شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اغالبه


اغالبه

امویها در شرق, روم و مغرب به فتوحات ادامه دادند سرزمین مغرب مدت یک قرن ناآرام بود و میان خوارج, امویها, عباسیان و کارگزاران ایشان دست به دست می شد با حاکمیت اغالبه در افریقیه, از نزاع ها کاسته شد و آن سرزمین روبه عمران و آبادانی نهاد عرب های مهاجر با بربرها, یعنی ساکنان بومی آن سرزمین, آمیختند و به عرب های افریقایی تبدیل شدند و نسل, فرهنگ و زندگی جدیدی به وجود آمد که از اسلام, سنت های قبایلی و شرایط منطقه ای متإثر بود

امویها در شرق, روم و مغرب به فتوحات ادامه دادند. سرزمین مغرب مدت یک قرن ناآرام بود و میان خوارج, امویها, عباسیان و کارگزاران ایشان دست به دست می شد. با حاکمیت اغالبه در افریقیه, از نزاع ها کاسته شد و آن سرزمین روبه عمران و آبادانی نهاد. عرب های مهاجر با بربرها, یعنی ساکنان بومی آن سرزمین, آمیختند و به عرب های افریقایی تبدیل شدند و نسل, فرهنگ و زندگی جدیدی به وجود آمد که از اسلام, سنت های قبایلی و شرایط منطقه ای متإثر بود.

محمد زینهم محمد عزب که کتاب ((تاریخ مملکه الاغالبه)) نوشته ابن وردان را تصحیح کرده, مقدمه و حواشی مفصلی به آن افزوده است. مقاله حاضر ترجمه این مقدمه است.

ایجاد حکومت اغالبه در افریقیه در سال ۱۸۴ه۰۳۹; / ۸۰۰م با ناآرامی ها و هرج و مرج و درگیری مذهبی و شورش های سپاهیان عرب و بربر حاکم در منطقه, در مدتی طولانی, یعنی از خلافت هشام بن عبدالملک ۷۲۴-۷۴۳م) تا پایان دولت اموی در سال ۷۵۰م, ارتباط تنگاتنگی دارد.(۲)

در حقیقت خلافت عباسی در مشرق جهت تثبیت موقعیتش مشکلاتی داشت و بر خود فرض می دید که با زندیقان بجنگد و بر جنبش های علویان چیره شود و خطر رومیان را مرتفع نماید. از این رو خلیفه ابوالعباس سفاح نسبت به آن چه در سرزمین مغرب (الف) رخ می داد, اهتمام زیادی به خرج نداد, زیرا اندیشه اش متوجه مشرق بود. با وجود این از جناح غربی حکومت اسلام که ((مصر)), ((برقه)) و ((افریقیه)) را در برمی گرفت, غافل نشد و فقط درخواست عبدالرحمان بن حبیب را پاسخ گفت. عبدالرحمان بن حبیب بن ابی عبیده بن عقبه بن نافع رهبر سیاسی فعالی بود. [خلیفه] به دلیل شهرت, فرمان بری و پیروزیهای جنگی جدش (عقبه بن نافع) به او اعتماد داشت, ولی او از شیوه سیاسی جد خود عدول کرد. وی که چشم به حکومت دوخته بود, مانند عبدالرحمان بن معاویه بن هشام بن عبدالملک حکومت را سر و سامان نداد و در همه حال به فکر باقی ماندن در مسند قدرت بود, بدون آن که از مشروعیت برخوردار باشد.(۳)

عبدالرحمان بن حبیب یکی از رهبران بزرگ بومی افریقیه ای بود و از این رو, شدیدتر از آنان به حکومت افریقیه دلبسته بود. او به رغم بسیاری از هم طرازان خود, یعنی رهبران عرب بومی افریقیه ای, خود را سزاوار حکومت می دید. تا این زمان در تاریخ مسلمانان سابقه نداشته است که خلافت با استقلال یکی از کارگزارانش, چه استقلال کامل و یا ناقص, همراهی کرده باشد.

اوضاع در حکومت اسلام با هرج و مرج و بی ثباتی جریان داشت. در دوران انتقال حکومت از امویان به عباسیان که از نیمه حکومت مروان بن محمد جعدی شروع شد و در تمامی دوران ابی العباس سفاح و بخشی از دوران ابی جعفر منصور ادامه داشت و ده سال بعد از حاکمیت منصور ثبات یافت, منصور خلیفه, رئیس بلامنازع حکومت اسلامی شد. (۴)

هنگامی که عبدالرحمان بن حبیب خود را امیر قیروان نامید برای اعلام فرمان برداریاش کسی را نزد ابی جعفر منصور فرستاد. خلیفه عباسی در آن هنگام برای دقت نظر در مسئله افریقیه وقت کافی نداشت. پس تا هنگامی که برای نگریستن در کار جناح غربی حکومت بزرگش, شرایط(۵), فرصت کافی را در اختیار او قرار دهد, حکومت وی را به رسمیت شناخت و از او خواست اموالی را برای حکومت بفرستد. این کار از سوی منصور طبیعی بود, زیرا وی خلیفه مسلمانان بود و بر همه استاندارانش لازم بود که باقی مانده خراج سرزمینشان را برای حکومت مرکزی بفرستند تا خلافت برای انجام خواسته هایش از آن بهره مند شود. عبدالرحمان بن حبیب با این درخواست غافلگیر شد, زیرا او در آن هنگام در افریقیه آن اندازه قدرتمند نبود که بتواند دارایی کافی به دست آورده و آن را برای اداره کشور و کارهای عام المنفعه هزینه کند, و مقداری را هم برای مرکز خلافت بفرستد. او می توانست اوضاع را برای خلیفه منصور تشریح کند, اما به جای این کار, لباس سیاه را که شعار بنی عباس بود, از تن به در کرد و نام منصور را هم از خطبه انداخت. این نخستین خطای بزرگی بود که عبدالرحمان بن حبیب مرتکب شد, زیرا می پنداشت که می تواند بر همه رقبایش در سرزمین افریقیه چیره شود. در حالی که زمان مناسب نبود او می خواست با جدایی از دولت عباسیان کارش را تثبیت کرده و از دست سپاهیان آن ها در امان بماند; به ویژه که رقیبان زیادی در سرزمین افریقیه داشت. از سوی دیگر دولت عباسیان, به سرزمین افریقیه توجه ویژه ای داشت چون طرابلس, افریقیه و زاب را دربرگرفته و برای امنیت مصر اهمیت داشت و نیز یکی از استان های سیاسی, نظامی و مالی دولت اسلامی محسوب می شد.(۶)

عبدالرحمان بن حبیب پس از اعلام جدایی از دولت عباسیان, به کمک سپاهیان عرب تحت فرمانش و افرادی که از اهالی افریقیه به خدمت در آورده بود, تثبیت حکومتش را شروع کرد. برادرش الیاس بن حبیب که رهبر نظامی توانمندی بود, در این مسئله او را یاری نمود. وی همان کسی است که کارهای دولت برادرش را تإیید کرد. عبدالرحمان بن حبیب به جای این که با برادرش همکاری کرده و بر پیمان خویش با او مبنی بر ولایتعهدی الیاس وفا نماید, از او بیمناک شده و به فکر برکناری او از فرماندهی سپاه افتاد. الیاس موفق شد گروه قابل توجهی سوارکار و جنگجو از میان سپاهیان بومی افریقیه ای, در کنار خود آماده نماید.(۷)

آن چه موجب ضعف بیشتر عبدالرحمان بن حبیب شد این بود که وی برای همگون کردن عناصر عرب موجود در کشور, فکری نکرد یا از عناصر بربر برای اداره کارهای حکومت کمک نگرفت تا بتواند موقعیتش را در مقابل رقیبان و کسانی که علیه او خروج می کنند, تثبیت نماید. عبدالرحمان بن حبیب در کار خود عجله کرد و برادرش را از فرماندهی عزل نمود و در صدد برآمد برای پسرش حبیب, به عنوان ولایتعهد, بیعت بگیرد(۸). این کار باعث شد تا الیاس اهالی افریقیه را علیه او بشوراند و همراه برادرش عبدالوارث جهت قتل او توطئه چینی کند.

در مقابل این خطاهای عبدالرحمان, از سوی دولت عباسی و افریقیه, اوضاع دگرگون شد و میان او و برادرش الیاس جنگ در گرفت. سران سپاهی همراه الیاس بودند, در نتیجه عبدالرحمان بن حبیب کشته شد و فرزندش حبیب به تونس فرار کرد.

به این ترتیب بعد از گذشت ده سال و هفت ماه که بیشتر آن در جنگ با بربرها سپری شد, پرده ها برای عبدالرحمان بن حبیب فهری کنار رفت.

سپس فرزندش حبیب از گروه های بربر کمک گرفت تا بتواند پادشاهی پدرش را در افریقیه باز گرداند و موفق شد عمویش الیاس را بکشد, اما حکومتش دیری نپایید و عمویش عبدالوارث بر قیروان چیره شد. حبیب به سوی یکی از قبایل بزرگ بیابانگرد بربر به نام ((ورفجومه))(۹) فرار کرد, که قبیله طارق بن زیاد محسوب می شد و عاصم بن جمیل(۱۰) ریاست آن را عهده دار بود. عاصم از خوارج صفریه و خواهرزاده طارق بن زیاد بود و توانست با چیره شدن بر حکومت از نفوذ بنی حبیب در افریقیه بهره مند شود. وی با مردان قبیله اش به قیروان یورش برد و حکومتی با مرام خوارج صفریه در آن جا ایجاد نمود و به شکنجه اهل سنت پرداخت. حتی گفته شده است که آنان با اسبانشان به مسجد جامع قیروان وارد شدند. هنگامی که این خبر به عبدالاعلی بن سمح معافری پیشوای خوارج اباضیه در ((جبل نفوسه)) رسید از اقدام آنان در مورد مسجد غضبناک شد, با همراهانش به سوی قیروان روانه شد و عاصم بن جمیل را کشت. با این اقدام, حکومت فرزندان عبدالرحمان بن حبیب در افریقیه به پایان رسید.

این حوادث, ابوجعفر منصور را به وحشت انداخت. لذا به استاندار مصر در آن دوران, محمد بن اشعث خزاعی دستور داد به افریقیه برود و اباضیه یعنی خوارج صفریه را که بر آن جا مستولی شده بودند, بیرون کرده و حکومت آن جا را به اهل سنت و جماعت باز گرداند. استاندار مصر با سپاه چهل هزار نفری توانست بار دیگر مذهب اهل سنت یعنی مذهب حکومت عباسی را به افریقیه برگرداند.

محمد بن اشعث فردی به نام اباالاحوص عمرو بن الاحوص عجلی را در افریقیه جانشین خود کرد اما وی نتوانست بر رخدادهای جاری در آن جا چیره شود. رهبر خوارج اباضیه, ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح بن مالک معافری وی را بیرون کرد و خطر خوارج اباضیه افزون شد نیز منصور خلیفه را واداشت تا بار دیگر از استاندار مصر بخواهد به سرعت متوجه افریقیه شود. در منطقه ((تاورغا)) (واقع در شرق طرابلس) جنگی رخ داد و ابوالخطاب رهبر اباضیه در آن جا کشته شد, و بعد از او یعقوب بن حاتم, معروف به ابی حاتم ملزوی, رهبری اباضیه را عهده دار شد.(۱۱)

محمد بن اشعث خزاعی, استاندار جدید قیروان, دست به کارهایی زد که بوی خشونت و بی رحمی می داد, از جمله: وی پادگان جدیدی ساخت, با ساکنان قیروان به شدت رفتار کرد, حتی دستور داد هر مردی را که نام اموی داشت ـ مانند سفیان و مروان ـ بکشند. (۱۲) علت این پدیده را نمی دانیم. شاید خواسته است بدین وسیله در افریقیه که صحنه حوادث بود از شخصیت هایی خلاصی یابد که بیم قیامشان علیه عباسیان می رفت. در این جا اندکی به این استان می پردازیم تا ببینیم در آن دوران اوضاع آن چگونه بوده است.

● نگاهی گذرا به امارت افریقیه

بعد از این که مسلمانان در محل ((سبیطله)) برکشور روم پیروز شدند (۲۷ه۰۳۹;/ ۶۴۸م) و عقبه بن نافع فهری مسجد جامع شهر قیروان(۱۳) را در فاصله سال های ۵۰-۵۵ه۰۳۹; / ۶۷۰-۶۷۵م بنا نهاد, استان افریقیه پا به عرصه وجود گذاشت. استان افریقیه اسلامی ولایت مستقلی شد که دارای استاندار و مدیریتی جدای از مصر بود.

هنگامی که حسان بن نعمان غسانی (۶۹۰-۷۰۴م) استاندار آن جا شد, برای آن استان نظام اداری جدیدی پی ریخت. حدود جغرافیایی و سیاسی این استان با حدود استان افریقیه روم برابر است. افریقیه روم در برگیرنده استان طرابلس بود که خود افریقیه به آن اضافه شده بود و به طور تقریبی می توان محل آن را جمهوری فعلی تونس قلمداد کرد. بعدا بخشی از اقلیمی شد که جغرافی دانان اسلامی آن را ((اقلیم زاب)) نامیدند.

افریقیه روم, با این حدود, استان بزرگی بود که مساحت وسیعی از شمال افریقا را شامل می شد. اگر بخواهیم حدود غربی آن را به شکل دقیق مشخص کنیم, می گوییم: آن سرزمین در برگیرنده اقلیم قسطیلیه و ادامه شمالی آن تا ساحل دریا بود و از جانب غرب ادامه می یافت, نصف شرقی کوه های اوراس را شامل می شد و به مرزهایی ختم می شد که امروزه در سرزمین قبایل در بخش شرقی جمهوری الجزایر فعلی قرار دارد. قلعه لمبیزه یا قلاقل لمبیزه و باغایه داخل آن بود, به دریا وصل می شد و استان ((بیجیا))ی فعلی را در برمی گرفت و به محل جریان رودخانه شلف می رسید. به گمان ما, این حدود استان افریقیه ای است که حسان بن نعمان آن را سامان داد.(۱۴)

هنگامی که موسی بن نصیر لخمی استاندار افریقیه شد, او و فرزندانش مغرب میانه و مغرب الاقصی را به طور کامل فتح کردند. موسی سه استان جدید به وجود آورد: نخست استان مغرب الاقصی که نیمه شمالی کشور مغرب کنونی را شامل می شد. دوم, استان سجلماسه که نصف جنوبی کشور مغرب فعلی را در برمی گرفت. سوم, سرزمینی که از مرزهای غربی استان افریقیه تا مرزهای استان مغرب الاقصی ادامه داشت و بخش بزرگی از سرزمین جمهوری تونس فعلی را شامل می شد.(۱۵)

در اواخر دوران اموی و در نتیجه آشوب های وسیعی که از سال ۱۲۲ق در مغرب در استان حکومتی عبیدالله بن حبحاب شروع شد و تا پایان عصر اموی به طول انجامید و به رغم تلاش های فراوانی که هشام بن عبدالملک برای فرو نشاندن این آشوب ها و مهار شورش گروه های خوارج صفریه و اباضیه به خرج داد, مغرب میانه و مغرب الاقصی از تصرف خلافت اموی خارج گردید و قدرت امویان به رودخانه شلف محدود شد که از کوه های اوراس سرچشمه می گرفت و به سمت شمال تا جنوب شهر الجزایر فعلی ادامه می یافت, آن گاه در سمت غرب به دریا نزدیک می شد و از شرق شهر وهران فعلی به دریای مدیترانه می ریخت. از سخنان یعقوبی جغرافی دان(۱۶) چنین فهمیده می شود که قدرت خلافت و به ویژه حکومت عباسی, از قسمت بالای این رودخانه تجاوز نمی کرده است. روشن است هنگامی که عباسیان وارث خلافت امویان شدند, دریافتند که حکومتشان سرزمین وسیعی را شامل می شود و نیروی آن ها قادر نیست سیطره کاملی بر آن داشته باشد; به ویژه که انتقال مرکز حکومت از دمشق به بغداد, مسئولیت های آسیایی این حکومت را افزون کرد و مسئولیت های جدیدی به دوش آن ها نهاد که امویان از آن جهت آسوده خاطر بودند.

از این رو عباسیان تلاششان را برای حفظ این بخش که در افریقیه برای حکومتشان باقی مانده بود, متمرکز کردند.

اما از آن چه در غرب رودخانه شلف یعنی میان مغرب میانه و اقصی واقع شد, چیزی که بیانگر قدرت عباسیان و یا تلاش آنان برای بسط نفوذشان باشد, در دست نداریم و این همان چیزی است که بعد از شکست خوارج اباضیه و قتل ابی خطاب عبدالاعلی بن سمح بن مالک معافری در سال ۱۴۴ه۰۳۹; , عبدالرحمان بن رستم (۱۷) را واداشت به غرب رودخانه شلف فرار کند و برای ایجاد حکومت خوارج اباضیه در آن سرزمین که خارج از قدرت عباسیان بود, تلاش کرده و حکومتش را از دسترس سپاهیان ایشان در امان دارد.

حکومت مرکزی عباسی به دلیل بی ثباتی در استان افریقیه که ناشی از درگیری داخلی بود و عباسیان را مشغول می کرد, نتوانست بر آن جاتسلط پیدا کند و فرصتی نیز نیافت تا برای توسعه قدرتش در سایر بخش های سرزمین مغرب تلاش نماید.

هنگامی که محمد بن شعث خزاعی برکنار شد, ابوجعفر منصور استان افریقیه را به یکی از رهبران عرب به نام اغلب بن سالم بن عقال تمیمی(۱۸) تفویض کرد. وی از بزرگان سپاه مصر بود. اغلب بن سالم و پسرش ابراهیم به افریقیه رفتند. اما رهبر خوارج, ابوحاتم, او را به قتل رساند و فرزندش ابراهیم به منطقه ((زاب)) فرار کرده و مهیا کردن زمینه های کارش را آغاز نمود.

عباسیان به افریقیه این گونه می نگریستند که آن جا سرزمینی است به دور از مرکز خلافت, و گروه های متعدد و متخاصم که برخی از آن ها دشمن اهل سنت اند, در آن جا زندگی می کنند; بعضی از ایشان پیرو مذاهب مختلف خوارج هستند, برخی عرب اند و بعضی بربر. منصور به این نتیجه رسید که زمام امور این استان را به فرد لایقی بسپارد, این فرد عمر بن حفص بن قبیسه بن مهلب, مکنا به ابوجعفر و معروف به هزار مرد ـ یعنی کسی که به سان هزار مرد در میدان جنگ است, (نوعی مبالغه)(۱۹) ـ و فرمانده معروفی از طایفه بنی مهلب بن ابی صفره بود که پیروزیهای نظامی چشمگیری در دوران اموی داشت.

هنگامی که عمر بن حفص نتوانست به نیروهای خراسانی مقیم در افریقیه و قبایل عرب ساکن در آن جا اعتماد کند, سپاه جدیدی با خود آورد و به رغم نفوذ سپاهیان عباسی در افریقیه, خوارج از اطاعت و نیروی مردمی عرب و بربر برخوردار شدند و سپاهیان عباسی را وادار کردند که در دژها و قلعه ها محصور بمانند, بیآن که با ساکنان افریقیه در آمیزند.

در دوران او انقلاب خوارج اباضیه به رهبری ابی حاتم یعقوب بن تمیم کندی شروع شد و آنان توانستند بر قیروان چیره شوند. آن گونه که ابن عذاری می گوید خوارج صفریه و اباضیه در ((طبنه)) زیر پرچم ابی قره صفری برای جنگ علیه سپاه عباسی متحد شدند. وی خودش را امام نامید و فرمانده عباسی, عمر بن حفص را محاصره کرد اما او توانست حصار را شکسته و به قیروان پناهنده شود. بعد از آن وحدت خوارج اباضی و صفری گسسته شد و نتوانستند بر آن جا مستولی شوند و قیروان در چنگ استاندار عباسی باقی ماند.(۲۰)

عمر بن حفص به منصور نامه نوشت و از او کمک های جدیدی درخواست نمود, اما پیش از رسیدن نیروهای کمکی در سال ۷۷۱م کشته شد و ابو حاتم اباضی در سال ۱۵۵ه۰۳۹; / ۷۷۲م قیروان را اشغال کرد, و بدین گونه خوارج توانستند بر افریقیه مسلط شوند و تعداد یارانشان به حدود چهل هزار جنگجو بالغ شد.

منصور, شور و علاقه دینی را با نام جهاد علیه خوارج به خدمت گرفت, و حکومت افریقیه را به یزید بن حاتم بن قبیضه مهلبی سپرد. مهالبه در جنگ با خوارج و شکست آنان در دوران اموی نقش آشکاری داشتند.

یزید بن حاتم مکنا به اباخالد, در جنگ و بزرگواری به جدش مهلب بن ابی صفره بسیار شباهت داشت. وی به شایستگی و مهارت سیاسی و حسن رهبری شهره بود و از سوی ابوجعفر منصور در مناطق ارمنستان, سند, مصر و آذربایجان استاندار شد.(۲۱)

بزرگ ترین استانی که یزید بن حاتم در آن حکومت کرد, مصر بود. وی از سال ۱۴۴-۱۵۲ه۰۳۹; استاندار آن خطه بود. منصور سپاهی پنجاه هزار نفری, همراه تعدادی جنگجو از شام و الجزیره به سوی او اعزام کرد و به او فرمان داد به افریقیه برود. برای مهیا کردن این سپاه, منصور با سخاوت تمام رفتار کرد و ۶۳ میلیون درهم هزینه سپاه نمود. برای تإکید بر اهمیت این حمله, منصور سپاه را تا شهر قدس در فلسطین همراهی کرد. بعد از چندین جنگ شدید, استاندار, یزید بن حاتم توانست شورش های بزرگ خوارج را مهار کرده و در سال ۷۷۲م در نزدیکی شهر طرابلس , اباحاتم اباضی را به قتل رساند. یاران اباحاتم به مناطق کوه های نفوسه که گروه های خوارج در آن جا سکنا داشتند, گریختند.

یزید بن حاتم مدت پانزده سال استاندار افریقیه بود. اقامت او در آن جا یکی از بهترین دوران های استانداران افریقیه محسوب می شود که به لحاظ اقتصادی یا اجتماعی و یا معماری, محاسن زیادی دربرداشت. وی مسجد اعظم قیروان را از نو بنا کرد, به فقهای مالکی جایگاه و اهمیت زیادی داد و در جنگ با خوارج به آن ها تکیه کرد و با آنان به مشاوره و نظر خواهی پرداخت. در نتیجه افریقیه پایگاه مذهب اهل سنت یا به عبارتی پایگاه سنی ها براساس مذهب امام مالک بن انس در سرزمین المغرب شد.(۲۲) این مسئله مضمون عمیقی در تحول تاریخ مغرب اسلامی دارد که بعدا به تفضیل به آن می پردازیم.

بعد از یزید بن حاتم, پسرش داوود جانشین او شد, زیرا وی به هنگام مریضی و پیش از مرگش, برای او به عنوان ولیعهد بیعت گرفت. وی نه ماه و نیم حکومت کرد و طی این مدت با رهبران قبایل بربر خوارج جنگید. نصیر بن صالح اباضی رهبر قبایل بربر, علیه او شورش کرد. داوود , برادرش مهلب بن یزید را به جنگ او فرستاد که شکست خورد و خود و اصحابش کشته شدند. سپس سلیمان بن یزید فرمانده سپاهش را با ده هزار نیروی جنگنده به سوی او فرستاد که بربر از معرکه فرار کردند, آن ها را دنبال نموده و نزدیک به ده هزار نفر از آنان را کشتند. داوود در افریقیه ماندگار شد تا این که هارون الرشید, روح بن حاتم , عموی او را عهده دار افریقیه کرد. هارون داوود را هم استاندار مصر و سپس سند کرد. وی تا هنگام مرگش در آن جا ماند.

روح قبل از آمدنش به افریقیه, مناصب اداری متعددی را در استان های بصره, کوفه, طبرستان, فلسطین و سند عهده دار شد. وی از برادرش یزید بزرگ تر بود, اما حکومتش در افریقیه دوام نیاورد, زیرا هارون الرشید او را برکنار و نصربن حبیب مهلبی را جانشین او کرد.

آخرین امیر مهالبه در افریقیه, فضل بن روح بن حاتم بود که در سال ۷۹۳م به حکومت رسید و تقریبا یک سال و نیم در این سمت باقی ماند. سپاهیان افریقیه و مغرب به دلیل استبداد وی علیه او شوریدند. عبدالله بن عبدویه جارود, فرمانده سپاه تونس, توانست قدرت را به دست گرفته و در سال ۷۹۴م او را به قتل برساند.(۲۳)

بدین ترتیب حاکمیت مهالبه بر افریقیه که مدت ربع قرن, یعنی از اواخر دوران ابو جعفر منصور تا زمان هارون الرشید ادامه داشت, به پایان رسید. تجربه تفویض حکومت به یک شخص که از خلافت پیروی نماید, تجربه موفقی بود. دوران مهالبه در افریقیه ثمر بخش بود و اوضاع و احوال این منطقه تثبیت شد. شهرها آبادان شد, مساجد به وجود آمد, کشاورز و تاجر امنیت یافت و در آمد منطقه به ویژه در ایام بزرگ این سلسله, یزیدبن حاتم که پانزده سال حکومت کرد, رو به فزونی نهاد.

بعد از پایان حکومت مهالبه, افریقیه به پیروی مستقیم از حکومت خلافت بازگشت و استانداران از بغداد به آن جا گسیل شدند. اما هرج و مرج بر آن جا حاکم شد و رهبران عرب در آن سرزمین, برای رسیدن به حکومت در قیروان یا کسب قدرت سیاسی در مناطقشان با یکدیگر به رقابت شدیدی پرداختند.

از آن جا که خلافت عباسی به امور استان افریقیه که در برگیرنده طرابلس, افریقیه و زاب بود, توجه ویژه ای می کرد ـ یعقوبی که در دوران اغالبه از افریقیه دیدن کرده است می گوید آخرین نقطه غربی قدرت عباسیان شهر ((اربه)) واقع در کناره بالایی رودخانه شلف بود ـ هارون الرشید کارگزار عرب بی نظیری مثل هرثمه بن اعین را استاندار این منطقه کرد. وی یکی از مردان بزرگ حزب عربی در سرزمین هارون الرشید و پیرمرد با تجربه ای در زمینه جنگ و حکمرانی بود.(۲۴)

هرثمه بن اعین نزدیک به دو سال (۷۹۶-۷۹۷م) در افریقیه حکومت کرد. طی این مدت اندک, آرامش و ثبات به منطقه بازگشت. هرثمه از نو شهرها, بندرها و اسکله ها را تجدید بنا کرد تا اعتماد مردم را به حکومت عباسی جلب کند. بندر تونس را از نو ساخت, مسجد قیروان را تعمیر کرد و بازارهایی در آن درست کرد و به ساختن خانه های مردم توجه نشان داد.

بعد از این دو سال ـ آن گونه که ابن خلدون می گوید ـ هرثمه بن اعین دید به دلیل اقداماتش در افریقیه امنیت و آسایش در این منطقه حاکم شده است, و در حقیقت او سختی فراوانی کشیده و خود را به تنگنا افکنده است, و خواست که به بغداد باز گردد. در سال ۷۹۷/م به بغداد بازگشت و از یاران و معتمدین هارون الرشید شد. هارون فرماندهی سپاه را به او واگذار کرد.(۲۵)

وی امیرالمومنین هارون الرشید محمد بن مقاتل عکی(۲۶) را استاندار افریقیه کرد. وی برادر رضاعی هارون بود و پدرش از مردان بزرگ حکومتی محسوب می شد. اما وی در مقام استانداری برای هارون الرشید نیکو سیرت نبود. از این رو در افریقیه به گونه ای رفتار نکرد که رضایت مردم را جلب کند, و کارها در این استان به هم ریخت; به ویژه اقدام او در تازیانه زدن به فقیه, بهلول بن راشد که به مرگ او منجر گردید, موجب ناخرسندی و عصبانیت فقها, علما و اهالی افریقیه شد, زیرا این فقیه جایگاه و منزلتی در میان اهالی آن جا داشت. هم چنین سپاهیانش به دلیل کمبود مواجبشان علیه او شوریدند و به شورشی پیوستند که ابن تمیم تمیمی آن را رهبری می کرد.(۲۷) هرج و مرج آن سرزمین را فراگرفت و میان رهبران سپاه جنگ در گرفت. در این اوضاع و احوال, ابراهیم بن اغلب در عرصه رخدادهای سیاسی افریقیه پدیدار گشت.

