چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

خانه از پای بست ویران است


خانه از پای بست ویران است

تاملی هویت شناسانه در معنای استقلال جنبش دانشجویی

در میان اهل منطق معروف است که، یکی از راه های شناخت اشیاء و پدیده ها از طریق شناسایی اضداد آنها است؛ یعنی با شناخت ضد یک پدیده و نفی آن، می توان نسبت به خود آن پدیده کسب معرفت نمود. البته این روش کسب علم، در علوم انسانی کاربرد بسیاری دارد، زیرا بسیاری از مفاهیم این حوزه با یکدیگر تلاقی و تقابل معنایی داشته، لذا از این طریق می توان ضمن ایجاد مرزبندی میان معانی هر یک از مفاهیم، نسبت به آن ها شناخت پیدا کرد.

هدفی که این نوشته به دنبال آن است، شناسایی معنای «استقلال» در حوزه جنبش دانشجویی می باشد، که در این راستا از شیوه منطقی یاد شده استفاده می گردد؛ باشد که بتوان در ادامه به راهبردی در زمینه کسب استقلال دست یافت.

صرف نظر از مباحث دقیق علم منطق، در تعیین مفهوم متضاد اشیاء و همچنین لغزندگی و سیال بودن یا شناور بودن معانی در حوزه علوم انسانی، می توان از واژه «وابستگی» به عنوان مفهوم متضاد استقلال یاد کرد.

این وابستگی- در حوزه جنبش دانشجویی- شقوق مختلفی را شامل می شود که عمده آنها از جنس «مالی، ساختاری و نظری» هستند. در مجموعه حاصل از این تقسیم بندی، نسبت به مفهوم وابستگی، دوقسم اولیه یعنی وابستگی های مالی و ساختاری را می توان عوامل مادی این پدیده نامید و البته شدت عمل آنها در نفی استقلال بسیار اندک می باشد.

در حوزه جنبش دانشجویی، از آنجا که گرانیگاه فعالیت این جنبش در سطوح دانشگاه ها است و دانشگاه ها نیز به عنوان یک نهاد علمی به صورت ساختاری، زیر مجموعه دولت شناخته می شوند؛ لذا جنبش دانشجویی به عنوان یک جنبش اجتماعی- به منظور حفظ نظم عمومی در محیط دانشگاهی- ناگزیر از اخذ مجوز از دانشگاه و رعایت یک سری اصول اولیه قانونی می باشد و به تبع این کسب مجوز، بودجه ای نیز از سوی دانشگاه به آنها اختصاص می یابد. از این رو، نمی توان عوامل مادی یاد شده را در ایجاد وابستگی، چندان حائز اهمیت دانست؛ زیرا نه اختصاص بودجه از طریق دانشگاه، برای جنبش دانشجویی آن چنان موجب وابستگی می گردد و نه اخذ یا عدم اخذ مجوز باعث ایجاد محدودیت قطعی در فعالیت این جنبش در سطح دانشگاه و خارج از آن خواهد شد.

اما آنچه از اهمیت بسزایی برخوردار است، وابستگی نظری است، که در هر یک از حوزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قابل بازتعریف و بازشناسی است. این نوع از وابستگی، جنبش دانشجویی را از هرگونه استقلال تهی می کند. و آن را به ابزاری تبدیل ساخته که هر آنچه از مغز متفکر بیرونی، به آن امر گردد، اجرا می نماید. حال سؤال این است که آیا می توان چنین پدیده بی روح و بی اراده ای را «جنبش» نامید؟ بهتر است با نگاه آسیب شناسانه این پرسش را اینگونه تغییر دهیم که، وابستگی نظری و تئوریک در جنبش دانشجویی، از چه رو ایجاد می گردد؟

شاید پیدایش مقوله نفی استقلال به این خاطر باشد که جنبش دانشجویی به کیستی و چیستی خویش پی نبرده است؛ به دیگر سخن، فصل ممیز خویش را در میان دیگر جنبش های اجتماعی- سیاسی جامعه، نشناخته است و اقتضای چنین هویت مجهولی، دستاویز ساختن قواعدی موهوم است.

باز هم اهل منطق می گویند: در قواعد تعریف پدیده ها، آن بخش از تعریف که به تمامه، گویای ذاتیات اختصاصی شیء مورد تعریف است، «فصل» نام دارد؛ یعنی تمایز هر شیء از اشیاء دیگر را، می توان از فصل آن بازشناخت؛ به طوری که در تعریف «انسان» به «حیوان متفکر»، «متفکر» فصل این تعریف و وجه تمایز انسان با دیگر حیوانات است؛ گویی هویت انسان، بسته بر تفکر است.

