چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شکل واقعی وضو در کتاب و سنت


شکل واقعی وضو در کتاب و سنت

یکی از اختلافات مسلمانان در احکام عبادی, حکم مسح یا شستن پا در وضو است ریشه این اختلاف پردامنه را باید در تفاوت روایات جست وجو کرد, اما تردیدی نیست که قرآن بهترین داور در نزاع میان روایات است و آیه وضو در سوره مائده حتی بنابر قرائتهای گوناگون آن بر حکم مسح پا دلالتی روشن دارد

● شکل واقعی وضو در کتاب و سنت

یکی از اختلافات مسلمانان در احکام عبادی، حکم مسح یا شستن پا در وضو است.ریشه این اختلاف پردامنه را باید در تفاوت روایات جست وجو کرد، اما تردیدی نیست که قرآن بهترین داور در نزاع میان روایات است و آیه وضو در سوره مائده حتی بنابر قرائتهای گوناگون آن بر حکم مسح پا دلالتی روشن دارد. از این رو جمع کثیری از عالمان اهل سنت با پذیرش دلالت صریح قرآن به توجیه ضعیف فتاوای برخی از فقیهان خویش پرداخته اند. پس دلالت روشن قرآن کریم، همراه با روایات فراوان اهل سنت که از وجوب مسح پا حکایت می کند، به ضمیمه فتاوای گروه فراوانی از صحابه و تابعین براین حقیقت، و در نهایت، روایات روشن اهل بیت پیامبر(ع) در باره کیفیت وضوی آن حضرت، تردیدی در رجحان قول به وجوب مسح پا در وضو باقی نمی گذارد.

● آیه وضو، از محکمات

مسلمانان به پیروی از قرآن کریم اتفاق نظر دارند که نماز، بدون طهارت، صحیح نیست و طهارت مطلوب برای نماز، وضو، غسل و تیمم است. خداوند، سر تکلیف انسانها را به طهارت قبل از نماز، بیان کرده است: «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم((۱))»، [خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند، بلکه می خواهد شما را پاک سازد].

چنان که از ظاهر کتاب و سنت برمی آید، وضو در تشریع اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لاصلاة الا بطهور»،((۲)) [نماز بدون طهارت صحیح نیست] و در جای دیگر فرمود: «الوضوء شطرالایمان»،((۳))[وضو جزء ایمان است].

حال که جایگاه وضو در تشریع اسلامی چنین است، بر هر مسلمانی واجب است که از اجزا، شرایط، نواقض و مبطلات آن، که کتب فقهی عهده دار بیان آنها هستند، آگاه شود.

آنچه در این مقاله بر آن تکیه می کنیم، تبیین یکی از مسائل وضو است که فقها در باره آن اختلاف نظر دارند، یعنی حکم مسح یا شستن پا.

خداوند در قرآن به هنگام بیان وجوب وضو و کیفیت آن می فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین و ان کنتم جنبا فاطهروا وان کنتم مرضی اوعلی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج ولکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون»((۴))، [ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید وسر و پاها را تا برآمدگی جلو پا مسح کنید و اگر جنب باشید، غسل کنید و اگر بیمار یامسافر باشید، یا یکی از شما قضای حاجت کرده، یا با زنان تماس گرفته (آمیزش جنسی کرده اید) و آب نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید و از آن، بر صورت و دستها بکشید. خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند، بلکه می خواهد شما راپاک سازد و نعمتش را بر شما تمام کند، شاید شکر او را به جای آورید].

این آیه یکی از آیات الاحکام است که از آنها احکام شرعی عملی که افعال مکلفان رادر امور مربوط به زندگی دنیا و دینیشان تنظیم می کند، استنباط می شود. این گونه آیات، دلالت و تعابیر آشکار و روشنی دارد، زیرا مخاطب این آیات، مردمان با ایمانی هستند که مایلند رفتار خویش را طبق آیات قرآنی انجام دهند. از این رو این آیات، از آیات مربوط به توحید و معارف عقلی، بویژه مسائل مربوط به مبدا و معادکه دیدگان اندیشمندان متبحر را به خود جلب می کند، متفاوت است. انسان اگر دراین آیات و نظایر آنها که مبین وظایف مسلمانان است، مانند آیاتی که وجوب اقامه نماز در اوقات پنج گانه را بیان می کند، تامل کند، درمی یابد این گونه آیات که همه مؤمنان را مورد خطاب قرار می دهد تا وظایف آنان را به هنگام اقامه نماز ترسیم کند، از تعابیر محکم و دلالت روشنی برخوردار است.

این گونه خطابها باید از هر گونه پیچیدگی و ابهام، تقدیم و تاخیر و تقدیر کلمه یاجمله ای عاری باشد تا عموم مسلمانان در هر سطحی که هستند، اعم از عالمی که به دقایق قواعد عربی آشناست و غیر عالم، از مضمون آن آگاه شوند. بنابراین هر کس آیه مزبور را به گونه ای دیگر تفسیر کند، از جایگاه آن بی خبر است، همچنان که اگرکسی تلاش کند آن را در پرتو فتاوای فقهی فقها تفسیر کند، از راه درستی وارد نشده است.

جبرئیل امین این آیه را بر قلب رسول اکرم (ص) نازل کرد و او آن را برای مؤمنان تلاوت نمود و مؤمنان به روشنی و بدون هیچ گونه تردید و ابهام و غموضی، وظیفه خود را در مقابل آن دریافتند. تنها در دوره پیدایش اجتهادات و تضارب آرا غموض و پیچیدگی در آن ایجاد شد.

بنابراین کسی که این آیه مبارک را با دقت بخواند، با قلب و زبان خود اعتراف می کند: بار خدایا منزهی تو! چه فصیح و بلیغ است کلام تو. آنچه قبل از نماز بر هر فرد مسلمانی واجب و لازم است، آشکار و بیان کردی، چرا که در آغاز فرمودی: «یاایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة»، [ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که به نماز می ایستید.] آن گاه در تبیین کیفیت وظیفه ما هنگام نماز، این دو امر را بیان فرمودی:

الف) «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»، [صورت و دستها را تا آرنج بشویید].

ب) «وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین»،[و سرها و پاها را تا برآمدگی پامسح کنید].

منزهی تو! هیچ اجمال و ابهامی را در سخن و بیانت ننهادی و با توضیح این فریضه و بیان جزئیات آن، باب اختلاف و انحراف را بستی.

بارالها، منزهی تو! اگر کتاب عزیز تو حافظ و نگهبان دیگر کتب آسمانی است، پس به یقین حافظ و نگهبان روایات رسیده از پیامبر اکرم (ص) نیز می باشد، همچنان که فرمودی: «وانزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه»((۵))، [و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین راتصدیق می کند و حافظ و نگهبان آنهاست]، در برخی از روایات به شستن پاها امرشده و در برخی دیگر به مسح آنها. پس با روایات متناقضی که از شخصیتی روایت شده که جز وحی را بازگو نمی کند و در سخنانش تناقضی یافت نمی شود، چه کنیم؟

خدایا، منزهی تو! برای ما راهی نیست جز اینکه به آنچه کتاب عزیز و قرآن مجید توندا داده است، تمسک کنیم. قرآن واقعیت این فریضه را در طی دو جمله بیان می کندکه وضو از دو شستن تشکیل شده است:

«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»،[صورت و دستها را تا آرنج بشویید] همچنان که از دو مسح تشکیل شده است: «فامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین»، [سر و پاها را تا برآمدگی جلوی پا مسح کنید]. «افغیر الله ابتغی حکما وهو الذی انزل الیکم الکتاب مفصلا»((۶))،[با این حال، آیا غیر از خدا را به داوری طلبم؟ در حالی که کتاب آسمانی را که همه چیز در آن آمده، به سوی شما فرستاده است].

آغاز اختلاف

مسلمانان قبل از حکومت خلیفه سوم، در مسئله وضو اتفاق نظر داشته، در موردمسح پاها یا شستن آن، اختلاف نظر بارزی نداشتند، اما از روایاتی که از عثمان دربیان کیفیت وضو نقل شده، استفاده می شود، آغاز اختلاف در این زمینه در دوره خلافت این خلیفه آغاز شده است. مسلم در صحیحش برخی از این اخبار را نقل می کند و ما اینک به ذکر آنها می پردازیم:

۱) مسلم از حمران، یکی از موالی عثمان، نقل کرده است: برای عثمان بن عفان مقداری آب برای وضو آوردم و او وضو گرفت. آن گاه گفت: گروهی از مردم از رسول خدا (ص) احادیثی نقل می کنند که نمی دانم چیست. آگاه باشید من دیدم که رسول خدا (ص) مثل من وضو گرفت. سپس گفت: هرکس چنین وضو بگیرد، همه گناهان گذشته اش بخشوده می شود و نماز و راه رفتنش تا مسجد، نافله محسوب می شود.((۷))

۲) مسلم از ابی انس روایت کرده است: عثمان به آرامی وضو گرفت، آن گاه گفت: آیانمی خواهید کیفیت وضوی رسول خدا (ص) را به شما نشان دهم؟ سپس هر بخش از اجزای وضو را سه بار انجام داد.

قتیبه در روایتش افزوده است که سفیان گفت: ابو نضر از ابی انس نقل کرده است که در این هنگام نزد عثمان جمعی از اصحاب رسول خدا (ص) حضورداشتند.((۸))

روایات دیگری در بیان کیفیت وضوی رسول خدا (ص) به نقل از عثمان وجود داردکه مسلم آنها را ذکر نکرده است، اما دیگران آورده اند. تمامی آنها اشاره دارند که اختلاف نظر در زمینه کیفیت وضوی پیامبر اکرم(ص) در دوره خلافت عثمان روی داده است. اما اینکه سبب اختلاف چه بوده است، در ادامه به بیان آن خواهیم پرداخت.

قرآن، تنها مرجع و حافظ به هنگام اختلاف روایات است. قرآن بر دیگر کتب آسمانی، اشراف دارد و معیار حق و باطل آنهاست.

آنچه در کتب آسمانی وجوددارد، چنانچه با قرآن مخالفت نداشته باشد، اخذ می شود، و گرنه باید آن را رد کرد.بنابراین وقتی جایگاه قرآن نسبت به دیگر کتب آسمانی چنین است، جایگاه آن نسبت به روایاتی که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده نیز چنین است، یعنی قرآن بر آنها اشراف دارد و چنانچه روایتی (در صورت صحت سند) با آن مخالفت نداشته باشد، اخذ می شود، و گرنه پذیرفته نمی شود.

البته معنای سخن این نیست که باید سنت را از شریعت حذف و به قرآن اکتفا کرد،بلکه سنت، یعنی روایاتی که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است، چنانچه با سندقطعی مسلمانان (قرآن) در تضاد نباشد، پس از قرآن، دومین حجت مسلمانان است.

بنابراین اگر قرآن در زمینه مسح یا شستن، حکمی داشته باشد، اخباری که بر خلاف آن حکم باشند، چه ارزشی دارند؟ البته اگر امکان جمع بین قرآن و اخبار وجودداشته باشد، مثلا «اخباری که در این باب وارد شده، مربوط به دوره ای خاص بوده، آن گاه قرآن آنها را نسخ کرده است» این کار را می کنیم. اما اگر امکان جمع وجودنداشته باشد، باید آن روایات را به کنار نهاد.

فخر رازی می گوید: «پیامبر (ص) فرموده است: اگر حدیثی برای شما نقل شد، آن رابر کتاب خدا عرضه کنید، چنانچه با آن موافق بود، آن را قبول کنید، و گرنه آن را رد کنید».((۹))

سوره مائده، آخرین سوره نازل شده

به طور قطع مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است و درآن آیه منسوخی وجود ندارد. احمد بن حنبل در مسند، ابو عبید در فضائل، نحاس در ناسخ، نسائی، ابن منذر، حاکم و ابن مردویه در کتبشان و بیهقی در سنن خویش ازجبیر بن نفیر نقل کرده اند:

حج به جای آوردم، آن گاه بر عایشه واردشدم. به من گفت: ای جبیر، مائده می خوانی؟ گفتم: بله، گفت: مائده آخرین سوره ای است که نازل شده است. بنابراین آنچه را که در این سوره حلال یافتید، حلال است و آنچه را در آن حرام یافتید، حرام بدانید.

ابو عبید از ضمرة بن حبیب و عطیة بن قیس نقل کرده است:

رسول خدا(ص) فرمود: مائده از نظر نزول، آخرین سوره از سوره های قرآن است.پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام شمارید.

فریابی و ابوعبید و عبد بن حمید و ابن منذر و ابوالشیخ از ابی میسره نقل کرده اند:

در سوره مائده هجده فریضه است که در هیچ یک از سوره های قرآنی نیست و آیه منسوخی در آن وجود ندارد و یکی از آیات این سوره، آیه «و اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا.» است.

ابو داود و نحاس در الناسخ از ابی میسره عمروبن شرحبیل نقل کرده اند:

«از سوره مائده آیه ای نسخ شده است».

عبدبن حمید می گوید: «به حسن گفتم: آیا از سوره مائده چیزی نسخ شده است؟ گفت: نه».((۱۰))

همه این روایات نشان می دهد که مائده آخرین سوره ای است که نازل شده، بنابراین چاره ای جز عمل طبق آیات آن وجود ندارد و هیچ آیه ای از آن نسخ نشده است.

روایات بسیاری از امامان علیهم السلام وجود دارد که نشان می دهد مائده آخرین سوره ای است که نازل شده و آیه ای از آن نسخ نشده است.

محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی با سند خود از امام علی (ع)نقل کرده است:

برخی آیات قرآن با برخی آیات دیگر نسخ می شود و اینکه کدام آیه، آخرین آیه است، باید آن را از فرمایش رسول خدا (ص) به دست آورد. آخرین سوره ای که برحضرت نازل شد، سوره مائده است که قبل از خودش را نسخ کرد و چیزی آن رانسخ نکرد.((۱۱))

شیخ طوسی با سند خود از امام صادق و امام باقر(ع) و آن دو از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل کرده اند که در طی حدیثی طولانی فرموده است: قرآن حکم مسح روی کفشها را نسخ کرده است. همانا سوره مائده [که در آن به مسح بر پاها امر شده] دو ماه قبل از رحلت پیامبر (ص) نازل شده است.»((۱۲)) با توجه به مطالب گذشته، روایات مخالف با قرآن را باید بر منسوخ بودنشان به واسطه قرآن، حمل کرد و یا باید آنها را به کنار نهاد.

● ریشه اختلاف

حال که دانسته شد آغاز اختلاف در زمینه مسح یا شستن پاها در دوره خلافت خلیفه سوم بوده است، اینک این پرسش مطرح می شود که چه چیزی سبب شد حدودبیست سال پس از رحلت رسول اکرم (ص) در این زمینه اختلاف ایجاد شود؟ در پاسخ به این پرسش احتمالاتی وجود دارد که آنها را ذکر می کنیم:

۱) اختلاف قرائت

ممکن است تصور شود ریشه اختلاف در آن دوره، اختلاف قرائت بوده است، به این معنا که قراء در اعراب کلمه «ارجلکم» در آیه «فامسحوا برؤوسکم و ارجلکم» اختلاف داشتند. گروهی کلمه «ارجلکم» را عطف بر «برؤوسکم» گرفتند و در نتیجه آن را «ارجلکم» به کسر «لام» قرائت کردند که مطابق این قرائت، مسح بر پاها واجب می شود. اما گروهی کلمه «ارجلکم» را عطف بر «وجوهکم» در جمله «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم» قلمداد کردند و در نتیجه آن را «ارجلکم» به فتح «لام» قرائت کردند که مطابق این قرائت، شستن پاها واجب می شود.

اما این احتمال قطعا باطل است، زیرا اگر یک عرب اصیل آیه مزبور را بدون هر گونه پیش داوری بخواند، به جز عطف «ارجلکم» بر «برؤوسکم» به چیز دیگری راضی نخواهد شد، خواه کلمه «ارجلکم» را با جر بخواند یا با نصب، هرگز به فکرش نمی رسد که این کلمه بر «وجوهکم» عطف شده باشد تا در نتیجه، منشا اختلاف درمسح یا شستن پاها باشد.

