چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
علل افول علمی در ایران و جهان اسلام
یکی از برکاتی که نامهی رهبر معظم انقلاب به همراه داشت، این بود که زمینهی نگاه مجدد به یکی از مبرمترین و جدیترین مسائل اجتماعی را فراهم ساخت .
تمدن و جامعه اسلامی در خود، سازوکار بزرگترین نظام علمی را پرورانده و درنوردیده و شخصیتهای فاخری را در حوزههای مختلف علمی چه در علوم محض و چه در علوم عقلی و چه در علوم نقلی و شرعی داشته است .
این که در سدههای اخیر و بهویژه در دو سدهی اخیر گرفتار فقر علمی به شکل عام و فقر تئوری و نظریهپردازی به طور خاص هستیم، بسیار آزار دهنده است و برای کسانی که به هویت اسلامی و ملی و تاریخ خود دلبستگی دارند، مسالهای اساسی و جدی است .
پس این حدیث مکرر، هم چنان نامکرر است . از این جهت که تا به پاسخهای اساسی نرسیدهایم هنوز سؤال باقی است . گمان نبریم که چون این سؤال قدیمی است پس میشود آن را بایگانی کرد . این سؤالها از آن جهت که دربارهی مبرمترین نیازها است، هنوز سؤال است . همچنان که دهها مسالهی دیگر اجرایی و فکری در حوزههای مختلف، هنوز مساله است . گرچه از عمر این سؤالها دیری است که میگذرد .
گاه تصور میکنیم چون زمانی بر سؤالی گذشته است و گفتارهای درونی دربارهی آن با هم داشتهایم یا کسانی دیگر داشتهاند، میشود این سؤال را مختومه تلقی کرد . اما حقیقت این است که این قبیل سؤالات را نمیتوان به راحتی کنار گذاشت .
● دیدگاههایی در علل افول علمی
دربارهی افول علمی از منظر سبب جویانه و علت گرایانه، نظریات متعددی ابراز شده است .
طرح این نظریات میتواند مدخلی باشد برای آنچه قصد داریم به آن نزدیک شویم .
چرا ابوریحانها، زکریای رازیها، بوعلی سیناها، فارابیها، ملاصدراها و ... و در حوزه علوم شرعی محض شیخ طوسیها و دیگران کمیاب شدهاند؟
چرا در جامعهی ایران که با توجه به تنوع اقلیمی و تنوع استعدادی زمینههای مختلف برای پرورش استعدادهای ناب داشته ستبه این نقطه رسیدهایم که از خلقهای مشابه هم عاجز شدهایم؟
به این سؤال پاسخهای گوناگون داده شده است . برخی رویکرد تاریخی آن را به قرنهای دوم و سوم هجری برگرداندهاند . من منظرهای مختلف را ذکر میکنم تا وقتی به آن نتیجه نزدیکتر شدیم، بتوانیم قضاوتی قریب به واقع داشته باشیم .
● محدویت عقلگرایی
برخی از کسانی که به این سؤال پاسخ دادهاند، به این نکته اشاره کردهاند که ریشهی انحطاط علمی در جهان اسلام به عقبگرد دولت عباسی از گرایش عقلی معتزلی به گرایش ظاهر گرایانه و اهل حدیث، برمیگردد .
آنانی که با مباحث اولیه تاریخ تمدن اسلامی آشنا هستند، میدانند که تا دورهی متوکل شاهد رواج اندیشهی اعتزالی در تمدن اسلامی هستیم، که از ناحیهی زمامداران عباسی وقتحمایت میشود . در همین دوره است که دارالحکمه راهاندازی میشود . ترجمهها اتفاق میافتد . گرایش به علوم فلسفی، عقلی و علوم محض سرعت پیدا میکند . از دوران منصور و مامون و تا حدی معتصم دورهی رونق تفکر عقل اعتزالی است .
با آمدن متوکل وقایع متعددی در حوزه زمامداری جهان اسلام اتفاق میافتد، از جمله توفق اهل حدیث و کنار گذاشتن معتزله و برکناری و محکوم کردن علوم عقلی . کتاب فروشان فلسفی محکوم و مجبور میشوند که کتاب فلسفی نفروشند، سران تفکر عقلی اعتزالی در شرایط انسداد قرار میگیرند و جریانهای ظاهرگرا و اهل حدیث میدان مییابند .
برخی مورخان دورهی معاصر که تاریخ تمدن اسلام را تحلیل کردهاند - به ویژه کسانی که دارای گرایشهای اعتزالی در جهان غرب بودند۲ تلاش میکنند تاریخ تمدن اسلامی را به گونهای قرائت و روایت کنند که انحطاط تمدن اسلامی و افول علم در جهان اسلام از دورهی متوکل به بعد آغاز شده است;یعنی از وقتی که سلطهی سیاسی تصمیم گرفت جریان عقلی را محدود کند و جریان ظاهرگرای اهل حدیث را تقویت کند .
