شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

لیبی و حکومت آینده


لیبی و حکومت آینده

ادامه دخالت های آمریکا و غرب در لیبی برای به انحراف کشاندن قیام مردمی علیه معمر قذافی, با واکنش منفی در آن کشور مواجه شده است و بسیاری از شخصیت های انقلابی لیبیایی خواستار کوتاه کردن دست بیگانگان از امور کشورشان هستند

ادامه دخالت های آمریکا و غرب در لیبی برای به انحراف کشاندن قیام مردمی علیه معمر قذافی، با واکنش منفی در آن کشور مواجه شده است و بسیاری از شخصیت های انقلابی لیبیایی خواستار کوتاه کردن دست بیگانگان از امور کشورشان هستند.

غرب خواستار آن است که وجه سکولار قیام مردمی ۱۷ فوریه پررنگ تر شود و در این میان برخی دولتمردان در شورای ملی انتقالی لیبی نیز در این راستا حرکت کرده و در جهت منافع غربی ها تلاش می کنند. اختلاف نظرها در مورد آینده لیبی باعث شده است که مسئولان و دولتمردان همدیگر را به انحراف از خواسته های مردم متهم کنند.

دکتر «علی الصلابی» از شخصیت های مطرح لیبیایی در هفته های اخیر لبه تیز انتقادات خود را متوجه طیف غیرمذهبی در کشورش کرده و آنها را مجری سیاست های غرب می داند.

البته این موضوع در کنار سایر مسائل داخلی، باعث ایجاد این نگرانی شده است که مسیر و آینده لیبی را چه کسانی تعیین می کنند؟

اگر چه مسائل و موضوعات سیاسی از پیچیدگی خاصی برخوردار است و حدس زدن اتفاقات آینده در صحنه سیاسی لیبی کار ساده ای نیست، اما می توان این موضوع را به خوبی اثبات کرد که تنفر از درنده خویی یک دیکتاتور باعث شد که اتفاق نظر برای سرنگونی وی به وجود آید.

معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی با شعار «من تحزب خان» (هر که حزبی شد خیانت کرد) طی دوران حکومت ۴۲ ساله خود بر این کشور، هیچ گاه اجازه فعالیت حزبی را در خاک لیبی نداد و با انتخاب رنگ سبز و نوشتن کتاب «الخضر» (سبز) افکار منحط خود را ترویج کرد، غافل از اینکه روزی خیزش مردمی تومار حکومت وی را در هم خواهد پیچید و به زباله دان تاریخ خواهد انداخت.

آن روز فرا رسید و مردم لیبی با چنگ و دندان با مزدوران قذافی به نبرد پرداختند و حکومت آن را ساقط و حکومتی جدید پایه ریزی کردند اما آمریکا و غرب در جهت منافع خود، همچنان به دخالت در امور آن کشور مشغول هستند. این دخالت ها به بروز اختلافاتی در شورای ملی انتقالی منجر شده است که نشان می دهد، نقطه نظرات متضادی در مورد مسیر آینده لیبی وجود دارد.

اختلاف نظر دیدگاه جریان اسلامگرا با سکولارها (لیبرال ها) در هفته های اخیر، «محمود جبرئیل» را واداشت که به طور رسمی کناره گیری خود را از حکومت آینده لیبی اعلام کند.

اسلامگراهای لیبی که از ابتدای قیام مردمی ۱۷ فوریه سازماندهی و هدایت آن را در دست داشتند، در زمینه سیاسی، لیبرال ها را متهم به طرفداری از غرب و اجرای سیاست قدرت های بزرگ می کنند و فشارهای جریان اسلامگرا باعث شد که ملت لیبی، موضعی شفاف و واضح در مورد آینده لیبی از رهبران شورای ملی انتقالی را خواستار شود.

یکی از رهبران لیبی در این مورد می گوید: شورای انتقالی اگرچه هدایت انقلاب لیبی را برعهده دارد، اما این بدان معنا نیست که می تواند اختیارات خود را به دیگران بدهد و انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف کند.

اسلامگرایان لیبی که جریان قدرتمندی را در صحنه آن کشور تشکیل می دهند، با توجه به پایگاه مردمی بارها آمادگی خود را برای مشارکت گسترده در شورای ملی انتقالی اعلام کرده اند.