بنابراین اگر کسی خواهان تفسیر آیه و فهم مدلول آن باشد، کافی است خودش را درعصر نزول آیه قرار دهد و در نظر بگیرد این کلام خدا را از دهان رسول خدا (ص) یااصحابش می شنود. در این صورت، آنچه از آن می فهمد بین خود و خدایش حجت خواهد بود و قطعا به احتمالات و وجوهی که پس از آن ظاهر می شود، اعتمادنخواهد کرد.

اگر این آیه را بر یک عرب که دور از فضای مباحث فقهی و اختلافاتی که میان مسلمانان در کیفیت وضو وجود دارد، عرضه کنیم و از او بخواهیم آنچه را از آیه می فهمد برای ما بیان کند، به روشنی و بدون اینکه فکر کند که آیا «ارجلکم» عطف بر «رؤوسکم»است یا بر «وجوهکم» خواهد گفت: وضو مشتمل بر دو شستن و دومسح است. او درک می کند که آیه شریفه از دو جمله تشکیل شده و در هریک از آنهابه حکمی تصریح گردیده است:

در جمله نخست، یعنی «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق» ابتدا حکم شستن «وجوه» آمده، آن گاه «ایدی» بر آن عطف شده است. بنابراین حکم «ایدی» به دلیل عطف بر «وجوه»، حکم «وجوه» را دارد.

در جمله دوم، یعنی «وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین» ابتدا حکم مسح «رؤوس» مطرح شده، آن گاه «ارجل» بر آن عطف شده است. بنابراین حکم «ارجل»به دلیل عطف شدن بر «رؤوس» حکم «رؤوس» را دارد. واو عطف که میان «رؤوسکم»و «ارجلکم» آمده، نشان دهنده این است که حکم پس از واو با حکم قبل از آن، یکی است و هیچ عرب اصیلی بین حکم «رؤوس» و حکم «ارجل» تفاوت قائل نمی شود،بلکه آن را مخالف ظاهر آیه می داند.

۲) تمسک به روایات منسوخ شستن پاها

از برخی روایات استفاده می شود که شستن پاها به هنگام وضو به جای مسح، سنت بوده و پیامبر (ص) در بخشی از عمرشان به آن دستور داده اند. اما وقتی سوره مائده نازل شد که در آن آیه وضو و دستور مسح پاها به جای شستن آنها وجود دارد، سنت قبلی نسخ شده و وظیفه این می شود که در وضو پس از شستن دستها، سر و پاها مسح شود. پس از گذشت زمانی، برخی که ناسخ و منسوخ را نمی شناخته اند، به سنتی که نسخ شده عمل می کنند و همین موجب اختلاف بین مسلمانان می شود. غافل از اینکه پس از نزول قرآن، که حاوی سوره مائده، یعنی آخرین سوره ای که برپیامبر(ص) نازل شد، وظیفه مسلمانان عمل به قرآن ناسخ است.

ابن جریر از انس روایت می کند: «قرآن به مسح پاها به هنگام وضو حکم کرد، درحالی که سنت، شستن [پاها] بود».((۱۳)) منظور از سنت، عمل پیامبر (ص) قبل از نزول آیه قرآن در این زمینه می باشد. بدیهی است که قرآن، حاکم و ناسخ سنت است.

ابن عباس می گوید: «مردم در وضو پای خود را می شویند در حالی که در قرآن چیزی را جز مسح پاها نمی یابم».((۱۴)) بین روایاتی که حاکی از عمل پیامبر (ص) در شستن پاها و ظهور آیه در لزوم مسح است، می توانیم این گونه جمع کنیم و بگوییم شستن پاها قبل از نزول آیه وضو بوده است. نظیر این مطلب را در باره مسح بر کفشها (به هنگام سفر) هم مشاهده می کنیم، زیرا حاتم بن اسماعیل از جعفر بن محمد و وی از پدرش و او از علی(ع)روایت کرده است: «قرآن حکم مسح روی کفشها را نسخ کرده است».((۱۵))

عکرمه از ابن عباس روایت کرده است: آیه وضو پس از مسئله مسح روی کفش نازل شده و معنای کلام این است که اگر چه از پیامبر (ص) در دوره ای دستور مسح روی کفش صادر شده بود، ولی قرآن خلاف آن را آورده و آن را نسخ کرده و فرموده است: «وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم»، یعنی برپوست پا مسح کنید، نه بر کفش وجوراب.((۱۶))

۳) ترویج شستن پا از جانب قدرت حاکم

حاکمان اصرار داشته اند که پاها به جای مسح، شسته شود و به خاطر کثیف بودن کف پاها مردم را بر این کار مجبور می کرده اند. از آنجا که بسیاری از مردم، پا برهنه بوده اند، آن را می پذیرفته اند. برخی از مطالبی که در متون آمده است این احتمال راتایید می کند،

از جمله: ابن جریر از حمید روایت کرده است که گفت: موسی بن انس که ما نزد او بودیم، گفت: ای ابا حمزه! حجاج در اهواز برای ما که با او بودیم خطبه ای ایراد کرد و در طی آن از وضو یاد کرد. آن گاه گفت: «اغسلوا وجوهکم و ایدکم و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» و هیچ جای انسان کثیف تر ازپاهایش نیست، پس زیر و رو و پاشنه آنها را بشویید!