این نگاه صائب نیست . مسلما حرکت متوکل به روند رشد جهان اسلام ضربه زد، اما متوقف کنندهی آن نبود . شاهد بر این ادعا این است که روند شتاب تمدن اسلامی عمدتا در نیمهی دوم قرن سوم به بعد و قرن پنجم است و بسیاری از عالمان بنام - چه در علوم محض و چه علوم عقلی و فلسفی - به قرون بعدی متعلق هستند . بنابراین، رویکرد متوکل نتوانست جریان علم در جهان اسلام را متوقف کند .
جریان علم در جهان اسلام آنقدر چشمههای متکثر داشت که سلطه سیاسی نمیتوانست همهی این چشمهها را ببندد . ویژگی قدرت فکری و فرهنگی جهان اسلام این بود که تحت تفکر دینی به گونهای تکثر پیدا کرده بود که سلطهی سیاسی نمیتوانست، همهی منافذ دانش را کنترل کند .
از اینرو، میبینیم برغم تحرک متوکل و برخی خلفای بعد از او، علوم عقلی و علوم محض در جهان اسلام نه تنها افول نکرد، بلکه شاهد شتاب آنها هستیم;زیرا بخش گستردهای از مکتوبات و تالیفات غیر ترجمهای و تحلیلی علوم عقلی و علوم محض به قرون بعد مربوط میشود .
● رابطهی قدرت و دانش در نظامیهها
نگاه و تحلیل دوم در ارتباط با تاریخ تمدن و علوم و تحلیل انحطاط آن، از برخی مصنفان و تحلیلگران است که تلاش کردهاند، حرکتخواجه نظام الملک طوسی در ساخت نظامیهها رامقدمهای برای تحدید علم در جهان اسلام و رکود آن معرفی کنند .
میدانید که یکی از شبکههای زنجیرهای مدارس در جهان اسلام نظامیهها بودند که به اعتبار بنیانگذار آن - خواجه نظام الملک طوسی وزیر مقتدر سلجوقی - به نظامیهها شهرت یافتند . نظامیهی بغداد، نیشابور، مرو و ... شبکهای از مدارس علمی بودند که توسط خواجه نظام الملک تاسیس شد .
رابطهی دانش و قدرت که برخی از آن سخن گفتهاند در این مدارس تا حدود زیادی خودش را نشان داد . وزیر مقتدر سلجوقی در این منطقهی وسیع که در اختیار دولتسلاجقه بود - از آسیای میانه تا ایران فعلی و قسطنطنیه و مناطق دیگر که گرفتار تشتت فکری و عقیدتی و مذهبی بود و ادارهی آن را مشکل میکرد - به تاسیس نظامیهها اقدام کرد .
در نظامیهها مواد درسی و اساتید همه پیرو مذهب شافعی بودند و تنها مذهبی که تدریس میشد، فقه شافعی بود . علوم عقلی و دیگر علوم تدریس نمیشدند و در حاشیه قرار داشتند . این مدارس تنها در علوم شرعی و علومی که به علوم شرعی ارتباط پیدا میکرد، در قالب فقه شافعی فعال بودند .
این نظریه میگوید: انحطاط علم در ایران وقتی آغاز شد که نظامیهها در ایران رشد کردند . نظامیهها به دلیل حمایت از سلطهی سیاسی دولت، پشتیبانی مادی و اقتصادی میشدند و در نتیجه به مرور زمان شاهد محدود شدن دایرهی علوم در جهان اسلام - به ویژه در ایران - هستیم;زیرا مهد این نظامیهها عمدتا ایران بود .
این نظریه مستنداتی هم دارد که با نقد مختصری از آن عبور میکنم .
ساخت و ساز نظامیهها مبدا تاریخی انحطاط علم در ایران نیست;زیرا ویژگی دانش در ایران و جهان اسلام، تکثر سرچشمهها است . اگرچه خواجه نظام الملک مسیر خاصی را ایجاد کرد ولی نتوانست مسیر دانش را مسدود کند . اینگونه نبود که نظامیهها تنها مدرسههای دانشساز در جهان اسلام باشند . برای نمونه ابن جبیر اندلسی که سال ۱۸۰ یا ۱۹۰ هجری به بغداد آمده است، میگوید: «در بغداد سی مدرسه فعال وجود داشت که یکی از آنها نظامیه بود» .
نظامیهی بغداد و نیشابور پررونقترین نظامیهها بود;زیرا در نظامیه بغداد غزالی حضور داشته و در نظامیهی نیشابور امام جنیدی و دیگران .
حتی میبینیم در دورهی خلفای عباسی مثل المستنصر بالله که مدرسه مستنصریه را ساخت، تنها فقه شافعی تدریس نمیشود، بلکه فقه مذاهب چهارگانه در مدرسهی او تدریس میشود .
● هجوم مغول و انزوای دانش
دیدگاه سوم دربارهی علل انحطاط علمی ایران، مسالهی هجوم مغول را مطرح میکند .
وقتی مغولها به شرق اسلامی حمله کردند، شرق اسلامی زمین خورد . حقیقتا هجوم مغول به ایران به لحاظ وسعت تخریب و درهم ریختن ساز و کارها و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک پدیدهی تاریخی بود .