«مصطفی عبدالجلیل» رئیس شورای انتقالی لیبی در سخنانی بدون اشاره به جریان خاصی اعلام کرد که «مردم لیبی جنبش های افراطی چپ و راست را قبول ندارند .» او در عین حال سعی کرد به مردم اطمینان بدهد که و اسلام تنها منبع الهام بخش برای سیاستگذاری در حکومت آینده این کشور است.»

این درحالی است که منتقدان وی، مصطفی عبدالجلیل را یک شخصیت قوی در صحنه لیبی نمی دانند و در مورد راهبردش برای انتقال کشور از مرحله سخت کنونی با شک و تردید نگاه می کنند.

مصطفی عبدالجلیل از سوی مخالفان خود همچنین متهم به فساد مالی و واگذاری پست ها و مناصب دولت با خویشاوندان خود در لیبی است و در پاسخ به انتقادها، تشکیل دولت را به بعد از آزادی کامل لیبی موکول کرد. در مقابل آن، برخی از تحلیل گران لیبرال با توجه به تجربه و جایگاه سیاسی عبدالجلیل وی را دارای توانمندی سیاسی برای رهبری آینده لیبی می دانند و اختلاف نظرهای موجود را نوعی از دموکراسی برای دستیابی به حکومت مطلوب آینده می دانند.

رئیس شورای انتقالی در واکنش به انتقادهای موجود می گوید: اگر برخی از افراد و گروه ها در لیبی هستند که عبدالجلیل را شخص مناسبی نمی دانند و به دلیل مسائل شخصی او را نمی خواهند، این موضوع به خود آنها برمی گردد، اما شورای ملی انتقالی تنها نماینده حکومت در لیبی است که بر آن سیطره دارد.

یک مسئول بلندپایه در شورای ملی انتقالی، سخنان عبدالجلیل را نشانه ای از دیکتاتوری و سرآغازی برای برپایی حکومت بر مبنای استبداد ارزیابی کرده و می گوید: مشکل لیبی، اختلاف نظر بین اسلامگراها و سکولارها نیست، بلکه جبرئیل و عبدالجلیل مایل هستند که سیر کلی حوادث سیاسی در لیبی به این سمت ختم شود. این مسئول بلندپایه لیبیایی می افزاید: مردم لیبی بدون داشتن برنامه خاصی و تنها با هدف سرنگونی رژیم قذافی پا به عرصه سیاست گذاشتند، اما متأسفانه برخی از افراد و گروه ها در پی به دست آوردن امتیازاتی برای خود هستند.

به هر صورت بازار اتهامات در صحنه سیاسی لیبی آن چنان داغ است که اختلاف نظر و دیدگاه ها باعث شده است که افراد، همدیگر را به وابستگی از یک جریان خاص و یا یک کشور خارجی متهم کنند.

اما در این مورد، چیزی که از نظرها پنهان مانده است نقش کشور فرانسه به عنوان یک قدرت استعماری است که تلاش می کند تا پشت نقاب حمایت از انقلاب های عربی، امتیازات ویژه ای را در لیبی به دست آورد.

هنگامی که رئیس جمهور مخلوع تونس در روز ۱۴ژانویه سال ۲۰۱۰ مجبور به فرار از کشورش شد، حال و روز نیکلا سارکوزی به عنوان نزدیک ترین دوست وی، حال و روز خوبی نبود و رئیس جمهور کنونی فرانسه تا آخرین لحظه از وی حمایت کرد.

در مصر نیز همچنان که پیروزی مردم در روز ۲۵ژانویه، جهان سیاست در خاورمیانه را تکان داد، موضع فرانسه، همان موضعی بود که در قبال تحولات تونس اتخاذ شده بود و سارکوزی همسو با سیاست های آمریکا مبنی بر حمایت از اسرائیل از رژیم مبارک حمایت می کرد. اما وقتی این سیاست توسط مردم باطل اعلام شد، آنها سمت و سوی خود را به این موضوع معطوف کردند که قدرت باید به صورت مسالمت آمیز منتقل شود.

این اشاره کوتاه به سیاست های فرانسه از آن جهت لازم است که اکنون این کشور خود را حامی سینه چاک انقلاب های عربی جلوه می دهد و در لیبی به دنبال سهم مناسبی است.

