پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

سالگرد شهادت امیرکبیر


سالگرد شهادت امیرکبیر

سالگرد شهادت امیرکبیر امروز 20 دی سالگرد قتل امیرکبیر, از بزرگمردان تاریخ ایران زمین می باشد به همین مناسبت سعی کرده ایم در این مقاله مختصرا به زندگینامه, صدراعظمی,تبعید و شهادت او بپردازیم

زندگینامه امیرکبیر

میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتیان مجموعاً کانون واحد فرهنگ دیوانی و "اهل قلم" بود؛ ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده فرهنگ سیاسی همان سامان است.

نام اصلی میرزا تقی خان، "محمد تقی" است. زادگاهش "هزاوه" از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله ای بنام "محله میرزا تقی خانی" معروف است، و خانه پدریش نزدیک تپه "یال قاضی" شناخته می باشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پیمان ارزنهٔالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله) "میرزا محمد تقی خان" آمده است. رقم مهر و امضای او نیز تردیدی در نام حقیقیش باقی نمی گذارد؛ بی گمان اسم "محمد" رفته رفته حذف گردیده و به "میرزا تقی خان" شهرت یافته است.

خانواده پدری و مادری میرزا تقی خان از طبقه پیشه ور بودند. پدرش به تصریح قائم مقام "کربلائی محمد قربان" بود که در خطاب او را "کربلائی" می گفت. سجع مهرش "پیرو دین محمد قربان" بود. کربلائی قربان نخست آشپز میرزا عیسی (میرزا بزرگ) قائم مقام اول بود. پس از او همین شغل را در دستگاه پسرش میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی داشت.

میرزا تقی خان فرزند کربلایی محمدقربان، آشپز و دربان و ناظر قائم مقام فراهانی که در یکی از روستاهای فراهان اراک متولد شده بود و در محضر خانواده ی قائم مقام نشو و نما یافته بود در کوتاه مدتی با نشان دادن ذکاوت خود از جمله حضور در فرونشاندن ماجرای قتل گریبایدوف (که در آن زمان منشی دستگاه قائم مقام بود) و یا دیگر ماموریت های سیاسی اش و کارهای فرهنگی چون تاسیس دارالفنون و نشر روزنامه و اصلاح وضع نظام، پایان دادن به فتنه ی سالار در خراسان و صدها کار دیگر، چنان به اوج اصلاحی رسیده بود که در دوره ی ناصری دیگر مثل او را کسی شاهد نبود.

ولی شاید یکی از آفت های رایج دوره ی قجری دامن گیر این میرزای کوشا و مصلح گردید و آن هم آفت چشم و هم چشمی بود که یک شبِ حکم قتل وی را بر وی رغم زد! و با عزل و مرگ امیرکبیر تقریباً کلیه ی کارهای اصلاحی او به دست فراموشی سپرده شد و حتی مربیان و افسران اتریشی که نیز برای همکاری جهت مدرسه ی دارالفنون آمده بودند به علت بدرفتاری با آن ها پس از مدتی ایران را ترک نمودند.

تبعید امیرکبیر

امیر به اجبار از تهران به فین کاشان، البته به دستور شاه، تبعید گردید و نامه ی تبعید وی را شاه به جلیل خان جلیلوند داد و در نامه ی جداگانه ای خطاب به ماموران اجرای حکم تبعید دستورالعمل رفتار با امیر و خانواده ی او و طرز کنترل و مراقبت او را مشروحاً نوشت و به جلیلوند داد.

روز پنجشنبه بیست و ششم محرم، امیر و تمام اعضاء خانواده ی او را، از جمله؛ عزت الدوله (همسر امیر و خواهر ناصرالدین شاه) و دو دختر امیر از او و پس از همسر سابق و مادر امیر، تحت الحفظ به طرف کاشان حرکت دادند و سرانجام روز هشتم صفر سال 1268، امیر و همراهان وی وارد تبعیدگاه خود "باغ فین" شدند.

