چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا

انسان, تصویر و جهانی شدن


انسان, تصویر و جهانی شدن

جهانی شدن, خاصه در پنج سال گذشته مورد توجه بسیاری قرار گرفته است این توجه هم درشكل پژوهش وتحقیق وهم در قالب اعتراض علیه سران اقتصاد وتجارب بین المللی تجلی یافته است

۱ـ موضوعات مقدماتی

فلسفه و الهیات پسامدرن،بحث درخصوص ماهیت انسان را بسط داده و مفهوم ماهیت انسان به مثابه امری پایدار و لایتغیر را به چالش كشیده است.در عوض، مكتب پسامدرن معتقد است عرصه اجتماع، در گسترده‌ترین معنای آن، عرصه‌ای است كه در آن ماهیت انسان شكل می‌گیرد و بسط می‌یابد.تفكر پسامدرن ماهیت انسان را به حسب ذهنیت و فردیت می‌فهمد و گسترش و درك ذهنیت سبب پیدایش مكاتب مختلف اندیشه شده، و ادبیاتی غنی را ایجاد كرده است.این ادبیات، دانش عظیمی را عمدتاً در دو حوزه جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی وارد كرده، كه بسیاری از ابعاد زندگی روزمره و عادی ما را هدف نگاه تیزبین خود قرار داده است؛ زندگی‌ای كه تنها تا یك نسل پیش لیاقت بارگاه علم را نداشت.پسامدرنیزم و پسامدرنیته عمدتاً به دلیل تحولاتی كه در فرهنگ و جامعه معاصر ایجاد كرده مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌گیرد، اما می‌توان گفت كه تعدد تحلیل‌های فرهنگی و جامعه‌شناختی معنایی جدید به آنچه ارزش علم و فراگیری را دارد بخشیده است.یكی از مزایای این تحلیل‌ها آنست كه هدف و غایت زندگی،زندگی معمولی و روزمره است، اهمیت و برجستگی یافته و مخاطب بیشتری را در سطح اندیشه انضمامی جذب نموده است.یكی ازحوزه‌های حائز اهمیت تحقیق فرهنگ است.بحث بر سرتمایزات بین فرهنگ والا و پست، خاصه اینكه چه كسی و بر اساس چه معیارهایی این تمایزات را بكار می‌برد، به برداشتی شناورتر از فرهنگ انجامیده است؛فرهنگ اكنون مرز‌های پرمنفذی دارد.

امروزه،فرهنگ طیفی از موتسارت،شكسپیر و نقاشیهای رنسانس تا تاتو،موزیك فیلمها و معنویت عصرجدید است.این امر بحث را می‌گستراند اما درعین حال شناسایی ابعاد انسانی یا مقولات فرهنگی را نیز دشوار می‌سازد.

دلایل بسیاری برای این مسأله وجود دارد،یكی از آنها اینست كه درك و فهم فرهنگ معاصر از ماهیت انسان تحول درخور توجهی را از سرگذرانده است.بدون شك تنوع راه را برای گفتگو هموار ساخته است، اما در عین حال تشخیص اصول اولیه جامعه و فرهنگ را با مشكل مواجه نموده است.عنوان مقاله حاضر سه حوزه مجزا را در برگرفته، كه هر یك دانش علمی خاص خود را می‌طلبد.اما،ماهیت انسان، فرهنگ تصویری،و جهانی شدن سه حوزه‌ای‌ هستندكه بر یكدیگر تأثیر گذاشته و یكی دیگری را به چالش می‌كشد. منتقدان جهانی شدن به شدت از دیدگاه خود دفاع می‌كنند چراكه این پدیده را تجاوز و دست‌اندازی به ارزش و منزلت انسان‌ها و فرهنگ‌های بومی می‌دانند.از نظر آنان، طرفداران ماهیت ثابت و لایتغیر انسان، تأكید بر گسترش و بسط ذهنیت فرد را توهینی به ماهیت انسان می‌دانند.سرانجام، فرهنگ تصویری بیانگر آن است كه امروزه انتخاب‌ها و گزینه‌های زندگی همان مواد سازنده ذهنیت انسان‌اند و لذا ایده ماهیت ثابت ولایتغیر انسان (اساساً) بی‌معناست.این همه، زندگی دیندارانه را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد، و دیگر دلیلی برای زیستن دین در چارچوب زمان و مكان خاص و در محدوده یك فرهنگ خاص وجود ندارد.