از مهمترین ضربههای هجوم مغول به ایران و شرق اسلامی، انهدام سیستم آبیاری است که سیستمی تاریخی در شرق اسلامی بود . در مناطق شرقی آب مسالهای جدی به شمار میآمد;از این رو، همواره واژهی آب و آبادی با هم آورده میشد . دسترسی به آب در شرق، فرایندی تاریخی دارد و یک روزه حاصل نشده است . سالها و قرنها گذشته تا یک شبکهی آبیاری فعال شده است .
یکی از تاثیرات هجوم مغول تخریب این شبکههای آبیاری بود . اقتصاد شهرنشینی و کشاورزی به هم ریخت . کتابخانهها به شدت نابود شد، یا در معرض نابودی قرار گرفت .
طرفداران نظریهی سوم، هجوم مغول به ایران را عامل انحطاط میدانند و معتقدند که بعد از هجوم مغول پروندهی علم در شرق اسلامی بسته شد . گاهی به نظر میآید این دیدگاه، از جهات مختلف نظریهی قابل توجهای باشد . در تاریخ ایران که همیشه در معرض خطرات تاریخی بوده است، از اسکندر تا حملهی مغول، هیچ حادثهای نتوانستشبکههای آبیاری را در هم بریزد . اما حملهی مغول این تاثیر را داشت .
ولی آیا واقعا میشود این نظریه و دیدگاه را تایید مطلق کرد؟ آیا شروع افول علم در ایران از زمان هجوم مغول بوده است؟
بعد از گذشتیک دوره از هجوم مغول، با توجه به ویژگیهای جامعهی ایرانی و شرایط درونی علم، به سرعتبه بازسازی رسیدیم . هجوم مغول، جامعهی ایرانی را از تکاپو نیانداخت . طولی نکشید که در حوزههای مختلف، جامعهی ایرانی مجددا وارد دورهی دانشسازی شد و میتوان گفت کمبودهای قبلی را جبران کرد .
در دوران هلاکو، خواجه نصیر رصد خانهی مراغه را افتتاح میکند . دوازده سال طول میکشد تا این رصد خانه ساخته شود . رصدخانه یک آکادمی علمی جامع است که خواجه نصیر آن را در مراغه تاسیس کرد . شخصیتهایی را هم از اطراف جهان اسلام جمع و به آنجا دعوت کرد . ذوق علمی و ابتکار فردی خواجه نصیر توانست میراث اسلامی را در این دوره حفظ کند که بسیار قابل تقدیر است .
خواجه چهار صد هزار کتاب در رصدخانه جمع کرده بود . این رقم در آن شرایط که کتب دستی نوشته میشد، خیلی تعجبآور است .
اگر سهم تولید ناخالص ملی را در پژوهش و توسعه در نظر بگیریم، میتوانیم به خوبی وضع عمومی جامعه را دریابیم . در آن زمان یک دهم موقوفات که رقم عمدهای میشود، سهم رصدخانه مراغه بوده است .
بازسازی بعد از هجوم مغول، تنها به خواجه اختصاص ندارد . تواناییهای درونی جامعه ایران برای بازسازی علمی آنقدر قوی بود که چند دههی بعد، رصدخانهی مراغه تاسیس شد . امرای قابل و فهیم ایرانی مثل خاندان جوینی کنار ایلخانان مغول قرار گرفتند و به آبادانی جهان اسلام پرداختند .
بغدادی که مغولها خاکش را با توبره برده بودند در زمان وزارت جوینی از گذشتهاش بهتر شده بود . در یک دورهی کوتاه، بغداد دوباره رونق قبلی خودش را پیدا کرد .
یکی دیگر از وزیران دانشمند و فهیم، خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر ایلخانان است . محلهای که در دورهی وزارت او به عنوان شهرک علمی تاسیس شد، یک پدیده است . این که این مقدار آدم با انگیزههای دانشجویی یک جا جمع شوند، نشانگر رشد علمی و بازسازی عظیم فکری و فرهنگی است . حملهی مغول یک چیزی است و این که این آدمها از این ضربهی روانی خلاص میشوند و به سراغ دانش میآیند، چیز دیگری است . خواجه رشیدالدین فضل الله در نامهاش سوانح الافکار که به همتیکی از فضلا چاپ شده، آورده است:
«شش هزار طالب علم را که از دیگر ممالک اسلامی به امید تربیت آمده بودند، در دارالسلطنه تبریز ساکن گرداندهایم» . در همین نامه آورده شده که: «هزینه ارزاق و شهریه آنان از محل خراج و درآمد جاهایی مانند هند و قسطنطنیه پرداختشود، تا با خاطر آسوده به افادت و استفادت مشغول گردند . همچنین تعیین میشود که طالبین علم با توجه به ذهن و استعداد، پیش کدام استاد تحصیل کنند» .
در این شهرک علمی، هم علوم عقلی و هم علوم نقلی و فروع و اصول تدریس میشده است .