انس گفت: خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت. خداوند فرموده است: سرها و پاهارا مسح کنید، موسی بن انس گفت: چنین بود که هر گاه انس می خواست پاهایش رامسح کند، آنها را تر می کرد.((۱۷))

ـ ازجمله مواردی که نشان می دهد دستگاههای تبلیغاتی رسمی هیئت حاکم، شستن پاها را تایید کرده و کسانی را که به مسح معتقد بوده اند، مؤاخذه می کرده اند((۱۸))، روایتی است که احمد بن حنبل با سند خویش از ابی مالک اشعری نقل کرده که روزی او به قومش می گوید:

جمع شوید تا برای شما نمازی آن گونه که رسول خدا (ص) خوانده است، بخوانم، چون جمع شدند، گفت: آیا میان شما غریبه ای هست؟ گفتند نه مگر خواهر زاده ای از ما. گفت: خواهر زاده هر قومی، از آن گروه است. آن گاه درخواست کرد کاسه آبی بیاورند. وقتی آوردند، وضو گرفت، به این شکل که نخست مضمضه و استنشاق کرد، آن گاه صورت و دستها را هر کدام سه بار شست و بر سر و روی دو پا مسح کرد و آن گاه نماز خواند.((۱۹))

اینها احتمالاتی بود که می توان با آنها شستن پا به جای مسح را توجیه کرد، با آنکه قرآن بر مسح دلالت دارد. از میان این سه احتمال، احتمال دوم و پس از آن، احتمال سوم به واقع نزدیک تر است.

عامل نحوی در کلمه «ارجلکم»

آیه وضو تنها دلیل محکمی است که بر وجوب وضو و کیفیت آن دلالت دارد. این آیه، ةبه روشنی بیان می کند که وظیفه نمازگزار قبل از نماز چیست. مقتضای حال این است که این آیه از نشانه های آشکار و دلالت محکمی برخوردار بوده و هیچ گونه اجمال و ابهامی نداشته باشد. خداوند سبحان در این آیه می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة، فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق، وامسحوابرؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین».

اینکه آیا در وضو باید پاها را شست یا آنها را مسح کرد، به تشخیص عاملی که درکلمه «ارجلکم» عمل کرده است، بستگی دارد. توضیح این که در آیه مبارک دو عامل و دو فعل وجود دارد که در ابتدا به نظر می رسد هر یک بتواند عامل نحوی کلمه «ارجلکم» باشد. اما بحث در این است که ذوق عربی کدام یک را عامل این کلمه می داند؟ آن دو عامل: «فاغسلوا» و «وامسحوا» است. اگر بگوییم عامل نحوی «ارجلکم» «فاغسلوا» است، شستن پاها واجب می شود، اما اگر بگوییم عامل،«امسحوا» است، مسح پاها واجب می شود. بنابراین ملاک وجوب مسح یا غسل، درگرو تعیین عامل کلمه «ارجلکم» است.

بدون شک با قطع نظر از هر گونه پیش داوری و عمل متداول بین مسلمانان، دقت درآیه شریفه، عامل دوم را اثبات می کند، یعنی «فامسحوا» عامل «ارجلکم» است، نه «فاغسلوا» که دورتر است. به عبارت دیگر، «ارجلکم» عطف بر کلمه نزدیک تر، یعنی «رؤوسکم» است، نه عطف بر کلمه دورتر که «وجوهکم» باشد. این مطلب را با مثالی توضیح می دهیم:

اگر بشنویم که کسی می گوید: «احب زیدا و عمروا و مررت بخالد و بکر» و اعراب نصب یا جر بکر را ظاهر نکند، در این صورت می گوییم بکر بر خالد عطف است وعامل نحوی آن، فعل دوم یعنی «مررت» است و عطف بر «عمرو» نیست تا عامل نحوی آن فعل نخست یعنی «احب» باشد.

علمای ادبیات عرب گفته اند اصل این است که کلمه بر کلمه ای که نزدیک تر است عطف شود و عدول از این اصل نیازمند وجود قرینه ای در کلام است، و گرنه موجب می شود مراد واقعی متکلم فهمیده نشود، مثلا وقتی رئیس به خادم خود می گوید:«اکرم زیدا و عمروا و اضرب بکرا و خالدا» خادم بین این دو جمله تفاوت می گذارد ومی فهمد عمروا بر زیدا و خالدا بر بکرا عطف است و احتمال دیگری به خاطرش خطور نمی کند.

فخر رازی در این زمینه می گوید:

می تواند عامل نصب در کلمه «ارجلکم»، جمله «وامسحوا» باشد و می تواند فعل «فاغسلوا» باشد. اما هر گاه در باره یک معمول، دو عامل وجود داشته باشد، اعمال عامل نزدیک تر اولویت دارد. بنابراین واجب است عامل نصب در کلمه «ارجلکم»،جمله «وامسحوا» باشد. با توجه به این توضیحات، کلمه «ارجلکم» منصوب بوده، درنتیجه مسح پاها واجب است.((۲۰))

حال که چنین است و خروج از قواعد ادبی در مثالهای عرفی جایز نیست، پس درباره کلام خداوند رعایت این قاعده سزاوارتر است.

بنابراین اگر آیه وضو به یک عرب اصیل که خود را از تعصبات مذهبی رها کرده باشد، عرضه شده، از او در باره دلالت آیه سؤال شود، پاسخ خواهد داد: اعضایی وجود دارد که باید آنها را به هنگام وضو شست که صورت و دستهاست، اعضایی هم وجود دارد که باید آنها را مسح کرد که سر و پاهاست. او براساس قواعد ادبیات عرب، تردیدی به خود راه نمی دهد که عامل نحوی در «رؤوسکم» و «ارجلکم» یک چیز است، یعنی «فامسحوا» و هرگز به ذهنش خطور نمی کند که بین «رؤوسکم» و«ارجلکم» از این جهت تفاوتی قائل شود، به این صورت که عامل «رؤوسکم» جمله «فامسحوا» باشد و عامل «ارجلکم» جمله «فاغسلوا».

