جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شعر طنز با مسخره بازی فرق دارد


شعر طنز با مسخره بازی فرق دارد

البته این را می دانم که طنز با فکاهه فرق دارد و این دوتا با آن دوتا برادر خلاف کارشان یعنی هزل و هجو فرق دارند و لابد این را هم می دانم که شعر طنز با طنز منظوم فرق دارد تازه فرق خیلی چیزهای دیگر را نیز می دانم که تواضع می کنم و بر زبان نمی آورم هم چنان که فرق خیلی چیزها را نمی دانم و درباره شان حرف می زنم و مطلب می نویسم و شعر می گویم و برای خودم دردسر می سازم

البته این را می‌دانم که طنز با فکاهه فرق دارد و این دوتا با آن دوتا برادر خلاف‌کارشان یعنی هزل و هجو فرق دارند و لابد این را هم می‌دانم که شعر طنز با طنز منظوم فرق دارد. تازه فرق خیلی چیزهای دیگر را نیز می‌دانم که تواضع می‌کنم و بر زبان نمی‌آورم؛ هم چنان که فرق خیلی چیزها را نمی‌دانم و درباره شان حرف می‌زنم و مطلب می‌نویسم و شعر می‌گویم و برای خودم دردسر می‌سازم!

اما در این نوشته می‌خواهم شعر طنز را به همین معنای متعارف به کار برم، زیرا قصد دارم در این نکته تأمل کنم که شعر چه قابلیت هایی برای طنزپردازی دارد. به زبان ساده تر عناصر شعری مثل وزن و قافیه و بدیع و بیان و معانی و قالب‌های شعری چه کمکی به طنزپرداز می‌کنند.

کتاب «املت دسته دار» را که مجموعة شعرهای طنز ناصر فیض است، مناسب این بحث دیدم؛ چون هم کتاب جامعی ست و هم شاعر این مجموعه آدم باجنبه ای است و اگر در داوری‌های عالمانه ام خطایی بر قلمم رفت، فردا که مطلب را دید مثل برخی دوستان باظرفیت اخم نمی‌کند و حالم را نمی‌گیرد.

به نظرم تصویر روی جلد کتاب نمونة مناسبی ست برای شناخت طنز. تصویری تر و تمیز که در نگاه اول یک آدم حسابی را نشان می‌دهد که قاشق و چنگال به دست پشت میز نشسته و بشقاب غذا روبه‌روی اوست، اما وقتی به غذای داخل بشقاب نگاه می‌کنی می‌بینی که املت دسته دار این غذا ترکیبی است از یک تخم مرغ شکسته با پوست، قفل، فندک، گیرة‌ لباس، مداد، نوار تفلون و خیلی چیزهای دیگر.

همین ویژگی در مقدمه و متن کتاب نیز دیده می‌شود. اما قرار ما این است که در متن کتاب جست وجو کنیم و ببینیم شعر چه خدمتی به طنز کرده است.

۱) قافیه و الزامات آن به ویژه هنگامی‌که مجموع ابیات و قافیه های قبلی به تداعی قافیه طنزآمیز کمک می‌کنند:

زندگی یک مسیر طولانی ست

در حقیقت شبیه سوسیس است

از قضا زندگی بدون غذا

مثل مرگ است، دشنه در دیس است

در همین کوچه های شهر شلوغ

گاه صغری‌بگم فرنگیس است

کاش صغری‌بگم نمی‌دانست

پایتخت فرانسه سوئیس است

آخرین قافیه در این قطعه

به نظر می‌رسد که جرجیس است

ای دوست، ای آیینة بی رنگ و خالص! دوستت دارم

در خانه، در کوچه، خیابان، در مجالس دوستت دارم

هرچند نامت نام زیبا و ظریفی نیست، باورکن

حتی اگر نام تو باشد گونزالس دوستت دارم

ای شخص اول، شخص دوم، شخص هرچندم که می‌خواهی!

فعلا به عنوان مثال ای شخص ثالث! دوستت دارم

من اصفهانی نیستم، اما تو را ای دخترِ خاله!

با این که خُلقت مثل خُلقِ گندِ خاله س، دوستت دارم

...

