پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

خالقی مطلق جلال


جلال خالقی مطلق, متولد ۲۰ شهریور ,۱۳۱۶ تهران

جلال خالقی مطلق، متولد ۲۰ شهریور ،۱۳۱۶ تهران

اخذ درجه دكتری از دانشگاه كلن آلمان ۱۳۴۹ در رشته های شرق شناسی، مردم شناسی و تاریخ قدیم

تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران از سال در بخش ایران شناسی دانشگاه هامبورگ آلمان

مشاور دانشنامه «ایرانیكا» (نیویورك)

مشاور مجله ایران شناسی (واشنگتن)

مشاور «نقش شاهنامه» در دانشگاههای كمبریج و ادینبورگ

برنده جایزه فردوسی از سوی دانشنامه ایرانیكا ۱۳۸۰

عضو هیأت امنای موزه ایران در هامبورگ

جهانشاه معصومی:جلال خالقی مطلق را بیشتر بخاطر تحقیقات ارزنده اش درباره فردوسی و مخصوصاً تصحیح و چاپ ممتازی از شاهنامه می شناسند و همه علاقه مندان زبان و ادب و فرهنگ ایران از این بابت سپاسگزار او هستند و گرچه او تمام سالیان تحقیق اش را دور از ایران بوده اما عشق به فردوسی و ایران همیشه و همه جا همراهش بوده و مانده است.«خالقی مطلق» متولد بیستم شهریور ۱۳۱۶ درتهران است. دوره دبستان و دبیرستانش را هم درهمین شهر گذرانده است. «تهران ما درآن روزگار یعنی ۶۵سال پیش، شهر كوچك زیبایی بود و شاید حداكثر نیم میلیون جمعیت داشت. خانه ها زیرزمین خنك داشتند و حیاط ها پراز گل و گلدان. بعضی كوچه ها هم درخت اقاقیا داشت با خوشه خوشه گل...»و او تهران امروز را شهری زشت و بی چهره می داند. شهری كه به زعم او هزاران باغش را تراشیده اند و چند تا پارك به جایش ساخته اند كه بچه ها درآنها الاكلنگ می كنند!و او البته كودكی اش را درمیان رؤیاهای باستانی سپری كرده است. رؤیاهایی كه گاهی بیشتر به كابوس می ماندند. «آن زمان درتهران اغلب خانه ها زیرزمین داشتند و مردم تابستان ها را به آنجا پناه می بردند و عادت داشتند آب یخ را از كاسه های لعابی آبی رنگ بخورند و خود را با بادبزن های حصیری دسته چوبی باد بزنند. برخی حیاط ها هم حوضخانه داشت. در وسط آن حوض ها كاشی های كوچكی بود با فواره و چندماهی سرخ و گاه دیوارها كاشی هایی از عكس شاهان قدیم داشت كه نامشان را بالای شانه شان نوشته بودند. چهره آنها به جای آنكه پر ابهت باشد، مصیبت زده بود! من دركودكی بارها آنها را به خواب می دیدم. یكی از آن رؤیاها را كه خیلی مكرر دیده بودم هنوز بخاطر دارم: ضحاك با مارهای شانه هایش از كاشی خود بیرون می آمد و مدتی دور حوض شلنگ تخته می انداخت و ادا و اطوار درمی آورد. شاهان دیگر بعضی قاه قاه می خندیدن و بعضی برگشته و با تعجب یكدیگر را نگاه می كردند. بعد ضحاك دوباره به كاشی خود می رفت و همه چیز به حال اول خود بازمی گشت، فقط جسد بادكرده ماهی ها روی آب شناور بود...»اما خاطرات كودكی جلال فقط كابوس نیست، از روزگار كودكی جلال خالقی مطلق خاطرات ریز و درشتی را به یاد می آورد و یكی از آنها خاطره محو، خاطره عاشقی غزل خوان است كه شبهای تابستان و در حالیكه او زیر پشه بند روی پشت بام خانه اش ستاره ها را شماره می كرده، رهگذر آوازه خان كنار خانه شان می شده است و زمزمه می كرده: بیدل و خسته دراین شهرم و دلداری نیست‎/ زآشنایان كهن یار و پرستاری نیست‎/ یارب این شهر چه شهرست كه صدیوسف دل‎/ به كلافی بفروشیم و خریداری نیست.»« با این همه پنجره آشنایی جلال خالقی مطلق با دنیای ادبیات و قصه، مادربزرگش بوده است.» مادربزرگم از نظر قصه گویی سرآمد روزگار بود قصه ای نبود كه او به چهارده روایت از برنداند و چنان مجسم نقل می كرد كه گویی اجرامی كند. از این رو جدایی از او برای من سخت تر از جدایی كودكان امروز از تلویزیون بود. با این همه باید همیشه از او خداحافظی می كردم و وقت خداحافظی كه می رسید با هم قرارمی گذاشتیم كه هرشب هر دو به ماه نگاه كنیم. من همیشه به عهد خود وفا می كردم، ولی او فراموشكار بود و بعضی شب ها من از قیافه اخموی ماه می فهمیدم كه پیامی برای من ندارد.جلال خالقی مطلق در دبستان نوشیروانی مولوی تهران دبستان را به پایان می رساند و سیكل اول دبیرستانش را هم در همان دبیرستان گرفت و سیكل دوم را در دبیرستان مروی خیابان ناصرخسرو به اتمام رساند. درباره روزهای جوانی اش می گوید:» دبیرستان مروی انتهای خیابان ناصرخسرو و در اول كوچه مروی بود. سركوچه اش كله پزی معروف مروی بود، آنطرف خیابان ناصرخسرو كتابفروشی های قدیمی بودند كه اغلب در آنها چندنفر كتاب باز لول می خوردند. كتابخانه ملك هم در بازار به ما نزدیك بود و من درهمان دوره دوم دبیرستان گاه گاه به آنجا سری می زدم.خالقی مطلق درهمین دبیرستان یك روزنامه دیواری هفتگی به نام «پیك مروی» منتشرمی كند. «سرمقاله را من خودم می نوشتم و غالباً مثل همین حالا به پرسش ها، پاسخ های دیگری می دادم! و درنتیجه مدیرمان آقای همایونی پیش از آنكه روزنامه را به تخته اش بزنیم، برخی عبارات را سانسور می كرد. یعنی روی آنها كاغذ می چسباند. دراین سالها پای من به انجمن های ادبی شهر باز شده بود و در آنجا گاه شعرهایی را كه بیشتر تمرین قافیه سازی بود می خواندم. یكی از این انجمن ها را كه در یكی از حیاط های جنوب تهران تشكیل می شد، بیشتر به خاطر دارم. حیاط پر از گل و گلدان بود،... بالای حیاط را صندلی و تخت می گذاشتند و از مهمانها با چای و شربت پذیرایی می كردند. رئیس انجمن مرحوم «عباس فرات» بود. در هر جلسه چند نفر می رفتنددر كنار او می ایستادند و شعر می خواندند. گاه سخنرانی هم می شد.»