هر گاه دلالت آیه بر مسح یا شستن پاها روشن باشد، به چیز دیگری نیاز نداریم.روایاتی که موافق دلالت آیه است بر مضمون آن تاکید می کند و روایاتی که مخالف آن است، باید به نحوی توجیه شود و بهترین راه این است که بگوییم به واسطه آیه فوق نسخ شده است.

● دو گونه قرائت و دلالت آیه بر مسح پاها

از نظر ما اختلاف قراء در کلمه «ارجلکم» که گروهی آن را با نصب خوانده اند وگروهی دیگر با جر، در دلالت آیه بر وجوب مسح تاثیری نمی گذارد. توضیح اینکه نافع و ابن عامر و عاصم (البته بنا بر روایت حفص از او) «ارجلکم» را به نصب قرائت کرده اند و این، قرائت معروفی است که قرآنهای متداول مطابق آن است.

ابن کثیر، حمزه، ابو عمرو و عاصم (البته به روایت ابی بکر از او) آن کلمه را به جر قرائت کرده اند.

به اعتقاد ما هر دو قرائت یاد شده، بدون اینکه تردیدی وجود داشته باشد، بر قول به وجوب مسح، منطبق است، زیرا قرائت جر قوی ترین شاهد است بر اینکه کلمه «ارجلکم» بر کلمه «برؤوسکم» عطف شده است، زیرا دلیلی برای قرائت جر جزاینکه به کلمه «برؤوسکم» عطف شده باشد، وجود ندارد. در این صورت بدون شک، پاها را باید مسح کرد. دلیل قرائت نصب این است که این کلمه بر محل «برؤوسکم» که به دلیل مفعول بودن، منصوب است، عطف شده است. عطف بر محل یک کلمه،در زبان عربی متداول است و مواردی از این قبیل در قرآن کریم وجود دارد.

اما خداوند در قرآن، فرموده است: «ان الله بری ء من المشرکین ورسوله»((۲۱)) که قرائت کلمه «رسوله» به ضم، قرائتی معروف و متداول است و دلیلی برای رفع آن جز اینکه عطف بر محل اسم ان، یعنی لفظ جلاله در عبارت «ان الله» باشد، وجود ندارد، زیرا «الله» مبتداست.

اما در کتب عربی عطف بر محل، در موارد زیادی آمده است، به طوری که ابن هشام برای این مسئله باب خاصی تنظیم کرده و شرایط آن را بیان نموده است. در اشعارعربی نیز نمونه عطف بر محل، بسیار است، برای مثال شاعر گفته است:

معاوی اننا بشر فاسجح فلسنا بالجبال ولا الحدیدا

در این شعر کلمه منصوب «الحدیدا» بر محل «الجبال» عطف شده است، زیرا «بالجبال» خبر «لیس» است.

از آنچه گذشت این نتیجه به دست می آید که اختلاف قرائت در کلمه «ارجلکم» تاثیری در تعین وجوب مسح ندارد. این دو قرائت را بنابر قولی که شستن پاها راواجب می داند، بررسی خواهیم کرد.

آیت الله العظمی شیخ جعفر سبحانی

- پاورقی

۱- مائده/۶.

۲- وسائل الشیعه، ج‏۱، باب اول از ابواب وضو.

۳- همان

۴- مائده/۶.

۵- مائده/ ۴۸.

۶- انعام/۱۱۴.

۷- صحیح مسلم به شرح نووی، ج‏۳، ص‏۱۱۵، شماره ۲۲۹.

۸- همان، شماره‏۲۳۰.

۹- مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج‏۳، ص‏۲۵۲، چاپ مصر، ۱۳۰۸ ه. ق.

۱۰- الدرا المنثور، ج‏۳، ص‏۳۴.

۱۱- نور الثقلین، ج‏۱، ص‏۴۸۳.

۱۲- همان.

۱۳- الدر المنثور، ج‏۳، ص‏۱و۴.

۱۴- همان.

۱۵- ابن ابی شیبه، المصنف، ج‏۱، ص‏۲۱۳، باب من کان لایری المسح، باب‏۲۱۷.

۱۶- همان.

۱۷- ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج‏۲، ص‏۲۵، طبری، تفسیر قرآن، ج‏۶، ص‏۸۲.

۱۸- به گونه‏ای که معتقدان به مسح از اظهار عقیده در این زمینه پرهیز و تنها درنهان بدان تصریح می‏کرده‏اند.

۱۹- مسند، احمد بن حنبل، ج‏۵، ص‏۳۴۲، المعجم الکبیر، ج‏۳، ص‏۲۸۰،شماره‏۳۴۱۲.

۲۰- تفسیر کبیر، ج‏۱۱، ص‏۱۶۱.

۲۱- توبه/۱.

۲۲- المحلی، ج‏۲، ۵۶.

۲۳- تفسیر کبیر، ج‏۱۱، ص‏۱۶۱.

۲۴- شرح سنن ابن ماجه، ج‏۱، ص‏۸۸، بخش پاورقی.

۲۵- المحلی، ج‏۲، ص‏۵۶.

۲۶- تفسیر النهر الماد، ج‏۱، ص‏۵۵۸.

۲۷- غنیة المتملی فی شرح منیة المصلی معروف به الحلبی الکبیر، ص‏۱۶.