مقاله حاضر به ۴ بخش تقسیم شده است: بخش اول دربردارنده تأملاتی درخصوص جهانی شدن است.بخش دوم به طور خلاصه به فرهنگ و فرهنگ تصویری می‌پردازد.بخش سوم تفاسیری كلی در مورد ماهیت انسان را ارائه كرده است.و بخش چهارم به چالش‌های فراروی دین در بافت جهانی شدن، فرهنگ، و ماهیت انسان پرداخته است.

۲ـ ملاحظاتی در باب جهانی شدن

جهانی شدن، خاصه در پنج سال گذشته مورد توجه بسیاری قرار گرفته است.این توجه هم درشكل پژوهش وتحقیق وهم در قالب اعتراض علیه سران اقتصاد وتجارب بین‌المللی تجلی یافته است.

روی هم رفته، هم مخالفان و هم محققان در این مورد رویكردی كاملاً مادی و اقتصادی دارند.اما، تعاریف جهانی شدن نیز به پیچیدگی این بعد اقتصادی اشاره دارند چرا كه اقتصاد سایر جوانب زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.برخی معتقدند جهانی شدن شش بعد دارد كه عمده‌ترین آن‌ها بعد اقتصادی است: اقتصاد ملی، تجارت و سرمایه‌گذاری؛رشد سریع بازارهای بین‌المللی؛ پیچیدگی فناوری؛ به هم خوردن تمایزات منابع اطلاعاتی در نتیجه یكپارچه‌سازی الكترونیكی؛ دیجیتالی كردن اقتصاد؛ و فشردگی و تراكم زمانی ـ مكانی رویدادها و گرایش‌ها در سطح دنیا.(۱)برخی دیگر، "جهانی شدن را بیش از آنكه عامل ایجاد یك نظام اجتماعی یا پدیده‌ای تمدنی بدانند، نوعی سرمایه‌داری غارتگر تلقی می‌كنند كه،...]تجربه[ نوعی محاصره است".(۲) توماس فریدمن(۳) در مقاله اش با نام لكسوس و درخت زیتون،(۴) مروری كلی و جالب بر جهانی شدن دارد.او در اوایل اثرش این مسأله را روشن می‌كند كه جهانی شدن نه صرفاً یك مسأله اقتصادی و نه یك مرحله گذرا است.در واقع، اذعان می دارد که این پدیده آمده تا چتر جهانی را جایگزین جنگ سرد كند.(۵) دوم آنكه، مشخصه جهانی شدن یك كلمه است: شبكه. (۶) موفقیت جهانی شدن در گروی وب است.سوم آنكه، ایده محرك جهانی شدن اقتصاد بازار آزاد است.و چهارم اینكه، جهانی شدن فرهنگ غالب خاص خود را دارد: "آمریكایی‌سازی ـ از Big Macs تا iMacs و تا Micky Mouse".(۷)

تقریباً‌ نمی‌توان تردید داشت كه بعد اقتصادی جهانی شدن غالب است، و برخی معتقدند كه این غلبگی به قیمت غفلت از ابعاد فرهنگی و اجتماعی جهانی شدن تمام شده است.(۸) درك این نكته كه جهانی شدن بیش از آنكه در "حوادث تاریخی" جای بگیرد در "فرجام‌شناسی" منزل دارد،(۹) سؤالاتی را پدید آورده كه برای ابعاد اجتماعی و فرهنگی حیات انسان بسیار ضروری است.در اینجا تعریفی از جهانی شدن را برگزیده‌ایم كه برخی ابعاد این اصطلاح رادربرمی‌گیرد:

]جهانی شدن [مجموعه‌ای از فرایندهاست كه جهان توسط آنها به سرعت و از طریق افزایش تجارت جهانی، جهانی كردن محصولات و بازارهای ارزی، جهانی كردن یك فرهنگ كالا محور كه توسط سیستم‌های ارتباطات از راه دور شبکه ای جهانی تبلیغ می‌شود) وارد یك فضای اقتصادی می‌شود.(۱۰) تأثیر جهانی شدنی بر ابعاد فرهنگی و اجتماعی زندگی، معلول عواملی است:

در اینجا دو عامل از اهمیت خاصی برخوردارند: تأثیر ارتباطات سریع و تأثیر غالب غرب، خاصه از طریق زبان انگلیسی.به نظر می‌رسد جهانی شدن و شبكه گسترده ارتباطات جهانی با یكدیگر در ارتباطند، و هر یك به دیگری وابسته است.زبان انگلیسی نیز به نوبه خود، بر ارتباطات جهانی حاكم است."...نه تنها زبان انگلیسی در حال تبدیل شدن به زبان جهانی است، بلكه گرایشی روز افزون، خاصه در میان روشنفكران و طبقات متوسط دنیا، به سمت اقتباس »شیوه زندگی آمریكایی» نیز به چشم می‌خورد".(۱۱) نگاه‌ها به تمایزات فرهنگی معطوف است، در عین حال به نظر می‌رسد ساختارها و رویكردهای تمایزات فرهنگی عمدتاً غربی است.مهاجرت به اروپای غربی و آمریكایی شمالی سبب بروز چند فرهنگ گرایی(گرایش به تكثر فرهنگی) شده،كه در كل،در اغلب كشورهای دنیا، به رغم تنوعات قومی و فرهنگی‌شان به چشم نمی‌خورد.بنابراین، سخن دیوید تریسی(۱۲) گزاف نیست كه امروز"كانون‌های فرهنگی بسیاری"وجود دارد، و نه یك"كانون فرهنگی غربی با حواشی آن"،(۱۳) در عین حال غرب فرهنگی توده‌ای، عام، و به شدت وابسته به تصاویر مربوط به رسانه‌های جمعی و ارتباطات جهانی را غالب می‌كند.

ارتباطات سریع زندگی را بسیار غنی كرده،جهان را به یكدیگربسیار نزدیك‌ترساخته است،به طوری كه در مواقع لزوم می‌توان توجه جهانیان را به مسأله‌ای خاص به آسانی معطوف نمود.اما، مرزهای پرمنفذ فرهنگ جهانی كه از طریق تلویزیون، اینترنت، مدها و سایر وسایل تصویری با یكدیگر در ارتباطند، امكانات بی شماری برای ایجاد و گسترش هویت، شخصیت و ذهنیت افراد فراهم كرده است.اغلب شهروندان دنیا ساعات كاری خود را صرف كوشش جهت یافتن ابزارهایی می‌كنند كه آن روز را تحمل كنند.در عین حال، یك گروه نه چندان كوچك روشنفكران، كه عمدتاً جوان هستند، موضوع این فرهنگ جهانی و عام هستند.جریان سریع تصاویر رسانه‌های جمعی امكانات بسیاری برای زندگی فراهم كرده‌اند، اما "این جریان تولید ذهنیت‌ها در بی‌ثباتی فرهنگی نیز مؤثر بوده است".(۱۴) بنابراین، ایجاد ذهنیت مدرن عمدتاً تحت تأثیر این فرهنگ جهانی است كه بیشتر به شرایط تاریخی و اقتصادی و نه فناوری، بستگی دارد و غالباً هم عاری از اصول نوع‌دوستی، عدالت اجتماعی، و محبت به همسایه است.تلاش‌های مربوط به جهانی شدن كه اخیراً در خیابان‌های سبتل، شهر كبك، و جنوا شاهد آن هستیم ظاهراً بر سیاستهای محدود اقتصادی تأكید دارند.اما، این مسأله از برخی جهات، نشانگر به هم ریختگی هویت‌های ملی است، و این به هم ریختگی به گفته یان(۱۵) "منجر به ایجاد هویت‌های دورگه‌ای جدید" شده است.(۱۶)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.