حال در میان این پهنه وسیع اجتماع که مملو از جنبش های متفاوت می باشد- و همگی شامل مجموعه ای از انسان ها بوده، همگی عضوگیری دارند، عرصه فعالیت آن ها اجتماعی- سیاسی است، همگی در محدوده خود دارای رهبری واحداند و...- چه وجه تمایزی میان آن ها قابل مشاهده است؟ به نظر می رسد، تنها عاملی که می تواند موجب تفکیک این گروه ها گردد، وجه تئوریک ونظری آن هاست که در اهداف و برنامه های استراتژیکشان تبلور دارد؛ یعنی با وجود تمام اشتراکات مذکور میان جنبش های اجتماعی، با نظر به اهداف و برنامه های آنها می توان به انفکاکشان حکم نمود.

در این جا نیز به قول منطقی ها، عکس این سخن چنین نتیجه خواهد داد که وابستگی یک جنبش از لحاظ نظری و فکری، باعث از بین رفتن فصل ممیز آن با جنبش های دیگر شده و در نتیجه سبب ادغام و استحاله آن جنبش و نفی هویت آن خواهد گردید.

این نقطه از بحث، ما را به ارتباط دو مفهوم هویت و وابستگی نظری رهنمون می کند. «هویت عبارت است از احساس تمایز شخصی، احساس تداوم شخصی و احساس استقلال شخصی».۱ جایگاه هویت در این مسئله را می توان با تعریف کیت نش- از اندیشمندان حوزه جنبش های اجتماعی و جهانی شدن- دریافت، وی می گوید: «جنبش، شبکه ای از تعاملات غیررسمی بین افراد، گروه ها و یا سازمان هاست؛ که بر مبنای یک هویت جمعی مشترک، در برخوردی سیاسی یا اجتماعی درگیرند».۲ در این تعریف، به وضوح بر یک «هویت جمعی مشترک» به عنوان «فصل» تعریف جنبش، اشاره شده؛ یعنی آن «تعاملات غیررسمی گروه ها، افراد و...»، وقتی با یک «هویت جمعی» همراه شود، نام جنبش بر آن صدق می کند.

به نظر می رسد آنچه که جنبش دانشجویی در این برهه به آن نیاز دارد، تأمل و تعمق برهویت موجود خود می باشد، تا از این رهگذر بتواند به یک تعریف هویتی مشخص نائل آید. فرآیند هویت سازی این امکان را برای یک کنش گر اجتماعی فراهم می کند که برای پرسش های بنیادی معطوف به کیستی و چیستی خود، پاسخی مناسب و قانع کننده پیدا کند. «در واقع هویت معطوف است به بازشناسی مرز میان خود و بیگانه، که عمدتا از طریق هم سنجی های اجتماعی و انفکاک درون گروه از برون گروه ها ممکن می شود.»۳

اگر محور و مبنای زندگی اجتماعی را برقراری ارتباط پایدار و معنادار با دیگران بدانیم، هویت اجتماعی چنین امکانی را فراهم می کند؛ به طوریکه پس از بازیابی این هویت توسط جنبش دانشجویی- از آن جا که مرزبندی ها به طور کامل مشخص شده- دیگر احزاب و روشنفکران توان نفوذ در جنبش مذکور را ندارند و از این رو به منظور جذب جنبش دانشجویی، به جای ارائه خط مشی برای آنها، به بیان مواضع و برنامه های خویش می پردازند و در این میان جنبش دانشجویی می تواند با توجه به «نسبتی» که میان خود و دیگران برقرار کرده، به پذیرش و یا نقد این دیدگاه ها و در نتیجه به تبعیت و یا طرد آن ها اقدام نماید. آنچه تأکید بر آن مفید می نماید، اهمیت اصل «نقد» در جنبش دانشجویی ست؛ که با توجه به بیان پیشین، تبلور و بروز آن، هنگام «بازتعریف هویتی» و برقراری «نسبت جدید» میان خود و غیر خود قابل مشاهده است. اما کلام آخر آن که، این هویت بازیافته، در درون خود هم «استقلال» جنبش را به همراه خواهد داشت و هم می تواند حاوی «استراتژی و مطالبات» این جنبش باشد؛ از این رو به کسانی که سودای استقلال و استراتژی مدون را برای جنبش دانشجویی درسر دارند و به درمان ریشه ای این درد از طریق بازیابی هویتی توجهی ندارند، باید گفت: «این خانه از پای بست ویران است.»



همچنین مشاهده کنید