دیگر ندارم قافیه، با هر بهانه دوستت دارم

همین الزام قافیه و امکان حدس زدن قافیة بعدی که در بدیع به آن ارصاد و تسهیم می‌گویند گاهی کمک می‌کند که حرف‌های غیربهداشتی به شکل پوشیده بیان شوند.

حالا به ضرورت آوردنِ شاهد مثال از «املت دسته دار» بیرون می‌رویم و شعری از ابوالفضل زرویی نصرآباد متخلص به ملانصرالدین را به یاری می‌طلبیم:

کنون که خسته و درمانده ام منِ درویش

چه سازم ار نگشایم به مدح جانان نیش؟

تو حق به جانبی ار ناز می‌کنی، ای دوست!

که نیست مثل تو در چین و گینه و اتریش

لبان سرخ تو شیرین و گفته ات دل‌چسب

در آن مکان که تو باشی چه حاجتی به سریش؟

...

اگر وصال تو گردد میسر، ای محبوب!

مرا به مشرق و مغرب گشاده گردد نیش

ولی دریغ، ندارم پشیزی اندر جیب

به گور فقر ببارد از آسمان آتیش

...

درِ سرای بزرگان دگر مزن، «ملّا»!

که بهر آب گر آن‌جا گرو گذاری ریش

به آب مرحمتی مر تو را غریق کنند

چنین کنند بزرگان چو کرد باید... کار!

۲) چنان که ملاحظه فرمودید این سرودة ابوالفضل زرویی نصرآباد نقیضه ای بود بر غزلی از حافظ. نقیضه سازی یعنی شوخی کردن با شعرهای مشهور، یکی از مهم ترین قابلیت های شعر طنز است که از فرط شهرت نیازی به ذکر مثال ندارد. در این موضوع شاعر بزرگ روزگارمان مهدی اخوان ثالث کتابی فراهم آورده بسیار ارجمند و خواندنی به نام نقیضه و نقیضه سازان که لابد اهل شعر و طنز آن را خوانده اند. اگر نخستین بار است که نام آن را می‌شنوید، خجالت بکشید و صدایش را درنیاورید و در اولین فرصت این کتاب را بخوانید که بعید است آدم شاعر و طنزپرداز باشد و این کتاب را نخوانده باشد!

۳) انواع صنایع بدیعی، که امروز در مدارس به آن‌ها آرایه های ادبی می‌گویند.

▪ متناقض نما (پارادوکس):

بنشین صاف و ساده گریه کنیم

مثل یک خانواده گریه کنیم

...

گرچه آن قدرها هم آسان نیست

بنشین ایستاده گریه کنیم

...

گریة مرد کار خوبی نیست

مثل یک مرد ماده گریه کنیم

▪ مراعات نظیر:

برای گریة من شانه ات مناسب نیست

بیا به خانة من، خانه ات مناسب نیست

...

اگر به میکده ات هیچ کس نمی‌آید

درِ ورودیِ میخانه ات مناسب نیست

برای چرخ زدن گرد شمع من آیا

دو بال نازک پروانه ات مناسب نیست

...

چرا به زلف تو برمی‌خورد عزیز دلم؟!

تو هم شبیه منی، شانه ات مناسب نیست

همیشه مشتری دائم الخمار توام

اگرچه قیمت پیمانه ات مناسب نیست

این هم یک نمونه عجیب تر از مراعات نظیر:

نه فقط خوار و بار موجود است

هرکجا، هر نه وار موجود است

پرتقال و گلابی و انگور

سیب، لیمو، انار موجود است

آش زالو، خورشت پشمالو

سوپ انواع مار موجود است

بلبل و قمری و کلاغ و الاغ

عنتر و سوسمار موجود است

کره از عاج فیل و دوغ از قیر

املت دسته دار موجود است

▪ التزام. یعنی شاعر ملزم باشد که کلمه ای یا عبارتی را در شعر تکرار کند، در شعر مثنوی هفتاد «من» با استفاده از ایهام در کلمة من (توقع ندارید که توضیح بدهم در دو معنای واحد وزن و ضمیر اول شخص مفرد! لطفاً کمی‌از معلومات خود استفاده کنید) شاعر هفتاد «من» را در یک مثنوی یازده بیتی آورده است:

من اگر با من نباشم می‌شوم تنهاترین

کیست با من گر شوم من باشد از من ماترین

من نمی‌دانم کی ام من، لیک یک من در من است

آن که تکلیف منش با من منِ من روشن است

...