جریان قتل امیرکبیر

پس از پشت سر نهادن دو مرحله ی عزل و تبعید امیر حال نوبت مرحله ی سوم یعنی قتل وی بود و سرانجام آن نیز عملی گردید به این نحو که علیخان فراشباشی و همراهان وی، روز جمعه 17 یا 18 ربیع الاول به صورت ناشناس و با صورت های بسته وارد فین شدند و بدون یک دقیقه فوت وقت به دنبال کار جنایت خود راهی شدند و شاید خالی از لطف نباشد که ما جریان این قتل ناجوانمردانه را بنا بر روایتی که در حمام اتفاق افتاده است نقل کنیم:

امیرکبیر خودش نوع قتلش را انتخاب کرد!

حمام باغ فین یک در به داخل داشت و یک در هم به طرف بیرون و به نظر می رسد که ماموران محافظ امیر از جریان آگاه بوده اند و زمینه را از پیش برای اجرای حکم قتل وی مهیا ساخته بودند، زیرا به قول بیشتر مورخان وقتی علیخان به فین می رسد، امیر در حمام بوده است. به هرحال ماموران برای اینکه مانع ایجاد رابطه میان امیر و عزت الدوله (همسر امیر) شوند، درب اندرون را بطوریکه عزت الدوله نفهمد، از بیرون بر وی بستند.

امیر که در گرمخانه حمام غرق در خیالات خود نشسته بود، به ناگاه شاهد ورود جلادان شاه به محوطه ی حمام می گردد و پس از طی صحبت هایی بین امیر و فرستاده ی شاه، سرانجام علیخان با کمال گستاخی و جسارت از امیر می خواهد که بدون یک لحظه فوت وقت آماده ی مرگ گردد و تنها تقاضایی که از امیر قبول می شود، اینست که نحوه ی اجرای حکم را خودش تعیین کند.

پس امیر از جا بلند شد و غسل کرد و در وسط گرمخانه نشست و چون عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد که دو رگ بازوی وی را قطع کردند و دو دست را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خون های گرم و پرجوش و خروش، که جز استقلال و عظمت کشور چیزی نمی توانست آن را تسکین دهد، بود.

پس از گذشت لحظاتی علیخان نگاهی به جلاد دیگر انداخت و دستور داد لگدی به میان دو کتف امیر بزند و سپس حوله ای به دهان امیرکبیر فرو کرد و راه نفس او را که به شمارش افتاده بود نیز بر او بست و پس از چند لحظه جسد بی جان میرزا تقی خان امیرکبیر در میان خون های صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود و دژخیمان دربار ناصرالدین شاه با عجله و شتاب بسوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیر را برسانند.

آرامگاه امیرکبیر

کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند. به روایت میرزا جعفر حقایق نگار خورموجی روز بعد از قتل جسدش را به گورستان «پشت مشهد» کاشان بردند. پهلوی گور حاج سید محمدتقی نامی به خاک سپردند. چند ماه بعد، به پایمردی همسرش عزت الدوله کالبد امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین(ع) باز می شود به خاک سپردند و این شعر حماسی پرسوز را بر سنگ گور او نقش کردند :

آه که در جهان دون، از صدمات این غما ‎/ عالم روز واپسین گشت عیان به عالما

خاک ملال از جهان، رفت به هفتم آسمان‎ / رفت به گلشن جنان، وارث آصف جما‎

کارگشایی متقی، حارس ملک دین تقی ‎/ آنکه ز سهم او شقی، شد به سوی جهنما‎

بست چه بار زین سفر، روح امیر نامور ‎/ شد زمدار تا مدر، ماه صفر محرما‎

هاتف رحمت خدا، خواند به گوش این ندا ‎/ کز در بندگی درآ، تا که شوی مکرما‎

مال وفات او ز غم، کلک سرور زد رقم ‎/ گفت که بی زیاد و کم آه امیر اعظما