چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

سیمرغ سیاه و سفید


سیمرغ سیاه و سفید

جشنواره بیست و نهم فیلم فجر هم بالاخره با تمام خوبی ها و بدی هایش به پایان رسید و سیمرغ های بلورین بر شانه صاحبان جدیدشان نشستند

جشنواره بیست و نهم فیلم فجر هم بالاخره با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش به پایان رسید و سیمرغ‌های بلورین بر شانه صاحبان جدیدشان نشستند. اما مهم‌ترین خوبی جشنواره این بود که روسیاهی‌اش به کسی نماند و سطح داوری‌ها جز در یکی دو مورد محدود، نمره قبولی گرفت. همان موارد محدود را هم البته می‌توان به حساب سیاست‌های جشنواره‌ای گذاشت که خب مخصوص ما هم نیست و همه جای دنیا وجود دارد. مثلا یادتان هست، سالی که در مراسم اسکار همه می‌دانستند جوایز اصلی بازیگری باید به «نیکول کیدمن» برای فیلم «دیگران» و «راسل کرو» برای «یک ذهن زیبا» برسد ولی این طور نشد؟ خب، آن سال تصمیم بر این بود که از جامعه سیاه‌پوستان آمریکایی تقدیر شود.

نتیجه‌اش هم این شد که اسکار به «هالی بری» و «دنزل واشنگتن» رسید. احتمالا وجود سیاست‌های مشابهی باعث شده که امسال هم بزرگداشت «کیمیایی» در دستور کار جشنواره باشد و هم سیمرغ بهترین فیلم سال برای او و الا کدام عقل سلیمی قبول می‌کند که یک فیلم دیگر، برنده سیمرغ بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌نامه، بهترین فیلم‌برداری، بهترین صدابرداری و فیلم منتخب تماشاگران باشد ولی بهترین فیلم جشنواره نباشد؟!

● در احوالات فیلم «جرم»

مسعود کیمیایی را سال‌هاست که می‌شناسیم و یکی از پرکارترین فیلم‌سازان ایرانی محسوب می‌شود. طرفداران مخصوص به خودش را هم دارد که فیلم‌هایش را چه خوب و چه بد تحسین می‌کنند. از نظر این‌ها کیمیایی تا وقتی سبک خودش را حفظ کند مورد قبول است ولی وای از آن روزی که بخواهد مثل دیگران فیلم بسازد! فیلم «سیاره میمون‌ها» ساخته «تیم برتون» را دیده‌اید؟ فیلمی معمولی است با تمام استانداردهای هالیوودی و به هیچ وجه فیلم بدی محسوب نمی‌شود ولی چون در سبک خاص تیم برتون نبود، همه چنان بر او تاختند و فیلمش را هو کردند که دیگر بی‌خیال فیلم معمولی ساختن شد. یا مثلا می‌توان آقای خاص را بدون خاص بودنش و بدون ادا و اطوارهایش تصورکرد؟ در مورد کیمیایی هم همین‌طور است. حالا خاص بودن سینمای کیمیایی در چیست؟

مسلما اولین جوابی که به ذهن می‌رسد واژه پر طمطراق «نوستالژی» است. کیمیایی به تنهایی بار مسئولیت زنده نگه داشتن فرهنگ لوطی‌گری را بر دوش کشیده و هر چه شخصیت لوطی در سریال‌ها و فیلم‌های دیگر می‌بینید، از پوشش گرفته تا رفتار کاراکترها، وام‌دار فیلم‌های او هستند که خب همین امر می‌تواند علت بزرگداشت او در جشنواره حاضر باشد. اما علت سیمرغ بلورین شاید این باشد که کیمیایی در فیلم «جرم» بیشترین زحمت را برای ایجاد این حس نوستالژی کشیده است. اگر در فیلم‌هایی مثل «حکم» و «رئیس» شخصیت‌های لوطی پیش از انقلاب را به زمان حاضر آورده بود، این بار بازیگران امروزی‌اش را به دامان گذشته برگردانده است.

فیلم را سیاه و سفید گرفته و از دوبلورهای حرفه‌ای دعوت کرده تا به سبک فیلم‌های قدیمی فیلمش را دوبله کنند و صدای «پل نیومن» را روی «حامد بهداد» بگذارند. یادمان نرود که این فیلم جایزه بهترین طراحی صحنه را هم برده است. زنده کردن حال و هوای آن زمان از لحاظ تکنیکی چندان هم کار ساده‌ای نیست. هرچند باز هم بعضی جاها از دستش در رفته و ماشین‌های امروزی را در حال رفت و آمد در خیابان می‌بینیم، ولی می‌توان با کمی اغماض از کنار آن‌ها گذشت و به حساب کمبود امکانات استودیویی‌اش گذاشت. اما با وجود همه این تلاش‌ها، خیلی از طرفداران خود کیمیایی هم فیلم جرم را خیلی دوست نداشتند.

چون به قول آقای فراستی «رئیس» (منظور همان استاد کیمیایی است) قصه و داستان فیلم‌اش را فدای تکنیک کرده و شما قصه و شخصیت‌هایی را بر پرده نمی‌بینید که دوست‌داشتنی و قابل دنبال کردن باشند. البته این درد مشترک همه فیلم‌های اخیر رئیس است. فضاسازی و فیلم‌برداری در اوج است اما خط و ربط قصه و شخصیت‌پردازی اصلا وجود خارجی ندارد و از بیننده انتظار دارد کلا منطق‌اش را کنار بگذارد، قصه را هم بی‌خیال بشود و صرفا غرق در لذت این بشود که دارد در تهران قدیم و کنار شخصیت‌های قدیمی نفس می‌کشد و حالش را می‌برد. نتیجه این که فیلم‌های کیمیایی پر است از تک صحنه‌های چشم‌نواز و خوش‌ساخت به ویژه در عرصه فیلم‌برداری ولی فاقد ساختار روایی و شخصیتی درست که باعث می‌شود آن سکانس طولانی آخر فیلم رئیس که «داریوش ارجمند» نزدیک به ۱۰ دقیقه رو به دوربین حرف‌های بی‌ربط می‌زند، برایمان مثل طناب داری که دور گردن مدام سفت‌تر و سفت‌تر می‌شود، عذاب آور جلوه کند.

● در احوالات فیلم «جرم»

مسعود کیمیایی را سال‌هاست که می‌شناسیم و یکی از پرکارترین فیلم‌سازان ایرانی محسوب می‌شود. طرفداران مخصوص به خودش را هم دارد که فیلم‌هایش را چه خوب و چه بد تحسین می‌کنند. از نظر این‌ها کیمیایی تا وقتی سبک خودش را حفظ کند مورد قبول است ولی وای از آن روزی که بخواهد مثل دیگران فیلم بسازد! فیلم «سیاره میمون‌ها» ساخته «تیم برتون» را دیده‌اید؟ فیلمی معمولی است با تمام استانداردهای هالیوودی و به هیچ وجه فیلم بدی محسوب نمی‌شود ولی چون در سبک خاص تیم برتون نبود، همه چنان بر او تاختند و فیلمش را هو کردند که دیگر بی‌خیال فیلم معمولی ساختن شد. یا مثلا می‌توان آقای خاص را بدون خاص بودنش و بدون ادا و اطوارهایش تصورکرد؟ در مورد کیمیایی هم همین‌طور است. حالا خاص بودن سینمای کیمیایی در چیست؟

مسلما اولین جوابی که به ذهن می‌رسد واژه پر طمطراق «نوستالژی» است. کیمیایی به تنهایی بار مسئولیت زنده نگه داشتن فرهنگ لوطی‌گری را بر دوش کشیده و هر چه شخصیت لوطی در سریال‌ها و فیلم‌های دیگر می‌بینید، از پوشش گرفته تا رفتار کاراکترها، وام‌دار فیلم‌های او هستند که خب همین امر می‌تواند علت بزرگداشت او در جشنواره حاضر باشد. اما علت سیمرغ بلورین شاید این باشد که کیمیایی در فیلم «جرم» بیشترین زحمت را برای ایجاد این حس نوستالژی کشیده است. اگر در فیلم‌هایی مثل «حکم» و «رئیس» شخصیت‌های لوطی پیش از انقلاب را به زمان حاضر آورده بود، این بار بازیگران امروزی‌اش را به دامان گذشته برگردانده است. فیلم را سیاه و سفید گرفته و از دوبلورهای حرفه‌ای دعوت کرده تا به سبک فیلم‌های قدیمی فیلمش را دوبله کنند و صدای «پل نیومن» را روی «حامد بهداد» بگذارند.

یادمان نرود که این فیلم جایزه بهترین طراحی صحنه را هم برده است. زنده کردن حال و هوای آن زمان از لحاظ تکنیکی چندان هم کار ساده‌ای نیست. هرچند باز هم بعضی جاها از دستش در رفته و ماشین‌های امروزی را در حال رفت و آمد در خیابان می‌بینیم، ولی می‌توان با کمی اغماض از کنار آن‌ها گذشت و به حساب کمبود امکانات استودیویی‌اش گذاشت. اما با وجود همه این تلاش‌ها، خیلی از طرفداران خود کیمیایی هم فیلم جرم را خیلی دوست نداشتند. چون به قول آقای فراستی «رئیس» (منظور همان استاد کیمیایی است) قصه و داستان فیلم‌اش را فدای تکنیک کرده و شما قصه و شخصیت‌هایی را بر پرده نمی‌بینید که دوست‌داشتنی و قابل دنبال کردن باشند.

البته این درد مشترک همه فیلم‌های اخیر رئیس است. فضاسازی و فیلم‌برداری در اوج است اما خط و ربط قصه و شخصیت‌پردازی اصلا وجود خارجی ندارد و از بیننده انتظار دارد کلا منطق‌اش را کنار بگذارد، قصه را هم بی‌خیال بشود و صرفا غرق در لذت این بشود که دارد در تهران قدیم و کنار شخصیت‌های قدیمی نفس می‌کشد و حالش را می‌برد. نتیجه این که فیلم‌های کیمیایی پر است از تک صحنه‌های چشم‌نواز و خوش‌ساخت به ویژه در عرصه فیلم‌برداری ولی فاقد ساختار روایی و شخصیتی درست که باعث می‌شود آن سکانس طولانی آخر فیلم رئیس که «داریوش ارجمند» نزدیک به ۱۰ دقیقه رو به دوربین حرف‌های بی‌ربط می‌زند، برایمان مثل طناب داری که دور گردن مدام سفت‌تر و سفت‌تر می‌شود، عذاب آور جلوه کند.

● ناکام‌های این دوره

حالا درست است که خیلی‌ها معتقد بودند جایزه بهترین فیلم سال باید به «جدایی نادر از سیمین» می‌رسید ولی نمی‌توان اسم ناکام را روی «اصغر فرهادی» گذاشت چون جایزه‌های دیگر را از بیخ درو کرد و الآن هم که عکسش در حالی که خرس طلای جشنواره برلین را به عنوان فیلم منتخب هیئت داوران در دست دارد، روی صفحه اول سایت جشنواره فیلم برلین خودنمایی می‌کند. اما در سالی که تعداد خوب‌ها خیلی زیاد بود و داوران ناچار بودند در هر رشته فقط یک نفر را انتخاب کنند، ناگزیر افرادی هم بودند که به‌رغم خوبی کارشان دست خالی از جشنواره برگشتند و در این‌جا می‌خواهم از آن‌ها هم یاد کنم که لااقل خوانندگان جیم بعدها که این فیلم‌ها اکران شد بدانند که ارزش تماشا کردن را دارند.

یکی از بزرگ‌ترین ناکام‌های امسال در رشته بهترین بازیگر نقش مکمل زن، خانم «ساره بیات» بود که به‌رغم بازی درخشان در فیلم جدایی نادر از سیمین متأسفانه سیمرغ بلورین را از دست داد و به یک دیپلم افتخار و خودروی پراید اکتفا کرد. در همین رشته بازی بسیار خوب خانم «ریما رامین‌فر» در فیلم «یه حبه قند» «رضا میرکریمی» را هم نباید از یاد برد که نقطه عطفی در کارنامه بازیگری او محسوب می‌شود. این ناکامی وقتی تلخ‌تر می‌شود که بازی «مهناز افشار» را در فیلم «سعادت‌آباد» دیده باشید. این جایزه هم از آن‌ها بود که باید در چارچوب سیاست‌های جشنواره تفسیرش کرد و الا پایه منطقی دیگری ندارد و من حتی از نامزد شدن خانم افشار هم تعجب کرده بودم چه برسد به برنده شدن ایشان.

ناکام دیگر در رشته بازیگری نقش اول زن خانم «لادن مستوفی» بود که بسیار خوب در فیلم «گلچهره» نقش‌آفرینی کرده بود. این بازیگر جوان که در فیلم نقش یک خانم دکتر افغانی را بازی می‌کرد، به راحتی با حضورش «مسعود رایگان» را حذف می‌کرد و شخصا اعتراف می‌کنم انتظار چنین بازی درخشانی را از او نداشتم.

«صابر ابر» هم از دیگر جوانان ناکام این جشنواره بود. بازی او در فیلم «اینجا بدون من» ساخته «بهرام توکلی»، ما را به حضور نسل جدیدی از بازیگران قدرتمند در سینمای امروز ایران امیدوار می‌کند و داریم از حالت تک ستاره‌ای بودن خارج می‌شویم. تک‌گویی «شهاب حسینی» در فصل پایانی فیلم «برف روی شیروانی داغ» هم به تنهایی یک کلاس بازیگری است و این فیلم فقط به خاطر همین یک صحنه هم که شده باید دیده شود.

این‌جا چون ضمیمه جوان خراسان است به همین جوان‌های ناکام بسنده می‌کنیم والا «رضا کیانیان» و «پرویز پرستویی» هم کم توی خماری سیمرغ نماندند.