ای من با من! که بی من، من تر از من می‌شوی

هرچه هم من من کنی، حاشا شوی چون من قوی

...

در دهان من نمی‌دانم چه شد افتاد من

مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من

این هم یک مثال از سروده های خودمان که در آن التزام به جناس مکرر در قافیه است:

صبحدم آواز می‌خواند سر کهسار، سار

هم نوایش می‌نوازد در نوا کفتار، تار

روی ساحل با چه شوری می‌زند خرچنگ، چنگ

قورباغه می‌کشد با لحن ناهنجار، جار

ماهی آزاد، رند و ماهی شیلات، لات

گشته از کمبود طعمه مرغ ماهی‌خوار، خوار

...

دشت و صحرا گشته از گل‌های رنگارنگ، رنگ

دامن آکنده ز گل با شادی بسیار، یار

ابر نیسان بس‌که بر دشت و دمن بارید... آه

از تأسف ناله زد بلبل سر گلزار، زار

▪ تلمیح به اشعار و امثال و کنایات، که البته در نقیضه سازی یکی از شگردهای اصلی طنزآوری است:

مشکلی دارم ز نجّاران وارد باز پرس

گر نرفت آدم ز در داخل، چه با در می‌کنند؟

کارهای دیگری دارند سامان می‌دهند

توبه فرمایان اگر خود توبه کمتر می‌کنند

...

خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود

غالباً در این مواقع خاک بر سر می‌کنند

دوش از حمام می‌آمد صدایی ناشناس

کیست با قدسی که شعر حافظ از بر می‌کنند؟

بی گمان تمام صنایع بدیعی لفظی و معنوی در طنز کارآیی ویژه دارند و این چند سطر البته فقط برای نمونه تقدیم شد. بقیه اش را خودتان بگردید تا بیابید.

۴) تکرار بدیهیات که در شعر متعارف ناپسند است، در طنز خوش می‌نشیند، چنان که بی نظمی‌های وزنی و قافیه ای و املایی و دستوری نیز گاهی بسیار خوشایند می‌نماید:

هرکه پا دارد و به پا کفشی

می‌تواند قدم قدم برود

لیک باید به خانة دگران

کم بیاید همیشه کم برود

...

به یقین داخل حرم رفته

هرکه تا داخل حرم برود

بی گمان رفته تا فشم یک‌بار

هرکه یک‌بار تا فشم برود

۵) آشفته گویی و مهمل نویسی که به لطف وزن و قافیه سامان می‌یابد و در میان جملات پریشان جرقه های اندیشه و انتقاد و خیال انگیزی می‌درخشد:

ابروی هویج دسته دارد

آلوچه دل شکسته دارد

فریاد خیار اگرچه شور است

نزدیک تهِ خیار دور است

وقتی که الاغ توی کاسه ست

دریاچه غروب صبح ماسه ست

ماهیچه که آخرش چه دارد

در کوچة شب کلوچه دارد

...

پیراهن کفش خر چروک است

پیژامة چرخ اسب دوک است

حمام خزینه لیف برف است

پروانة لُنگ مرده حرف است

من خندة قطرة قطارم

از آتش هسته، غنچه دارم

دیوانة گوش بی طنابم

بگذار فقط کمی‌بخوابم

۶) ترکیب‌سازی و انواع‌دست‌کاری در صورت و معنای‌کلمات و عبارات:

الغرض این سبک خیلی جالب است

ورنه فردوسی کی آن را طالب است؟

در خراسانی، ادب یک محور است

دلبر اینجا غالباً یک دختر است

هر زمان ممدوح‌شان خر می‌شود

جیب هاشان کیسة زر می‌شود

اول پاییز خز می‌آورند

بادهای خوب‌وز می‌آورند

...

