شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

شروع کننده یک نگاه تازه


شروع کننده یک نگاه تازه

«سیزده ۵۹» مصداق کامل نگاهی است که نسل جوان به جنگ دارد, نسلی که جنگ را ندیده است و بیشتر آن را شنیده یا بر پرده سینما دنبال کرده است

«سیزده ۵۹» مصداق کامل نگاهی است که نسل جوان به جنگ دارد، نسلی که جنگ را ندیده‌است و بیشتر آن را شنیده‌ یا بر پرده سینما دنبال کرده است. نسلی که در روزگار جنگ، کم ‌سن و سال بوده و اگر حالا می‌خواهد از آن دوران روایت کند، باید به منابع مکتوب یا تصویری رجوع کند یا در بهترین حالت او می‌تواند سراغ کسانی برود که این واقعه را تجربه کرده‌اند. سامان سالور به عنوان کارگردانی که می‌خواهد در سینما حرف‌های تازه بزند، همه این مسایل را دنبال کرده است. پرویز پرستویی به عنوان مشاور فیلمنامه‌نویس، به طور قطع تجارب خود از دوران جنگ را در اختیار او گذاشته و از سویی خود سالور هم از منابع مکتوب و تصویری بهره گرفته است. نمود این کار پژوهشی در متن پیداست و نیاز به اثبات ندارد. مشکل «سیزده ۵۹» را باید در جای دیگری جست.

سالور در آخرین فیلم خود، نگاهی متفاوت به جنگ را دنبال می‌کند. نگاه او به جنگ، همچنان که از فیلمسازان نسل او بر می‌آید باید متفاوت باشد. او جنگ را آنچنان که باید درک نکرده و در نتیجه به سال‌های پس از جنگ پرداخته است. ماجرا دو دهه بعد از جنگ روی می‌دهد و زندگی معاصر ماست. اما حدیث شیدایی روزهای جنگ است. برای آنکه بتوانیم به طور دقیق‌تر به «سیزده ۵۹» بپردازیم، باید کمی به گذشته‌تر برویم و رد آثاری را دنبال کنیم که درباره جنگ ساخته یا نوشته شده‌اند. فیلم‌ها یا رمان‌هایی که در زمان جنگ ساخته شدند، باید نگاهی خاص را دنبال می‌کردند. در آن‌ روزها نمی‌شد و نباید از نگاه احساسی فراتر رفت و مثلا نگاهی انتقادی داشت. نمی‌شد به جوانانی پشت کرد که سینه در مقابل گلوله دشمن سپر کرده بودند و شجاعانه می‌جنگیدند. کمی بعد از هفت سال دفاع جانانه در مقابل دشمن هم فضا چندان مساعد برای بیان حرف‌های متفاوت نبود. آن روزها هنوز کارگردانانی از جنس سامان سالور، کار فیلمسازی خود را به طور جدی آغاز نکرده بودند. با این همه فیلم‌هایی از کارگردان‌های نسل جنگ ساخته شد که متفاوت بودند و اتفاقا با استقبال مواجه شدند، فیلم‌هایی همچون «لیلی با من است» و «آژانس‌شیشه‌ای.» با این حال برای رسیدن به سینمای متفاوتی از جنگ نسل سامان سالور باید صبر می‌کردیم.

سینما با فیلم‌هایی از جنس «سیزده ۵۹» پا به وادی تازه‌ای گذاشت. دیگر قرار نبود ما با احساسی‌گری از جنس سینمای روزهای جنگ روبه‌رو باشیم، نگاهی که در فیلم‌های بعد از جنگ هم به نوعی حضور داشتند. قرار بود و هست که با فیلم‌هایی روبه‌رو باشیم که تحلیل ماجرایند، فراتر از احساسی سطحی. قرار بود و هست که فیلم‌هایی داشته باشیم که ما را با نسل بچه‌های جنگ درگیر می‌کند، فیلم‌هایی که با چشم عقل، ما را به این نتیجه می‌رساند که چرا این بچه‌ها، دوست‌داشتنی و متفاوت بودند. نگاهی از جنس تحلیل در «سیزده ۵۹» غایب نیست، مشکل آنجاست که کارگردان و متن بر سر دو راهی قرار گرفته‌اند.

پرویز پرستویی در «سیزده ۵۹» نقش رزمنده‌ای را بازی می‌کند که در همان روزها به کما رفته است. حالا او بعد از سال‌ها و بدون آنکه کسی امیدی داشته باشد، به زندگی بر می‌گردد. اما همه چیز عوض شده است. هم‌رزمان قدیمی دیگر شبیه گذشته نیستند یا در جنگ جان‌باخته‌اند یا مسیری دیگر را دنبال می‌کنند. تا اینجای کار نشان از نگاه تحلیلی نویسنده/کارگردان دارد. مشکل از جایی آغاز می‌شود که کارگردان بر نگاه تحلیلی خود استوار نیست و می‌خواهد از جذابیت‌هایی نه‌چندان عمیق، مخاطب را همراه خود کند.

چند سکانس از فیلم چنین رویکردی دارد. بارزترین آنها نمای پایانی فیلم است که ما بر بام تهران ایستاده‌ایم. نمایی تمثیلی که در آن، هم می‌توان به آسمان رسید و هم سقوط کرد. ارتباط پدر و دختر، بیش از هر چیز به دامان احساسات می‌افتد. همچنین است روابط رزمنده (پرستویی) با دیگر دوستانش. پیش از اینکه پرستویی به این مکان بیاید، او به اندازه کافی فرصت داشت که در تاکسی با فضای معاصر آشنا شود. اما تاکسی که معلوم نیست با چه پولی و چطور او را به مقصد رسانده، هیچ کاربردی در فیلم ندارد. سرگردانی پرستویی در شهر هم تنها انگار از آن روست که نام همرزمش را به عنوان شهید ببینید.

سالور می‌توانست در این فیلم موفق‌تر باشد اگر تکلیفش را با خودش مشخص‌تر می‌کرد. یعنی به همان نگاه تحلیلی‌اش تمرکز بیشتری می‌کرد و چندان در بند آن نمی‌افتاد که احساس مخاطبش را برای غمگین‌شدن، قلقلک بدهد. نمایش واقعی و فارغ از همه احساسی‌گری از بچه‌های جنگ هم می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند و چنین فیلم‌هایی هم به اندازه کافی ساخته شده‌اند. اما جای نگاه تحلیلی خالی‌ است، نگاهی که به عمق رود و ما را به فکر بیشتری وا دارد.

«سیزده ۵۹» اگرچه این نقص را دارد، اما از آنجایی که می‌تواند شروع‌کننده نگاه تازه به سینمای جنگ باشد باید دیده شود و آن را جدی بگیریم.

سجاد صاحبان زند