۲۸- شرح سنن ابن ماجه، ج‏۱، ص‏۸۸.

۲۹- معانی القرآن و اعرابه، ج‏۲، ص‏۱۵۳.

۳۰- تفسیر الخازن، ج‏۲، ص‏۱۶.

۳۱- مغنی اللبیب، باب هشتم، قاعده دوم، ص‏۳۵۹.

۳۲- همان.

۳۳- حجرات/۱.

۳۴- احکام القرآن، ج‏۲، ص‏۳۴۶.

۳۵- ابن حزم، الاحکام فی اصول الاحکام، ج‏۱، ص‏۵۱۰.

۳۶- الکشاف، ج‏۱، ص‏۳۲۶.

۳۷- همان.

۳۸- المغنی، ج‏۱، ص‏۱۲۴.

۳۹- تفسیر المنار، ج‏۲، ص‏۳۸۶.

۴۰- تفسیر کبیر، ج‏۴، ص‏۴۸.

۴۱- الانتصار، ص‏۲۴.

۴۲- روح المعانی، ج‏۶، ص‏۷۴.

۴۳- التاویل، ج‏۶، ص‏۱۱۲.

۴۴- اعراف / ۲۰۳.

۴۵- یونس/ ۱۵.

۴۶- صحیح مسلم، ج‏۲، ص‏۱۴۳، باب نماز مسافر.

۴۷- از این رو می‏بینیم که پا برهنه‏ها و کارگران شیعی مثل کشاورزان و کسانی‏که به پاکی پاهایشان در غیر اوقات عبادت که مشروط به طهارت است، اهمیتی‏نمی‏دهند، به هنگام وضو ابتدا پاها را می‏شویند، سپس وضو گرفته، بر پاها که پاک وخشک شده است، مسح می‏کنند.

۴۸- مجله الفیصل شماره ۲۳۵، ص ۴۸، مقاله ابی عبدالرحمن ظاهری.

۴۹- مسند احمد، ج‏۱، ص‏۱۰۹، حدیث ۴۸۹.

۵۰- کنز العمال، ج‏۹، ص‏۴۳۶، حدیث ۲۶۸۶۳.

۵۱- همان، ص‏۴۴۸، حدیث ۲۶۹۰۸.

۵۲- همان، ص‏۴۲۹، حدیث ۲۶۸۲۲.

۵۳- مسند احمد، ج‏۱، حدیث ۷۳۹ و ۹۱۹.

۵۴- سنن ابن ماجه، ج‏۱، حدیث ۴۶۰، سنن نسایی، ج‏۲، ص‏۲۲۶.

۵۵- صحیح بخاری، ج‏۱، ص‏۲۳، باب من رفع صوته بالعم من کتاب العلم،حدیث‏۱.

۵۶- مسند احمد، ج‏۵، ص‏۳۴۲.

۵۷- سنن ابن ماجه، ج‏۱، حدیث ۴۶۰.

۵۸- تفسیر طبری، ج‏۶، ص‏۸۶، المعجم الکبیر، ج‏۱، ص‏۲۲۱، حدیث ۶۰۳.

۵۹- حاکم، المستدرک، ج‏۱، ص‏۲۴۱.

۶۰- الدر المنثور، ج‏۳، ص‏۲۹.

۶۱- الخصائص الکبری، ج‏۱، ص‏۹۴.

۶۲- اسد الغابه، ج‏۵، ص‏۱۵۶.

۶۳- مسند احمد، حدیث ۱۰۱۸.

۶۴- کنز العمال، ج‏۵، ص‏۱۰۶.

۶۵- منبع این حدیث و احادیث بعدی (احادیث ۱۸ تا ۲۶): تفسیر طبری، ج‏۶،ص‏۸۲.

۶۶-. طبری، جامع البیان، ج‏۶، ص‏۸۲، قاسمی، محاسن التاویل، ج‏۶، ص‏۱۱۱،ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن الکریم، ج‏۲، ص‏۲۷.

۶۷- تفسیر القرآن الکریم، ج‏۲، ص‏۲۷.

۶۸- همان، ص‏۲۵.

۶۹- کنز العمال، ج‏۹، ص‏۴۳۵، حدیث ۲۶۸۵۶.

۷۰- کنز العمال، ج‏۵، ص‏۱۲۶.

۷۱- تفسیر القرآن العظیم، ج‏۲، ص‏۵۱۸.

۷۲- تفسیر روح البیان، ج‏۲، ص‏۳۵۱.

۷۳- در متن کتاب روح المعانی چنین آمده: ((انه مسح وجهه و...)) اما ((غسل‏وجهه...)) درست است.

۷۴- روح المعانی، ج‏۶، ص‏۸۷.

۷۵- تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۱۲۴، تهذیب التهذیب، ج‏۹، ص‏۳۵۰، حلیة‏الاولیاء، ج‏۳، ص‏۱۸۰، شذرات الذهب، ج‏۱، ص‏۱۴۹، ابن سعد، الطبقات الکبری،ج‏۱، ص‏۱۴۹.

۷۶- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج‏۴، ص‏۵۹۴.

۷۷- ابن حبان، الثقات، ج‏۴، ص‏۱۷۹.

۷۸- الثقات، ج‏۷، ص‏۶۶۴.

۷۹- سیر اعلام النبلاء، ج‏۲، ص‏۳۷۷.

۸۰- الثقات، ج‏۳، ص‏۲۲۳.

۸۱- تهذیب التهذیب، ج‏۱۰، ص‏۴۲۳، بخاری، التاریخ الکبیر، ج‏۸، ص‏۱۱۷.