عارفان پیش از نماز یومیه

باده می‌نوشند تا این ناحیه

چون شرابش نیست از جنس سن ایچ

خواهشاً در نوع جنس آن مپیچ

وصل اینجا اتفاقی نادر است

گر بیفتد در خیال شاعر است

وقتی از معشوق می‌گیرند کام

نیست منظور کسی فعل حرام

۷) برخی ویژگی ها که در شعر معمولی، کاستی محسوب می‌شوند گاهی به یاری طنزپرداز می‌آیند و حلاوتی خاص به شعر می‌بخشند، از جمله تتابع اضافات، تنافر حروف، غلط دستوری، اشکال وزنی، تعقید لفظی و معنایی و از این قبیل:

چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی ‌ست

هنوز پیشة داروغه پیشة پیشی‌ست

...

و بی دلیل به دریا نمی‌زنم دل را

مبین که اهل کویرم، نگار من کیشی‌ست

...

در این زمانة نامعتبر که قاضی شهر

گدای خانه اش از تاجران تجریشی‌ست

دلم برای خدا تنگ می‌شود، اما

سفر به خانة ایشان برای من فیشی‌ست

در منظومة بلند سبک شناسی که ابیاتی از آن پیش از این آمده در قسمت «سبک این‌چنینی» این چنین می‌سراید:

هی نگو این چتر من، آن شال من

هی نگو این مال من، آن مال من

مال من گفتن که اصلاً خوب نیست

خاصه وقتی مال تو مرغوب نیست

از قبا گفتیم و مطلب شد دراز

مختصر می‌گویم از آغاز باز

سبک نیما بی در و دروازه بود

لیک وجصافاً زبانش تازه بود

بعد در توضیح عبارت «وجصافاً» می‌نویسد این کلمه به معنی وجداناً و انصافاً است!

در ادامة همان منظومه، همین شیوة دست‌کاری در کلمات همراه با اشارات و کنایات آشنا فضای طنزآمیز دل نشینی آفریده است:

بامدادان طبع او باران گرفت

رأس پنج عصر ذوقش جان گرفت

شعرهای خارجی بسیار خواند

گفت با خود این چنین هر بار خواند:

آفرین بر شعر آن‌سوی جهان

ابر هم شلوار می‌پوشد در آن

مدتی با گاوبازان دوس شد

مدتی هم عاشق ریستوس شد

بعد با مارگوت بیگل شد آشنا

مدتی هم شد رفیق لورکا

رفت و تا نزدیکی نوبل رسید

مرغ بخت نوبل از دستش پرید

ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد

خواجه در کوران شهرت جان سپرد

یک نفر آمد که: دف دف دف ددف

آن‌که دیر آمد، ولی زد توی صف

دف‌ددف می‌گفت با خود روز و شب

هل‌هلم‌لم لم‌کنان و کف به لب

خواستم دربارة این یاوه گو

این که برد از ساحت شعر آبرو

چیزها گویم، ولی گفتم: ولش

تا نیاید حرف از این بیش کش

پای استدلال من از چوب نیست

پشت چیز مرده غیبت خوب نیست

هرچه بیشتر بگردیم بیشتر خواهیم یافت. در واقع زبان جادویی شعر آن قدر توسع دارد که همگان را به وسوسة طبع آزمایی می‌افکند. از فیلسوفان و حکیمان و عارفان بگیر، تا قاضیان و فقیهان و عالمان، از سلاطین و شاهزادگان و آقازادگان تا عاشقان و درویشان و یک لاقبایان.

اما من برآنم که طنزپردازان صاحب اصلی این خانه اند و اتفاقاً آن دیگران که نام بردم و اغلب مردمانی جدی و حتی اخمو هستند، آن گاه که به مدد بیان سحرانگیز شعر به وادی طنز و لبخند سری زده اند، شعرشان موفق تر و خواندنی تر شده است. راستی یادم رفت بنویسم که چاپ اول املت دسته دار به سال ۱۳۸۴ است و ناشر آن سوره مهر است و شاعر آن را هم که در همان آغاز گفتم ناصرفیض است که افزون بر طنزپردازی و دوستی با من به چندین هنر گفتنی و ناگفتنی آراسته است و از همة آن‌ها مهم تر این که جنبة شوخی و مطایبه دارد و مهربان است و لابد از این حرف‌ها دلخور نخواهد شد.

اسماعیل امینی