دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

سرمایه اجتماعی و توسعه اقتصادی


سرمایه اجتماعی و توسعه اقتصادی

برخی از مطالعات اقتصاد خرد, سرمایه اجتماعی رادر چارچوب نظریه بازی های تحلیل می کنند آنها هم از تئوری بازی کلاسیک استفاده می کنند و هم از تئوری بازی تکاملی

تحلیلی که در ایالات متحده ، اروپا و برخی کشورها ی آمریکای لاتین از تابع تولید کل صورت گرفت نشان داد که بهبود و پیشرفت در تولید و سطح زندگی، تنها ناشی از فرایند سنتی تراکم سرمایه نبوده است، بلکه علت اصلی این پیشرفت، وجود یک عامل باقی مانده در تابع تولید می باشد. تحقیقات گسترده ثابت کرده است که این عامل باقی مانده همان سرمایه اجتماعی است. این سرمایه را به طور خلاصه می توان خلق اعتماد و اطمینان متقابل در بین عاملین اقتصادی دانست که سبب بهبود در کیفیت دستگاه اداری، حفاظت همه جانبه از قانون و مقررات، کاهش فساد سیاسی و کاهش سرپیچی دولت و مردم از قراردادهای اجتماعی می شود. از این رو سرمایه اجتماعی از آنجا که سبب کاهش هزینه های مبادلاتی شده و از این طریق بازده سرمایه گذاریهای فیزیکی و انسانی را افزایش می دهد به مانند سایر عوامل تولید سنتی نقش بسزایی در بهبود رشد و توسعه دارد. مشکل اصلی جوامع پیشرفته کنونی این است که این حجم از سرمایه اجتماعی را چگونه ایجاد کنند. در این مقاله ما ابتدا در پی تبیین اهمیت نقش و تأثیر سرمایه اجتماعی در توسعه اقتصادی و سپس ارائه راه حلهایی برای ایجاد، حفظ و گسترش این سرمایه هستیم.

●مقدمه

در دهه های پس از جنگ جهانی دوم دیدگاه غالباً در بین اقتصاددانان و سیاست گذاران این بود که مشکل اصلی اکثر کشورهای توسعه نیافته ریشه در فقدان برخی عوامل تولید مهم بویژه سرمایه فیزیکی دارد. از این رو چنانچه کشورهای ثروتمند تر، بتوانند با استقلال این عوامل دامهای فقر و سطح پایین در آمد در کشورهای فقیر را از بین ببرند، کشورهای دریافت کننده قادر خواهند بود فرایند رشد پایدار و خودکفایی خودرا آغاز کنند.براساس این دیدگاه مساله توسعه، انتقال پس انداز از کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر می باشد.

به هر حال ، تحلیلی که در ایالات متحده ، اروپا ، و برخی کشورهای امریکایی لاتین، از تابع تولید کل TPF صورت گرفت. نشان داد که بهبود و پیشرفت در تولید و سطح زندگی، ناشی از فرایند سنتی انباشت سرمایه نبوده است ( پس انداز بیشتر سبب سرمایه گذاری بیشتر در کالاهای سرمایه ای شده که این امر افزایش در ظرفیت مولد را به دنبال دارد و در نهایت موجب سطح بالاتر بهره وری ودر آمد سرانه می شود) بلکه علت این پیشرفت ، وجود یک عامل فرعی در تابع تولید می باشد . حال تابع تولید کل زیر را در نظر بگیرید:Y=af(K-۱)

y = تولید کل یا GNP است، K و L هم به ترتیب سرمایه ( فیزیکی و انسانی ) و نیروی کار هستند.

A که عددی بزرگتر از صفر است ،‌عامل مقیاس می باشد که غالباً آن را بهره وری کلی عوامل (TFP) می نامند.