اما جالب است که بدانیم، هنگامی که شراره های اولیه انقلاب ۱۷ فوریه در لیبی آغاز شد، موضع رسمی فرانسه همانند آمریکا و غرب درحالت شک و تردید قرار داشت و هیچ گاه آنها پیش بینی این را نداشتند که رژیم قذافی تنها بتواند ۷ماه دوام بیاورد و به این سرعت متلاشی شود. سارکوزی باتوجه به روابط نزدیک خود با قذافی پس از حل وفصل قضیه «لاکربی» که باعث شد روابط اقتصادی گسترده ای با لیبی داشته باشد و شرکت های فرانسوی قراردادهای کلانی در زمینه های امور نفتی و گاز منعقد کنند، در آغاز خیزش مردمی در این سرزمین به سکوت در برابر تحولات بسنده کرد و گاه گاهی این موضوع را مطرح می کرد که گفت وگو، بهترین راه حل موجود برای خروج لیبی از بحران است.

اما هنگامی که انقلابیون لیبی، پیروزی های چشمگیری بر علیه قذافی به دست آوردند و شهر بنغازی را تصرف کردند، سارکوزی از قایق درحال غرق شدن قذافی به درون کشتی انقلاب لیبی پرید و به سرعت خود را از بزرگ ترین حامی دیکتاتوری در لیبی به یک طرفدار دموکراسی و سینه چاک مردم مبدل کرد.

سارکوزی در این مورد به حملات تبلیغاتی خود بر علیه قذافی که روزگاری از دوستان و حامیان مالی وی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه بود، بسنده نکرد بلکه خود را در جایگاه فرماندهی نیروهای نظامی غرب علیه لیبی قرار داد.

آمریکا نیز که شکست های پی درپی در جنگ های افغانستان و عراق باعث شده بود که درمورد مسائل لیبی با احتیاط بیشتری عمل کند، زمینه را برای ورود فرانسه و در رأس نیروهای آتلانتیک شمالی (ناتو) به این صحنه فراهم کرد.

این موضوع مردم لیبی و اعراب را به یاد لشکرکشی ناپلئون به کشور مصر می اندازد. که در سال ۱۷۹۸ امپراتور فرانسه خطاب به مردم اعلام کرد که ما برای آزاد کردن شما از ظلم و جور حکومت «ممالیک» به اینجا آمده ایم.

شاید این بار نیز سارکوزی خیال دارد، مردم لیبی را از ظلم و جور حکام آن رهایی بخشد؟! همچنان که، بوش در یورش به عراق و اشغال آن، این ادعا را داشت.

اما کیست که در لیبی نداند که سارکوزی نماد استعمار جدید فرانسه است و دوست نزدیک اسرائیل به شمار می رود و در مخالفت با مسلمانان ید طولایی دارد.

آیا به راستی اگر فرانسه تا این درجه دچار حس انسان دوستی شده است و دلش برای مردم می سوزد، چرا به کمک مردم «بحرین» و «یمن» نمی رود، چرا علیه حکام آنها یک هم پیمانی نظامی به رهبری ناتو به وجود نمی آورد.

در واقع فرانسه برای جبران باخت خود در تونس و مصر تلاش می کند لیبی جدید را در دست خود داشته باشد و چهره استعماری گذشته را زنده کند و بار دیگر حرفی در جهان سیاست امروز داشته باشد. به این دلیل از دید فرانسه، سرزمین لیبی مناسب ترین مکان جغرافیایی برای پیاده کردن ایده های استعماری الیزه نشینان است. لیبی به دلیل اینکه در قاره سیاه قرار دارد از عمق و نفوذ زیادی در مغرب عربی برخوردار است و می تواند زمینه نفوذ در منطقه را برای فرانسه فراهم کند.

امروز که مردم لیبی با خون خود و مجاهدت های فراوان توانستند، دیکتاتوری ۴۲ساله قذافی را سرنگون کنند، باید به هوش باشند که از داخل و خارج، خیزش بزرگ آنها علیه ظلم و جور به سرقت نرود و توسط کشورهای استعماری غافلگیر نشوند.

استفاده از تجربیات مردم تونس و مصر در خنثی کردن توطئه های استعماری مسلماً می تواند آنها را از این ورطه خطرناک نجات دهد.

منبع: خبرگزاری ها

گردآوری و تنظیم: محمد معرفی