پس برغم آنکه هجوم مغول ارکان تمدن شرق اسلامی را به هم ریخت، اما این که بخواهیم عامل افول علمی جهان اسلام و از جمله ایران را این هجوم بدانیم، شاید نظریهی جامعی نباشد .
● تقسیم و درجهبندی علوم
نظریهی چهارم، استناد انحطاط به نگرش اسکولاستیک و مدرسی است . برخی از صاحبان این دیدگاه تاریخ غرب را کپیبرداری میکنند و بر تمدنها و جوامع دیگر تطبیق میدهند . آنان سیر تاریخی غرب را بر ایران و جهان اسلام تطبیق کرده و میگویند انحطاط علم از وقتی آغاز شد که علم به اعلی و ادنی و متوسط تقسیم شد .
در آیینهای مدرسی و اسکولاستیکی قرون وسطا، علم اعلی الهیات بود و بقیه علم مکمل بودند . کسانی که از نظریهی فوق طرفداری میکنند، معتقدند وقتی علم طبقهبندی شد، همه چیز در خدمت علم اعلی قرار گرفت;هم امکانات، هم تفکرات و هم منزلتهای اجتماعی .
ویژگی قرون وسطا این بود که یک علم اعلی وجود داشت (علم الهیات) و در اختیار کشیشان و اسقفها بود و دیگر علوم، علوم مکمل یا علوم مقدمی و علوم آلی بودند . البته اگر علمیت آنها مقبول میافتاد .
اینان گفتهاند در جهان اسلام و از جمله ایران از وقتی که الهیات علم ارفع شد، شاهد انحطاط علم بودهایم . کم و بیش در برخی مکتوبات و سخنرانیها دیده میشود که میگویند تا وقتی ابوریحانها، بوعلی سیناها و شیخ مفیدها در عرض هم منزلت داشتند، دورهی اوج تمدن بود . وقتی که منزلتها پایین آمد و علم ارفع علم الهیات و علوم مرتبط با آن شد، پرونده اعتلای علمی در جهان اسلام بسته شد .
این نظریه به گونهای اقتباسی از روند تاریخ تمدن غربی و علم غربی است، اما واقعیت در جهان اسلام آن است که هم در حوزهی فکری و هم در حوزهی اجتماعی;یعنی هم در فضای اندیشه و هم در فضای واقعیتحتی در اوج دوران تمدن اسلامی علوم ارفع، علوم الهی بودهاند .
ابن سینا به عنوان متخصصی که در حوزههای مختلف علمی حرکت کرده، وقتی طبقهبندی علمی میکند علم ارفع را علم عقاید میداند . ویژگی تمدن اسلامی حل این پارادوکس است که در عین طبقهبندی علوم، مجال کافی به علوم نازل داده شده است . البته این خود بحث دیگری است که چطور میشود به طبقهبندی علوم پایبند بود و به علم اشرف اعتقاد داشت، اما در عین حال مجال برای علوم متوسط و نازل نیز وجود داشته باشد .
ابن سینا در کتابهای متعدد از جمله اشارات در نمط هشتم وقتی که به جایگاه و طبقهبندی علوم میپردازد، اظهار میکند که کمال نهایی جوهر عاقل این است که جلوهی حق تعالی در او متجلی شود . در فضای تمدن اسلامی حتی در اوج اعتلایش بر مبنای طبقهبندی علوم حرکتشده است .
کاری که تمدن اسلامی کرد و ما باید امروز از آن الگو بپذیریم - البته نه به این معنا که عینا کپیبرداری کنیم - این که چگونه میتوان طبقهبندی علوم را از لحاظ منزلت پذیرا باشیم و در عین حال مجال کافی برای دانشهای متعدد فراهم باشد و این طبقهبندی مانع تکامل دانش در حوزههای خاص نشود .
در واقعیات خارجی و منزلت اجتماعی در تاریخ تمدن اسلامی، دو گروه در جامعهی مسلمین منزلت ارفع داشتند . در بین اهل شریعت فقها و در بین اهل معنا عرفا . اینها منزلتهای اول اجتماعی را داشتند . پزشک ولو این که پزشک خلیفه است و به او احتیاج است، اما در این سلسله مراتب قاضی ابویوسف منزلت اصلی را دارد، نه طبیب .
اما در عین حال آنچه در حوزهی تمدن اسلامی بسیار قابل توجه و شگفت است آنکه برغم طبقهبندی علوم در حوزه تفکر و طبقهبندی منزلت در حوزه اجتماعی، مانع از این نشده که خوارزمیها، ابن هیثمها، ابوریحانها و ... شکل بگیرند .
این چهار نظریه، بیشتر نگاه تاریخی به علل افول علم در ایران است، ولی رویکرد دیگری به ویژه در دهههای اخیر در کشور بوجود آمده که روبه رشد است و مکتوبات نیز به گونهای این رویکرد را تعقیب میکنند . بر پایهی این نظریه علل افول علم در ایران به هنجارهای فرهنگی - ارزشی جامعه ایران بر میگردد .