A شاخصی است که نشان می دهد سرمایه و نیروی کار با چه کارایی ترکیب شده ،‌و در تولید کل مشارکت دارند. به عبارت دیگر A مقیاس اندازه گیری تواناییهای نهای ،‌گرایش سرمایه گذاری ،‌دانش مشترک عمومی، و.. می باشد. چنانچه از معادله (۱) نسبت به زمان دیفرانسیل بگیریم خواهیم داشت: Y=af(K-۱)

معادله شماره ۲ رشد GNP ( سمت چپ ) را به سه مولفه تجزیه کرده است :

الف ) رشدی که ناشی از تراکم سرمایه انسانی و فیزیکی است . به عبارت دیگر، فرایند سنتی تراکم،

ب) رشدی که ناشی از تغییر در مقدار ساعات کار است

ج ) عامل فرعی ( که از سولو آن را مقیاسی برای عواملی می نامند که مااز آنها چشم پوشی می کنیم) به عبارت دیگر این عامل شامل هر متغیری است که بر بهره وری کلی عوامل ناثیر می گذارد.

در طی سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۶۰ سهم این عامل فرعی در رشد تولید امریکا در حدود ۹۰% برآورد شد. براساس محاسبه ادوارد نیسون ، حتی با وارد کردن آموزش ضمنی داده های تولید ( سرمایه انسانی )- علاوه بر سرمایه فیزیکی و نیروی کار – در تابع تولید، هنوز ۶۳ درصد از افزایش محصول هر نفر ساعت کار در امریکا و ۸۳ درصددر اروپا ناشی از عواملی غیر از عوامل در نظر گرفته شده در مدل است.

عامل فرعی نقش بسزایی در تشریح رشد اقتصادی دارد. یکی از سوالهای اساسی این است که این عامل از چه چیزهایی تشکیل شده است ؟ اولین پاسخ، سرمایه اجتماعی می باشد. در ابتدا مفهوم سرمایه اجتماعی خیلی ساده است: بخشی از عرف ،‌فرایند رشد و توسعه اقتصادی ،‌تنها پس انداز کردن پول، سرمایه گذاری آن در گرد آوری ماشین آلات بیشتر (سرمایه فیزیکی) مهارتهای بیشتر( سرمایه انسانی ) ، و ماشین آلات بهتر ( پیشرفت فنی ) نیست، بلکه این رشد، شامل بهبود کیفیت دستگاه اداری ، حفاظت همه جانبه از قانون ،‌کاهش فساد سیاسی و احتمال سرپیچی دولت و مردم از قرار دادهای اجتماعی، و … نیز می باشد. خلاصه اینکه رشد و توسعه اقتصادی، شامل گسترش اعتماد بین عاملین اقتصادی نیز می باشد. اما زمانی که این اظهارات کلی، پذیرفته شده و جنبه های نهادی رشد مطرح می شوند، مساله انتقال تجربه از کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر مشکل به نظر می رسد. چرا که قوانین و نهادها را نمی توان مانند کالا و خدمات در بازار خرید و فروش کرد . از این رو دانشمندان علوم اجتماعی می بایست بفهمند که سرمایه اجتماعی دارای چه ویژگیهایی است. چرا که این امر به سیاست گذاران، آژانسهای توسعه بین المللی، N G O ها و … امکان می دهد دخالتهای خود را به گونه ای شکل دهند که هم بتوانند بین مردم اعتماد ایجاد کنند و هم قوانین ونهادها را طبق الگویی که به رشدانسانی و اجتماعی بینجامد متحول سازند.

دانشمندان علوم اجتماعی تاکنون در پی اندازه گیری سرمایه اجتماعی و فهم ارتباط آن با عملکردهای اجتماعی و اقتصادی بوده اند، پونتم (۱۹۹۵) در ضمن تشریح یک پژوهش اظهار می دارد: در امریکا، هر کجا که اجتماعات شهروندان، فعالتر و یکپارچه تر عمل کرده اند، موفقیت آنها در کاهش فقر، بیکاری، و بزهکاری، و گسترش آموزش و بهداشت بیشتر بوده است.