جلال خالقی شاهنامه را در دوره دوم دبیرستان می شناسد و به قول خودش آن هم خیلی مختصر! چرا كه او در این سنین بیشتر دنبال غزل و منظومه های عشقی بودو شعر زیادی از بر بود. حتی در آلمان و هنگام تحصلات دانشگاهی به داستانهای حماسی ملل دیگر روی می آورد تا اینكه «ناگهان متوجه شاهنامه شدم و وقتی رساله خود را درباره زنان شاهنامه می نوشتم، دریافتم كه شاهنامه نیاز به یك تصحیح بهتری دارد. از ۱۹۷۰ میلادی من كم كم در پی فراهم كردن فیلم وعكس از نسخه های شاهنامه و حماسه های دیگر فارسی و ارزیابی آنها افتادم و سالها بر سر این كار گذراندم و هنوز هم در پی این كار هستم. كار تصحیح را از اوایل دهه نهم میلادی آغازكردم.»یكی از آرزوهای جلال خالقی یافتن دستنویس های كهن تر و معتبرتر از شاهنامه است. آنقدر كه «حتی حاضرم هرچه تا به حال تصحیح و تألیف كرده ام كان لم یكن پندارم و نابود انگارم و به جای آن صد بیت به خط فردوسی بگیرم. اگر یك چنین دستنویسی واقعاً كهن و معتبر باشد، مثلاً از سده پنجم یا ششم، به همان نسبت قدمت و اعتبار آن، از اعتبار یا از اهمیت متن بنده كاسته خواهد شد. ولی شاید حواشی تصحیح من برای برخی پژوهش ها همچنان سودمند باشد. «اما اگر چنین دستنویسی به دست نیاید، سه كار ممكن است.» یكی اینكه كسی یا كسانی مثل بنده سالها وقت صرف كنند و براساس مقابله همین تعداد نسخه متنی دیگر تصحیح كنند. آن وقت اگر نسخه بدلها را نیز به شیوه ای ساده در زیر صفحات ثبت كنند، تصحیحی فراهم آمده، همین اعتبار تصحیح بنده، یعنی كار دوباره كرده اند. البته حتماً واژه ای یا بیتی را از متن به حاشیه و یا از حاشیه به متن می برند، چند غلط چاپی را جایگزین چند غلط چاپی دیگر می كنند و در نهایت ده تا گره متن را باز می كنند و ده تا باز شده را گره می زنند. كار دوم این است كه دیگر دست به مقابله نسخ نزنند و اگر بزنند اختلاف نسخ را ندهند. در این صورت می شود یك تصحیح اجتهادی و فاقد استقلال.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.