● هنجارهای اخلاقی و افول علم
اینان ریشهی افول علم در ایران را هنجارهای اخلاقی - ارزشی میدانند و آن را خلقیات ایرانیان مینامند . در این دیدگاه مشکل نه متوکل بوده و نه مغول . بلکه هنجارهایی است که در ما ایرانیان وجود دارد و مانع شتاب علم میباشد .
از این نوع مکتوبات و مقالات کم و بیش در این دو دههی اخیر عرضه شده است . اشاره به نکتههایی از این قبیل که: علاقهی ما ایرانیان، همه چیز دانی است نه تخصصگرایی، بیبرنامگی، بیضابطگی، مسئولیت ناپذیری، شعارزدگی، حسادت و عدم صداقت است که همهی اینها در کار علمی مشکلسازی میکنند .
در کار علمی وقتی افراد در کنار هم به عنوان همکاران قرار میگیرند، صداقت، عدم حسادت و ... خلقیاتی است که به روند تولید علم کمک میکند، ولی اینها در ما شکل نگرفتهاند .
این روحیه را که ما ایرانیها خود را کارشناس همه چیز میدانیم و نظر میدهیم، به عنوان عوامل اصلی انحطاط علم در ایران مطرح میکنند و میگویند علت افول علمی در جامعهی ایران هنجارهای فکری، اخلاقی و ارزشی است .
بیتردید ما گرفتار ضعفهای جدی این چنینی هستیم . واقعیتهای اجتماعی این است که در بسیاری از این موارد ضعفهای اصلی داریم . پس وقتی در مقام نقد این نظریه بر میآییم به معنای این نیست که این عوامل منتفی است . بلکه یکی از عمدهترین مشکلات اجتماعی یک سری از این ویژگیهایی هست که حتی زندگی اجتماعی و مدنیت را مشکل میکند، چه برسد به تمدنسازی .
اما کسانی که این سخنان و نظریه را مطرح میکنند، به عوامل این هنجارها نمیپردازند . آیا این هنجارها ذاتی ایرانیها بوده است؟ فطری بوده است؟ یا مربوط به یکی از دورههای تاریخی است؟ اگر مربوط به دورههای تاریخی است، عوامل شکلگیری آن چیست؟
نمیشود گفت جامعه و مردمی از اول با این شیوهی اخلاقی به دنیا آمدند . راجع به هیچ قومی نمیشود، اینگونه قضاوت کرد . جامعهی ایرانی در قرنهای متوالی شکوفایی علمی داشته است . اگر بین این خلقیات و رونق علمی ارتباطی هست که هست، معلوم میشود در این دورهها این ناهنجاریهای اخلاقی را نداشتهایم . اگر در رصدخانه مراغه صدها دانشمند کنار هم جمع میشوند و کار میکنند، اگر در شهرک علمی رشیدالدین شش هزار نفر طالب علم کنار هم قرار میگیرند و حرکت علمی آغاز میکنند، نشاندهندهی برنامه، ضابطه، همکاری علمی و ارتباطات علمی فعال است . در غیر این صورت اینها شکل نمیگرفت .
● علل اصلی افول علم
در اینجا وارد بحث دیگری میشوم . البته در حد طرح بحث است . تا دورهی صفویه و حتی اگر شرایط مساعد میشد، اوایل قاجاریه را نمیتوان دورهی انحطاط علمی محسوب کرد .
برخی میکوشند تاریخ انحطاط را به عقب ببرند تا روان تاریخی جامعه را دچار تزلزل معنوی کنند . گویا خیلی عقب ماندهایم . طوری است که دیگر نمیشود کاری کرد .
واقعیت این است که تا دوران صفویه مشابه دوران قبلی به زمین میخوردیم ولی بلند میشدیم .
این ویژگی قوم ایرانی است که زمین خوردن زیاد داشته اما بلند شدن هم زیاد داشت . مشابه آن چیزی که در عهد مغول داشتیم . ولی چند دهه بیشتر طول نمیکشد که دوباره خیزش علمی اتفاق میافتد . تا پایان صفویه و حتی اوایل قاجاریه اگر شرایط خارجی محقق میشد هنوز امکان به پا خیزی برایمان فراهم بود .
سنتها در حوزههای مختلف عقلی و علوم محض و علوم انسانی، انقطاع نبود . اگر چه استمرار هم نبود . گسست داشتیم ولی بین گسستهای موقتبا دورهی انقطاع خیلی فرق است . گسستهای تاریخی انقطاع نبودند .
با تجدید قوا و ساماندهی مختصری در دورهی صفویه در حوزهی علوم عقلی شاهد زندهترین و کاربردیترین سنت فلسفی هستیم .
فلسفهی صدرایی فلسفهای است که هنوز نتایج و ذخایرش پنهان است و قابلیت استفادههای فراوانی دارد . الان گروهی روی فلسفه صدرا کار میکنند . اگر این فلسفه با نیازها، بحثها و علوم جدید مواجه شود وآن را به سخنگویی واداریم، دستاوردهای گرانبهایی خواهد داشت .