ناراین و پریچت (۱۹۹۷) هم با مطالعه روی برخی روستاها در تانزانیا به این نتیجه رسیدند که هر چه پیوندهای اعضای روستا محکمتر باشد، سطح در آمد آنها بالاتر خواهد بود. پونتم باز هم بیان می دارد که هر چا مشارکت بیشتری بین تشکیلات افقی وجودداشته خدمات عمومی منطقه ای و ناحیه ای با کیفیت بهتر ی تولید شده اند. متخصصین اقتصاد کلان هم معتقدند، روابط متقابل فعال بین افراد به انتقال دانش، سطوح بالاتر سرمایه انسانی، ورشد اعتماد بین آنها منجر می شود. که همه این امور در نهایت از طریق کاهش هزینه های مبادله، سبب بهبود عملکرد بازارها می شوند، محققین، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی ( فعالیت در گروههای مذهبی، گروههای جوانان،‌کلوپهاو…) را نمونه خوبی برای سرمایه اجتماعی می دانند. به هر حال ما معتقدیم که قبل از اندازه گیری سرمایه اجتماعی و تشریح روشهایی که این سرمایه بر متغیرهای اقتصادی تاثیر می گذارد، می بایست ابتدا بفهمیم که اصلاً سرمایه اجتماعی چیست. برای مثال، اقتصاددانان سنتی، مشارکت در یک کلوپ تفریحی را نوعی کالای مصرفی معمولی تلقی می کنند. پس چرا ما آن را کالای سرمایه ای می دانیم؟ و یا تحت چه شرایطی سرمایه اجتماعی ممکن است زیان آور باشد؟

به عنوان مثال فرض کنید فرد A تصمیم دارد کالایی را بفروشد . B و C هم دو خریدار بالقوه می باشند. باز هم فرض کنید که فرد C در استفاده از این کالا مزیت نسبی دارد . اما A بنابر دلسوزی و یا تعهدی ( سرمایه اجتماعی ) که نسبت به B دارد، کالا را به او بفروشد . در حالیکه بر طبق اصول کارایی اقتصادی A می بایست آن کالا را به فرد C می فروخت. هر چند اینها فقط مثالند، اما از آنها می توان به دشوار بودن وارد کردن مفاهیم سرمایه اجتماعی، در چهار چوب تحلیلهای اقتصادی پی برد.

در این تحقیق، ما به دنبال اهداف زیر می باشیم: نمای کلی و اجمالی از ادبیات اقتصادی که مربوط به سرمایه اجتماعی می باشد فراهم کنیم ( شامل کارهایی که به طور ضمنی اشاراتی به سرمایه اجتماعی دارند و در حال حاضر برای فهم این مفهوم مفید می باشند).

۱- بفهمیم که آیا این کارها به اقتصاددانان، در چگونگی قرار دادن سرمایه اجتماعی در داخل مدلهایشان کمک میکند یا خیر. قرار دادن سرمایه اجتماعی در یک مدل اهمیت فراوانی دارد چرا که از این طریق می توان فهمید که این سرمایه چگونه عمل می کند و اصلاً چیست. مشکل اندازه گیری سرمایه اجتماعی را نمی توان آشکار کرد . علت آن هم کمبود اطلاعات کشف شده نمی باشد، بلکه علتش این است که ما دقیقاً نمی دانیم چه چیزی را باید اندازه گیری کنیم. به عبارت دقیق تر، مدل سازی روشی است برای فهم اینکه ما چه چیزی را می خواهیم اندازه گیری کنیم.

۲- از تحلیل مذکور در یابیم که چه نوع تحقیقاتی در آینده ارزش پی گیری دارند.

به طور کلی هدف ما این است : که ببینیم آیا مفهوم سرمایه اجتماعی، تاثیری بر شناخت، نهادهایی که مسئول حفاظت و توسعه سعادت انسانی در کشورهای فقیر می باشند، دارد یا خیر.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.