● زندگی اجتماعی در افریقیه قبل از برپایی حکومت اغلبیان

برای روشن نمودن مسئله زندگی اجتماعی در افریقیه, پیش از برپایی حکومت اغلبیان, باید گزارشی از تاریخ گسترش اسلام در این منطقه بیاوریم تا مشخص شود که این کار مهم در دوران مهالبه (بنی مهلب) و پیش از شروع دوران اغالبه (بنی اغلب) چگونه صورت گرفت و چطور افریقیه, سرزمینی اسلامی ـ عربی شد که عرب و بربرهای عرب شده و اندکی از رومیان در آن زندگی می کردند؟

▪ روم: اینان همان بیزانسی ها هستند که به عنوان حاکمان آن سرزمین بودند. با شروع فتوحات عربی بسیاری از ایشان مخفی شدند و فقط گروه اندکی از آنان در سواحل و شهرها و به ویژه در قرطاجنه و در سرزمین های بیآب و علف باقی ماندند. بسیاری از آنان اسلام را پذیرفته و در ساکنان آن جا ذوب شدند. فقط گروهی از آنان به سیسیل و دیگر سرزمین های جنوب اروپا مهاجرت کردند.

▪ بربر: آنان ساکنان اصلی آن سرزمین بودند که به دو دسته تقسیم می شدند: طایفه بربر متمدن که به ((برانس)) مشهور بودند و در مناطق حاصل خیز و زراعتی کوهپایه ای زندگی می کردند و به زراعت و کارهای صنعتی اشتغال داشتند, و طایفه بربر((بتر)) که در صحراها و واحه ها ساکن, و به دامپروری مشغول بودند و به نواحی آبادان مجاورشان هجوم می بردند.

▪ افارقه: آنان توده مردم بودند که در نواحی ساحلی سکونت می کردند و به زراعت و کارهای صنعتی اشتغال داشتند. ابن عبدالحکم در کتاب تاریخش درباره آنان می نویسد: افارقه خدمتکار رومیان بودند و با هر کس که بر سرزمینشان چیره می شد, سازش می کردند.(۲۸)

اما عنصر عرب, همراه فتوحات اسلامی به سرزمین المغرب وارد شد. آنان همانند سپاهیان پیروزمند وارد این منطقه شده بعد از تکمیل فتوحات در همه مناطق مغرب مستقر شدند سپس گروه های دیگری از سپاهیان و مهاجران عرب با ادامه فتوحات به آنان پیوستند. نتیجه این اقدام, برپایی جوامع عربی کوچکی بود که بزرگ ترین آن ها در شهرها و پادگان ها زندگی می کردند. همه این ها روی هم عرب های بومی(۲۹) یعنی عرب افریقایی را تشکیل می دادند که در آن جا مستقر شدند و بدون این که از عروبتشان دست بکشند, آن جا را به مثابه وطن تلقی کردند. اینان به آیین پیشین خود تمسک می جستند و علیه سپاهیان عرب اعزامی جهت ایجاد امنیت از سوی حکومت مرکزی, متحد می شدند. این سپاهیان عرب ((شامی)) خوانده می شدند, نه از آن رو که اهل شام بودند, بلکه بدان سبب که از شام میآمدند و شام در آن دوران پایتخت امویان بود.

روشن است که بسیاری از مردان این سپاهیان عرب, در نتیجه استقرار در این سرزمین و آمیزش با اهالی آن, به عرب های بومی تبدیل می شدند. به این ترتیب تعداد این عرب های بومی تا پایان دوران اموی رو به ازدیاد نهاد, به طوری که بسیاری از این بومیان ـ با این که از عناصر مهم قدرت بودند ـ به مرور زمان و نسل به نسل, به عرب افریقایی تبدیل شدند, و از میان آن ها علما و فقهای بزرگی نظیر بهلول بن راشد و عبدالرحمان بن حبیب فهری و اسد بن فرات و حبیب بن سعید و برادرش سحنون و دیگران ظهور کردند. زمانی که عقبه بن نافع فهری نقشه فتح شهر قیروان را در سال های ۵۰-۵۵ه۰۳۹; کشید, نهضت عربی شدن با گسترش اسلام و زبان عربی و علوم فقه و حدیث در قیروان شروع شد, به گونه ای که گروهی از اهالی بربر مسلمان شدند. ابن خلدون قبایلی را که در ساختن شهر قیروان مشارکت کرده و اسلام را پذیرفتند, یعنی قبایل لواته, نفوسه و نفراوه را نام می برد.(۳۰)

حجت اله جودکی(۱)

پی نوشتها

الف. عرب ها کلمه ((المغرب)) را به سرزمین های گسترده ای که از غرب مصر آغاز می شود و تا اقیانوس اطلس امتداد می یابد, اطلاق کرده اند. اما واژه المغرب, نزد فاتحان مسلمان که به این منطقه روی آوردند, ناشناخته بود. عرب ها در آن زمان این منطقه را ((افریقیه)) می نامیدند.

با گسترش فتوحات اسلامی تا ساحل اقیانوس اطلس و از آن جا تا اندلس, لفظ افریقیه به نظر مسلمانان کفایت نمی کرد, از این رو به تدریج لفظ المغرب متداول شد و افریقیه به منطقه ای بین قیروان تا طرابلس محدود گردید. در قرون بعدی جغرافی دانان عرب, سرزمین های دورتر از مغرب را ((المغرب الاقصی)) نامیدند و از این دوران به بعد لفظ ((المغرب الاوسط)) یا مغرب میانه متداول شد (مترجم).

ب. احتمالا برید و صاحب دیوان برید درست باشد(مترجم).

ج. ملثمون و ملثمین نام منطقه ای است در سرزمین مغرب الاقصی (مترجم).

د. منطقه ای است در مغرب الاقصی (مترجم).

هـ. احتمالا به ترتیب به معنای پاره دوزها و پالان دوزها باشد (مترجم).

۱. پژوهشگر تاریخ.

۲ ـ محمود اسماعیل عبدالرزاق, الاغالبه (قاهره, ۱۹۵۶م) ص ۹.

۳. ابن عذاری, البیان المغرب فی اخبار المغرب, ج ۱, ص ;۶۳ ابن خلدون, العبر من دیوان المبتدا و الخبر, ج ۴, ص ۱۸۹-۱۹۰ و عبدالواحد مراکشی, المعجب فی تلخیص المغرب, ص ۱۶.

۴. حسین مونس, معالم تاریخ المغرب و الاندلس, ص ۶۷.

۵. عبدالرحمن بن حبیب بن منصور نوشته بود: همه افریقیه امروز مسلمان است و اسیر و دارایی او قطع شده, لذا از من در خواست مال نکن. منصور به او جواب داد: من گمان می کردم که این خائن, به حق و پایداری بر آن دعوت می کند, تا این که خلاف آن چه که برای برپایی عدالت براساس آن با من بیعت کرده بود آشکار شد. از این رو من اکنون او را خلع می کنم همان گونه که این نعلین را از پای خویش بیرون میآورم و نعلین را به زمین انداخت (ر.ک: نویری, نهایه الارب فی فنون الادب, ج ۲۴, ص ;۶۶ ابن اثیر, الکامل فی التاریخ, ج ۴, ص ۲۸ و ابن عذاری, البیان المغرب فی اخبار المغرب, ج ۱, ص ۶۷).

۶. ابن رقیق قیروانی, تاریخ افریقیه و المغرب (تونس, ۱۹۶۸م) ص ;۱۳۴ نویری, همان, ج ۲۴, ص ;۶۷ ابن اثیر, همان, ج ۴, ص ;۲۸۱ ابن عذاری, البیان المغرب, ج ۱, ص ۶۷ و محمد ضیإ الدین, الخراج, ص ۱۴۹.

۷. ابن ابار, الحله السیرإ, ج ۱, ص ۸۲.

۸. رقیق قیروانی, همان, ص ۱۳۴ و ۱۳۹ و نویری, همان, ص ۶۸.

۹. ابن عذاری, همان, ج ۱, ص ;۸۰ سید عبدالعزیز سالم, تاریخ المغرب فی العصر الاسلامی, ص ;۲۵۱ حسین مونس, همان, ص ۶۹ و ابن حزم, جمهره انساب العرب, ص ۴۹۷.

۱۰. عاصم بن جمیل رهبر پیش گویی بود که داعیه پیامبری و پیش گویی داشت. در دین تغییراتی ایجاد کرد, نماز را افزایش داد و ذکر پیامبر(ص) را از اذان انداخت. گفته شده که وی از عشایر نفزاوه است (ر.ک: ابن خلدون, همان, ج ۴, ص ;۴۰۹ ابن اثیر, همان, ج ۴, ص ۲۸۰ و رقیق قیروانی, همان, ص ۱۴۱).

۱۱. ر.ک: نویری, همان ج ۲۴, ص ۷۰-;۷۴ ابن ابی دینار, المونس فی اخبار افریقیا و تونس, ص ;۴۶ ابن عذاری, همان, ج ۱, ص ;۸۳ انصاری, المنهل العذب فی تاریخ طرابلس الغرب, ص ۶۶ و محمود اسماعیل عبدالرزاق, الخوارج فی بلاد المغرب, ص ۷۶.

۱۲. حسین مونس, فتح العرب للمغرب (قاهره, ۱۹۴۷م) ص ۸۲.

۱۳. یاقوت حموی: قیروان کلمه ای معرب است که در فارسی به معنای کاروان است و این شهر بزرگی است در افریقیه که روزگار آن را عوض کرد. در مغرب تا هنگام ورود اعراب به افریقیه شهری از آن بزرگ تر وجود نداشته است. یعقوبی: شهر قیروان را عقبه بن نافع فهری در سال ششم خلافت معاویه بنا نهاد. ادریسی: مادر شهرها و مرکز کشورهاست. بزرگ ترین, پرجمعیت ترین, غنی ترین و آبادترین شهر منطقه غرب بود. بکری: مرکز قیروان دره پردرخت و بیشه زاری برای حیوانات وحشی بود. مورخ نویل بارورNevillebarour) ): قیروان پایتخت جدیدی بود که در سرزمین غرب به وجود آمد (به ترتیب ر.ک: معجم البلدان (قاهره, ۱۳۲۴ه۰۳۹;۱۹۰۶/م) ج ۷, ص ;۱۹۳ البلدان, ص ۱۳۶ و نزهه المشتاق فی اختراق الافاق, ص ۲۸۴ وAfrical A Survey of North the West.

۱۴. ر.ک: یعقوبی, البلدان (لیدن, ۱۸۰۹م) ص ۳۴۵ و نویری, همان, ج ۲۴, ص ۳۶.

۱۵. ر.ک: ابن ابار, همان, ج۲, ص ۳۳۲ و ۳۳۳ و رقیق قیروانی, همان, ص ۶۸ و ۶۹.

۱۶. ر.ک: حسین مونس, معالم تاریخ المغرب و الاندلس, ص ۶۳ و یعقوبی, همان, ص ۳۴۷.

۱۷. جد عبدالرحمان بن رستم بن بهرام فارسی, بهرام, از موالی عثمان بن عفان بود. برخی از نویسندگان نوشته اند که نسب او به پادشاهان قدیم ایرانی می رسد. عبدالرحمن بن رستم در قیروان پرورش یافت و از فقهای آن جا کسب علم کرد و تحت تإثیر آموزه های سلامه بن سعید که مبلغ خوارج اباضیه بود, به این مذهب گرایش یافت. زندگی نامه او را ببینید در: درجینی, طبقات مشایخ افریقیه, ج ۱, ص ;۱۹ ابن خلدون, العبر من دیوان المبتدإ و الخبر (قاهره, بولاق, ۱۲۸۴م) ج ۶, ص ۱۲۱ و بکری, المغرب فی ذکر بلاد الفریقیه و المغرب (پاریس, ۱۹۱۱م) ص۶۷.

۱۸. بلاذری گفته است اصل او به مرو رود برمی گردد. او از سپاهیان عربی خراسان یعنی از اصحاب ابومسلم خراسانی بود. همراه با نیروهای عباسی به مصر رفت و از سپاهیان آن ها شد. اغلب به شجاعت, آزمودگی و خوش فکری مشهور است و به شهید ملقب شده است. زندگی نامه او را ببینید در: سلاوی, الاستقصا لاخبار دوله المغرب الاقصی (مغرب, دارالبیضإ, ۱۹۵۴م) ج ۱, ص ;۵۷ بلاذری, انساب الاشراف (۱۸۸۳م) ص ۳۵۰ و سیدعبدالعزیز سالم, همان, ص ۲۶۱.

۱۹. ر.ک: حسین مونس, همان, ص ;۵۵ ابن حزم, همان, ص ۳۷۰ و نویری, همان, ج ۲۴, ص ۷۹.

۲۰. ر.ک: نویری, همان, ج ۲۴, ص ;۸۱ رقیق قیروانی, همان, ص ;۱۴۳ ابن عذاری, همان, ج ۱, ص ۸۸ و ابن خلدون, همان, ج ۴, ص ۱۹۳.

۲۱. ر.ک: ابن ابی دینار, الموسس فی اخبار افریقیا و تونس (تونس, ۱۹۶۷م) ص ;۴۶ نویری, همان, ص ;۸۲ محمود اسماعیل عبدالرزاق, همان, ص ;۱۱ ابن خطیب, اعمال الاعلام (مغرب, دارالبیضإ, ۱۹۶۴م) ج ۳, ص;۸ ابن عذاری, همان, ج ۱, ص ۹۳ و رقیق قیروانی, همان, ص ۱۵۱.

۲۲. ر.ک: حسین مونس, همان, ص ;۵۷ نویری, همان, ج ۲۴, ص ۸۶-۸۸ و ابن إبار, همان, ج ۱, ص ۷۳.

۲۳. ر.ک: ابن عذاری, همان, ج۱, ص ۹۹-;۱۰۶ سید عبدالعزیز سالم, همان, ص ;۲۷۳ طبری, تاریخ الرسل و الملوک, ج ۸, ص ۲۷۳ و نویری, همان, ج ۲۴, ص ۸۹.

۲۴. ر.ک: حسین مونس, همان, ص ;۷۹ ابن عذاری, همان, ص ۱۱۰ و نویری, همان, ج ۲۴, ص ۹۵-۹۶.

۲۵. ر.ک: ابن خطیب, همان, ج ۳, ص ;۱۱ احمد بن ابی ضیاف, اتحاف إهل الزمان باخبار تونس (تونس, ۱۹۶۳م) ج ۱, ص ;۹۸ ابن خلدون, همان, ج ۴, ص ;۴۱۹ ابن ابی دینار, همان, ص ;۴۸ طبری, همان, ج ۸, ص ;۳۲۳ نویری, همان, ج ۲۴ و رقیق قیروانی, همان, ص ۲۰۳.

۲۶. جعفر بن یحیی برمکی به محمد بن مقاتل عکی توجه بسیار داشت. وی در سال ۱۸۱ه۰۳۹; به قیروان وارد شد. پدرش از مبلغان بزرگ حکومت عباسی بود و همراه قحطبه بن شبیب در جنگ با مروان شرکت کرد. سپس هنگامی که برکنار شد و ادعای حکومت کرد, عبدالله بن علی او را کشت (ر.ک: ابن إبار, همان, ج ۱, ص ۸۸-۸۹).

۲۷. تمام بن تمیم تمیمی جد ابی العرب محمد بن احمد بن تمیم صاحب کتاب ((طبقات فریقیه)) و پسر عموی ابراهیم بن اغلب رئیس حکومت اغالبه است. وی در تونس علیه محمدبن مقاتل عکی استاندار افریقیه شورش کرد و توانست در رمضان ۱۸۳ وارد قیروان شود. در این هنگام ابراهیم بن اغلب که حاکم زاب بود به یاری محمد بن مقاتل عکی برخاست. تمام, نامه ای به ابراهیم به اغلب نوشت تا رضایت او را جلب کند. ابن ابار چگونگی استقبال تمام از نامه ابراهیم و ترس و وحشتی که او را فراگرفت, به نقل از فلاح کلاعی برای ما چنین توصیف می کند: او گفت: روزی که نامه ابراهیم خوانده شد نزد تمام بودم. رنگش پرید و چنان به خود لرزید که نامه از دستش افتاد. تمام به قاطعیت و شجاعت معروف بود. ابن عرب از جدش نقل می کند: تمام بن تمیم جد ماست. او فرزند کسی است که از شرق آمد و در سال ۱۷۸ه۰۳۹; در بغداد در گذشت. در کتاب ((المغرب فی اخبار المغرب)) آمده است: زمانی که ابراهیم بن اغلب به قدرت رسید او را به همراه گروهی از بزرگان سپاه که قدرت برخورد با امیران را داشتند, نزد رشید فرستاد. اما تمام, دستگیر شد و در زندان در گذشت.

روایت دیگری می گوید: هارون الرشید به برادرش سلمه بن تمیم قول آزادی تمام را داد. هنگامی که این خبر به ابراهیم بن اغلب رسید, نامه ای به عمه اش نوشت تا او را در بغداد مسموم کند. تمام, هوس خوردن ماهی کرد. وی ماهی را مسموم کرد و تمام پس از خوردن آن کور شد و سپس مرد. رشید از این مسئله آگاه شد و بر وی رحمت فرستاد و از مرگ او اندوهگین شد و به برادرش نیکی کرد و او را به افریقیه اعزام نمود.

۲۸. ر.ک: سیدعبدالعزیز سالم, همان, ص ;۳۳۳ حسین مونس, فتح العرب للمغرب, ص ۲۸۴ و همو, معالم تاریخ المغرب و الاندلس, ص ۲۳.

۲۹. ابن عبدالحکیم, فتوح مصر و المغرب (بیروت, ۱۹۷۸م) ص ۱۸.

۳۰. ابن خلدون, همان, ج ۶, ص ۴.

۳۱. این نخستین امیر شامی بود که در دوران امویان وارد افریقیه شد و به شیخ الامین ملقب بود. گفته شده است که خلیفه به هنگام فتح سرزمین مغرب دست او را در خراج مصر باز گذاشته بود. از قول او گفته شده است: اگر استانداری حسان ادامه یابد به دست او مغرب همراه با سود فراوان به ما می پیوندد (ر.ک: ابن ابی دینار, اخبار افریقیه و تونس, ص ;۱۷ مالکی, ریاض النفوس, ج ۱, ص ۱۱ و حسین مونس, همان, ص ۲۳۹.

۳۲. هنگامی که عبدالعزیز بن مروان, استاندار مصر, خواست که از حسان بن نعمان انتقام اشغال جایگاه جنگی اش را نزد خلیفه عبدالملک بن مروان بگیرد, به برادرش دستور داد, او را عزل کند و کار مهم فتوحات را به یکی از نزدیکان مورد وثوقش, موسی بن نصیر بسپارد. در مورد او گفته شده است که وی خراج استان بصره را چپاول کرد. پدر وی نصیر در خدمت و محافظت معاویه بن ابی سفیان بود.(ر.ک: محمد زینهم محمد عزب, الاداره المرکزیه للدوله الامویه (رساله فوق لیسانس (قاهره, آداب, ۱۹۸۱م) ص ۶۷).

۳۳. ابن اثیر, الکامل فی التاریخ (بیروت, دارصادر, ۱۳۸۵ه۰۳۹;۱۹۶۵/م) ج ۵, ص ;۵۵ ابن إبار, همان, ج ۲, ص ;۳۳۵ سیوطی, تاریخ الخلفإ, ص ۲۴۷ و نویری, همان, ج ۲۲, ص ۸۳.

۳۴. ابن عذاری, همان, ج ۱, ص ۳۴.

۳۵. سلاوی, همان, ج ۱, ص ۴۶.

۳۶. حسین مونس, همان, ص ۲۹۶.

۳۷. ابن عبدالحکم, سیره عمر بن عبدالعزیز, ص ۵۷.

۳۸. دباغ, معالم الایمان (تونس, ۱۹۱۴م) ج ۱, ص ۱۵۴.

۳۹. وی در فتح اندلس همراه موسی بن نصیر بود. بعدها ساکن قیروان شد و نقشه خانه و مسجد را در ناحیه تونس کشید. وی در سال ۱۰۰ه۰۳۹; در قیروان درگذشت.

زندگی نامه اش را ببینید در: ابن حجر, تهذیب التهذیب, ج ۶, ص ;۸۱ ابن حبان, مشاهیر علمإ الامصار, ص ;۱۲۱ مالکی, ریاض النفوس (قاهره, ۱۹۴۹م) ج ۱, ص ;۶۴ بخاری, التاریخ الکبیر, ج ۳, ص ۱ و دباغ, معالم الایمان, ج ۱, ص ۱۸۰-۱۸۱.

۴۰. وی ساکن قیروان شد. او مرد صالح و از علمایی بود که به دینداری و فضیلت مشهورند. با پادشاهان کمتر نشست و برخاست داشت و در قیروان درگذشت.

زندگی نامه اش را ببینید در: ابوالعرب, طبقات علمإ افریقیه (الجزایر, ۱۳۳۲ه۰۳۹;۱۹۱۴/م) ص ;۲۱ دباغ, همان, ج ۱, ص ۱۸۴ و ابن ابی حاتم, الجرح و التعدیل, ج ۱, ص ۹۴.

۴۱. او اهل فضیلت, عبادت, ریاضت و فقیه و عالمی مطلع بود و بسیار صدقه می داد. ساکن قیروان شد و در زیتونه مسجد بزرگی بنا نهاد.

زندگی نامه اش را ببینید در: مالکی, همان, ج ۱, ص ;۶۹ ابن حجر, همان, ج ۱, ص ۳۱۸ و ابوالعرب, همان, ص ۲۵.

۴۲. نخستین قاضی در قیروان, ثقه و از فضلای تابعین بود. در سال ۱۱۳ه۰۳۹; درگذشت (ر.ک: خزرجی, خلاصه تهذیب الکمال (بیروت, ۱۳۹۹ه۰۳۹;۱۹۷۹/م) ص ;۹۲ ذهبی, میزان الاعتدال فی نقد الرجال (قاهره, ۱۳۸۲ه۰۳۹;۱۹۶۳/م) ج ۲, ص ;۱۰۳ مالکی, همان, ج ۱, ص ;۷۲ ابن حجر, همان, ج ۶, ص ;۱۸۶ بخاری, همان, ج ۳, ص ۱ و ابن حیان, همان, ص ۱۲۱).

۴۳. وی فقیه نیکوکاری بود. هشام بن عبدالملک او را به منصب قضاوت سپاهیان افریقیه منصوب کرد. یکی از قاریان تابعین بود و در سال ۱۱۵ه۰۳۹; درگذشت. (ر.ک: مالکی, همان, ج ۱, ص ۷۲ و ابن حجر, همان, ج ۲, ص۷۹).

۴۴. وی فقیه نیکوکار, فاضل و زاهدی بود. در افریقیه منصب قضاوت داشت. بسیاری از اهالی بربر توسط او مسلمان شدند و در سال ۱۲۲ه۰۳۹; در گذشت.

زندگی نامه اش را ببینید در: ابن ابار, همان, ج ۲, ص ;۳۳۵ بخاری, همان, ج ۱, ص ;۳۶۶ ابن حیان, همان, ص ۱۷۹ و ابو العرب, همان, ص ۲۰.

۴۵. وی با فضیلت و دین دار بود, ساکن قیروان شد و مردم از دانش او بهره مند شدند. وی درسال ۱۲۵ه۰۳۹; درگذشت (ر.ک: مقری, نفخ الطیب (۱۳۶۷ه۰۳۹;۱۹۴۹/م) ج ۲, ص ;۵۳ ابن حجر, همان, ج ۲, ص ;۱۷۱ مالکی, همان, ج ۱, ص ۷۳ و ابن ابی حاتم, همان, ج ۲, ص ۲۴۸).

۴۶. وی از فضلای پرهیز کار تابعین بود. از سوی سلیمان بن عبدالملک به منصب قضاوت قیروان رسید.

زندگی نامه اش را ببینید در: خشی, طبقات علمإ افریقیه, ص ;۲۳۴ مالکی, همان, ج ۱, ص ;۸۱ ابو العرب, همان, ص ۲۲ و ابن ابی حاتم, همان, ج ۲, ص ۱۷۵.

۴۷. از فضلای تابعین بود که ساکن قیروان شد و در آن جا دانش زیادش را نشر داد. زندگی نامه اش را ببینید در: بخاری, همان, ج ۴, ص ۲ و دباغ, همان, ج ۱, ص ۲۱۳.

۴۸. وی فقیه و دانشمند نیکوکاری از اهالی مصر بود که در قیروان ساکن شد و در آن جا درگذشت(ر.ک: مالکی, همان, ج ۱, ص ;۷۶ ابو العرب, همان, ص ۲۰ و دباغ, همان, ج ۱, ص ۷۵).

۴۹. حسین مونس, همان, ص ۲۹۶.

۵۰. ابن عذاری, همان, ج ۲, ص ۳۴.

۵۱. مالکی, همان, ج ۱, ص ۶۵-۶۶ و ۱۰۷-;۱۰۸ دباغ, همان, ج ۱, ص ۱۳۸-;۱۴۸ حسن مونس, همان, ص ۲۹۶ و ابن ابار, همان, ج ۲, ص ۳۸۰.

۵۲. حسن حسنی عبدالوهاب, ورقات, قسمت اول و همو, آداب المعلمین, ص ۹.

۵۳. ابن ابار, همان, ج ۱, ص ۳۵۶-;۳۵۷ مالکی, همان, ج ۱, ص ۳۶۰و نویری, همان, ج ۲۴, ص ۷۲.

۵۴. ـ برای اطلاع بیش تر ر.ک: ابن صغیر, تاریخ بنی رستم, ترجمه حجت الله جودکی(سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد) (مترجم).

۵۵. محمود اسماعیل عبدالرزاق, همان, ص ;۱۱۲ ابن عذاری, همان, ج ۱, ص ;۶۷ حسن حسنی عبدالوهاب, ورقات, قسمت اول, ص ۶۸ و نویری, همان, ج ۲۴, ص ۸۶-۸۷.

۵۶. ابن عذاری, همان, ج ۱ ص ۱۱۲.

۵۷. ابن اثیر, همان, ج ۶, ص ۱۵۴.

۵۸. رقیق قیروانی, همان, ص ۲۰۵ و محمود اسماعیل عبدالرزاق, همان, ص ۲۲.

۵۹. ر.ک: نویری, همان, ج ۲۴, ص ۹۹ و ابن ابار, همان, ج ۱, ص ۹۹. ادارسه منسوب به ادریس بن عبدالله بن حسن هستند که بعد از شکست برادرش در واقعه فخ در مکه, در سال ۱۶۹ه۰۳۹; به مغرب الاقصی فرار کرد و توانست همراه با غلامش راشد از مرگ نجات یافته و به مصر برود و از آن جا در سال ۱۷۲ه۰۳۹; به سمت غرب جهان اسلام, به سرزمین ((دلیلی)) پایتخت جبل زرهون رفت. قبیله بربر ((اوربه)) به عنوان امام با او بیعت کردند. وی موفق شد دولتی شیعی در این بخش از سرزمین مغرب تإسیس نماید. بعد قبایل دیگری از جمله زواغه, سدرنه, غیاثه, مکناسه و غماره به او پیوستند.

ادریس بن عبدالله به یکپارچه کردن مغرب چشم دوخت, طبیعی بود که خلفای عباسی از چشمداشت های ادارسه در مغرب و &


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.