۸۲- تهذیب التهذیب، ج‏۶، ص‏۱۲۴.

۸۳- الاصابة، ج‏۴، ص‏۲۳.

۸۴- الثقات، ج‏۵، ص‏۱۴۱.

۸۵- اسدالغابه، ج‏۳، ص‏۱۹۲ ۱۹۵.

۸۶- الاصابه، ج‏۱، ص‏۹۲.

۸۷- تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۷۹، تهذیب التهذیب، ج‏۵، ص‏۶۵، حیلة الاولیاءاثر اصفهانی، ج‏۴، ص‏۳۱۰، شذرات الذهب، ج‏۱، ص‏۱۲۶، طبقات الحفاظ، ص‏۴۳.

۸۸- تهذیب التهذیب، ج‏۷، ص‏۲۹۳، تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۹۵، تهذیب‏الاسماء، ج‏۱، ص‏۳۴۰.

۸۹- تهذیب التهذیب، ج‏۳، ص‏۲۸۱.

۹۰- الثقات، ج‏۴، ص‏۲۴۰.

۹۱- الثقات، ج‏۵، ص‏۱۹۵۱۹۴، تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۹۲، تهذیب التهذیب،ج‏۷، ص‏۱۸۰.

۹۲- تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۱۲۲ ۱۲۴.

۹۳- الثقات، ج‏۵، ص‏۳۲۱، البدایة و النهایة اثر ابن کثیر، ج‏۹، ص‏۳۱۳، تهذیب‏الاسماء، ج‏۲، ص‏۵۷، تهذیب التهذیب، ج‏۸، ص‏۳۳۷.

۹۴- الثقات، ج‏۲، ص‏۴، اسد الغایة، ج‏۱، ص‏۸۴، تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۴۴،شذرات الذهب، ج‏۱، ص‏۱۰۰.

۹۵- الثقات، ج‏۵، ص‏۴۰۱.

۹۶- همان، ج‏۴، ص‏۱۵۶.

۹۷- الثقات، ج‏۴، ص‏۱۱۱، تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۵۲، تهذیب التهذیب، ج‏۲،ص‏۶۴، شذرات الذهب، ج‏۱، ص‏۸۸.

۹۸- تذکرة الحفاظ، ج‏۱، ص‏۱۵۳، تهذیب التهذیب، ج‏۱، ص‏۲۹۱، العبر، ج‏۱،ص‏۲۰۳.

۹۹- الثقات، ج‏۳، ص‏۴۱.

۱۰۰- الثقات، ج‏۵، ص‏۲۰۲.

۱۰۱- تهذیب التهذیب، ج‏۲، ص‏۱۳۶ وج ۱۲، ص‏۲۱۸.

۱۰۲- شوکانی، نیل الاوطار، ج‏۱، ص‏۱۶۳.

۱۰۳- حدیثی است که مورد اتفاق همه است و اصحاب صحاح و مسانید آن رانقل کرده‏اند: این حدیث را ترمذی از زیدبن ارقم نقل کرده است و حدیث ۸۷۳ از احادیث‏کنزالعمال، ج‏۱، ص‏۱۷۳ است. امام احمد بن حنبل از زیدبن ثابت در جزء پنجم از مسندش صفحه ۴۹۲ نقل کرده‏است. طبرانی در المعجم الکبیر از زیدبن ثابت نیز نقل کرده و این حدیث یکی از احادیث‏کنز العمال، ج‏۱، ص‏۱۷۳، شماره‏۸۷۳ است. حاکم این حدیث را در جزء سوم از مستدرک صفحه ۱۴۸ نقل کرده و پس از نقل آن‏گفته: این حدیث، صحیح الاسناد است به شرط صحت اسناد بخاری و مسلم. ذهبی این حدیث را در تلخیص مستدرک جلد سوم، صفحه ۱۴۸ نقل کرده واعتراف نموده است به شرط صحت اسناد بخاری و مسلم. امام احمدبن حنبل این حدیث را از ابو سعید خدری در جزء سوم از مسندش‏صفحه‏۳۹۴، شماره ۱۰۷۴۷ نقل کرده است. ابن ابی شیبه و ابویعلی و ابن سعد این حدیث را از ابی سعید نقل کرده است. این‏حدیث، حدیث شماره ۹۴۵ از احادیث کنز العمال جلد اول صفحه ۱۸۶ است. ابن‏حجر این حدیث را در اواخر فصل دوم از باب نهم از کتاب الصواعق المحرقه‏صفحه ۷۵ روایت کرده است.

۱۰۴- کلینی، الکافی، ج‏۳، کتاب الطهارة، باب ((مقدار الماء الذی یجزی‏للوضوء و الغسل و من تعدی فی الوضوء)) حدیث‏۳.

۱۰۵- کلینی، کافی، ج‏۳، کتاب طهارت، باب ((صفة الوضوء)) حدیث ۴.

۱۰۶- کلینی، کافی، ج‏۳، کتاب طهارت، باب ((صفة الوضوء)) حدیث ۴.

۱۰۷- مائده/ ۶.

۱۰۸- کلینی، کافی، ج‏۳، کتاب طهارت، ((باب صفة الوضوء))، حدیث ۵.

۱۰۹- همان، حدیث ۲.

۱۱۰- رازی، مفاتیح الغیب، ج‏۱، ص‏۱۱۱.

۱۱۱- خطط المقریزیه، ج‏۲، ص‏۳۴۴ ۳۳۳.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید