جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

رو به پنجره ام لبخند بزن


رو به پنجره ام لبخند بزن

در گنجینه پربار ادبیات روسیه, نام بسیاری از نویسندگان و شاعران سال ها ناشناخته مانده بود آثار این بزرگان ادب یا در کشورهای دیگر یا به صورت زیرزمینی منتشر می شد تعدادی از آنها که می توان قربانیان انقلاب اکتبر نامید جانشان را بر سر نوشته های شان از دست دادند

● درباره زندگی و آثار شاعر معاصر روس، مارینا ایوانونا تسوتایوا

نگین شعرهای من

چون درهای بی بدیل

سرانجام

بر رکاب شایسته خویش

خواهند درخشید.»

در گنجینه پربار ادبیات روسیه، نام بسیاری از نویسندگان و شاعران سال ها ناشناخته مانده بود. آثار این بزرگان ادب یا در کشورهای دیگر یا به صورت زیرزمینی منتشر می شد. تعدادی از آنها که می توان قربانیان انقلاب اکتبر نامید جانشان را بر سر نوشته های شان از دست دادند. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و اجرای سیاست های سخت سانسور در شوروی و با تثبیت نظام سیاسی سوسیالیستی، بسیاری از نویسنده ها کشته یا تبعید شدند و تعدادی دیگر نیز از کشورشان مهاجرت کردند.

در سال های اخیر، در پی تغییرات بنیادین سیاسی - اجتماعی در روسیه، نام این افراد از نو زنده شد. کسانی که سال ها ناعادلانه به دست فراموشی سپرده شده بودند به آغوش هموطنانشان بازگشتند. در حالی که خودشان در قید حیات نبودند آثارشان در قطع ها و چاپ های پی در پی عرضه شد. اینها معمولاً کسانی بودند که به نوعی با مدرنیته و پیامدهای آن درگیر بودند.

آثار ایشان زاییده ارتباط تنگاتنگ با محیط اطرافشان و متاثر از تغییرات سیاسی - اجتماعی است. شاعرانی چون آنا آخماتوا، نیکولای گومیلیف، اوسیپ ماندشتام و مارینا تسوتایوا از این دسته اند. برای شناخت این بزرگان و دلایل گمنامی شان در کشور خودشان روسیه، باید سال های پیش و پس از انقلاب اکتبر را مرور کرد. از شاعران معاصر زن روس، نام دو تن از آنها رفته رفته در زمره بزرگان ادب قرن بیستم جای گرفته؛ آنا آخماتوا (۱۹۶۶ - ۱۸۸۹) و مارینا ایوانونا تسوتایوا (۱۹۴۱ - ۱۸۹۲). چهره اولی برای فارسی زبانان آشناتر است. تسوتایوا در مسکو به دنیا آمد. نسب او به خانواده یی پرکار، هنری و فرهیخته بازمی گردد. پدرش ایوان ولادیمیرویچ یکی از استادان تاریخ هنر در دانشگاه مسکو و بنیانگذار موزه هنرهای تجسمی بود. اگرچه تاثیر پدر در تربیت مارینا تا مدت ها در پرده بود، ولی مادر او ماریا الکساندرونا هدفمند و پیگیرانه در جهت تربیت فرزندانش تلاش می کرد. تباری آلمانی - لهستانی داشت و استاد و نوازنده چیره دست پیانو بود. سال ها از بیماری ریوی رنج کشید که در نهایت همین بیماری در سال ۱۹۰۶ به مرگ او انجامید.

«پس از چنین مادری

یک راه بیشتر نداشتم

اینکه شاعر شوم.»

کودکی و نوجوانی شاعر در منطقه یی آرام از نواحی اطراف مسکو به نام «تاروس» گذشت. در این میان گاه گاه به دلیل بیماری مادر به سوئیس و آلمان سفر کرد. زبان آلمانی و فرانسه را خوب فرا گرفت و برای همیشه تحت تاثیر نویسندگان آلمانی باقی ماند. خوب درس خواند. ولی به دلیل شرایط کاری خانواده و بیماری مادر بسیار از هم گسیخته و سازمان نیافته آموزش دید. وقتی هنوز دخترک کوچکی بود در مدرسه موسیقی به تحصیل پرداخت و بعدها مدتی را در پانسیون کاتولیک ها در لوزان و دوران دبیرستان را هم در پانسیون های مختلف خصوصی در مسکو گذراند. این سفرها و جابه جایی ها و همین طور شرایط بی ثبات اجتماعی روسیه با نگاه دقیق و روح حساس شاعرانه اش درهم آمیخت و از او دنیایی رنگارنگ ساخت.

اولین شعرش را در سن شش سالگی سرود و نه فقط به زبان مادری بلکه به فرانسه و آلمانی هم. ۱۶ سال بیشتر نداشت که اولین اثرش به نام «آلبوم شب» (۱۹۱۰) انتشار یافت. این مجموعه شعر، که پنهان از خانواده به چاپ رسید، مجموعه نسبتاً حجیمی است که نظر شاعران و منتقدان زیادی را در آن زمان جلب کرد. کسانی همچون و. بریوسف (۱۹۲۴ - ۱۸۷۳) که یکی از چهره های نهضت نمادگرایی روسیه بود، ن. گومیلیف (۱۹۲۱ - ۱۸۸۶) نویسنده مشهور و همسر آنا آخماتوا و م. والوشین (۱۹۳۲ - ۱۸۷۷) او را مورد توجه و مهر خود قرار دادند.

شعرهای او هنوز بسیار خام بودند، ولی قریحه روان و نواندیشی و نوگرایی سبکی و صراحت و سادگی بیانش آن را جبران می کرد. «برولف» سختگیر خصوصاً او را به خاطر شجاعتش در ورود به دنیای شعر «ساده زندگی» و «روبه رو شدن بی واسطه با زندگی» ستود. می گوید؛ بدون شک مارینا تسوتایوای بااستعداد می تواند طعم واقعی زندگی صمیمی را به ما بچشاند.

م. والوشین نیز با شعری زیبا به او خوشامد گفت. مارینا بارها میهمان خانه والوشین شد و از همین جا هم با بسیاری از شاعران هم عصر خویش از جمله «ماندشتام» و همچنین با همسر آینده خود آشنا شد. صرف نظر از تفاوت سنی نسبتاً زیادی که مارینا تسوتایوا و والوشین داشتند، دوستی عمیقی میانشان شکل گرفت که تا سال ها ادامه یافت. والوشین در سال ۱۹۱۰ در پی انتشار مجموعه «آلبوم شب» برای او می سراید؛ «چه کسی چنین زیبایی ساده و چشم نوازی به تو داده است

چه کسی چنین بیان دقیقی را در پس واژه هایت نشانده است

چه قدر شیرین است که بشنوی،

هنوز معجزه ممکن است.»

کاراکتر شخصی مارینا پیچیده، بی ثبات و رنگارنگ بود. ایلیا ارنبورگ که او را در جوانی به خوبی می شناخت درباره او گفته است؛ «مارینا تسوتایوا در وجود خویش مجموعه یی از آموزه های کهن و عصیان، نهایت غرور و نهایت سادگی را جای داده بود. زندگی او سرشار بود از یافته های شخصی بدیع و اشتباهات پی در پی.» و اما سرنوشت هم بی رحمانه زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سختی را برای او رقم زد. آرامش را نه می شناخت و نه البته به دنبال آن بود. همیشه در نابسامانی کامل اقتصادی قرار داشت؛

«آنچه از آن منست را تنها در دو چیز یافته ام

فرزندانم

و

دفترهایم.»

و با تمام اینها عشق به زندگی در آثارش هویدا است. اگر چه در سن ۱۷سالگی، با بهانه گیری شاعرانه در شعر «نیایش» از خدای خویش مرگ می خواهد ولی جای دیگر می گوید؛

«من هنوز قادرم صد و پنجاه میلیون زندگی را

یکی در وجود خویش

جای دهم.»

و

«تشنه تمام راه و بیراهه های زندگی ام.»

و جایی دیگر، در نامه نگاری هایی که با ماندشتام داشته، می نویسد؛

«تخصص من اما

نه شعر،

که زندگی است»

در آثار اولیه اش او به تشریح زندگی روزمره خانگی، کودکی، سالن ها، تابلوها، آیین ها، گردش در خیابان ها، مطالعات، موسیقی و همچنین روابطش با مادر و خواهرانش را به نظم درآورده است. در خلال آنها به تدریج قهرمانی شکل می گیرد که می تواند تصویری انتزاعی از خودش باشد. کشمکش میان عشق زمینی و آسمانی، ایمان و هوس، دنیای گذرا و ماندگار و خلاصه میان هستی و چیستی در آثارش موج می زند. دختر جوان، در «آلبوم شب» در آخر از خدا می خواهد که به او «عشق ساده» عطا کند. جنگ جهانی اول شروع شده بود که او دو مجموعه دیگرش را به نام های «فانوس جادو» (۱۹۱۲) و «از دو کتاب» (۱۹۱۳) در چاپخانه خصوصی سرگئی افرون، همان کسی که بعدها به همسری اش درآمد، به چاپ رساند. او درباره این دوران می سراید؛

«من

با رخساره یی چه دلفریب

چه پیروز

از درون چه سخت آشفته ام.»

در اکتبر ۱۹۱۷، انقلاب کمونیستی رخ داد؛ انقلابی که مارینا تسوتایوا نه آن را فهمید و نه پذیرفت، واقعه یی که برای او پیامدهای شومی را به همراه آورد. مبارزات داخلی همسرش را از او جدا کرد، چون همسرش افسر ارتش سپید روسیه بود و با بلشویک های انقلابی در حال مبارزه. دختر کوچکش نیز در سال ۱۹۲۰ از گرسنگی جان خود را از دست می دهد. با تمام اینها او همچنان می سراید. به نظر می رسید که دقیقاً هم او، با طبیعت عصیانگر و شخصیت شاعرانه اش می توانست در این انقلاب سرچشمه های زنده هنر را بیابد و روح تازه یی در اشعارش بدمد. بگذار او قواعد انقلاب، اهداف و راهکارهای آن را درک نکند، ولی دست کم می تواند آن را لمس کند و قوه طبیعی فوق العاده آن را دریابد. در دنیای ادبی او همچنان در کلبه خویش ساکن است.

در سال ۱۹۲۱ مجموعه اشعارش، «سوار بر اسب سرخ»، حتی شکل رمانتیک تری به خود می گیرد. در سال های ۱۹۲۲ و ۱۹۲۳ مجموعه های دیگری به نام های «فرسنگ نماها» و «صنعت» آخرین آثاری است که در مسکو به چاپ می رساند. در این آثار شکوفایی و بالندگی او با حفظ گرایش اش به روزنگاری روایی به نوعی شکل و سبک ویژه شاعر را به خود می گیرند. در میان اشعار او آثاری خطاب به شعرای بزرگ همچون بلوک، آخماتوا، پارنوک و ماندشتام (که به مبادله اشعار انجامید) پدیدار می شود و همچنین قطعه هایی در خطاب یا در مدح چهره های تاریخی یا اسطوره های ادبی مثل هملت، آفرودیت، ژان خوان و...

در چهره قهرمانان اشعارش او تا حد زیادی هویت خود را باز نمایانده است، در حالی که اجازه می دهد که فرای فضاهای واقعی و خارج از زمان زندگی کنند. قهرمانان او، پا در زندگی زمینی به دنیای والای عشق و شعر تعلق دارند.

در سال ۱۹۲۲، مارینا تسوتایوا به همراه دخترش آریاندا سرگیونا افرون از روسیه مهاجرت می کند تا به همسرش که قبلاً از کشور گریخته است بپیوندد. او با خانواده اش تا سال ۱۹۲۵ در پراگ به سر می برد.

««چک» در خاطرات من به رنگ آبی مانده است؛

یک روز و یک شب شلوغ.

بی نهایت چک را دوست دارم.»

منابع

۱- «تاریخ ادبیات روس»، ویکتور تراس، ترجمه؛ علی بهبهانی، نشر علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۴

۲- «کتاب شاعران»، ترجمه؛ مراد فرهادپور و یوسف اباذری

گردآوری و ترجمه: ز. یونسی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.