در حوزهی هنرهای مهندسی هم همینطور است . یکی از صاحبنظران خارجی دربارهی این توانایی میگوید: «هیچ قومی در جهان وجود ندارد که مانند ایرانیها با چنین مهارتی نقب بزند و آبیاری تحت الارضی احداث کند . در حوزهی معماری و سایر فنون نیز وضع همینگونه است» .
تا عصر صفویه پروندهی علمی ما بسته نشده بود . اما در دو سه قرن اخیر گرفتار بداقبالی تاریخی شدهایم که از ناحیهی سلطهی غربی گریبانگیر عالم شده است . نمیخواهیم بانگاه توهم توطئه، عیب را به گردن دیگران بیندازیم .
وقتی از بحثهای اجتماعی صحبت میکنیم تک عاملی نیست . در حوزهی بحثهای اجتماعی عوامل مختلف و متعددی دخالت دارند . نمیخواهیم سهم هر یک از عوامل را انکار کنیم . زمامداران بیلیاقت، مردم کم حمیت و دیگر چیزها .
اما واقعیت این است که نقش استعمار غربی در دورهی سرمایهداری تاریخی غرب که همهی جهان را فرا گرفت، بسیار پراهمیت است . به جز تمدن غربی همه گرفتار این حادثهی مؤلمه شدند که فتیلههای تمدنیشان پایین آمد .
سرمایهداری غرب از قرن ۱۶ تا ۱۸ سرمایه داری تجاری است و از قرن ۱۸ به بعد سرمایه داری صنعتی است . در گروه سرمایه داری تجاری یعنی قرن ۱۶ تا ۱۸، هدف انحصار در تجارت و پیدا کردن بازار و سلطه بربازار بود . نتیجهی حرکتسرمایهداری غرب در قرن ۱۶ تا ۱۸ آن است که سرمایهها به غرب منتقل میشود و مقدمهای برای سرمایهداری صنعتی میشود .
وقتی به تاریخ آفریقای شمالی نگاه شود که چگونه آدمربایی صورت گرفته، از کنار مادر و پدر فرزند ربوده شده، مو بر تن انسان راست میشو، در رمان ریشهها از یک نویسنده دو رگه سیاه پوست آمریکایی که میخواهد اجدادش را پیدا کند، سندهایی است که نشان میدهد حرکتبردگان از آفریقا به آمریکا با چه وضعی بوده است! انبوهی از جمعیتسیاهپوستان در این حرکت و طرح استعماری و انتقال سرمایهای به نام برده به مراکز آمریکایی و ... از بین رفتهاند .
کسی مثل مونتسکیو که به عنوان واضع حقوق بشر و حقوق مدرن و ... مطرح است، وقتی به مسالهی بردهداری در قرن ۱۸ و ۱۹ میرسد میگوید: «نباید به بردهداری دست زد چون اقتصاد غرب را به هم میریزد» . او مدافع نظام بردهداری است;به دلیل این که در تار و پود استعمار سرمایهداری تجاری اول - دوره سرمایه صنعتی غرب - بردگان نقش قابل توجهای داشتهاند .
در آمریکای لاتین تمدنهای دیگر به وسیله استعمارگران نابود میشود . این سرزمینها تمدندار بودند . اینگونه نبوده که غربیها رفته و آنجا را آباد کرده باشند . در قارهی آسیا، ثروتهای آسیا به خصوص هندوستان و جاهای دیگر به اروپا انتقال یافت .
در مجموع سرمایه داری تجاری به روشهای مختلف از طریق تاسیس کمپانیها و ... در دو قرن امکان مییابد که سرمایه را به غرب منتقل کند و زمینهی دورهی سرمایهداری صنعتی را شکل دهد .
وقتی ما به عنوان ایرانی با غرب ارتباط برقرار کردیم با مجموعهای ارتباط پیدا کردیم که با ما تناسب قدرت نداشت واین بد اقبالی تاریخی ما بود!
نمیخواهم سهم کارگزاران نالایق و ... را انکار کنم . اما واقعیت تاریخی آن است که ما گرفتار بد اقبالی شدیم .
در آن مقطع وقتی با تمدن غربی - از دوره قاجار و صفویه که دورهی ارتباطی متغیر بود و دورهی ارتباط ثابت - ارتباط برقرار کردیم، با غربی روبهرو شدیم مثل امریکای فعلی که سلطهی بیرقیب داشت و قدرت پیدا کرده بود وکانالهای متعدد سلطه و اقتدار داشت . از این رو، وقتی که سلطه غرب به ایران آمد، تمام چیزهایی که میتوانستبین قدرت و دانش ارتباط برقرار کند را نابود کرد و به نقطهای رسیدیم که بازسازی علمی دشوار بود . تا در دوره صفویه در هر زمین خوردنی به سرعتبلند میشدیم، اما از زمان قاجار به بعد این زمین خوردن، بلند شدن ندارد . هر قدر میخواهیم بلند شویم، میبینیم اوضاع از جای دیگر خراب است و اینجاست که گرفتار یک دورهی گسست طولانی علمی میشویم .
حرکتهایی مثل تاسیس دارالفنون، دانشگاه و مؤسسات پژوهشی و ... انجام میشود، ولی واقعیت این حرکتها - گرچه نمیخواهیم محصولات آن را انکار کنیم . طبیعی است که اگر همین هم نمیبود، شرایط بسیار بدتری را داشتیم - آیا در آن حد مؤثر بوده است که بتوانیم بگوییم ایستادهایم . حتی حرکت هم نه . بلکه سرپا ایستادهایم آیا به این نقطه رسیدهایم؟
دارالفنون با امید و آمال شکل میگیرد . امیرکبیر یکی از حرکتهایش تاسیس دارالفنون است که مجال به او نمیرسد و چند روز بعد از افتتاح دارالفنون به قتل میرسد . دارالفنونی که بااین امید و آمال افتتاح میشود . بعد از چند دوره یکی از سیاحان غربی راجع به آن اینچنین تصویر میکند: «دارالفنون عملا شش ماه باز است، اغلب شاگردان تنبل هستند» .
این تحلیلی است که این سیاح یا سفیر غربی دارد . از لحاظ مالی هم به شدت ضعیف استیعنی مواجب مدرسه عقب میماند . حقوق استاد دیر داده میشود . دانشجویش خوب اداره نمیشود .
دارالفنونی که با امید و آرزو و آمال و در بوق و کرنا شکل میگیرد، در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه چنین شرایطی دارد .
دانشگاه تهران که ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ تاسیس شده است . وضع بهتری در علم آفرینی ندارد نمیخواهیم تک ستارهها، یا برخی خدمات را انکار کنیم، اما به عنوان جمعبندی و ره آورد، عرض میکنم دانشگاه تهران وقتی شکل میگیرد، طراح آن دکتر عیسی صدیق است که دانشجوی شیکاگو یا جای دیگر است که تیمورتاش به عنوان وزیر دربار از او میخواهد طرح دانشگاه را برایش بفرستد . او هم میفرستد . همین صدیق وقتی که دانشگاه تهران راه میافتد و خود او جزو عناصر اصلی تاسیس آن میشود، در کتاب یادگار عمرش اینطور میگوید: «از استاد خواهش و دعوت شد که کتب مهمی که مربوط به موضوع تدریس آنها باشد، ترجمه کند و برای انتشار آماده سازند» .
البته این که در آغاز فعالیت چقدر مجبور به ترجمه بودند بحث دیگری است، ولی این مهم است که جرقه دانشگاه تهران با چنین دستورهایی صادر میشود که شما کتب درسی را ترجمه و عرضه کنید .
به جای تولید علم و تولید دانش، نگرش و قالببندی، ترجمهای است که انتقال داده میشود .
مسیر حرکت دانشگاه به جای دانشسازی، تربیت معلم است . چیزهایی یاد بگیرند و به نسل بعدی منتقل کنند .
از دارالفنون به بعد صد سال است که در حوزهی علم سرمایهگذاری کردهایم ولو در حد کم، ولی این سرمایهگذاری چه جوابی داده است و علل کم بازدهی چه بوده است؟
نهادهای صلب و ساختارهای غیر منعطف در مجموعهی دانشگاهی ایجاد کردهایم . این نهادها نه با گذشته آموزشی خودشان که مدارس علمیه و سنت آموزشی مرسوم جهان اسلام باشد، ارتباط داشتهاند و نه این که خودشان در بین خودشان استمراری را تعقیب کردهاند . اینطور نبوده که دانشگاه صنعتی شریف استمرار دانشگاه تهران باشد . هر گاه با یک سری از محدویتها برخورد کردیم به خاطر ساختار صلب اداری ساختار دیگری تاسیس کردیم .
دانشگاه آزاد هم از لحاظ ساختار شبیه دانشگاه دولتی است و حالا ما ماندهایم چه مرکز علمی دیگری تاسیس کنیم .
ساختارهای صلب بانیازها و اقتضائات و حرکت راهبردی همخوانی ندارد . ساختارهای جدیدی هم که تاسیس شد، به سرعت دچار عدم انعطاف شدند .
سیستم آموزش ما هم عملا از سیستم سنتی منقطع و جداست . مانتوانستیم یک گفتگوی مناسب بین سنتهای آموزشی و امروزمان برقرار کنیم که در بحثبومی شدن علم قابل بررسی است . این که چرا نتوانستیم گفتگویی بین آموزش سنتی و علوم مدرن در ایران بیافرینیم - تا برسد به بحث همکاری - اختصاص به ارتباط بین آموزش سنتی و مدرن ندارد . در نهاد آموزشی مدرن هم گرفتار ساختارهای غیر مرتبط شدهایم . دانشگاه تهران، شهید بهشتی و صنعتی شریف هیچ تعریف و ارتباطی بین خودشان برقرار نکردهاند .
