یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
نجات سرجوخه سلیم
فیلم های کمدی ، همیشه وسوسه بزرگی برای فیلمسازان بوده تا با قدم گذاشتن در راه ساخت آن و عبور از حریمهای ممنوعه برای خود اعتبار کسب کنند.
یکی از آن خطقرمزهای پررنگ و همیشه مهیا، سینمای جنگ و دفاع مقدس است که سالها پیش، کمال تبریزی به عنوان اولین خطشکن با ساخت «لیلی با من است» از آن گذشت و شرایط این تجربه را برای دیگران نیز فراهم آورد. دومین تجربه فیلمسازی «مصطفی کیایی» پس از فیلم به نسبت موفق «بعدازظهر سگیسگی»، درست از همان الگوی «لیلی...» پیروی میکند، منتها با یک تفاوت کلی و البته بینهایت امتیازهای ویژهای که تبریزی در تولید فیلمش از آنها بیبهره بود. برگ برنده فیلم یا بهتر که بگوییم فیلمنامه کیایی آن است که او در کشاندن یک فرد ولگرد و بیبندوبار به فضای جنگ و جبهه، به ورطه شعار و گندهگویی نمیافتد و هیچ تلاشی نمیکند شخصیت اصلی خود را به مدد حضور در آن محیط به تحول عرفانی ـ اعتقادی بکشاند . این یعنی شناخت درستِ شخصیت و صداقت در بیان داستانی.کیایی بخوبی میداند آدمی مانند سلیم (مهدی هاشمی) که سالها در کار خلاف و پخش نوار و موسیقیهای مبتذل بوده و از این راه ارتزاق کرده، هرگز با حضور چند ماهه در فضای معنوی جبهه دچار تغییر در ذات و جوهره شخصیتی خود نخواهد شد. از این رو میبینیم ۲۰سال بعد که هنوز سلیم، سالم است، به پخش CD موسیقی و فیلم میپردازد. گرچه کارگردان نشانههایی از آرا و عقاید اخلاقی و انسانی را در کلام و گاهی رفتار سلیم گنجانده اما همان دیالوگهای ساده و موجز نیز دلیلی بر تحول روحی وی نیستند. بلکه آنها اعتقاد قلبی اوست. مانند جایی که سلیم به نایب در حال نماز میگوید: «تو که به حرف بنده خدا گوش نمیدی، فکر میکنی خدا به حرفت گوش میده؟ نمیده!» یا طعنهایی که ابتدای فیلم در اشاره به پخت آش پشتپا برای فرهاد و شهادتش و خطاب به فرخ (ژاله صامتی) میزند: «یه کم خودتون زحمت بکشید، منتظر شفاعت کسی نباشید.»
این در حالی است که مجموعه فیلمهای بیاهمیت و ضعیفی مانند اخراجیها، با کوبیدن طرف مقابل و نشانهگذاریهای تصنعی و شعاری، در موقعیتهایی سرشار از تمسخر و لودگی سعی دارند شخصیتهای اراذل و اوباش فیلم را متحول کنند! اتفاقا از این نظر «ضدگلوله» فیلم موفقی است چرا که از طنزی ظریف و هوشمندانه برخوردار است. کیایی در فیلمش هیچکس را مسخره نمیکند بلکه موقعیتهای مضحکی فراهم میآورد که ناخودآگاه تماشاگر را به خنده میاندازد، بیآن که از کسی متنفر شود یا او را به سخره بگیرد.
نکته: کیایی در فیلمش هیچکس را مسخره نمیکند بلکه موقعیتهای مضحکی فراهم میآورد که ناخودآگاه تماشاگر را به خنده میاندازد، بیآن که از کسی متنفر شود یا او را به سخره بگیرد
صحنههای مربوط به جنگ که بخش اعظم فیلم را شامل میشوند، پر هستند از لحظههای بانمکی که فیلم را هر چه بیشتر مفرح و شاداب جلوه میدهد. این رویداد البته در دیالوگنویسی هم لحاظ شده است. پیش از این، نمونههای بسیاری از چنین داستانی در سینما و تلویزیون ساخته شده بود که آنها نیز در نوع خود شاید تا حدودی موفق بودهاند، مثل «بهترین تابستان من»، «نابرده رنج» و «خوشرکاب»، اما اینجا کیایی با الهام از آن فیلمها و تلفیق همه آنها، داستانی نو و خلاقانه ارائه کرده. وی حتی نظری به فیلم جنگی «نجات سرجوخه رایان» داشته و یکی از سوژههای آن اثر را به صورت وارونه اینجا پیاده کرده است. نگاه کنید به صحنهای که سلیم در حال کمک به همرزم خود است و دوستش کلاه آهنی خود را سر او میگذارد. بلافاصله گلولهای از سوی دشمن شلیک میشود و به کلاهآهنی اصابت میکند، ولی سلیم که شوق شهادت دارد، آن را از سر میاندازد! در سکانس آغازین «نجات سرجوخه رایان» نیز صحنهای هست که ابتدا گلوله دشمن به کلاهآهنی یک سرباز برخورد میکند و در ادامه، او کلاه را از سر برمیدارد و ناگهان بعدی از راه میرسد و مغزش را متلاشی میکند.
با این همه نباید کتمان کرد که «ضدگلوله» برخلاف نمونههای مشابه به هیچوجه از خطقرمزها عبور نمیکند، فقط از یک فضای جغرافیایی خاص، استفادهای ساده میکند و در همان فضا، موقعیتهای بانمکی طراحی و اجرا میکند. مثل صحنه آب دادن سلیم به رزمنده تشنه که به شکل مضحکی این کار را انجام میدهد یا ماجرای گذاشتن نوار یک خواننده گریخته از وطن در ضبطصوت مقر نظامی و پخش یک آهنگ نامتناسب با آن فضا، یا گیر افتادن در دستشویی خانه، همزمان با مراسم پخت آش و سفره نذری و اصرار نیروهای کمیته برای تفتیش منزل، یا فرار سلیم از دست نیروهای انتظامی و پناهبردن به مسجد و بازسازی نمایی که یکسره از فیلم تبریزی یعنی «مارمولک» میآید.دیالوگهای طنز فیلم را باید از نقاط قوت فیلمنامه برشمرد. شوخیهای کلامی «ضدگلوله» بسیار بکر و دقیق نوشته شدهاند. بخصوص برای شخصیت سلیم که در مقام یک فرد سادهلوح، اندکی مخش معیوب و ناقص است!
با تمام این تفاسیر نمیشود براحتی از خیر مشکلات و ضعفهای فیلم گذشت. مهمترین آنها اینکه سکانس پایانی خواب دیدن سلیم و وعده تحقق آرزویش، یکدستی و منطق رئال فیلم را برهم میزند. چه دلیل وجود دارد که تماشاگر برآورده شدن رویای او را در خواب و از زبان یک فرشته بشنود؟! همچنین سکانس غافلگیرشدن رزمندهها توسط عراقیها و نبرد و مقاومتشان کمی طولانی و خستهکننده شده است.
سلیم برای فرار از مرگ ناهنگام، داوطلبانه راه سفری بیبازگشت را در پیش میگیرد تا از عذاب فکرکردن به مردن خلاصی یابد اما خود میبیند که این امر نشدنی است و تقدیر الهی، او را زنده و با عمری طولانی میخواهد. شاید بشود نجات سلیم را از جنگ و بازگشت به خانه را این گونه تعبیر کرد که سرنوشت او مصداق همان ترانه معروفی است که بارها در فیلم پخش میشود: «سفر کردم که ...»!
احمدرضا حجارزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست