگی اخذ تمدن جدید و رفع تعارض‌های اولیه برای روشنفکران مطرح بود. روشنفکری دینی بعد از انقلاب با عبور از تعارض‌های اولیه، از هماهنگی و سازگار کردن دین و مدرنیته که بر مبنای عقلانیت مدرن صحبت می‌کند. توجه به دین به جای سنت بدان علت است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اولاً دین نقش و محور اصلی در نظام حاکم پیدا کرده و ایجاد هر تغییر و نگرشی جز بر مبنای آن غیر ممکن است؛ همان‌گونه که دین قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نقش و عامل اصلی در ایجاد حرکت و پویایی در روندهای اجتماعی و سیاسی جامعه داشت و روشنفکران ایدئولوژی و مبنای سیاسی - اجتماعی خود را بر اساس آن ساختند. ثانیاً در غرب هم این فکر به صورت برجسته مطرح شده که حذف دین از جامعه به دلایل متعدد غیر ممکن است و باید به بازخوانی آن پرداخت.

نسل جدید روشنفکران دینی با اطلاع از تفاوت‌های دین عوام و خواص در پی شناختن جایگاه دین در عصر مدرن و تعیین نسبت آن با عقل و دنیای مدرن هستند. تا با تأمل، تحقیق و بازاندیشی جدید در دین، جایگاه و ارتباط آن را با فلسفه، سیاست و علوم جدید مشخص سازند و شکاف قدیمی و کهنه‌ سنت و مدرنیته را پر کنند. مدرنیته مدنظر نسل اخیر روشنفکری دینی بر خلاف اسلاف آن، به‌جای ابزار، تکنولوژی، تنظیمات اجتماعی و سیاسی و حتی علم و تجربه به نحوه‌ نگرش در مبانی فکری و عقلی تأکید دارد و با این نگرش، انسان، خداوند، وحی و متون دینی، معناهایی غیر از معانی قبلی خواهند داشت. زیر بنای فکری این نسل به‌جای علم و قطعیت تجربی، عقل نقاد است که مدعی شناخت قطعی و دقیق جهان نیست و همواره نقد و شک و تردید و بازیابی جدید را مدنظر قرار می‌دهد.

انسان نسبی‌گرای جدید در برابر خداوند، برجسته شده و برداشت‌های عقلانی و غیر قطعی خود را در حوزه‌های مختلف ارائه می‌دهد و پذیرش آن را آزادانه به افراد واگذار می‌کند.

دکترجهاندارامیری



همچنین مشاهده کنید