نکتهی دیگری در خاتمهی عرایضم یادآور میشوم که در جنبش نرمافزاری و راهبرد اداری، گاهی مسائل را با دیدگاه تزیینی و آرایشی دنبال میکنیم . در سالهای اخیر یکی از مشکلات در کشور این است که علم را تنها یک شیئی تزئینی به حساب میآورند، مشابه این که دلمان میخواهد فوتبالمان اول باشد، میخواهیم علممان هم اول باشد . اینها تزیینات اجتماعیاند، نه نیاز اجتماعی . به علم مانند زینت نگاه میکنیم نه هویت;از این رو، نوع مواجهه - چه در شکل فردی و چه در شکل اجتماعی - به مسالهی علم، یک مواجههی غیراساسی است;چون برای ما به عنوان عناصر هویتی نقشی ندارد .
وقتی بحثی مثل نهضت نرمافزاری چه در شکل خرد و چه در شکل کلان داریم، نباید واژهها رؤیا پردازانه و خیال گرایانه باشد . باید اعتقاد داشته باشیم توسعهی علم محور نیاز و مطلوب ما است . توسعهای که ذات وهویت آن از علم نشات گرفته باشد .
در دو دههی بعد از انقلاب، گفتمانها و استراتژیهای متعدد در حل مسائل اجتماعی داشتهایم . این گفتمانهای مختلف و نظرات متعدد با هم قابل جمع نمیباشند . باید اول دربارهی کلان قضیه و گفتمانی که میخواهد استراتژی توسعهی علمی شود، تعیین تکلیف کنیم .
گفتمان توسعهی ما چیست؟ به عنوان نمونه گفتمانی که میخواهد به مشکلات روزمرهی اجتماعی بپردازد، چه مقدار با گفتمان «توسعهی علم» همخوانی دارد؟
گفتمانی که به مشکلات حاد اجتماعی از قبیل بیکاری، اشتغال و غیره میپردازد، سرمایهی ملی را به حل این تنش اصلی اجتماعی معطوف میکند . اگر در این گفتمان، راهبرد این باشد که نباید صدای مردم درآید، پس سرمایهها به سمتحل بحرانها و مسائل و مشکلات روزمره سوق داده میشود;آنگاه سهم پژوهش و توسعه در سطح کلان حتی با کشورهای در مسیر توسعه هم قابل مقایسه نخواهد بود .
دو سال است که وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تشکیل شده است . وزارت علوم همان آموزش و پرورش است که عدهای درس میخوانند . سهم علم و توسعه و پژوهش کجا است؟
وقتی در فرانسه و ایتالیا وزارت علم و تکنولوژی و در چین کمیسیون دولتی پژوهش وجود دارد که همهی امور را در راستای پژوهش ساماندهی میکنند، کشور ما در زمینه پشتوانههای پژوهش، تحقیق و ساختار علمی چه کرده است؟ اینها به خاطر چیست؟
ممکن است این گفتمانهای در عرض هم، افکار عام را اقناع کند ولی کسانی که آگاهی دارند، میدانند که اینها با همدیگر قابل جمع نیستند و به یک سیاست واحد تبدیل نمیشود .
مهمترین مساله اجتماعی این است که باید به اجماع همگانی در استراتژی علم و توسعه برسیم . آیا واقعا مسالهی اصلی این ستیا نیست؟
امروزه علم مدرن یک پدیدهی اتفاقی نیست . شاید پانصد سال قبل نظریهسازی پدیدهای اتفاقی بود مثل داستان نیوتن، ولی امروز علم پدیدهای برنامهریزی شده است . علم امروز فردی نیست جمعی است . در قرون میانی ملاصدرا حق داشت و میتوانست در انزوا در کهک به یک نظریه دستیابد، ولی امروز علم پدیدهای جمعی و گران است . قبلا یک محقق چند کتاب را مطالعه و بررسی میکرد و به یک نظریه دست مییافت، ولی امروز علم پدیدهای است که هم در علوم طبیعی و محض و هم در علوم انسانی و فلسفی، پشتوانه لازم دارد .
امروز دنیا وارد دورهی ابر علمها شده است . یک کشور به تنهایی نمیتواند برخی حوزهها را در نوردد . در این شرایط باید به سمت زیر ساختها و از زیر ساختها به ساختارها و از ساختارها به سمت راههای عملیاتی حرکت کنیم . اگر پیشبرد علم مطرح است چه امکاناتی میخواهد و راههای وقوع آن کدام است؟
توسعهی علمی را بر چه مبنایی میخواهیم قرار دهیم؟ آیا قبول کردهایم گفتمان توسعهی علم محور داشته باشیم؟ اگر قبول کردهایم اقتضائات، ملزومات و پیامدهای آن چیست؟ ان شاء الله این بحثها مقدمهای شود برای بحثهای خاصتر و تخصصیتر که سختبه آن محتاجیم!
سیدعباس صالحی
پینوشتها:
۱ . این مقاله، برگرفته از سخنرانی حجتالاسلام صالحی دربارهی نهضت تولید علم است که تقدیم خوانندگان گرامی میشود .
۲ . همین جا عرض کنم که جریانهای اصلاحگر جهان عرب در صد سال اخیر در دو فضای اصلی حرکت میکنند . برخی نگاهها اعتزالی هستند و تفکر معتزله را احیا میکنند . و برخی با نگاههای سطحی گرایانه اهل حدیث هستند .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست